عنوان: حواله چیست؟
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

مسئله 16:[1]

 بحث ما درباره این حرف شیخ طوسی و بعدش هم حرف مرحوم علامه در قواعد است كه یك مقداری درباره‌اش صحبت كردیم و قبل از اینكه این دو تا عبارت ایشان را كه مرحوم سید نقل كرده‌اند بخوانیم دو سه تا مطلب را امروز و فردا درباره حواله باید متذكر بشویم.

حواله از نظر عرف این است كه یك كسی چیزی را از كسی بخواهد به دیگری بدهد نامه می‌نویسد به طرف حسابش كه مثلا یك میلیون به این آقا بده واقع و نفس الامر گاهی این آقا بدهكار است به كسی كه گفته برو این پول را بگیر، گاهی هم بدهكار نیست می‌خواهد مجانی بدهد می‌خواهد قرض بدهد بعد از او بگیرد سر آن كسی هم كه می‌نویسد آن هم اینطوری است گاهی از او بستانكار است گاهی هم بستانكار نیست و تقاضا می‌كند تبرعاً بدهد گاهی هم می‌گوید به عوض بده، بده به این آقا و من بعد به تو آنچه دادی می‌دهم همه اینها حواله است و ما بخواهیم اختصاص بدهیم به آنجا كه حتماً آن كسی كه نامه را می‌برد بستانكار باید باشد از محیل از حواله دهنده یا اینكه سر آن كسی كه نامه می‌دهد آن حتماً باید بدهكار باشد خب نیست این جور عرفاً گاهی بدهكار است گاهی نه گاهی هم آن نامه بر بستانكار است گاهی نه و بالاخره اگر كسی نامه نوشت سر كسی و گفت مثلاً یك میلیون بده به این آقا این حواله است حالا واقع و نفس الامر این حواله چه جوری است؟

گاهی آن آقا كه نامه را می‌گیرد بستانكار است آن هم كه نامه را سر او می‌دهند بدهكار است خب این حواله انتقال ذمه الی ذمه مشغوله است و معنایش این است كه آقا آن بدهكاری كه به من داری به این آقا بده گاهی هم واقع و نفس الامر این یك كار خیری می‌خواهد انجام بدهد و به این آقا می‌گوید تو قرض داری بیا تا قرضت را ادا كنم مجاناً نامه می‌نویسد سر كسی و می‌گوید من پول ندارم این آقا بدهكار است تقاضا دارم كه بدهی ایشان را بده خب این هم می‌شود تبرع، حواله است اما واقع و نفس الامر یك تبرع است این آقای محیل یك واسطه است یك خیرخواه است چنانچه گاهی یك كسی بدهكار است و ندارد بدهد و چك دارد الان باید بدهد می‌آید پیش یك كسی و می‌گوید كه پول ندارم و این چك را پولش را بده و من بعد به تو می‌دهم می‌گوید من ندارم اما حواله می‌كنم برو از فلانی بگیر و حواله می‌كند، به آن آقا هم می‌گوید این آقا بدهكار است من پول نداشتم تو پولش را بده بعد من آنچه دادی می‌دهم خب این هم می‌شود حواله اما تبرع، بستانكاری در كار نیست نه محیل نه محتال و نه محال علیه. اما یك قرضی طرفینی پیدا می‌شود یعنی محتال مقروض می‌شود به محیل و محیل مقروض می‌شود به محال علیه و بالاخره كار این آقا هم اصلاح می‌شود این سه قسم حواله لذا اگر یادتان باشد مرحوم صاحب جواهر مرحوم علامه فرموده‌اند این انتقال ذمه الی ذمه مشغول غالبی است و این تعریف‌ها تعریف لفظی است و می‌خواهیم تقریب به ذهن یك چیزی بگوییم برای اینكه غالباً این است كه محیل بدهكار به محتال داریم و محال علیه بدهكار به محیل داریم لذا حواله می‌دهد می‌گوید این طلبی كه از من داری برو از فلانی من طلب دارم بگیر چون كه غالباً این جوری است ما آن نادرها را ملحق به این می‌كنیم و می‌گوییم كه حواله انتقال ذمه الی ذمه مشغوله این را علامه رضوان الله تعالی علیه یك قید غالبی به آن زدند كه در باب كفالت بعد انشاءالله صحبت می‌كنیم همین قید غالبی را مرحوم علامه می‌زدند و مرحوم صاحب جواهر هم همان كه مرحوم آخوند ده، بیست جا در كفایه می‌فرمایند گاهی من جمله در باب حواله در باب كفالت مرحوم صاحب جواهر هم می‌فرمایند و حتی می‌گویند اینكه مرحوم علامه گفته غالباً این را هم لازم نداریم برای اینكه «سعدان» ما هو می‌گوید «نبت» می‌خواهد تبدیل لفظی به لفظی بكند برای تقریب به ذهن و اما حواله چیست واقع و نفس الامر باید برویم در میان مردم؟ یك معنای عرفی است هر جا كه عرف می‌گوید حواله، ما هم می‌گوییم حواله. حالا ولو اینكه غالباً محط نظر فقهاء در كتاب حواله این است كه انتقال ذمه الی ذمه مشغوله در مقابل ضمان كه انتقال ذمه الی ذمه غیر مشغوله آن باب ضمانش تعریف لفظی است این باب حواله‌اش هم تعریف لفظی است در باب كفالت هم تعریف لفظی است به این معنا كه می‌خواهد جامع افراد باشد می‌خواهد نباشد می‌خواهد مانع اغیار باشد می‌خواهد نباشد خب این حرف صاحب جواهر است و حرف بسیار متینی استو به قول اینها بابی است كه ابوابی را برای ما باز می‌كند كه باید ببینیم در باب معاملات عرف چه می‌گوید آیا عرف این را حواله می‌داند یا نه؟ اگر حواله دانست می‌گوییم حواله است ولو انتقال ذمه الی ذمه مشغوله نباشد و اگر عرف حواله ندانست ما هم می‌گوییم حواله نیست ولو انتقال ذمه الی ذمه مشغوله باشد خب خیلی حرف خوبی است انصافاً دیگر خواه ناخواه از عناوین قصدیه هم نیست این مطلب دوم را هم باید در نظر داشته باشیم كه ما باب معاملات را از باب قصدیه درست بكنیم حالا اگر بعض اوقات باشد در باب حواله عناوین قصدی نیست همین مقدار واقع و نفس الامر وقتی كه یك كسی بدهكار به یك كسی باشدو آن كس كه بستانكار است بدهكار به كسی باشد آن آقا می‌آید پولش را بگیرد می‌گوید آقا من حواله می‌دهم برو از فلانی بگیر خب یك نامه می‌نویسدبه آن آقا می‌گوید آقا یك میلیون تومان بده به این آقا حالا این قصد بكند كه این حواله ذمه الی ذمه مشغوله می‌دهم می‌خواهد قصد كند می‌خواهد نكند اصلاً از عناوین قصدی نیست خود به خود واقع می‌شود وقتی كه این حواله را نوشت و داد به آن آقا و آن آقا قبول كرد محال علیه هم قبول كرد یك ایجاب و دو تا قبول حواله متحقق می‌شود می‌خواهد احدهما، همه قصد كرده باشند كه بدهكاری می‌خواهد بدهد می‌خواهد قصد نكرده باشد چنانچه اگر تبرعی باشد اگر تبرعی باشد به معنا اینكه محتال بستانكار از محیل نیست خب می‌آید به محیل می‌گوید چك ما را امروز درست كن آن هم می‌گوید چشم می‌نویسد به یك كسی كه آن هم محیل بستانكار از او نیست می‌گوید پول این آقا را بده من بعد به تو می‌دهم. پول این آقا را حالا بده این خود به خود قرض واقع می‌شود قرض دو طرفی. از طرف محتال و محیل یك قرض می‌شود از طرف محیل و محال علیه هم یك قرض واقع می‌شود بخواهند قرض می‌شود نخواهند قرض می‌شود نیت بكند قرض می‌شود نیت نكند قرض می‌شود چنانچه در باب تبرع هم می‌گویند بستانكار نیست می‌گوید من امروز اگر چكم را پاس نكنم آبرویم می‌رود و شما این چك ما رو پاس بكنید می‌گوید چشم می‌نویسد به آن آقا من پول ندارم قربه الی الله این چك را پاس بكن می‌گوید چشم آن هم پول را می‌دهد آن هم پول را می‌گیرد و دیگر قرضی هم در كار واقع نمی‌شود خود به خود می‌شود یك حواله علی سبیل تبرع نیت بكند این جور است نیت نكند این جور است دائر مدار ذمه است اگر ذمه مشغول باشد می‌شود حواله اصطلاحی، اگر حواله مشغول نباشد می‌شود حواله علی البری آن وقت آن حواله علی البری گاهی تبرع است گاهی علی سبیل عوض است بنابراین اینكه ما بخواهیم بگوییم كه از عناوین قصدیه است باید قصد بكند انتقال ذمه الی ذمه مشغوله را و آن هم قصد بكند بدهی‌اش را و آن هم قصد بكند بستانكاری‌اش را علی الظاهر این جور نیست واقع و نفس الامر اگر بدهكار است حواله اصطلاحی می‌شود اگر هم بستانكار نباشد حواله علی البری می‌شود.

فرق بین هدیه و صدقه چیست؟ یك اختلافی هست كه فرق بین هدیه و صدقه چیست؟ ما مدعی هستیم فرق بین هدیه و صدقه این است كه اگر این بدهد ترحماً می‌شود صدقه والا می‌شود هدیه استاد بزرگوار ما آقای داماد پافشاری داشتند می‌گفتند هیچ فرقی بین صدقه و هدیه نیست مگر با قصد قربت اگر قصد قربت بكند می‌شود صدقه اگر قصد قربت نكند می‌شود هدیه حالا آن علی سبیل تبرع را شما بگویید قصد قربت می‌خواهد و چون قصد قربت می‌خواهد پس باید قصد بكند علی سبیل تبرع، حرف دیگری است.

حال آنجا كه قصد قربت نمی‌خواهد یعنی حواله انتقال ذمه الی ذمه مشغوله یا حواله علی سبیل العوض این دو تا واقع و نفس الامر این جوری است اگر سر مدیونش بدهد می‌شود حواله انتقال ذمه الی ذمه مشغوله اگر سر مدیونش ندهد می‌شود قرض به آن می‌گوییم حواله علی البری می‌خواهد قصد بكند حواله علی البری می‌شود می‌خواهد قصد نكند حواله علی البری می‌شود اگر یادتان باشد آنجا هم شك كه بكنیم كه آیا علی سبیل تبرع بوده یا علی سبیل دین بوده؟ما می‌گفتیم چون «لا یعلم الا من قبله» باید بگوییم علی سبیل دین بوده، نه علی سبیل تبرع. این حرفهایی است كه از اول تبرع تا اینجا زدیم و باید هم در نظرتان باشد.

یك مطلب دیگر هم هست كه اینجا مرحوم علامه در قواعد دارند و آن اینكه حواله استیفاء است یا اعتیاض؟ آیا این پولی را كه می‌رود از او می‌گیرد استیفاء است یا این عوض است؟ اگر بگوییم استیفاء است این بر می‌گردد به اینكه علی سبیل البری است، حواله علی البری است اگر عوض است باید بگوییم این واله است علی ذمه مشغوله كه می‌خواهند یك اصطلاح درست بكنند آنجاها كه حواله انتقال ذمه الی ذمه مشغوله باشد اسمش را بگذارند اعتیاض یعنی این حواله عوض آن دین، و اما اگر بدهكار نباشد محال علیه، می‌خواهند اسمش را بگذارند استیفاء یعنی وفا كرده است به این حواله عوضی هم در كار نبوده حالا بعد می‌خواهد عوض در این كار بیاید و این استیفاء كرده است به این معنا كه قبول كرده است، آن طلب كرده است وفا كند به این وعده آن هم قبول كند پس این حواله علی البری است نه حواله علی ذمه مشغوله بالاخره آنجا كه ذمه مشغول باشد اسمش را گذاشته‌اند اعتیاض آنجا كه ذمه مشغول نباشد اسمش را گذاشته‌اند استیفاء.

اما حالا اصلاً احتیاج به این حرفها برای چه؟ ما به عكس می‌توانیم بگوییم. بگوییم همانجا كه محیل بستانكار از محال علیه است آقای محتال هم بستانكار از محیل است همان حواله اصطلاحی، آن محتال می‌گوید به محیل دینم را بده می‌گوید ندارم اما حواله می‌دهم به سر آن كسی كه از او بستانكارم برو از او بگیر خب حواله می‌دهد می‌رود و آن پول را می‌دهد وقتی پول را داد چه كار كرده؟ استیفاء دین كرده، آن طلب كرده دین را آن هم وفا كرده است به دینش این می‌شود استیفاء چنانچه همینجا عوضش را هم می‌توانیم بگوییم، بگوییم كه این محال علیه بدهكار بوده به این آقا، حالا داده به آن آقای محتال یك عوضی ومعوضی درست شده یعنی انتقال ذمه الی ذمه مشغوله همان جا كه اعتیاض است می‌توانیم بگوییم استیفاء است به عكسش این محیل بستانكار از محال علیه نیست یك حواله می‌دهد سر او می‌گوید كه این حواله را تو بده من بعد به تو می‌دهم محتال می‌رود آنجا پول را می‌گیرد وقتی پول را گرفت این اعتیاض است. اعتیاض به چه معنا؟ به معنا اینكه الان این پول را نمی‌دهد مجاناً، می‌دهد كه عوضش را بگیرد می‌شود اعتیاض. چنانچه همین جا هم می‌شود استیفاء.

در حواله ممكن است اسمش را بگوییم استیفاء یا اسمش را بگذاریم اعتیاض. در انجا كه محیل بستانكار باشد عوضش را می‌گیرد در آنجا كه محیل بستانكار باشد آن استیفاء می‌كند آن هم قبول می‌كند استیفاء را قبول می‌كند به آنچه این حواله داده است همان جا كه بدهكار است استیفاء می‌شود اسمش را گذاشت چنانچه اعتیاض هم می‌شود اسمش را گذاشت چون عوض داده است. به جای اینكه بدهد به محیل داده به محتال همان جاها كه علی سبیل حواله علی البری است همانجا را هم می‌شود عوض اسمش را گذاشت هم می‌شود به جای اعتیاض استیفاء اسمش را گذاشت برای اینكه این آقا می‌رود آنجا پولش را می‌گیرد و آن محیل بدهكار می‌شود عوض یعنی چه؟ عوض این پولی كه این آقا داده استیفاء هم اسمش را می‌شودگذاشت برا یاینكه این آقا وفا كرده است و یك اصطلاح خاصی بخواهیم درست بكنیم و بگوییم آنجا كه حواله اصطلاحی باشد اسمش را بگذاریم اعتیاض آنجا كه نه اسمش را بگذار استیفاء علامه در قواعد فرموده و بعد هم می‌خواهد نتیجه بگیرد كه مرحوم سید نتیجه‌اش را قبول ندارد.

مسئله، مسئله 16 بود اصل مسئله حرف نداشت و مسئله این بود اگر كسی حواله داد سر كسی مثلاً خانه‌اش را فروخته پول نگرفته بدهكار به كسی است حواله می‌دهد می‌گوید برو پول را بگیر حالا این پول را گرفته یا نگرفته معامله فسخ می‌شود آیا حواله درست است یا نه؟ مرحوم سید گفتند درست است آن انفساخ بیع ضرر به حواله نمی‌زند حواله مربوط به بیع نیست بیع هم مربوط به حواله نیست ما هم گفتیم درست است الا اینكه ایراد داشتیم به مرحوم سید می‌گفتیم اگر در مسئله 16 گفتید درست است در مسئله 15 هم باید بگویید درست است برای اینكه از یك وادی است و هر دو هم درست است برای اینكه این حواله مربوط به بیع نیست بیع هم مربوط به حواله نیست وابسته به هم نیست تا شما بگویید اگر آن باطل شد آن هم باطل است اگر آن صحیح است آن هم صحیح است خب این مسئله 16 بود حالا مرحوم سید كه مطلقاً فرموده‌اند صحیح است دو تا قول می‌خواهند در مقابل قول خودشان كه شیخ طوسی و علامه گفتند آنها را رد بكنند این دیگر با كتاب عروه هم سازگار نیست كتاب عروه كه كتاب مسئله گویی نیست لذا و ما عن الشیخ دیگر مربوط به عروه نیست اما عروه رسش این است كه از اول كه می‌آید جلو گاهی استدلال می‌كند كم است اما هر چه جلو برود استدلال بیشتر می‌شود تا برسد به اینجاها دیگر درست كتاب استدلالی می‌شود دیگر ملحقات عروه اصلاً كتاب فروعی نیست و ملحقات عروه دیگر حسابی ان قلت قلت و انصافاً ملحقات عروه هم دو جلد كتاب خیلی بالایی است و ای كاش مرحوم سید آن ملحقات عروه را مثل همین عروة رفته بودند جلو و یك دوره فقه غیر استدلالی داده بودند به ما خیلی خوب بود.

«و ما عن الشیخ و بعض آخر من الفرق بین الصورتین» كه بین صورتین یكی این بود كه بایع حواله بدهد، یكی اینكه مشتری حواله بدهد «و الحكم بالبطلان فی الصورة الثانیه» كه مشتری حواله بدهد «و هی ما اذا احال المشتری البایع بالثمن علی اجنبی» خانه‌اش را فروخته به كسی پولش را نگرفته حالا به یك اجنبی می‌گوید كه برو از بایع پول را بگیر كه «احال المشتری البایع بالثمن علی اجنبی»  مثلاً خانه‌اش را فروخته 10 میلیون و 10 میلیون هم به یك كسی بدهكار است به آن بدهكار می‌گوید من خانه‌ام را فروختم برو پیش بایع پولش را بگیر می‌فرمایند «و هی ما اذا احال المشتری البایع بالثمن علی اجنبی» این باطل است چرا؟ می‌گویند «لانها تتبع البیع فی هذه الصورة» حواله متوقف بر بیع است «حیث انها بین المتبایعین» این حواله بین بایع و مشتری واقع شده یعنی آقای مشتری به آن اجنبی گفته برو پول را از بایع بگیر این واقع شده بین متبایعین «بخلاف الصورة الاولی» كه آنجا بود كه آقای بایع به اجنبی می‌گوید برو پول را از مشتری بگیر و چون محیل و محتال با هم دو تا هستند این صحیح است مرحوم سید می‌گویند این ضعیف است چرایش را می‌فرمایند «و التبعیه فی الفسخ و عدمه ممنوعه» این جمله، جمله خیلی خوبی است و آن این است كه آقا این تبعیتی كه شما درس كردید این ممنوع است حواله تابع بیع نیست، بیع هم تابع حواله نیست هر دو مستقل هستند و وقتی هر دو مستقل شدند مانعی ندارد بیع نباشد اما حواله باشد روز اول هم ما همین را می‌گفتیم در مسئله 15 می‌گفتیم آقا حواله مربوط به بیع نیست، بیع هم مربوط به حواله نیست و اگر احدهما باطل شد دیگری معنا ندارد باطل باشد حالا بفرمایید بیع باطل است، چرا حواله باطل شد؟ یا اینكه حواله باطل است، چرا بیع صحیح نباشد؟ و اینها هیچ كدام ربطی به بیع ندارد همین حرف را الان به مرحوم شیخ طوسی می‌گویند.

یك حرف هم بین المتبایعین اینكه مرحوم شیخ طوسی می‌گویند بین المتبایعین است، نه، مثل همان صورا بایع است یك اجنبی در كار است.

اگر بایع به این معنا كه خانه‌اش را فروخته به یك كسی می‌گوید برو پولش را بگیر خب در اینجا یك بایع داریم یك مشتری داریم یك اجنبی داریم و اینها متابعین نشد بلكه یك بایع یك مشتری و یك اجنبی اما در آن صورت عكس خانه‌اش را فروخته به 100 میلیون تومان به آقای اجنبی كه یك خانه از او خریده می‌گوید برو پول را از بایع بگیر خب باز هم اینجا یك خانه داریم یك مشتری داریم یك اجنبی و این حواله بین المتبایعین در هر دو صورت هست لذا این حرف شیخ طوسی كه می‌فرمایند بین المتبایعین است و باطل است می‌گوییم اولاً بین المتبایعین باشد چرا باطل باشد؟ چه توقفی باشد؟ تبعیتی كه نیست ثانیاً بین المتبایعین اگر حواله را باطل بكند در هر دو صورت است برای اینكه آنجا كه بایع حواله بدهد بین المتبایعین است آنجا كه مشتری به اجنبی حواله می‌دهد بین المتبایعین است و بین المتبایعین یك اجنبی در كار است در هر دو صورت اگر دخالت داشته باشد در هر دو صورت باطل است و اگر دخالت نداشته باشد هیچ كدام باطل نیست «نعم هی تبع للبیع حیث انها واقعه علی الثمن و بهذا المعنی لا فرق بین الصورتین» چه باید حواله بدهد چه مشتری حواله بدهد این «ربما» از مرحوم علامه در قواعد است كه مرحوم صاحب جواهر هم همین قول مرحوم علامه را در جواهر نقل می‌كنند و بعد رد می‌كنند همین جور كه مرحوم سید رد كرده‌اند مرحوم صاحب جواهر هم رد می‌كنند «و ربما یقال ببطلان الحواله ان قلنا انها استیفاء و تبقی ان قلنا اعتیاض» كه از خارج می‌گفتم برگشت این معنا این است كه اگر حواله علی سبیل البری باشد درست باشد اما اگر حواله علی سبیل البری اشتغال ذمه الی ذمه مشغوله باشد باطل است چرا؟ گفته برای اینكه اعتیاض نیست در كار. «و تبقی» حواله صحیح است «ان قال انه اعتیاض و الا قوی البقاء و ان قلنا انها استیفاء» مرحوم سید می‌فرمایند كه نه اقوی این است كه حرف علامه هم درست نیست و این استیفاء باشد یا اعتیاض باشد كه برگشت این حرف به این است كه علامه گفته حواله اگر علی البری باشد این اشكال دارد اما حواله علی سبیل الاعتیاض باشد نه. ایشان می‌فرمایند علی سبیل استیفاء علی سبیل الاعتیاض تفاوتی با هم ندارد كه ما می‌گفتیم كه مرحوم علامه می‌خواهد یك اصطلاح درست بكند و اصلاً این جور اصطلاحی ما نداریم برای اینكه اینجا كه علی البری باشد اعتیاض ما می‌توانیم اسمش را بگذاریم آنجا هم كه علی سبیل انتقال ذمه به ذمه مشغوله باشد استیفاء می‌شود اسمش را گذاشت و این خصوص این را یك كدام را بگوییم اعتیاض یك كدام را بگوییم استیفاء ظاهراً معنا ندارد حالا این را مرحوم سید قبول دارد.

«لانها معاملة مستقلة لازمه لا تنفسخ بانفساخ البیع» آن وقت مرحوم علامه همین مثال ایشان را در قواعد زده است مثالش خوب مثالی است «و لیس حالها حال الوفاء بغیر معاملة لازمة» مرحوم علامه گفته این مثل آنجاست كه یك بیعی بكند با دراهم مكسره به جای دراهم مكسره دراهم صحیحه بدهد حالا معامله كه فسخ می‌شود چه باید بدهد؟ می‌گوید دراهم مكسره نه دراهم صحیحه. خب اصل قضیه درست است مرحوم سید می‌فرمایند این قیاس تو قیاس درستی نیست برای اینكه در آنجا خب باید استیفاء بكند نه همان كه گفته بعت و قبلت و این دراهم مكسره بوده و اینكه صحیحه داده یك ترحمی كرده و دراهم صحیحه داده حالا كه بیع در كار نیست خب مسلم است هر چه ثمن است همان ثمن را باید برگرداند پس این ما نحن فیه را به آن معامله دراهم مكسره قیاس بكنیم این قیاس درست نیست حرف مرحوم سید درست است «و لیس حالها حال الوفاء بغیر معاملة لازمه كما اذا اشتری شیئاً بدراهم مكسره فدفع الی البایع الصحاح» به جای دراهم مكسره و دراهم مغشوشه دراهم صحیح داد «یرجع الیه ما دفع من الصحاح او الشیء الاخر لا الدراهم المكسره فان الوفاء بهذا النحو لیس معاملة لازمة» اینكه حتماً دراهم مكسره به جایش بدهد برای چه؟ به چه دلیل؟ یك ترحمی شده آن ترحم نه، بیع فسخ شد، وقتی بیع فسخ شد همان دراهم مكسره كه داده همان دراهم مكسره را باید بگیرد.

«بل یتبع البیع فی الانفساخ» تابع همان چیزی است كه ثمن واقع شده دراهم مكسره بوده همان دراهم مكسره را باید بدهد «بخلاف ما نحن فیه حیث ان الحواله عقد لازم و ان كان نوعاً من الاستیفاء» ولو استیفاء هم هست حواله، حواله علی البری استیفاء هم هست اما بالاخره خود عقد لازم است به خلاف آن دراهم مكسره بیع لازم است اما بیع روی چه آمده؟ روی دراهم مكسره. حالا كه بیع را فسخ كرده‌اند چه باید بدهد؟ چه باید كرد؟ دراهم مكسره. بگوید آقا دراهم صحیحه دادی پس حالا دراهم صحیحه بده می‌گوید بیع روی دراهم مكسره بده حالا من عنایت كردم به جای دراهم مغشوشه دراهم صحیحه به تو دادم حالا تو از من بخواهی حالا كه بیع را فسخ كردی دراهم صحیحه را بگیری خب معلوم است وجهی ندارد پس قیاس مرحوم علامه حواله ما نحن فیه را به آن بیع دراهم مكسره و دراهم صحیحه وجهی ندارد عبارت، عبارت مشكلی بود حالا اگر اشكال دیگر دارید با حاشیه منه خودتان درست بكنید.

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

 



1- عروه الوثقی، ج 2 ، ص 625 .