اعوذ بالله من الشیطان
الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث دیروز درباره این
بود که اگر کسی پاک است اگرخانمی از حیض پاک است و نمیداند اینکه اگر برود غسل
بکند بدن را طاهر بکند میتواند نماز را در وقت بخواند یا نه؟ یا اینکه مظنه دارد
که میتواند این کار را بکند این آیا واجب است برود غسل کند بدن را طاهر کند آن
وقت اگر وقت نداشت، که نداشت، اگر وقت داشت نمازش را بخواند؟ این اقدام بر مقدمات
غسل یا اقدام بر مقدمات نماز آیا واجب است یا نه؟
مشهور در میان فقهاء
فرمودهاند واجب است، اگر شک داشته باشد فضلا از آنکه مظنه داشته باشد باید اقدام
بکند آن وقت اگر توانست که نمازش را در وقت بخواند خوانده اگر هم نتوانست دیگر این
نماز قضا ندارد، دیروز عرض کردم حالا دلیل چیست؟ بعضی تمسک کردهاند به عمومات اینکه
این زن باید نمازهایش را بخواند در حالی که زن واجب است نماز بخواند تخصیص خورده
به زن حائض لذا اینکه حائض نیست طاهر است پس آن عمومات میگوید که باید اقدام
بکنی اگر رسیدی رسیدی اگر نرسیدی هیچ، معلوم میشود که نماز برایت واجب نبوده است.
دیروز گفتم که اولا ما
عموماتی نداریم اطلاقاتی نداریم که در مقام بیان باشد خصوصیت اینجا را هم بگیرد
تا تمسک کنید به آن عموم یا به آن اطلاق، و گفتم اگر هم اطلاق داشته باشیم، که
نباید اسمش را بگذاریم عمومات، همان اطلاقات، اگر هم عموماتی اطلاقاتی داشته باشیم
تخصیص خورده و اینجا نمیدانیم که تمسک به عموم عام بکنیم یا تمسک به عموم مخصص،
تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص میشود و بنابر مشهور تمسک به عام در شبهه
مصداقیه مخصص جایز نیست.
دیروز گفتم که این تمسک
به عام در شبهه مصداقیه مخصص اختلاف است و مشهور در میان متأخرین منجمله مرحوم
شیخ، مرحوم آخوند و شاگردهای مرحوم آخوند اینها میگویند تمسک به عام در شبهه
مصداقی مخصص نمیشود اما بعضی مثل مرحوم سید که گفتم مبنا ندارد گاهی میگویند میشود
گاهی میگویند نمیشود و منجمله استاد بزگوار ما آقای بروجردی میگفتند میشود
تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص، مثالش هم این بود میگوید اکرم العلماء لا تکرم
الفساق منهم زید را میدانم عالم است خب اکرم العلماء میگیرد آن را دیگر، لا تکرم
الفساق منهم زید را نمیدانم فاسق است یا نه؟ خب لا تکرم الفساق منهم میگوید من
تو را نمیخواهم اکرم العلماء میگوید من
تو را میخواهم برای اینکه میداند عالم است پس اکرم العلماء میگوید که مال من،
لا تکرم الفساق منهم نمیدانیم فاسق است یا نه؟ خب اثبات موضوع باید بشود اثبات
موضوع نمیشود لا تکرم الفساق منهم میگوید من تو را نمیخواهم تو موضوع من نیستی
برای اینکه وقتی موضوع من هستی که محرز بشود فاسق هستی پس این دوتا با هم جنگ
ندارند تمسک به عام میکنیم آن هم شبهه مصداقی آن است تمسک به خاص نمیکنیم اصلاً
با هم جنگ ندارند این حرف مثل آقای بروجردی یا مثل مرحوم سید در عروه بعضی اوقات،
اما آنها چه میگویند؟ مثل مرحوم آخوند میگویند که بله به اراده استعمالی اکرم
العلماء این را میگیرد اما تخصیص خورده لبش اینجور میشود اکرم العلماء الا
الفساق منهم لذا عالم غیر فاسق را اکرام بکن، حالا من این زید را که نمیدانم فاسق
است یا نه؟ نمیدانم عالم غیر فاسق است یا نه؟ بخواهم تمسک بکنم به عام تمسک به
عام در شبهه مصداقی خود عام میشود نه مخصص برای اینکه اکرم العلماء اراده
استعمالی است، اراده جد که نیست، اراده جد دوتا را باید با هم جمع بکنیم یعنی عام
و خاص منفصل را با هم جمع میکنید واقعا این است که اکرم العلماء غیر فاسقین جد
مولا روی آن است لذا چون جد مولا روی این است ما این زید که میدانیم عالم است نمیدانیم
فاسق است یا نه؟ نمیدانیم مصداق اکرم العلماء غیر فاسقین هست یا نه؟ بخواهم تمسک
بکنم تمسک به عام در شبهه مصداقی خود عام میشود مثل آنجاست که نمیدانم عالم است
یا نه؟ چه جور نمیتوانم تمسک بکنم؟ در اینحا هم میدانم عالم است نمیدانم فاسق
است یا نه؟ نمیدانم عالم غیر فاسق است یا نه؟ اکرم العلماء نمیگیردش، نمیگیرد
چرا؟ همینجور که لا تکرم الفساق منهم نمیگیردش اکرم العلماء هم نمیگیردش، این
امر خیلی واضح است،
اکرم العلماء به اراده
استعمالی یعنی همه آنها، اما به اراده جد چه؟ همه آنها نه، لذا همه که نه چه؟ جد
مولا روی اکرم العلماء غیر فاسقین است وقتی که جد مولا روی این است ما جد را باید
حساب کنیم نه اراده استعمالی را، اراده گفته شده ضربا للقانون اصلا از او چیزی نمیخواهد
وقتی که میگوید اکرم العلماء ضربا للقانون است اراده استعمالی است نه جد، یعنی جد
روی این اکرم العلماء ندارد ما باید بگردیم این طرف و آن طرف ببینیم مخصصی دارد یا
ندارد؟ اگر مخصص پیدا نکرد تطابق اراده استعمالی اراده جد درست میکنیم، میگوید
که اراده استعمالی عام بوده اراده جد هم عام است چرا؟ برای اینکه گشتم مخصص پیدا
نکردم آن وقت اسمش را میگذارند تطابق اراده جد و استعمال، اکرم العلماء همه آنها
را میگیرد چه فاسق چه غیر فاسق اما یک وقت میگوید اکرم العلماء این اراده
استعمالی است میگوید ضرباً للقانون است این برای عمل کردن تو نیست ضربا للقانون
است برو دنبال مخصص، میروم دنبال مخصص لا تکرم الفساق منهم را پیدا میکنم وقتی
لا تکرم الفساق منهم را پیدا کردم تخصیصش میزنم میگویم اکرم العلماء غیر
الفاسقین میگویم اکرم العلماء با این اکرم العلماء غیر الفاسقین نمیخواند میگوییم
بله حمل عام بر خاص معنایش همین است که بگو اراده استعمالی همه علماء، اراده جد
مولا علمای غیر فاسق، این خلاصه حرف است وآقای بروجردی یک مبنای دیگرداشتند اصلاً ایشان
در باب الفاظ یک مبانی قدمائی داشتند و در اکرم العلماء و امثال اینها ایشان
اراده استعمال واراده جد و اینها را قبول نداشتند میگفتند مجاز است آن یک حرفهای
دیگر میشود که روی مبنایشان و مبنای قدماء، و اما اگر بپذیریم مبنای مرحوم شیخ را
مرحوم آخوند را و بگوییم آقا ما اراده استعمالی داریم اراده جد داریم البته در
قوانین نه در محاورات عرفی، در محاورات عرفی حمل عام بر خاص نمیشود میگویند
تناقض است، در قوانین که مثلا حالا همین مجلسهای دنیا یک رایی که میخواهند بدهند
کلیاتش را تصویب میکنند میگویند بروید دنبال تبصرهها حالا اگر یک کسی همین تمسک
به عام بکند بگوید آقا عامش تصویب شده بنابراین من عمل به عامیمیکنم خب همه میگویند
نمیشود چرا نمیشود؟ میگوید ما این کلیاتی که گفتیم این عمومات اینها ضربا
للقانون بود یعنی اراده استعمالی، اراده جد ما روی آن نداشتیم که بخواهی عمل بکنی
بعد تبصره تبصره تبصره بعد از آنکه تبصرههاش را زدند میگویند که این قانون
تصویب شد، تصویب شد آن عام؟ نه، آن خاص تصویب شد لذا برمیگردد به اینکه آنکه میدهند
دست اجراء آن مخصص است آن متخصص است جد قانون گذار روی این است، شارع مقدس هم همین
است شارع مقدس عام میگوید ضربا للقانون بعد هم خاص روی خاص هفت هشت ده تا خاص از
شارع مقدس میآید اینها با هم منافات ندارد قدماء میگفتند اینها مجاز است آن
اولی مجاز بوده حالا این دومی حقیقت است اما این حرفی که درست کردند مثل مرحوم
آخوند در کفایه میگوید نه بابا اینها هیچ کدام مجاز نیست یک کدام ضربا للقانون
است به آن میگوییم اراده استعمالی، یعنی عام استعمال شده نه اینکه بخواهد عمل
روی آن بشود اراده اراده استعمالی، آن وقتی که خاصها را پیدا کردی هی تخصیص زدی
تخصیص زدی تا رسید به آنجا که دیگر مخصص پیدا نکردی آن وقت میفهمی جد شارع مقدس
روی این متخصص بوده است به آن میگویند اراده جد، تطابق اراده جد و اراده استعمال،
بالاخره برمیگردد به اینکه شارع مقدس این روایاتی که ما داریم هر کدام که عام
است تخصیص نخورده میگوییم اراده جد و استعمال روی این عام است به این عام باید
عمل کرد و هر کجا که خاص پیدا کردیم که 90 درصد بلکه بیشتر عمومات در روایات ما
مخصوصاً قرآن اینها اراده استعمالی است نه اراده جد و 95 درصد این عمومات تخصیص
خورده به روایات دیگر آن تخصیصها آن متخصصها را میگیریم و آن جمع دلالی میکنیم
جمع دلالی یعنی حمل عام بر خاص میکنیم حمل عام بر خاص یعنی از این عام اراده شده
خاص، یعنی این عام ما متخصص است اسمش را میگذاریم اراده جد، آن وقتی که تخصیص
زدیم به متخصص باید عمل بکنیم برای اینکه اراده جد مولا روی این است، پس آن عام
چیست؟ ضربا للقانون گفته شده، ضربا للعموم گفته شده از آن عام اراده نشده، بله اگر
یک جا که خیلی کم است برای اینکه به قول صاحب معالم مامن عام الا و قد خص شما
اصلا نمیتوانید عامی پیدا کنید اطلاقی پیدا کنید مخصوصاً در قرآن که تخصیص نخورده
باشد آن وقت که تخصیصها را پیدا کردید و به این عام زدید نمیگویید که استعمال
مجاز است میگویید نه آن اراده استعمالی بود ضربا للقانون گفته شده و جد مولا که
من باید عمل بکنم روی متخصص است نه روی عام، در حقیقت برمیگردد که (همه عمومات،
نه در شریعت مقدس اسلام، شریعت مقدس اسلام هم از عقلاء گرفته،) همه عقلاء اینها
عام دارند خاص دارند عام را میگویند ضربا للقانون یعنی اراده استعمالی ثم تخصیص
میزنند تخصیص میزنند تا یک جا که دیگر تخصیص نمیخواهد بخورد ما باید عمل بکنیم
به آن متخصص اسمش را میگذاریم حمل عام بر خاص یا حمل مطلق بر مقید و آن وقتها میگفتند
معلوم میشود عام مجاز بوده حالا میگویند نه بابا عام مجاز نیست استعمال شیئ در
غیر ما وضع له نیست استعمال شیئ در ما وضع له است یعنی همان عام اما نه به اراده
جد بلکه به اراده استعمالی اگر مخصص پیدا نکردیم تطابق اراده جد و استعمال میشود
آن عام حجت است و اگر مخصص پیدا کردیم تطابق اراده جد و استعمال نمیشود اراده جد
حجت است، اراده استعمالی حجت نیست حجت هم نیست به این معنا میفهمیم ضرباً للقانون
گفته شده به قول مرحوم آخوند و ما نحن فیه همین است.
دلیل دومی که آوردهاند
گفتهاند استصحاب این خانم پاک است اما نمیداند آیا اگر برود غسل بکندآفتاب مثلا
غروب میکند یا نه؟ میتواند نمازش را توی وقت بخواند یا نه؟ دیروز گفتم مثال هم
فراوان دارد مثلا مثل اینکه از خواب پا شده و جنب است نمیداند اگر برود غسل بکند
آفتاب میزند یا نه؟ آیا باید برود دنبال غسل کردن و غسل را به عنوان ما فیالذمه
به جا بیاورد نه به عنوان نماز و بالاخره غسل درست میشود اگر ،آفتاب زده باشد
نمازش را قضا میکند اگر هم آفتاب نزده باشد هیچ، مثال زیاد دارد یا مثلا یک بچه
افتاده توی دریا دارد غرق میشود این نمیداند آیا میتواند این بچه را بگیرد یا
نه؟ حالا به قول حضرت امام شوخی میکردند میگفتند بنشیند لب دریا چپقش را بکشد
سیگارش را بکشد بچه غرق بشود بعد بگوید من نمیدانستم میتوانم بگیرم یا نه؟ گفتم
هم در مهام امور مثال دارد هم در جزئیات مثال دارد منجمله مثال ما،
گفتهاند استصحاب مثلا
این خانم پاک است باید نماز بخواند نمیداند آیا میتواند نماز بخواند یا نه؟
استصحاب میکند، نمیدانم این استصحاب چه معنا دارد؟ چه جوری درست بکنیم؟ یعنی
قضیه متیقنه چیست؟ لذا این استصحاب خیلی چیز مجملی است و این تمسک به استصحاب را
ظاهراً هیچ جور نمیشود درستش کرد یعنی حالت سابقه برایش درست بکنیم حالت مشکوکه
درست بکنیم ولو به اعتبار ما یعول یعنی استصحاب تعلیقی و علی کل حال این اشارهای
که شده در کتابها مثل صاحب جواهر به طور اشاره، تفصیل و اینها هم نمیدهند میفرمایند
استصحاب میگوید که باید برود دنبال غسلش، دیگر نمیدانیم صاحب جواهر که نیست که
از او بپرسیم این استصحاب چه معنا دارد اما میدانیم که این نه استصحاب حکمی است
نه استصحاب موضوعی، یک قضیه متیقنه درست کن و یک قضیه مشکوکه درست کن و لا تنقض
الیقین بالشک را بیاور علی الظاهر این آقا نه قضیه متیقنه دارد نه قضیه مشکوکه
دارد نه تطابق مشکوکه ومتیقنه دارد اما علی کل حال گفته شده استصحاب میگوید که
برو دنبال غسلت، رسیدی رسیدی، نرسیدی هیچ، خب این هم مثل همان تمسک به عام است،
نمیشود درست کرد.
اما یک چیزی که فوقالعاده
قوی است در مسئله ما و همه مسائل که مثل مسئله ماست و آن اصل عقلایی، شک در قدرت
باید قدرت را اعمال کرد، یک قاعده کلی، و از اصول عقلائیه است مو هم زیر درزش نمیرود
چون اصل عقلایی است دیگر نه تمسک به عام میخواهیم و نه تمسک به استصحاب میخواهیم،
اینکه بنای عقلاء در شک در قدرت لازم میدانند ما اعمال قدرت بکنیم و گفتم مثلا
مثالی که فقهاء میزنند به مهام امور میزنند به اموال مردم به اعراض مردم به نفوس
مردم، میگویند در مهام امور اگر شک در قدرت داشتی باید اعمال قدرت بکنی شد شد،
نشد نشد، و اما تو نمیدانی میتوانی این خانم را از دست دشمن نجات بدهی یا نه؟
نروی دنبالش معلوم است عقل تقبیح میکند معلوم است گناه دارد خانه مردم را ظالم
ضبط کرده یا آتش گرفته دارد میسوزد من نمیدانم آیا کمک میتوانم بکنم یا نه؟
همین شک ما ما را عقب نشینی بدهد عقل ما میگوید نه باید بروی دنبالش و در نفوس هم
همین طور است مثال زدم یک کسی افتاده توی دریا دارد غرق میشود این شناوری بلد است
اما نمیداند آیا اگر برود دنبالش این خفه میشود یا نه؟ این بخواهد سستی بکند و
آن خفه بشود این شک در قدرت منجز تکلیف است و روی آن تکلیف کتک میخورد، لذا شک در
قدرت، در بحث ما همین شک در قدرت است دیگر، این خانم نمیداند برود دنبال غسلش به
نمازش میرسد یا نه؟ بگوید من که شک دارم هیچ، نه، میگویند تو که شک داری شک در
قدرت است اعمال قدرت باید بکنی اگر به مطلوب رسیدی رسیدی اگربه مطلوب نرسیدی هیچ،
و بالاخره پاداش خودت را داری و در همان جنابت هم که گفتم از خواب پا میشود نمیداند
آیا میتواند غسل کند یا نه؟ باید تیمم بکند یا نه؟ شک در قدرت است باید برود
دنبال غسلش، بله غسل را به عنوان ما فیالذمه به جا بیاورد بهتر است که دیروز میگفتم
نه، اگر غسل را هم به عنوان جنابت به جا بیاورد طوری نیست غسلش درست است و نمازش
اگر رسید در وقت میخواند اگر هم نرسید خارج وقت میخواند، این هم این مسئله که
باید با شک در قدرت جلو بیاییم و شک در قدرت در خیلی از مسائل هست و اینجاها نمیدانم
یک کسی مثل مرحوم آقای خویی است؟ یا مرحوم آقای حکیم؟ میگویند شک در قدرت در مهام
امور است و اما در جزئیات نمیآید، این تخصیص را نمیدانم اینها از کجا آوردهاند؟
برای اینکه ما من عام الا و قد خص همین ایراد را میکنند میگویند که خود این ما
من عام الا و قد خص این هم یک عام است تخصیص چیست؟ میگویند عمومات عقلی یعنی عقل
ما شک در قدرت را منجز میداند میخواهد در مهام امور باشد یا در غیر مهام امور و
ما بخواهیم اختصاص بدهیم به مهام امور عقلاء نمیپسندند عقلاء میگویند اگر قدرت
داری ومیدانی برو دنبال کار اگرمظنه داری برو دنبال کار، اگر هم شک داری برو
دنبال کار اگر یقین داری هیچ کار نمیتوانی بکنی آن صورتش را دیگر نرو دنبال کار
حالا آن کار میخواهد از مهام امور باشد مثل اموال و اعراض و انفس یا از مهام امور
نباشد مثل همان مسئله ما و این هم باید توجه به آن داشته باشیم که ما نماز را از
مهام امور نگیریم این هم جسارت به نماز است، نماز از اهم امور است و مسلم در ردیف
اموال و اعراض و انفس نماز است و ما بخواهیم همین جوری با شک در قدرت دنبال مقدمات
نرویم برای این که ممکن است به نمازمان برسیم ما بگوییم نماز از مهام امور نیست
پس این قاعده شک در قدرت نمیگیردش، این هم یک نحو جسارت به نماز است و نماز خیلی
اهمیت دارد خیلی، یک رکعت نماز از انسان ترک بشود یک رکعت نماز شب گریهها دارد
زاریها دارد یک روایتی یکی از بزرگان برای من میگفت بعد گفتند علامه مجلسی هم در
بحار دارد من گشتم پیدا نکردم ببینید میتوانید پیدا کنید یکی از بزرگان میگفت یک
کسی آمد خدمت امام صادق علیه السلام استخاره کرد مسافرت کند استخارهاش بد آمد پا
گذاشت روی استخاره و رفت، در مسافرت خیلی خوش به او گذشت، رفته بود تجارت کند سود
تجارتش هم خیلی خوب بود این تعجب کرد امام صادق سلام الله علیه استخاره کرده بود
بد آمده بود آمد خدمت امام صادق علیه السلام از امام صادق علیه السلام سؤال کرد من
از شما استخاره کردم بروم مسافرت، بد آمد، پا گذاشتم روی استخاره، رفتم مسافرت
سودم را که بردم خیلی هم به من خوش گذشت امام صادق علیه السلام به او فرمودند که
یادت است در فلان منزل رسیدی خسته بودی و شامت را خوردی و کمکم خوابت برد، نه
عمداً، خوابت برد و نماز مغرب و عشا قضا شد گفت یادم است فرمودند اگر خدا دنیا و
آنچه در دنیاست به تو داده بود جبران این خسارت نمیشد و راستی در روایات وقتی
وارد روایات نماز بشویم حتی نماز شب میبینیم همین جورهاست دیگر، الرکعتان فی جوف
اللیل احب الی من الدنیا و ما فیها، بنابراین اینکه بعضی از بزرگان نمیدانم آقای
حکیم است یا آقای خویی میگویند که شک در قدرت مربوط به مهام امور است و نماز از
مهام امور نیست این سزاوار نیست، مسلم جسارت به نماز است و نماز مسلم از مهام امور
است، بلکه یک مقدار بیشتر تکلیف همه از مهام امور است یک غیبت حرمتش از مهام امور
است، یک دروغ یک تهمت یک توهین و اینها همه گناه است گناهش گناه کبیره و باید
بگوییم از مهام امور است و علی کل حال ما اصلاً این قاعده عقلی را میان عقلا تخصیص
نمیزنیم، اصل عقلی که تخصیص نمیخورد اصل عقلی تخصیص ندارد و عقلا در شک در قدرت
میگویند اعمال قدرت باید بکنی به مطلوب برسی یا به مطلوب نرسی، میخواستم مسئله
بعدی را عنوان کنم نشد ان شاءالله برای فردا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد