اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم
الله الرحمن الرحیم.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری
واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فرمودهاند شرط سیزدهم برای وضو خلوص
است اینکه باید هیچ چیزی در دل نباشد جز خدا.
در این مسئله چند فرعی هست که باید
متعرض این فروع بشویم.
یک
فرع اینکه این خلوص را به دست آوردن کاری
است بسیار مشکل اما کاری است بسیار لازم و در
اینباره دیروز یک مقداری صبحت کردم.
فرع دوم که هست چه فرقی بین خلوص و آن
شرط دوازدهم که قصدالفعل للامتثال یا به قول مشهور قصدالفعل قربه الی الله این چه
تفاوتی بین شرط دوازدهم و شرط سیزدهم است؟
خب شرط دوازدهم این است که قصد الفعل
لامتثال امرالله، قصدالفعل قربه الی الله، شرط سیزدهم هم این است که آن عمل باید
برای خدا باشد نه غیر، ریا در آن باید نباشد که اگر ریا آمد این خلوص این عمل خالص
برای خدا نیست، در آن امتثال لامر الله هم قربه الی الله هم همین است که اگر نماز
را خواند نه قربه الی الله بلکه برای اینکه مثلا پولی بگیرد دنیایی به دست
بیاورد، ظاهراً فرقی بین شرط دوازدهم و شرط سیزدهم دیده نمیشود و بنا بود که
امروز شما جوابش را بیاورید و از شما استفاده بکنیم اگر انسان فکر بکند که آن
امتثال لامر الله اگر با دواعی آمد طوری نیست که اسمش را گذاشتیم داعی بر داعی خب
اینجا هم همین را میگوییم، اگر آن خلوص آمد اما داعی بر داعی پول گرفت برای اینکه
نماز استیجاری بخواند اما در وقتی که نماز میخواند دیگر قربه الی الله است و الا
قربه الی الله نباشد آن اجاره باطل است برای اینکه پول گرفته نماز بخواند قربه
الی الله پول گرفته نماز بخواند خالص الله اگر داعی بتواند در آن امتثال امر الله
که صحبت کردیم کار بکند همان داعی هم میتواند در خلوص کار بکند حتی علمای علم
اخلاق مراتبی که برای دواعی گفتیم اینها در باب خلوص گفتهاند، گفتهاند خلوص
مراتب دارد، مرحوم سید در عروه و دیگران گفتهاند دواعی مراتب دارد که ما روی همان
گفته فقهاء قبول کردیم و دواعی منقسم کردیم به دنیا، آخرت، لله تبارک و تعالی که
بیش از هفت هشت ده قسم پیدا کرد، اما علمای علم اخلاق این خلوص را آوردهاند در
علم اخلاق یک فضیلت دانستهاند و این فضلیت را منقسم کردهاند به اقسامی گفتهاند
مرتبه اول این است برای دنیا اما قربه الی الله نماز حاجت میخواند،برای اینکه
دنیایش آباد شود نماز میخواند گفتهاند این ادنی مراتب خلوص است، بعد هم گفتهاند
بعد از آن آخرت، نماز میخواند بهشت برود اما خلوص است قربه الی الله است دیگر،
نماز میخواند جهنم نرود با آن مراتبی که چند روز قبل صحبت کردم، این هم متوسط
مرتبه عالی خلوص را
گفتهاند که برای خدا آن هم مراتب دارد.
گاهی خوف است خوف به معنای تخشع،
تذلل، گاهی شکر است، گاهی عشق است، محبت است، گاهی هم نه هیچ چیزی محرک نیست جز
خدا که پیدا شدن این به اندازهای مشکل است که بعضی مثل محقق خویی رضوان الله تعالی
علیه میگوید اصلاً این مرتبه مختص به اهلبیت علیهم السلام است آن مراتبی که
مرحوم سید در عروه برای داعی گفتهاند همان را علمای علم اخلاق برای خلوص گفتهاند،
لذا حرف علمای علم اخلاق هم چون که مختصص در فن هم هستند بهتر از حرف مرحوم سید
است برای اینکه داعی هم سرچشمه میگیرد از همان فضیلت از همان خلوص به قول قرآن
کل یعمل علی شاکلته از کوزه برون تراود آنکه در آن است آن فضیلت خلوص است که داعی
برای ما درست میکند که آن داعی دارای مراتب است گاهی برای دنیاست و گاهی برای
آخرت است و گاهی برای خدا، لذا حرف علمای علم اخلاق اگر متعین نباشد که هست بهتر
از قول فقهاست که اینجا داعی را منقسم کردهاند به اقسامی. علمای علم اخلاق دیگر
اصلاً روی دواعی حرف نمیزنند این دواعی که چند روز قبل در بارهاش صحبت کردم این
مربوط به فقهاست اما علمای علم اخلاق یک نیت درست بکنند معنا کنند قصدالفعل
امتثالاً لامرالله یک چیز دیگری هم درست کنند به نام خلوص این در علم اخلاق نیست،
آنچه در علم اخلاق است مربوط به فضائل و رذایل است یکی از فضایل را اینها خلوص
قرار دادهاند یکی از رذایل را ریا قرار دادهاند و اما نیت به معنا قصدالامر
امتثالاً لامرالله اصلاً در علم اخلاق دیده نمیشود سببش هم همین است که این
امتثالاً لامرالله قربه الی الله با آن خلوص مترادف است و ما نمیتوانیم یک فرقی
پیدا کنیم برای قصدالامر امتثالاً لامرالله و خلوص، خلوص همان نیت است نیت همان
خلوص است، نیت به این معنا که قصدالفعل امتثالاً لامرالله همان خلوص است خلوص همان
قصدالامر لامتثال امرالله است دیگر حالا چرا مرحوم سید این را دو تا کردهاند؟ چرا
شرط دوازدهم و سیزدهم درست کردهاند؟ نمیدانیم و بناست اینکه شما جوابش را
بیاورید هنوز که آورده نشده.
لذا این مراتب دواعی اصلاً در علم
اخلاق نیامده چرا؟ برای اینکه آنها میگویند خلوص مراتب دارد نه دواعی مراتب
داشته باشد اگر دواعی مراتب پیدا میکند برای همان فضیلت است آن فضیلت مقول تشکیکی
است یعنی معمولاً این فضایلی که انسان دارد همهاش از باب مقول تشکیکی است یعنی
دارای مراتب است همه این فضایل اینجوری است دیگر، شما نمیتوانید یک فضیلت پیدا
بکنید که این مقول به تشکیک نباشد یعنی دارای مراتب نباشد، یک وجود تشکیکی است یک
وجود مراتبی است لذا خلوص اینجور است یک فضیلت است این فضیلت مراتب دارد مرتبه
اولش این است که انسان فعلی را به جا بیاورد برای خودش برای دنیایش فعلی را به جا
بیاورد برای آخرتش باز هم خودش فعلی را به جا بیاورد برای خدا با مراتبش که مراتب
آخرش خود خدا، ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلاً للعباده
فعبدتک، آن داعی هم سرچشمه از همین فضیلت است عین همین فضیلت است عین همین خلوص
قصدالفعل امتثال لامرالله و آن امتثالاً لامرالله آن داعی ذو مراتب است که سابقاً
صحبت کردیم مرتبه اولش دنیا، متوسطش آخرت، آخرش خود خدای تبارک وتعالی با آن
مراتبی که گفتیم، بحث را هم متعرض نشدهاند مثل اینکه مفروغ عنه گرفتهاند حرف
مرحوم سید را یا نه اصلاً فقهاء وارد نیت که میشوند بحث این را میکنند آیا نیت
جزء است یا شرط؟ معمولاً هم نیت را جزء قرار میدهند از بحث میروند بیرون و این
خلوص هم اصلاً نیامده به معنا اینکه گفتهاند تعبدی و توصلی و تعبدی را گفتهاند
آنکه قصد قربت میخواهد توصلی آنکه قصد قربت نمیخواهد و خود به خود واقع میشود،
فقهاء مثل صاحب جواهر و شیخ المشایخ ما آنکه همه چیز را به همه ما نشان داده است
آن اینجوری آمده مابقی هم همینطور آمدهاند و مرحوم سید هم که یک علاقه و ارادت
خاصی به صاحب جواهر داشته لذا بناست عروه روی جواهر برود جلو لذا ایشان هم اینجاها
همینجور رفتهاند جلو الا اینکه یک اضافه کردهاند گفتهاند شرط دوازدهم داعی،
شرط سیزدهم خلوص.
آن وقت حرف ما به مرحوم سید این است
که چه فرقی بین شرط دوازدهم وسیزدهم دارد؟ برای اینکه شرط دوازدهم نیت است نیت
چیست در وضو که تعبدی است؟ قصدالفعل امتثالاً لامرالله قصدالفعل قربه الی الله،
خلوص چیست؟ آن هم قصدالفعل یا اتیان الفعل قربه الی الله حالا باز هم در این باره
یک مقدار صحبت بکنید ندیدم کسی متعرض بشود ببینیم که آیا میتوانیم فرق بین این دو
تا را بگذاریم که راستی شرط دوازدهم و شرط سیزدهم باشد یا نه بگوییم شرط دوازدهم و
سیزدهم یک چیز است قربه الی الله یعنی خلوص، خلوص یعنی قربه الی الله اگر ذرهای
در این قربه الی الله اشکال پیدا بشود خب عبادت باطل است اگر ذرهای هم در این
عبادت خلوص بی رنگ بشود اصلاً کم رنگ بشود نماز باطل است دیگر حالا تفاوت چیست؟
نمیدانم، از همین جهت هم ریا را اینها در همان قربه الی الله که میگویند تعبدی
آن است که قربه الی الله میخواهد آن وقت همان جا مانع را ذکر میکنند یعنی رذالت
را به معنای ریا و در باب ریا حسابی صحبت میکنند اما مرحوم سید قصدالفعل امتثالا
لامرالله را فرمودند و هفت هشت تا فرع را هم فرمودند بعد شرط سیزدهم ضدش را ریا
قرار دادند و هفت هشت ده تا فرع راجع به ریا فرمودند مثل اینکه پیش مرحوم سید ریا
ضد خلوص است نه ضد قربه الی الله اینجور معلوم میشود دیگر برای اینکه مرحوم سید
مسائل را ریا را بردند در خلوص و شرط دوازدهم که نیت بود یعنی قربه الی الله در آنجا
مباحث و مسائل ریا را نفرمودند، تقاضا دارم روی این حرفها که من عرض میکنم یک
مقدار بیشتر فکر کنید و امیدوارم جوان هستید از فکر جوانی شما استفاده بکنیم.
مسئله بعدی مسئله مسئله مشکلی است
راجع به ریای ضمیمهای مرحوم سید میفرماید که گاهی اصل فعل را میآورد مستقلا میآورد
برای خدا، اما ضمیمه دارد ریا مثل اینکه مثلا در نماز قنوت میخواند برای مردم
قنوت را هی طولش میدهد رنگش میدهد آب و تابش میدهد اما این نظرش مردم است مردم
بگویند بَه چه قنوتی خواند این را به آن میگویند ریای ضمیمهای، آیا این نماز را
باطل میکند؟ یا اینکه یک چیزی که لازمۀ نماز است انفکاک از آن ندارد در آن ریا
میکند اصل فعل که نماز است قربه الی الله است اگر هم این نبود نماز را میخواند و
هیچ اشکالی هم نبود قربه الی الله میخواند الا اینکه حمد و سوره را که باید بلند
بخواند بلند میخواند خیلی بایرملون و ترتیل و یک جوری که بگویند بَه ادبیت این
چقدر ادبیت خوبی است این نماز باطل است؟
اصل فعل برای خداست اما رنگ فعل برای
خدا نیست، یا مثلاً نماز را اول وقت میخواند نماز میخواند و همین جا هم خلوص
دارد قربه الی الله هم هست ولی آن اول وقتش این ریاست تا مؤذن میگوید الله اکبر
از میان جمع پا میشود و میرود و میایستد که من آن هستم نماز اول وقت میخوانم
آیا این هم نماز را باطل میکند یا نه؟ گاهی لازمه فعل نیست اما با فعل است مثل
مثلا تحت الحنک میاندازد نماز را میخواند برای قربه الی الله اما تحت الحنکش را
میاندازد برای مردم آیا این نماز باطل است یا نه؟
مشهور در میان اصحاب فرمودهاند این
نماز باطل است منجمله مرحوم سید در عروه میفرماید تمام این خصوصیات نماز را باطل
میکند حالا جزء الفرد باشد مثل قنوت در نماز یا لازم لاینفک باشد مثل جهر به
قرائت یا نماز اول وقت خواندن و یا خارج از نماز باشد اما ضمیمه باشد با آن باشد
مثل تحت الحنک انداختن یا مثلا مثل اینکه مسجد میرود و امثال اینها، مرحوم سید
میفرمایند همه اینها نماز را باطل میکند.
ما هم میگوییم همه اینها نماز را
باطل میکند ما از این راه جلو میآییم اینکه این نماز رنگ پیدا کرده قرآن میگوید
رنگش باید رنگ خدا باشد این رنگ رنگ خدا نیست صبغه الله و من احسن من الله صبغه
رنگ خدا چه رنگ خوبی، حتی این تحت الحنک نماز را رنگ دار میکند رنگ چه؟ رنگ ریا،
اگر حرف من را بپذیرید که بزرگان نگفتهاند خیلی خوب است حرف مرحوم سید و شهرت
درستش میکند و نماز اگر ریا آمد برای جهرش باشد برای تحت الحنک باشد برای قنوت
باشد این نماز را رنگدار میکند، رنگ ریا، نماز باطل است اما اگر این عرض من را
نفرمودید دیگر دلیل نداریم بر اینکه ریای ضمیمهای نماز را باطل بکند لذا دلیل
دیگر ندارد برای اینکه اینها تمسک میکنند به عمومات و عمومات نه قرآن نه روایت
در صدد خصوصیات نیست، لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس
و لا یؤمن بالله والیوم الاخر خب این در صدد این است بگوید ریا نماز را باطل میکند
اما کدام ریا؟ دیگر در مقام بیانش نیست، یا مثلاً روایات ما میفرماید مرائی روز
قیامت به او میگویند یا مشرک یا میگویند عملت برای آن کسی که میخواستی ببیند میخواستی
به تو بگوید بارک الله خب این روایات هست اما کدام ریا؟ دیگر درصدد نیست وقتی در
صدد نشود دیگر همان است که شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه راجع به عمومات و
اطلاقات قرآن همین را میگوید اینها در مقام جعل است در مقام بیان خصوصیات نیست
پس اطلاقگیری از آن نمیشود کرد اگراین جوری بیاییم جلو خب میگوییم اطلاقی نیست
حالا که اطلاقی نیست قدر متیقن توی کار است قدر متیقن آنجاست که عمل را بیاورد
مستقلا برای غیر خدا، یا لااقل برای خدا و غیر خدا و اما راجع به خصوصیات دیگر
بگوییم نه، عمومات دلالت ندارد اجماع هم که مسلم است اجماع هم دلیل لبی است دلیل
لبی دلالت ندارد بنابراین قدر متیقن باید بگیریم قدر متیقن غیر ضمیمه است، اصل ریا
حرام است نماز را باطل میکند،
قربه الی الله محرک است داعی است قصد
الفعل لامتثال امر الله آورده اما توی آن هم قنوت بیجا آمده و دیگر دلیلی براینکه
نماز باطل بشود نداریم بلکه اگر از این راه که بزرگان جلو آمدهاند آمدید میگوییم
که نه علاوه براینها که عمومی نداریم اطلاقی نداریم اصل هم داریم برائت، این نماز
اول وقت را نماز را محرکش خدا بود قصد الفعل امتثالاً لامرالله اما آن اول وقتش یا
آن حمد و سوره قشنگش یا آن تحت الحنکش برای خدا نبود حالا نمیدانیم آیا اینها که
برای خدا نبود نماز
باطل است یا نه؟ آیا اینها نبودش جزءنماز است
یا نه؟ رفع ما لایعلمون میگوید نه.
لذا اگر عرض من را بفرمایید که اینها
همه به عبادت رنگ ریا میدهد و چون رنگ دار شد نماز باطل است آن برمیگردد به این
که اصلاً اینها برمیگردد به استقلال به آن استقلال قربه الی الله ضرر میزند اما
اگر بخواهیم روی فرمایش قوم بیاییم جلو دیگر باید یک عامی یک اطلاقی یک روایت خاصی
یک اجماعی در مسئله پیدا کنیم اینکه ضمیمه هم مثل آنجاست که مستقل باشد، نداریم،
همان نداشتن دیگر بس است بگوییم نماز صحیح است اما علاوه براین اصل هم داریم نمیدانیم
این ضمائم مانع است یا نه؟ نماز را باطل میکند یا نه؟ رفع مالا یعلمون میگوید
نه، این هم این مسئله.
مثل موانع است اگر شک در مانع بکنیم
رفع ما لایعلمون است یا شک در جزئیت و شرطیت بکنیم رفع مالایعلمون است مگر کسی در
این جاها در اقل و اکثر ارتباطی اشتغالی بشود که آن هم مسئله مشکلی است حتی مثلا
صاحب جواهر با آن مقامش، صاحب جواهر فقهش که خوب است اصولش هم خیلی خوب است
انصافاً یعنی در وقتیکه وارد مسائل اصولی بشود میبینیم که راستی مبانیش خیلی
محکم است و اصول هم یک دوره اصول میبینیم که مثل موم در دستش است اما در این
مسئله اقل و اکثر نتوانستند مبنا درست بکنند لذا من دیدهام در جواهر گاهی ایشان
اشتغالی هستند گاهی ایشان برائتی هستند مسئله مسئله مشکلی است این اقل و اکثر
ارتباطی، در اقل و اکثر استقلالی خب آن معلوم است خیلی آسان است مثلا یک کسی
بدهکار است میداند 9 تومان است، نمیداند 10 تومان است یا نه؟ آن یک تومان چیز
مستقلی است برای خودش خب رفع مالا یعلمون، اما در اقل و اکثر ارتباطی چون مرکب است
وابسته به هم است ما بخواهیم در اجزاء و موانع برائتی بشویم خب خیلی ان قلت قلت میخواهد
که الحمدالله مثل مرحوم شیخ انصاریها آخوند خراسانیها این مسائل را برای ما حل
کردهاند و شکرش این است که همه شما عزیزان یک دوره اصول مثل موم در دستتان باشد
حسابی مستحضر، وارد، مبنادار، این شکر شیخ انصاری و آخوند خراسانی هاست. خب این مسئله هم تمام شد.
یک مسئله دیگر که این هم برای من رنج
آور است و نتوانستهام حلش بکنم و فردا از شما استمداد میکنم این است که داعی
برداعی را همه گفتهاند طوری نیست سابقاً بحثش را کردیم کما اینکه اینجاها هم
بحثش دارد یک کسی دارد وضو میگیرد اما این وضو را در حالی که قربه الی الله میگیرد
داعیش این است بچهاش بفهمد وضو چیست به بچهاش یاد بدهد وضو گرفتن را خب گفتهاند
وضویش درست است یا پول میگیرد قربه الی الله میرود حج برای یک کسی نیابت از حج
خب همه گفتهاند حجش درست است یا یک مقدار بهتر نماز میخواند برای اینکه حاجتش
برآورده بشود خب همه گفتهاند درست است، دیگر یک مقدار بیشتر نماز میخواند برای
اینکه بهشت برود برای اینکه جهنم نرود، خدا در کار نیست غریبترین افراد خداست
برای خدا صد در صد این خیلی کم است.
اسمش را میگذاریم داعی برداعی و
درستش میکنیم میگوییم آن پول گرفتن برای حج برای نماز استیجاری برای روزه
استیجاری آن داعی است برای چه؟ برای اینکه این نماز بخواند قربه الی الله که اسمش
را میگذارند داعی بر داعی یعنی آن داعی قربه الی الله آن یک داعی قبل دارد که آن
محرک است و آن پول گرفتن برای نماز استیجاری خب همهاش را گفتهاند طوری نیست.
اگر ریا داعی برداعی شد این نماز باطل
است یا نه؟ داعی برای نماز خواندن اینکه مردم ببینند اما در وقتیکه نماز دارد میخواند
قربه الی الله میخواند این نماز درست است یا نه؟
لذا روی این فکر بکنید چرا آن داعی
برداعی همه جا نماز صحیح است این داعی برداعی در باب ریا نماز باطل است؟ ولو قربه
الی الله باشد اما اگر داعی ریا شد دیگر نماز باطل است چرا؟ اصلاً حرام است یا نه؟
به چه دلیل؟ تقاضا دارم روی این فکر بکنید تا فردا ان شاءالله.
وصلی الله علی محمد و
آل محمد