عنوان: آیا حواله بر عین خارجی نیز حواله است؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

مسئله 17:[1]

مسئله آخر در باب حواله یك مسئله خیلی مشكلی است و امیدوارم این روز آخر مباحثه، بشود این مسئله مشكل گره‌اش به دست شما باز بشود.

مسئله این است كه اگر محیل یك پولی دارد پیش كسی، عین موجود و حواله می‌دهد به بستانكارش می‌گوید برو آن عین موجود را كه امانت است پیش فلانی بگیر به آن محال علیه هم آن وكیل آن كسی كه پول پیش آن است می‌گوید كه پولی را كه پیش تو دارم بده به فلانی.

مرحوم سید اول می‌فرمایند كه واجب است كه محتال برود پیش او و محال علیه هم پول را بدهد و نمی‌تواند نكول بكند اما می‌فرمایند حواله نیست حواله مصطلحه نیست و نمی‌دانم منظورشان از حواله مصطلحه چیست یعنی حواله است اما آن حواله‌ای كه تعریف كردیم انتقال ذمه الی ذمه این انتقال ذمه الی عین است انتقال ذمه الی ذمه مشغوله نیست پس حواله مصطلحه نیست اما حواله است اگر این مرادشان باشد این حرف خوبی است بر می‌گردد به اینكه حواله علی قسمین یك حواله مستقله داریم و آن انتقال ذمه الی ذمه مشغوله و یك حواله هم داریم انتقال ذمه الی عین موجودة و هر دو هم عقد لازم است و باید بر طبقش محیل و محتال و محال علیه عمل بكنند اگر این مرادشان است حرف خوبی است ولی با بعدش جور در نمی‌آید و اما اینكه انسان بگوید كه این عرفاً حواله است كه امروز یك حواله اضافی بر آن حواله علی البری هم درست كردیم بگوییم حواله گاهی انتقال ذمه الی ذمه است و آن علی قسمین: انتقال علی البری كه بدهكار نیست اما قبول می‌كند پول را بدهد و عوضش را بگیرد و گاهی هم بدهكار است و قبول می‌كند كه بدهی‌اش را بدهد به محتال یك قسمت حواله هم داریم انتقال ذمه الی عین موجودة و وقتی كه آن محیل گفت احلت محتال گفت قبلت محال علیه یعنی آن امین گفت قبلت این عقد لازم متحقق می‌شود مال محتال و این هم می‌رود به آن آقایی كه پول پیش اوست كه اسمش را می‌گذاریم محال علیه، وكیل این آقا بوده، امین این آقای محیل بوده حالا در حقیقت امین محتال است می‌رود به او می‌گوید كه پولی را كه پیش تو است بده آن هم واجب است بدهد اگر این باشد خیلی خوب ما هم می‌پذیریم حرف خوبی است درست هم هست «یجب» آقای سید هم درست می‌شود و این هم یك نحو حواله است و چه جور اگر ذمه كسی مشغول بود و حواله می‌داد آن محیل و می‌گفت پولی را كه به ذمه‌ات است و از تو می‌خواهم بده به محتال به محتال هم گفت برو پول را از او بگیر خب این خواه ناخواه محتال دیگر بستانكار می‌شود از محال علیه و می‌رود پیش محال علیه و می‌گوید كه طبق حواله من از تو بستانكارم و پول را بده آن هم ذمه‌اش را بری می‌كند در حقیقت محیل می‌شود هیچ كاره به واسطه عقد حواله و آن محتال می‌شود بستانكار از محال علیه و محال علیه هم می‌شود بدهكار به محتال آن راجع به انتقال ذمه الی ذمه مشغوله حالا این مسئله ما ذمه مشغوله نیست عینی پیش آقای محال علیه است این آقا یعنی محیل كه آن عین موجود پیش آن آقاست محتال را كه بدهكار به هم هست می‌گوید كه یك میلیون در گاو صندوق آقا امانت است من می‌گویم برو آن یك میلیون را بگیر به محال علیه هم تلفن می‌كند و می‌گوید آن یك میلیونی را كه در گاو صندوق تو است و مال من است بده به محتال خب این عقد است، عقد لازم هم هست، انتقال ذمه الی عین خارجی است خیلی خوب است و باید بگوییم كه همه احكام بار بر آن است آن وقت عرض كردم كه دیگر یك قسمت حواله پیدا می‌كنیم امروز و آن این است كه گاهی انتقال ذمه الی ذمه است و گاهی انتقال ذمه الی عین است و در مسئله ما انتقال ذمه الی عین است بر می‌گردد به اینكه در مسائل قبلی ذمه محال علیه مشغول می‌شد به محتال اما حالا عین خارجی می‌شود مال محتال دیگر محیل هیچ كاره است، آن محال علیه پول امانت پیش آن است اما از كیست؟ از محتال. آقای محتال می‌رود می‌گوید پولم را بده، پولی را كه در گاو صندوق است طبق این حواله مال من است بده آن هم واجب است بدهد. مرحوم سید می‌فرماید واجب است محال علیه پول را بدهد به محتا لو محتال هم واجب است دیگر از این محیل طلبكاری نكند و برود به آقای محال علیه بگوید آقا پولی را كه پیش تو است، نه پولی را كه به ذمه‌ات است از فلانی بوده به توسط فلانی منتقل شده به من و مال من است پول من را بده خب این خیلی خوب است لذا بر می‌گردد به اینكه حواله علی اقسام یكی انتقال ذمه الی ذمه مشغوله، یكی حواله ذمه الی ذمه غیر مشغوله كه حواله علی البری است یكی انتقال ذمه الی عین موجودة بنابراین سه قسم حواله داریم خوب هم هست خیلی عالی است و ما هم قائلیم اشكال هم ندارد.

فقط اشكالی كه هست این است كه مرحوم سید در حالی كه می‌فرمایند واجب است محال علیه پول را بدهد به محتال برای اینكه یدش ید امانی است و این پول حالا شده مال این آقای محتال مثل این است كه محیل حواله نكرده باشد برود بگوید پولی را كه پیش تو است را بده خب باید بدهد چون امانت است اگر ندهد ید امانی‌اش می‌شود ید عدوانی خب درست است خیلی خوب است اما مرحوم سید بعد می‌فرمایند اگر نداد آقای محال علیه این آقا می‌تواند مراجعه كند به محیل. چرا؟ می‌گویند «لاشتغال ذمته الیه» یك تهافت است اگر واجب باشد محال علیه پول را بدهد به حمتال و حالا رفته و او نمی‌دهد خب این پول مال كیست؟ مال محتال. نمی‌دهد وقتی نداد ید امانی‌اش می‌شود ید عدوانی حاكم شرع باید پول را از محال علیه بگیرد و بدهد به محتالو این آقای محتال به واسطه حواله‌ای كه قبول كرده و عقد لازم استحق ندارد به محیل مراجعه كند برای اینكه انتقال ذمه شده انتقال ذمه الی عین موجوده پس بنابراین ذمه محیل اصلاً مشغول نیست و مرحوم سید می‌فرمایند كه ذمه محیل مشغول است تا اینكه پول را از وكیلش از آن محال علیه بگیرد.

یك مسئله دیگر هم هست كه سابقاً می‌فرمودند و آن را هم ما قبول داریم و آن این است كه خیار تعذر ثمن در ما نحن فیه. این آقا نمی‌تواند پول را از محال علیه بگیرد می‌تواند حواله را هم به هم بزند. چرا؟ نظیر آنجا كه خانه‌اش را فروخته باشد نتواند پول را از مشتری بگیرد خب می‌تواند معامله را به هم بزند به قاعده خیار تعذر ثمن یا خیار تعذر مثمن، خانه را خریده پولش را داده، خانه را تحویل نمی‌دهد حالا كه خانه را تحویل نداد یا نمی‌تواند تحویل بدهد می‌تواند معامله را بر هم بزند ما نحن فیه نه اینكه ذمه محیل مشغول است نه ذمه محیل دیگر مشغول نیست انتقال ذمه الی عین موجود شد آن عین موجود مال محتال است از همین جهت هم اگر ید امانی تلف شد از كیسه محتال رفته است نه از كیسه محیل، این آقا می‌رود نمی‌تواند استیفاء عین بكند حالا یا آن آقای محال علیه نمی‌دهد می‌گوید می‌خواهم بدهم به خودش به تو نمی‌دهم یا اینكه راستی یك تعذر دیگر هست قهراً این نظیر خیار تعذر ثمن اینجا این جوری است كه سابقاً هم مرحوم سید اگر یادتان باشد می‌فرمودند كه همه خیارات در باب حواله می‌آید ما هم گفتیم درست است همان 14 تا خیاری كه در باب بیع است در همه معاملات می‌آید من جمله حواله اما این حرف مرحوم سید می‌فرمایند كه می‌تواند مراجعه كند به محیل لاشتغال ذمه می‌گوییم آقا اشتغال ذمه كه نیست اگر حواله است دیگر اشتغال ذمه نیست انتقال ذمه الی عین موجود شد و اگر اشتغال ذمه است حواله نیست مسئله ما این است انتقال ذمه شده الی عین موجوده قبول داریم مرحوم سید هم می‌فرمایند كه یجب علی المحال علیه دفع مال برای اینكه این مال، مال محتال است و به توسط حواله ولو حواله اصطلاحی نیست یعنی انتقال ذمه الی ذمه نیست اما حواله است ما هم قبول داریم.

حالا مسئله دوم این است كه اگر آن آقای محال علیه ید امانی‌اش ید عدوانی شد و پول را نداد این می‌تواند مراجعه كند به محیل؟ بله. چرا می‌تواند؟ به قاعده خیار تعذر ثمن كه حواله را به هم بزند اول حواله را به هم می‌زند وقتی حواله به هم می‌خورد مراجعه می‌كند به محیل می‌گوید پولی كه از تو می‌خواهم بده اما مرحوم سید این را نمی‌گویند می‌فرمایند می‌تواند به محیل مراجعه كند لاشتغال ذمه به محتال می‌گوییم آقا اشتغال ذمه كه نیست برای اینكه انتقال ذمه الی عین خارجی شد.

حرف سوم كه باز یك بغرنجی است ایشان می‌فرمایند كه اگر نشد استیفاء بكند مثل اینكه حواله را محیل و محتال و محال علیه هر سه قبول كرده‌اند اما تا آمد برود پول را بگیرد پل تلف شد خب از كیسه چه كسی رفته؟ آیا از كیسه محال علیه رفته؟ قاعده این را اقتضا می‌كند كه ما بگوییم از كیسه محتال رفته محال علیه كه یدش ید امانی بوده هیچ، محیل هم كه انتقال ذمه پیدا كرد به عین موجود آن هم هیچ. آن عین موجودة مال محتال است خب تلف شد مثل اینكه پول را گرفت وسط راه دزد آمد و پول را قاپید و رفت برای اینكه این پول مال كیست؟ انتقال ذمه الی عین موجوده پس محیل دیگر بدهكار نیست آن هیچ كاره است آن می‌شود اجنبی. محال علیه یدش ید امانی است اگر پول تلف بشود آن هم هیچ باقی می‌ماند از محتال و پول. این پول مال كیست؟ مال محتال خب اگر گرفت خیلی خوب اگر هم تلف شد از مال این آقای محتال رفته است و ما بخواهیم بگوییم كه از مال محیل رفته خب این را مرحوم سید نمی‌گویند. معنا هم ندارد بخواهیم بگوییم از مال محال علیه رفته آن هم ید، ید امانی بوده دیگر خواه ناخواه باید بگوییم از مال آقای محتال رفته برای اینكه عین موجوده- به ذمه كه نبوده- مالش بوده دزد برده.

اگر محال علیه تقصیر داشت ید،ید امانی بود رفت پول را بگیردنداد یا گفت كه حالا من كار دارم فردا بیا بگیر، نداد خب الان دزد آمد پول را برد از مال چه كسی رفته؟ از مال محال علیه برای چه؟ برای اینكه ید امانی‌اش، ید عدوانی شده و چون ید عدوانی شده می‌شود ید ظلمانه ید امانی نیست كه اگر تلف شد ضامن نباشد ید عدوانی ضامن است وقتی ضامن است محال علیه باید پول محتال را بدهد.

صورت سوم اینكه تقصیر محیل باشد نه محال علیه ید امانی است تقصیر ندارد محتال هم تقصیر ندارد، محیل تقصیر دارد مثلاً نامه را كه باید امروز بنویسد ننوشت و فردا نوشت خب این هم الان چه كسی باید بدهد؟ هر كس مقصر است در حقیقت این تلف منسوب به محیل می‌شود «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن» از این باب «من اتلف مال الغیر» یعنی این ید امانی بوده محال علیه كاری نكرده هیچ. مال محتال بوده در تلفش تقصیر ندارد خب آن هم هیچ اما محیل تقصیر دارد اگر حواله را همان روز نوشته بود رفته بود گرفته بود خیلی خوب تأخیر انداخت حالا كه تأخیر انداخت این تلف كرده مال غیر را «من اتلف مال الغیر فهو له ضامن» آقای محیل باید خسران بدهد.

مرحوم سید محیل را اصلاً معترض نمی‌شوند و می‌گویند آن هیچ محتال را هم متعرض نمی‌شوند كه آیا اگر مقصر باشد یدش، ید امانی نیست ید ضمانی است آن وقت محال علیه باید جبران خسارت بكند برای اینكه ید امانی‌اش ید ضمانی شده خوب بود اما یك جمله دارند می‌گویند محال علیه باید خسارت را بدهد «لغرور» این را نمی‌فهمیم یعنی چه؟ چه كسی چه كسی را گول زده؟ اگر تمكن نبود این تمكن نبودن یك دفعه تقصیر این و تقصیر آن نیست كه اسمش را می‌گذارند بلای سماوی. اگر بلای سماوی باشد كه هیچ از جیب محتال رفته و اگر بلای سماوی نباشد هر كس تقصیر دارد از جیب او رفته گاهی محیل است، گاهی محتال است گاهی محال علیه. و اما اینكه ما هم را ول كنیم بگوییم محال علیه آن هم دلیل بیاوریم «للغرور» نمی‌دانیم یعنی چه؟ لذا همه مثل مرحوم آقای حكیم، مرحوم آقای خویی یا محشین بر عروه و امثال اینها توجه به این مطلب نكرده‌اند و رفته‌اند روی غرور كه آیا این غرور بوده یا نه؟ سپس اگر غرور بود اینجاها را می‌گیرد یا نه؟ و مثلاً آقای خویی می‌فرمایند صغری و كبری هر دو خدشه دارد برای اینكه غرور نبوده یا اینكه غرور در ما نحن فیه نمی‌آید و اصلاً آن محط بحث است مرحوم سید به طور اجمال فرموده‌اند كه باید سه قسمت كنند اصلاً سه قسمت نكرده‌اند باید 6 قسمت بكنند گاهی محیل گاهی محتال و گاهی محال علیه گاهی بلای سماوی و گاهی بلای غیر سماوی یعنی تقصیر را باید 6 قسمت بكنند اما ایشان در بسته می‌فرمایند اگر امكان استیفاء نداشت محال علیه باید خسارت را جبران كند یعنی ضامن است نمی‌دانیم یعنی چه؟ خلاصه این مسئله، مسئله سر تا مشكلی است اگر بپذیرید حرف من را خوب است و اگر نپذیرید این سر تا پای كلام مرحوم سید را معنا كردن انصافاً كار مشكلی است چون روز آخر (ماه شعبان) است چند جمله‌ای می‌گویند حرف بزن:

ماه مبارك رمضان ماه خوبی است و راستی اگر بگوییم معلم اخلاق است اشتباه نكرده‌ایم و ما باید از این ماه مبارك رمضان برای خودمان برای اهل مسجدمان برای پامنبریهایمان خیلی استفاده بكنیم.

چیزی كه باید توجه داشته باشیم این است كه از نظر قرآن اگر این دل خاشع باشد خضوع بر آن حكمفرما باشد این دلی است كه پرواز می‌كند و می‌رسد به آنجا كه به جز خدا نداند می‌رسد به مقام فنا می‌رسد به مقام لقاء راستی می‌رسد به آنجا كه در دعای شعبانیه دارد این مناجات با خدا می‌كند، خدا هم مناجات با او می‌كند «ناجیته» و راستی در دل شب می‌یابد خدا را چنانچه می‌یابد توجه حق را می‌یابد كلام خدا را «ناجیته» و اگر این خضع در دل نباشد دل خاشع نباشد در مقابل خدا قرآن می‌فرماید وای به این دل و در همان اول سوره بقره می‌فرماید «ثم قسمت قلوبهم من بعد ذلك فهی كالحجارة او اشد قسوة» دیگر می‌شود سنگ دل دیگر چیزی كه ندارد دیگر رابطه با خدا هم ندارد «و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یحبط من خشیة الله»[2] اما این دل دیگر از سنگ پست تر نه خیری از ان سر می‌زند نه خضوع نه خشوع در مقابل خدا دارد به عبارت دیگر كه در روایات هم داریم دل دیگر وارونه می‌شود دیگر این دل است كه مرتب انسان را به سقوط می‌كشاند «ان المنافقین فی الدرك الاسفل من النار»[3] یك دفعه چشمها را باز می‌كند می‌بیند كه به جای عروج سقوط است هبوط است در آخر جهنم لذا این دل عجیب است اگر عروج بكند می‌رسد به جایی كه به جز خدا نمی‌بیند اگر هم سقوط بكند دیگر می‌رسد به ته جهنم روز به روز سقوطش بیشتر و سرعتش بیشتر.

چه كنیم این دل خاضع باشد؟

خب قرآن می‌فرماید دو چیز، یكی دعا، یكی خواندن قرآن.

«الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله وما نزل من الحق»[4] دو چیز دل را خاشع می‌كند یكی خواندن قرآن مخصوصاً اگر با حضور قلب و توجه باشد یكی هم دعاو راز و نیاز با خدا یاد خدا مخصوصاً با حضور قلب و با دل باشد وماه مبارك رمضان به این دو چیز تقاضا دارم خیلی اهمیت بدهید هم برای خودتان هم برای دیگران این دعاها خیلی دعاهای پر معنا پر محتوا این مناجات شعبانیه، این دعای افتتاح این دعای ابوحمزه ثمالی و اینها خب دیگر برای ما آمده برای ما گفته شده و حیف است بعضی اوقات انسان غافل است ماه مبارك رمضان تمام می‌شود یك دعای ابوحمزه در زندگی‌اش نبوده بعضی اوقات اتفاق می‌افتد ما طلبه‌ها كه ماه مبارك رمضان تمام می‌شود به جای اینكه هر سه روز یك ختم قرآن داشته باشیم اصلاً قرآن نخانیم و اینها خیلی خذلان است و این را هم به شما عرض بكنم گاهی یك جرقه زده می‌شود دیگر بس است می‌شود فضیل بن عیاض دیگر یك جرقه كه بیشتر زده نشد این فضیل بن عیاض می‌دانید یك یاغی یك طاغی اصلاً رفته بود برای دزد ناموسی رفته بود برای اینكه ناموس بدزدد اما یك پیرمردی قرآن می‌خواند «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله» یك جرقه‌ای شد روی انبار بنزین و راستی راه صد ساله را روی همان پشت بام رفت اگر توجه داشته باشد گاهی مثلاً انسان قرآن می‌خواند یك ختم قرآن، دو تا سه تا اما یكدفعه به واسطه یك آیه دنیا را زیر و رو می‌كند با همان یك آیه می‌تواند خیلی كار بكند كه اگر این حال پیدا شد چه در خواندن قرآن چه در دعا باید به فكر همه چیز باشیم. این یك مطلب.

مطلب دیگر كه در دعاهایمان هم به دیگران بگوییم هم خودمان اول ظهور امام زمان و این را ما فراموش كرده‌ایم مرحوم آیت الله آقای حائری «رضوان الله تعالی علیه» اهل دل بود خیلی خوب بود آدم ملای متدین باحالی بود گفته بود جمكران من نمازم را خواندم عالم كشف برایم پیدا شد كه آقا دارند می‌آیند می‌گوید من پای برهنه دوان دوان رفتم تا دم در دیدم جمعیت خیلی است آقا آمدند یك نگاهی به من كردند فرمودند كه این جمعیت اصلاً به فكر من نیست به غیر این پیرمرد به فكر خودشانند یكی بهشت می‌خواهد یكی دنیا می‌خواهد یكی گرفتاری‌اش را می‌خواهد رفع بشود وراستی این جور است در ماه مبارك رمضان یك ماه بگذرد ما به یاد ظهور امام زمان نباشیم و خیلی بد است مخصوصاً ما طلبه‌ها آن هم در وقتی كه آقا بیاید دیگر زندگی منهای فساد اخلاقی این فساد اخلاقی كه اینقدر ما برایش داریم جزّ می‌زنیم اینقدر همه را ناراحت كرده خب یك زندگی منهای فساد اخلاقی، یك زندگی منهای فقر، یك زندگی منهای مرض، یك زندگی منهای غم و غصه، یك زندگی منهای دلهره، اضطراب خاطر یك زندگی منهای تبعیض یك زندگی منهای ظلم خب اینها را آقا می‌آورند بنابراین دعای ما اول باید او باشد.

بعدش مردم گرفتارند خیلی سخت است برای مردم و هیچ كس هم به فكر نیست می‌خواهند باشند یك من منی می‌كنند یك زمزمه‌ای می‌كنند ناگهان قضیه عكس می‌ود سخت است برای مردم دشوار است برای مردم و بسیاری در همین اصفهان خب وضعشان این است كه ماه به ماه هم نمی‌توانند گوشت بگیرند یا میوه برای بچه‌ها بگیرند زندگی مشكل است و ما باید لااقل به فكر مردم باشیم با دعا و راز و نیاز.

مسئله دیگر این استكبار جهانی مصیبتی شده ما فكرش را نمی‌كنیم یعنی در یك سال افغانستان را این نانجیب گرفت عراق را هم گرفت اگر می‌توانست ایران را هم می‌گرفت اصلاً استكبار آمده اسلام را نابود كند استكبار آمده خاورمیانه را زیر و رو كند مثل عراق بكند و این دعا مخصوصاً برای عراق فعلاً باید خیلی دعا بكنیم.

آخر كار هم این دعای عاقبت به خیری آقای اشراقی گفته بودند با حضرت امام راه می‌رفتیم اما رو كردند به من گفتند كه اگر الان به تو بگویند یك دعای مستجاب داری چه دعایی می‌كنی؟ می‌گوید من گفتم آقا سؤالش از شما، جوابش هم مال شما، حضرت اما فرمودند اگر من بدانم یك دعای مستجاب دارم دعای عاقبت به خیر یهمان كه علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه هم در زاد المعاد می‌فرماید شبهای قدر دعا كنید عاقبتمان به خیر باشد و این عاقبت به خیری معنای مختلفی دارد یك معنایش این است كه یك جرقه انسان از عقیده‌اش بر می‌گردد زیاد دیده شده ناگهان ولایت در نظرش سست می‌شود با یك شبه با یك جرقه، ولایت باید ما رو نگاه بدارد یك معنای عاقبت به خیری اینكه بتوانیم تشیع را ببریم حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بعض اوقات به ما سفارش می‌كردند می‌گفتند دم مرگ مشكل است اگر انسانها مثل پیچكها، پیچیده به این دنیا باشد با اجازه امیرالمؤمنین باید قبض روح بشود نمی‌خواهد یك دفعه با بغض امیرالمؤمنین و با بغض ملك مقرب خدا از دنیا می‌رود و مخصوصاً ما طلبه‌ها یك عاقبت به خیری هم معنایش این است كه خدایا ما محتاج به زن و بچه ودیگران نشویم یك دفعه انسان یك نفس بیاید برنگردد نصف بدن فلج بشود حالا كه محتاج به زن و بچه نیستیم چقدر احترام به ما دارند دیگر وامصیبتا بخواهند لگن برای ما بیاورند و این خیلی سخت است لذا عاقبت به خیری به این معنا.

این عاقبت به خیری را هم به این سه تا معنا برای خودتان برای دیگران بخوانید و علی كل حال ماه، ماه خوبی است نفسهایش عبادت است، خوابش عبادت است دیگر چه رسد به منبرهایش و من از شما تقاضا دارم این منبرهایتان حتماً احكام در آن باشد مردم مسئله بلد نیستند ما طلبه‌ها هم مسئله بلد نیستیم اخلاق در آن باشد مفصل هم نباشد مختصر باشد انسان با 20 دقیقه، نیم ساعت هم می‌تواند احكام بگوید هم اخلاق و یك دوره اعتقادات مردم می‌خواهند ندارند یك دوره احكام مردم می‌خواهند ندارند و ما هم باید احكام بدانیم هم یاد مردم بدهیم هم باید اعتقادات بدانیم هم یاد مردم بدهیم هم اخلاق بدانیم هم یاد مردم بدهیم لذا منبرهایتان خدایی نكرده یك دفعه نیش نداشته باشد ذنب لا یغفر است یك دفعه با این اوضاع و احوال و 25 سال این زحمتها و این شهدا یك آخوند برود روی منبر و یك نیش بزند به جمهوری اسلامی خب معلوم است این ذنب لایغفر است معلوم است این دیگر عاقبت به خیر نمی‌شود و متأسفانه در بعضی از این آخوندهای مسجد و امام جماعت‌ها هست این حرفها به جای اینكه احكام بگویید نیش می‌زند و اینها را بدانید ذنب لا یغفر است نكنید شماها كه نمی‌كنید آنها كه می‌كنند لذا منبرهایتان خلوص داشته باشد منبرهایتان به فكر مردم باشد منبرهایتان بیخودی تقصیر این و آن نیندازید دیروز عرض كردم بارها به من مراجعه می‌شود می‌گویند این تلویزیون وضعش خراب می‌گوییم خب می‌دانیم می‌گویند آقا تقصیر آقای خامنه‌ای است برای اینكه یا می‌داند یا نمی‌داند اگر نمی‌داند كه وامصیبتا اگر می‌داند چرا نمی‌كند؟ خوب‌ها با بعضی از شماها. در حالیكه نمی‌شود بیشتر از این نمی‌تواند نمی‌تواند همین چند روز قبل یك استفتاء از ایشان شده شهرداری هم این استفتاء را كرده – اصفهان- و این استفتاء را از حضرت امام كرده بودند من استفتاء حضرت امام را دیدم این استفتایی كه الان از حضرت آقای خامنه‌ای شده این است آیا تدریس موسیقی حلال است یا نه؟ ترویج آیا حلال است یا نه در مجالس دینی ترویج موسیقی كف زدن نی زدن حلال است یا نه؟ و اگر اختلاط زن و مرد هم نباشد اگر گناه هم در آن نباشد و فقط ترویج موسیقی باشد آیا حلال است یا نه؟ ایشان با كمال صراحت در پایین آن نوشته‌اند ترویج موسیقی ولو حلال – موسیقی حلال- تدریس موسیقی ولو حلال و بود در مجالس موسیقی همه اینها با تنزه اسلام با تنزه جمهوری اسلامی سازگاری ندارد حرام است از اینجاها پی ببرید نق زدن اول آدم بفهمد تقصیر دارد یا نه اگر تقصیر دارد خیلی خوب و اما اگر تقصیر ندارد همین جوری ما بدبین بكنیم مردم را به ولایت فقیه بدبین بكنیم به این نظام بدبین بكنیم به روحانیت علی الظاهر اینها گناهش خیلی بزرگ است.

از همه عذرخواهی می‌كنم از همه شما التماس دعا دارم و به همه شما هم دعا می‌كنم.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 



1- عروه الوثقی، ج 2 ، ص 626 .

1- سوره بقره، آیه 74.

2- سوره نساء، آیه 145.

3- سوره حدید، آیه 16.