عنوان: اختلاف مضمون عنه با ضامن
شرح:

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی .

مسئله1[1]:

در مسئله دو ، سه تا مسئله عنوان فرموده اند که مورد اشکال است قبل از آن که دو ، سه تا مسئله را عنوان کنند یک سطری دارند که مربوط به بحث اصلاً نیست و دیروز هم دو ، سه مرتبه این سطر را تکرار کردند و حالا چرا اینجا گفته اند شاید از باب مقدمه است تا آن دو ، سه با مسئله را بگویند.

صدر مسئله این است «و لو اذن المدیون لغیره فی وفاء دینه بلاضمان فو فی جاز الرجوع عیه» این را دیروز هم در مسئله 5 فرموده اند ، هم در مسئله 4 شاید در باب ضمان 7 ، 8 مرتبه فرموده اند و تناقض هم در عباراتشان است گاهی می فرمایند که لم یجز الرجوع ، گاهی هم می فرمایند که جاز الرجوع و در این دو ، سه تامسئله می فرمایند جاز الرجوع یک کسی مثلاً پدری به پسرش گفت که من این چک تو را امروز پاس می کنم غصه نخور خب این اذن گرفت ، چک را گرفت و بالاتر از اینها چک را گرفت . بجای اذن قولی اذن فعلی گرفت مثلاً دو تا رفیق داشتند می رفتند دید خیلی غم و غصه دارد گفت چرا ناراحتی گفت راستی چک داریم و وجه اش را نداریم گفت چکت را بده به من ، من می روم پاس می کنم و چک را گرفت و رفت پاس کرد حالا آیا این می تواند پس فردا بیاید بگوید که چکت را پاس کردم پولش را بده سابقاً گفتند نه برای این که اذن اعم است از این تبرّعاً این کار را بکن یا با عوض این کار را بکن در امرش هم دیروز در مسئله 5 و 4 فرمودند دو تا رفیق با هم می رفتند دید خیلی وضع حالش بد است مثل زمان ما که زیاد اتفاق می افتد گفت چرا ناراحتی ؟ گفت که راستی امروز چک داریم پولش را نداریم بعد به او گفت که این چک را به تو می دهم برو پاس کن آن هم گرفت و رفت پاس کرد . امر کرد. یک دفعه امر می کند برو این کار را بکن یک دفعه هم امر نمی کند آن یکی خواهش می کند آن می گوید که چکت را بده برویم پاس کنیم سابقاً هم در امرش ، هم در اذنش می فرمودند نه ، امر اعم است از این که برو دین مرا بده مجاناً یا این که بالعوض اذنش هم اعم است و چون اعم است نمی تواند دین آور باشد ، عوض آور باشد مگر قرینه ای در کار باشد قرینه حالیه ای ، قرینه مقایسه ای که آن قرینه کار می کند امّا لو خلی و طبعه امر و اذن اعم است از این که ادا بکن بالعوض یا ادا بکن مجاناً از این فرمایش برگشتند دیروز و امروز از این فرمایش برگشتند و حسابی فتوا می دهند که اگر اذن داد، اگر امر کرد این بالعوض است و باید مراجعه کند این یک تهافت در کلام است امّا حالا این صدر را چرا در اینجا گفته اند برای خاطر مسایل بعدی برای«و لو ادعی» و اگر این باشد باید بگو فلو ادعی «فاء» مترتب براین باشد و ظاهراً هم باید این جور باشد .

حالا مسئله اوّل در این مسئله این است : «لو ادعی الوفا وانکر الآذن» آن می گوید من چک ترا پاس کردم آن آقا می گوید نه چک را پاس نکرده ای . می فرمایند «قبل قول المأذون» این که می گوید چک ترا پاس کردم قول این مقدم است در حالی که منکر ، آن است امّا می گویند در حالی که این مدعی است می گویند «قبل قوله چرا؟» میگویند لانه امین من قبله و چون این امین من قبله است هر چه بگوید پذیرفته می شود در حالی که نزاع در همین است می گوید تو خیانت کاری تو دزدی تو می خواهی بی خودی از من پول بگیری تو چک را پاس نکرده ای که من عوضش را بدهم لذا امین من قبله یعنی چه ؟ نمی دانم این امین است ؟ مثل وکیل می ماند دیگر . وکیل امین است تا آنجا که موکل نگوید تو خیانت کاری . اگر دعوا واقع بشود بین وکیل و موکل و موکل بگوید من این وکیل را عزل کردم یا خود عزل شد برای این که خیانت به من . نمی توانیم بگوییم که قول وکیل مقدم است «لانه امین من قبله» «امین من قبله» بود بنابراین این «لانه امین من قبله» نه لانه خائن من قبله ، امین بوده امّا الان با هم نزاع دارند وقتی با هم نزاع دارند دیگر امانت شده سالبه به انتفاء موضوع. آقای مأذون می رود پیش قاضی . آن می گوید من پول داده ام تا این آقا پولم را بدهد . آن آقا می گوید خیر ایشان پول نداده است حالا ما بگوییم قول این مأذون مقدم است چرا؟ لانه امین ، امین که نیست . این الان می گوید امین نیست . باید شما اثبات بکنید امانتش را سپس بگویید که لانه امین من قبله و این آقا صریحاً می گوید این وکیل من نیست این امین نیست این خیانت کار است بنابراین این لانه امین من قبله نمی شود باید برویم روی مدعی و منکر و ببینیم چه کسی مدعی است ؟ و چه کسی منکر است؟ این مأذون مدعی است می گوید پول داده ام آذن می گوید پول نداده ای اصل با آذان است قبل قوله مع الحلف آقای مأذون یا باید شاهد بیاورد که آن مسئله دوّم است و اگر شاهد نیاورد نمی تواند پول بگیرد . همه وکالت ها همین طور است می گوید من خیال می کردم امین است حالا می فهمم ناامین است . این ادعا نیست این می گوید این امین نیست . برای اینکه وکالت یشترط فیه الامّانه و اگر بگوید این امین نیست دیگر هیچی و هیچ کارش نمی شود کرد لذا در باب وکالت ، در باب جاهای دیگر ید، ید امانی است ، در باب مضاربه هم اگر یادتان باشد همین طور بود که این مال تلف شده این می گوید این اتلاف کرده برای اینکه امین نبوده خب هیچ . دیگر نمی توانیم بگوییم که ید امانی است باید ید امانی اش درست بشود سپس ما بگوییم این را . از اوّل این وکالت درست نبود چون می گوید امین نبوده لذا لانه ید امین من قبله نیست این مسئله اوّل.

مسئله اوّل که از باب مقدمه بود «لو اذن المدیون لغیره فی وفا دینه بلا ضمان فو فی جاز له الرجوع» ما گفتیم لم یجز له الرجوع برای اینکه اذن اعم است . امر هم اعم است . مرحوم سید هم سابقاً گفته اند حالا هم در این مسئله دیروز قبول ندارند و می فرمایند که اذن ظهور دارد در این که تو پول را بده من عوضش را می دهم اگر امر هم بکند می گوید بده من عوضش را می دهم.

مسئله دوّم این است که ادعا می کند من دین را دادم آقای آذن می گوید بله من اذن دادم که بدهی امّا نداده ای بی خودی می گویی داده ام . آن آقا که می گوید دین را داده ام می شود مدعی و آن آقایی که می گوید دین را نداده ای می شود منکر . آذن می شود منکر و مأذون می شود مدعی باید دلیل بیاورد دلیل ندارد او باید قسم بخورد دیگر حق ندارد که بگوید پول را بده . این قاعده است

مرحوم آقای سید می خواهند قاعده را بهم بزنند می خواهند بگویند که نه این آقای مدعی بینه دارد در حقیقت ، دلیل دارد . دلیلش چیست؟ امین بودنش. چون که امین است بنابراین قولش مقدم است . باید احراز امانت بشود و تا احراز امانت نشود نمی شود و الاتمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام است . من نمی دانم امین است یا نه این می گوید امین نیستی من تخیل می کردم آدم خوبی هستی امّا حالا فهمیدم که آدم حقه بازی هستی و آمدی تا من را گول بزنی گفتی آقا اجازه بده من بروم چک ترا بدهم و بعد تو پولش را بده اگر این جور بشود این آقا می گوید آقا این مرا گول زد ما خیال می کردیم  این امین است و چک را به او دادیم رفته بدون اینکه پول را بگذارد چک را پاره کرده حالا آمده و به من می گوید پول من را بده ما خیال می کردیم امین است حالا فهمیدیم امین نیست حالا ما بخواهیم تمسک به امانتش بکنیم خب نمی شود تمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام است «ثبت العرش ثم انقش» این امین است یا نه ؟ نمی دانم اذن دادنش بخاطر این بود که گول خورده و از این گول خوردنها که زیاد است . چون تخیل می کرد که او امین است . لذا امانت آنجاهاست که این آقا خیانت نکرده باشد کارهایش ممضی است والا اگر خیانت کرده باشد کارهایش ممضی نیست خود بخود از وکالت می افتد فرق که نمی کند همه جا همین طور است.مسئله سوم «و لو قید الاداء بالاشتهاد» این مثل این که امین نمی دانست او را گفت که خیلی خوب برو چک را پاس کن امّا دو تا شاهد هم ببر که چک پاس شد او را امین نمی دانسته لذا از آن طرف هم مجبور بوده چکش پاس بشود این آقا گفته من چک را پاس می کنم گفت خیلی خوب برو چک را پاس کن امّا دوتا شاهد هم ببر «و لو قید الاداء بالاشهاد»حالا وادعی الاشهاد این آقای مأذون ادعای اشهاد می کند آقای آذن آن که چک را به او داده و گفته برو پاس کن می گوید خب شاهدهایت کو ؟ «وادعی الاشهاد و غیبة الشاهدین» می گوید نیستند تو پول مرا بده من اشهاد کردم وآن شاهدها نیستند می فرمایند «قبل قوله ایضاً»در این جا هم آقای آذن باید پول را بدهد چرا ؟ «لانه امین فی قوله» در حالی که این اشهاد که می کند یعنی تو امین نیستی . ولی باز هم لانه امین چون که مأذون و به منزله وکیل است پس بنابراین ولو اینکه منکر آذن است و این آقای مأذون دغل مدعی است امّا باز هم قول مأذون مدعی بدون بینه قبول است چرا؟ لانه امین فی قوله خب معلوم است اوّلی که درست نباشد دوّمی هم درست نیست این آقا ادعای اشهاد می کند خب بی خود می گوید باید دلیل بیاورد ادعای ادا می کند بی خود می کند باید دلیل بیاورد آن آقا می گوید که شاهد نداری و پول را هم رد نکرده این خب می شود منکر آن آقا قسم می خورد و پول را دیگر به آن آقای مأذون نمی دهد بله اگر آن مدعی شاهدها ار بیاورد آن وقت از آن باب از باب مدعی و منکر ، مدعی اشهاد کرده ، شاهد دارد دو نفر عادل می آید شهادت می دهند و می گویند ما دیدیم چک را پاس کرد آن وقت فرمایش ایشان درست است و امّا تا شاهدها شهادت ندهند این آقا مأذونی بیش نیست مدعی بیش نیست امین هم نیست برای اینکه در این فرع دوّم دیگر حسابی معلوم است که امین نیست این حسابی می دانسته این امین نیست یا نمی دانسته امین است یا نه گفته پول را که می دهی شاهد هم روی آن باشد «و لو قید الاداء باشهاد و غیبة الشاهدین لم یقبل قوله ایضاً» ما همیشه می گفتیم که در باب وکالت ، در باب مضاربه ، در باب اجاره اگر ادعای صاحب مال آمد معنایش این است که تو خیانت کاری و امین نیستی و هیچ جا به امانت تمسک نکردیم . بله در باب مضاربه یدش ید امانی است می تواند تصرف بکند ، هر جور می خواهد تصرف می کند مادامی که خائن نباشد و اگر صاحب مال ادعا کرد که تو خائن هستی دیگر ید امانی او از بین می رود لذا در باب اجاره همین را من گفتم در باب مضاربه همین را می گفتم در باب ضمان دو ، سه جا می گفتیم حالا هم همین را عرض می کنیم.

مسئله چهارم «و لو علم عدم اشهاده لیس له الرجوع» برای اینکه این می دانیم که اشهادی در کار نبوده حالا یا اقرار می کند اشهادی در کار نبوده یا از قرائن بدست می آوریم و بالاخره علم پیدا می کنیم که این اشهادی در کار نبوده حالا که اشهادی در کار نبوده لیس له الرجوع» خب چرا لیس له الرجوع روی فتوای مرحوم سید ؟ برای اینکه این آقا می گوید من دادم خب شما می گویید لانه امین فی قوله . خب می گوید دادم و چک را پاس کردم خب امین فی قوله . علم هست به اینکه گفته شاهد بگیر و این هم شاهد نگرفته امّا مدعی است که من پول را داده ام . چرا لم یقبل قوله؟ مقید نباشد. امّا او امین است اذا انتفی القید انتقی المقید کدام است خب می گوید حرف تو را نشنیدم امّا پول را داده ام می گوید چرا شاهد نگرفتی می گوید شاهد پیدا نکردم . می گوید شاهد پیدا نکردم خب قبل قوله می گوید دادم قبل قوله و اگر بدانیم شاهد قرار نداده لم یقبل قوله چرا لم یقبل قوله ؟لانه امین فی قوله . روی حرف ما خب بله لم یقبل قوله چرا لم یقبل قوله ؟ برای اینکه این آقا می گوید تو خیانت کاری به تو گفته بودم برو شاهد بگیر خب شاهد نگرفتی و بی خودی می خواهی از من پول بگیری پس تو خیانت کاری . خوب است ولی روی حرف مرحوم سید که اینکه را نمی گویند و می فرمایند که لانه امین فی قوله خب این آقا می گوید آقا من پول را دادم تو گفتی شاهد من شاهد پیدا نکردم خب هیچ پول را دادم پولم را بده «نعم لو انه وفاه ولکن لم یشهد» می دانیم که پول را داده امّا شاهد نگرفته. اگر این را بدانیم «لو علم انه وفاه ولکن لم یشهد یحتمل جواز الرجوع علیه چرا؟ لان الغرض من الاشهاد العلم بحصول الوفاء و المفروض تحققه» خب حرف خوبی است درست است امّا این حرف سرایت می کند به آن بالا هم . اگر امین در قول باشد دیگر این پول داده شده دیگر حالا وقتی داده شده دیگر داد و فریاد یعنی چه ؟ لذا اگر بدانیم وفای دین کرده حالا از هر راهی دیگر یحتمل جواز الرجوع هم ظاهراً نباید فرموده باشند باید فرموده باشند لو علم انه وفاه و لکن لم یشهد دیگر – یجوز یا یجب له الرجوع علیه. چرا؟ لان الغرض من الاشهاد العلم بحصول الوفاء و المفروض تحققه .

خود ایشان می گوید ادا است خود ایشان می گوید اشهاد می کند برای اینکه ادای دین بکند «لو علم انه وفاه و لکن لم یشهد یحتمل جواز الرجوع علیه لان الغرض من الاشهاد العلم بحصول الوفاء» اشهاد برای این بوده و چون اشهاد برای علم به حصول وفا بوده خب می دانند که وفای دین کرده و هرکه وفای دین کرده باید پول را بدهد بله می خواهد امین ، باشد می خواهد نباشد می خواهد حرف شنو باشد می خواهد حرف نشنو باشد اگر بدانیم که این اذن گرفته و رفته چک را پاس کرده خب معلوم است خائن هم باشد باید برگردد بگوید پولم را بده دیگر چه رسد احتمال بدهیم خائن است یا نه. امین باشد همین طور است حرف شنو باشد همین طور است حرف نشنو باشد همین طور است دیگر آن کلمه یحتمل دیگر هیچ وجهی پیدا نمی کند و این 4 تا مسئله برمی گردد همه مسایل به این حرف که اوّلاً آیا اگر گفت اجازه بده من بروم دینت را بدهم این عوض آور است یا نه ؟ حتی اگر امر کرد برو دین مرا بده ، پدر به پسرش گفت که من پول ندارم برو این چک را پاس کن آیا این عوض آور است یا نه ؟ مرحوم سید این دو ، سه روز فرمودند آری .

شاید مرحوم سید اگر یادتان باشد در مسئله آخر باب ضمان یک مسئله داشتند و آن این بود که اگر کسی بگوید مالت را بینداز توی دریا من عوضش را می دهم گفتیم این ضامن نیست . مرحوم سید مسئله را در باب ضمان آورده ، گفتیم که جایش نبوده ، بعضی از فقهاء در باب دیات مسئله را آورده اند. حالا این ضمان آور است یا نه ؟ خب امر فقط ، آن هم پولهایش را ریخت توی دریا یا اثاثیه اش را ریخت توی دریا این آیا بدید عوضش را بدهد به صرف گفتن ؟ گفت که خودت رابکش من دیه ات را می دهم . حالا خودش را کشت دیه را باید بدهد یا نه ؟ گفت دستت را قطع بکن ، این بدهکار بو خیلی ، گفت که این 10 ‏ که بدهکاری تو دستت را قطع کن من 10 ‏ را می دهم یک دست نصف دیه است برو زنت را بکش من 20 ‏ را می دهم . در باب برو مالت را بریز توی دریا اگر می خواسته کشتی غرف بشود گفته اند جایز است امّا آنجا که می گویند جایز است از چه باب جایز است ؟ ضمان که نیست برای اینکه ضامن می خواهیم ، مضمون له می خواهیم اینجا مضمون عنه ندارد لذا بعضی از فقها گفته اند که سیره قطعیه روی آن است عقلاء شارع مقدس هم این را امضا کرده است آنجاها ما گفتیم که اگر حرام نباشد همین طور است که فرموده اند عقلاء امضا کرده اندو آن وقت از چه باب درست می شود ؟ از باب اینکه آمر از سبب قوی تر است از مباشر قوی تر است شاید این باشد و چون قوی تر است دراینجا هم بگوییم قول آمر مقدم است یعنی ضمان آور است یعنی باید عوضش را بدهد باید به حرفش عمل بکند وعده بیشتر نیست امّا به این وعده باید عمل بکند و اگر یادتان باشد سابقاً صحبت می کردیم می گفتیم که فقها در آن مانده اند از یک طرف می بینند سیره هست که این ضمان آور است و از یک طرف هم می بینند از باب ضمان نیست امر فقط هم ، وعد است و وعده لازم الوفا نیست از نظر وضعی . اگر لازم الوفاء از نظر اخلاقی هم باشد از نظر وضعی لازم الوفا نیست وعدی است امّا از آن طرف هم اجماع هست لذا اگر یادتان باشد مرحوم سید تعبداً می گفتند اجماع هست می گفتند اجماع در مسئله هست الا اینکه مرحوم سید و دیگران مثل صاحب جواهر می گویند اجماع قدر متیقنش مثل همان کشتی است در ماشین هم بخواهیم این کار را بکند و بگوید که مالت را بریز توی بیابان برای اینکه ماشین پنچر نشود و ماشین بتواند ما را به منزل برساند من عوضش را می دهم گفتند آنجا هم نمی شود برای اینکه دلیل نداریم و اجماع مختص به کشتی است و آن حرفها با این حرفهای اینجا که حسابی مرحوم سید می گویند امر ضمان آور است تهافت حسابی هست در کلمات مرحوم سید ، بگذارید مسئله را بخوانم مسئله 42 از باب ضمان مسئله آخر باب ضمان.

«لو قال عند خوف غرق السفینه الق متاعک فی البحر و علیّ ضمانه صح بلاخلاف بینهم بل الظاهر الاجماع علیه و هو الدلیل عندهم» .

مرحوم سید اقرار می کند که دلیل ندارد و ما بخواهیم صرف امر و صرف آن را دلیل بگیریم برای ضمان ، نه ، دلیل نمی شود گرفت و فقط یک تعبّد است که ما گفتیم تعبد نیست سیره عقلا روی آن است و عقلا گفته اند که ضامن است امّا از باب ضمان هم نیست برای اینکه مضمون عنه ندارد و این می گوید که تو این کار را بکن من هم عوضش را می دهم . مضمون عنه و مضمون له و ضامن و اینها اصلاً هیچ کدام در کار نیست . پس از باب امر است ، صرف امر که یک وعده این است گفته اند که ضمان آور است خب اینجاها ممکن است انسان بگوید عرض کردم خود مرحوم سید فقط منحصر می کنند به همین جا لذا بعدش می فرماید «و امّا اذا لم یکن لخوف الغرق بل لمصلحة اخری من خفة السفینة او نحوها فلا یصح عندهم» می خواهد که این کشتی زودتر برسد، راه مخوف است می گوید بارها را بریزید توی دریا من عوضش را می دهم می گویند که نمی شود اگر ریختند ضمان آور نیست و امّا اگر برای این باشد که سفینه غرق می شود گفته اند ضمان آور است فرق بین این دو چیست؟ گفته اند اجماع ، تعبّد. و ما گفتیم سیره عقلا روی هردو هست سیرع عقلا روی همه اینها هست من گفتم حتی در بازی کردن هم می گوید لباسهایت را آتش بزن من لباس نو برای تو می خرم خب عقلاء می پسندند دیگر الا در سر حد گناه بشود آقای حکیم «رضوان الله تعالی علیه» مثال می زدند که چاقو به خودت بزن من ضامنم گفتند این هم درست است آن بعید است در حد گناهش را انسان نمی تواند بگوید نه عقلاً نه شرعاً الممنوع الشرعی کالممنوع العقلی . بگوید خودت را بکش دیه اش مال من اینجاها رانمی شود گفت مگر ببریدش روی قاعده کلی که من بردم و گفتم که هرکجا آمر ، سبب مقدم بر مباشر باشد ، اقوی از مباشر باشد آن سبب مقدم است آن امر مقدم است و در بعضی اوقات در قتل و اینها سبب مقدم است و آن می شود قاتل و اینجاها چون امر این طوری است عقلاء این امر را مقدم بر مباشرت می دانندخب اگر این حرفها درست بشود حالا یا عرض من یا فرمایش مرحوم سید بالاخره اینها می گویند که صرف امر کردن یا صرف اذن گرفتن موجب ضمان نمی شتود مگر دلیل داشته باشیم ، دلیل فقط گفته اند آنجاست که بگوید مالت را بریز توی دریا ، امر بکند ، این هم از باب تعبد و از باب اجماع است نه از باب چیزی دیگر لذا اگر این حرفها درست باشد مانحن فیه هم صرف امر بوده و صرف امر بخواهیم ضمان بیاورد صرف امر را الان در مسئله 42 می فرمایند ضمان نمی آورد مگر یک قرینه حالیه ، یک قرینه مقالیه ، یک دلیلی ، تعبدی ، اجماعی و امثال اینها در کار باشد و آنها برای ما کار بکند . خب این مسئله ضمان الحمدلله تمام شد یکشنبه مسئله حواله.

و صلّی الله علی محمد و آل محمد.



[1] - عروة الوثقی ، ج 2، ص 611