اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم
الله الرحمن الرحیم.
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری
واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله سوم که در باب نیت است مرحوم سید
در عروه میفرماید که معنای نیت در وضو قصد الفعل مع داعی امرالله قصد فعل میکند
داعیش امتثال است و آن چیزهایی که قصد قربت در آن شرط است این قصد قربت داعی است
برای اینکه عمل را به جا بیاورد لذا آن چه فرمودهاند دیگران هم امضا کردهاند
قصد الفعل مع داعی امرالله یعنی مع داعی لامتثال امرالله.
معنا واضح است که ما توصلی داریم،
تعبدی داریم، توصلی آن است که قصد فعل دارد میخواهد قصد قربت داشته باشد میخواهد
نداشته باشد آن فعل انجام میشود، اما تعبدی آن است که باید با قصد قربت بیاید با
امتثال امرالله بیاید لذا معنا واضح است همینطور که دیروز میگفتم اینها نتیجه
عملی ندارد، نتیجه علمی دارد.
اشکالی که به مرحوم سید است این است
که خب این قصد قربت را شما یا شرط میدانید یا جزء میدانید اگر شرط بدانید که شما
شرط میدانید اگر هم جزء بدانید مثل حضرت امام که جزء میدانند علی کل حال جزء
مأموربه است به نحو شرط یا به نحو جزء، و داعی این امر یعنی اینکه این مأموربه
توصلی یا تعبدی را میخواهد بیاورد داعی غیر از مأموربه است، مأموربه یک چیزی است
داعی یک چیز دیگری است و مرحوم سید داعی که علت ناقصه برای فعل است این را آورده
در مأموربه، به عبارت دیگر جزء را علت قرار داده، شرط را علت، داعی از برای فعل و
اراده لذا اگر بخواهیم عبارت صحیح بگوییم باید بگوییم قصد الامرلامتثال امرالله
اما قصد الامرمع داعی امرالله این علی الظاهر درست نیست و داعی را ما شرط قرار
بدهیم یا جزء قرار بدهیم داعی یک چیزی است که محرک است از برای اینکه انسان فعل
را بیاورد حالا در توصلی فعل را میآورد بدون قصد قربت، در تعبدی باید فعل را
بیاورد با قصد قربت، حالا داعیش چیست؟ یک امر دیگر است، مثلاً داعیش این است برود
بهشت برود بهشت ولمثل هذا فلیعمل العاملون، آن محرک است برای اینکه نماز بخواند
مثلاً 95 درصد مردم اگر خدا جهنم نداشت نماز نمیخواندند خب آن ترس جهنم آن داعی
میشود این نماز بخواند یا میخواهد بهشت برود آن داعی میشود اینکه نماز بخواند
یا مثلاً میبینید نماز بدون وضو صحیح نیست آن داعی میشود برای اینکه وضو بگیرد
لذا آن داعی یک نحو اراده است، اراده تشریعی یا اراده تکوینی، آن اراده را به آن
میگوییم داعی، لذا آن داعی به منزله علت است آن امتثال امر جزء از معلول است، نمیشود
که جزء معلول علت واقع بشود حالا کار به بحثهای فلسفیاش نداریم، بحثهای عرفیش،
مثلاً به ما مرحوم سید فرمودهاند باید وضو بگیری اما با قصد قربت اگر بدون قصد
قربت باشد وضویت باطل است و نماز میخواهی بخوانی باید با وضو باشی خب اینها را
میدانیم حالا ظهر شده میخواهیم نماز بخوانیم میگوییم که باید وضو بگیریم آن
نماز خواندن داعی میشود برای اینکه من وضو بگیرم و چون به من گفتهاند وضو را با
قصد قربت، باقصد قربت میگیرم یعنی تام الاجزاء بیاورم آن مأموربه را تام الاجزاء
و الشرایط بیاورم و آن قصد قربت یا جزء است یا شرط است اما برای مأموربه، جزء
مأموربه است، شرط مأموربه است، آن مأموربه خودش یک معلول است آن داعی علت است لذا
نمیدانم چه جور شده؟ حتماً اشتباه است دیگر، این اشتباه در عروه هست محشین بر
عروه هم خیلی به آن اعتنا نکردهاند و همینطور که مرحوم سید فرموده اینها هم جلو
رفتهاند آن وقت داعی را ذو مراتب کردهاند که آن را عرض میکنم.
بنابراین مسئله سوم هم این است که اینکه
مرحوم سید میفرماید که دوازدهم از شرایط وضو نیت است نیت چیست؟ قصد الفعل مع داعی
امرالله، میگوییم نه، قصد الفعل لامتثال امرالله برای اینکه آن لامتثال امرالله
این لام یا جزئیت است یا شرطیت بنابر حرف مرحوم سید شرط است بنابر حرف حضرت امام
جزء است بالاخره جزء مأموربه است علت مأموربه نیست، جزء مأموربه است شرط مأموربه
است و شرط مأموربه غیر از آن داعی است که علت برای اصل مأموربه است و داعی علت
ناقصه، اراده از برای آوردن مأموربه، لذا آن داعی هیچ وقت نمیتواند جزء واقع بشود
هیچ وقت نمیتواند شرط واقع بشود در منزله علت است باید آن داعی باشد اراده باشد
تا این وضو بگیرد آن وقت وضو میخواهد بگیرد چه جوری باید بگیرد؟ با قصد قربت باید
بگیرد امتثال لامرالله باشد.
بنابراین نتیجه عملی نه، نتیجه علمی،
و مسلم همینجور که عرض میکنم باید باشد و مرحوم سید اشتباه فرمودهاند.
حالا چیزی که مهم است اینجاست که این
داعی را نه آن داعی که مرحوم سید میگویند آن داعی که ما فعل را به جا میآوریم آن
داعی مراتب دارد که در قم یک وقت من درس اخلاق میگفتم 14 مرتبه برای این داعی
پیدا کردم، مراتب دارد.
آن مرتبه پایین پایینش این است که
انسان نماز میخواند مثلاً برای اینکه گرههایش باز بشود خب این مثلاً در مفاتیح
محدث قمی زیاد از این نمازها دارد، خود قرآن هم دارد و استعینوا بالصبر والصلوه
وانها لکبیره الا علی الخاشعین، کمک بجویید همینجور که انسان دعا میکند، توسل
پبدا میکند این کمک به انسان میکند نماز هم کمک میکند به انسان، نماز حاجت، این
مرتبه پایین است که برای دنیا، نماز میخواند برای اینکه وجاهت پیدا کند برای اینکه
کسی که نماز اول وقت بخواند خدا وجاهت به او، وجیه دنیا و آخرتش میکند یا نماز میخواند
پولدار بشود، یک مقدار بالاتر، پول میگیرد نماز میخواند نماز استیجاری خب الان
نماز استیجاری میخواند قربه الی الله میخواند اگر قربه الی الله نخواند باطل است
شاید هم خیلیها که نماز استیجاری میخوانند اگرمتدین متوجه باشند از نمازهای
خودشان بیشتر اهمیت میدهند اما داعی پول است اگر این پول را به او ندهند نماز نمیخواند،
داعی دنیاست حالا گاهی پول میگیرد حج میرود پول میگیرد نماز میخواند پول میگیرد
روزه میگیرد اسمش را میگذارند داعی بر داعی، داعی بر داعی به این معنا که آن پول
گرفتن داعی میشود براین که نماز بخواند قربه الی الله، بالاخره گاهی داعی برای
وضو گرفتن برای نماز خواندن برای مکه رفته برای روزه گرفتن و امثال اینها دنیاست،
مراتب دارد.
گاهی آخرت است که آن کسانی که اهل دل
باشند همینطور که در روایات دارد دنیا متاع قلیل، هیچ وقت نمیآید نمازش را برای
دنیا بخواند، نه، آن میرود برای آخرت، این برای آخرت هم مراتب دارد گاهی نماز میخواند
بهشت برود و لمثل هذا فلیعمل العاملون قرآن وقتیکه بهشت را معرفی میکند بعد میفرمایند
فلمثل هذا فلیعمل العامون، داعی بهشت است، بعضیها آن کسانی که راستی یک مقدار راه
را طی کردهاند بهشت معمولی نمیخواهند میخواهند یک کاری بکنند بهشت برایشان کوچک
باشد، داعی بهشت عدن است بهشت رضوان است، رضوان الله است گاهی هم میروند بالاتر
دیگر مقام عنداللهی که زن فرعون وقتی که در مقابل همه شکنجهاش میکردند میخکوبش
کرده بودند در زمین قرآن از او نقل میکند که اینجور میگفت رب ابن لی عندک فی
الجنه و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین خدا یک بهشت میخواهم اما
پیش خودت نه بهشت معمولی، که اسمش را میگذارند بهشت عنداللهی، یا ایتها النفس
المطمئنه ارجعی الی ربک نه ارجعی الی الجنه، ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی
عبادی و ادخلی جنتی، خب این هم گاهی آخرت است اما آخرت مراتب دارد نمیدانم چه شده
مرحوم شهید دوم و فاضل مقداد اینها هر دو علاوه براینکه مخصوصاً شهید دوم فقیه
عالی رتبهای است انصافاً و یک کسی 54 سال یا 52 سال عمر بکند 200 جلد کتاب بنویسد
یک دوره مسالک یک دوره فقه است آن هم فقه گویا فقه رسا این عالم بزرگوار گفته که
اگر کسی نماز بخواند برای اینکه بهشت برود نمازش باطل است حالا چه مرادشان بوده؟
کجا را سیر میکردهاند؟ در چه مقامهایی بودهاند؟ دیگر خب معلوم است وقتیکه نماز
بخواند برای اینکه جهنم نرود نماز بخواند برای اینکه بهشت برود نماز باطل باشد
دیگر معلوم است وقتیکه نماز بخواند برای دنیا دیگر باطل است، ولی نمیدانم چه
مرادشان است؟ حالا اگر کسی چیزی یادش آمد به من بگوید، نمیدانم چه مرادشان است؟
لذا با این همه روایات ما با این همه آیات ما نه، نماز صحیح است شاید مثلاً شهید
دوم که میگویند نماز صحیح نیست یعنی مقبول خدا نیست نماز باید برای خدا باشد نه
برای خودش، نفسیت خودش نباید جلو بیاید شاید مثلاً مرادشان این است آن نمازی که
خیلی بالابالاست آن نیست و الا معنا ندارد بگوییم نماز باطل است، نه، ما نماز
استیجاری داریم علاوه بر نماز استیجاری این همه شاید مثلاً محدث قمی رضوان الله
تعالی علیه بیش از 200، 300 تا نماز در مفاتیح نقل میکند دیگر از ائمه طاهرین،
نماز حاجت و نماز برای رفع گرفتاری، برای رفع ظلم، حتی مثلاً راجع به پیامبر اکرم
روایت داریم وقتیکه جنگ مغلوب میشد میفرمود امتی الصلوه، پیاده میشدند دو رکعت
نماز میخواندند سوار میشدند پیروز میشدند و استعینوا بالصبر و الصلوه، دنیا
هرچه باشد اگر داعی باشد برای اینکه نماز بخواند، نماز یعنی چه؟ یعنی با قصد
قربت، توصلی نه، تعبدی، نماز تعبدی اما داعی دنیا اسمش را میگذارند داعی برداعی
اما داعی دنیاست، یا نماز میخواند برای رفتن بهشت، دیگر هر کسی مردِ هرچه باشد
بهشت معمولی بهشت عدن، بهشت رضوان، یا رضوان الله، مقام عنداللهی ولی بالاخره برای
خودش است یا نماز میخواند برای اینکه جهنم نرود خوفاً من ناره خب این هم باز
همینطور است آن خوف ترس از جهنم یا ترس از غضب الهی در دنیا این موجب میشود آن
خوف موجب میشود محرک میشود برای اینکه نماز بخواند برای اینکه روزه بگیرد برای
اینکه حج برود داعی 95 درصد مردم بلکه99 درصد مردم داعیشان همین خوف عن الله است
خوف عن عذاب الله است ولی بالاخره نماز صحیح است دیگر، نماز میخواند داعی چیست؟
خوف، اما بالاخره حالا مربوط به آخرت است، گاهی مربوط به دنیاست چهار پنج مرتبه
دارد، گاهی مربوط به آخرت است این هم چهار پنج مرتبه دارد اما گاهی داعی خداست این
هم مراتب دارد یعنی در نظرش محرکش دنیا نیست آخرت هم نیست بلکه معبود است خداست،
آنکه خلقش کرده آن که مولاست و گفته نماز بخوان این عبد است در مقابل خدا باید
نماز بخواند این مراتب دارد گاهی برای آن خشیتی است که در دل او پیدا شده خضوع و
خشوع قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلوتهم خاشعون یک خشوعی یک تذللی که اسمش را میگذارند
خوف عرفانی، خوف گاهی برای این است که از کتک میترسد گاهی نه، از کتک نمیترسد در
مقابل مولا یک حالت تذللی، یک حالت تخشعی پیدا میکند آن حالت وا میدارد او را
نماز بخواند وا میدارد روزه بگیرد وامیدارد حج بکند که ائمه طاهرین علیهم السلام
هم این حالات را همهاش را داشتهاند یعنی اینجور نبوده که ائمه طاهرین یک نسق
باشد عباداتشان، نه، عبادت گاهی برای دنیا بوده و زیاد هم هست مثلاً آمد خدمت امام
صادق علیه السلام گفت یابن رسول الله یک خانمی خورد زمین گفت لعن الله ظالمیک یا
فاطمه گرفتندش بردندش زندان، آقا امام صادق علیه السلام مثل اینکه نمیتوانست کار
بکند فرمودند پاشو برویم مسجد نماز بخوانیم برای نجات این و امام صادق علیه السلام
آمدند توی مسجد دو رکعت نماز خواندند این را آزادش کردند آقا امام صادق علیه
السلام هم یک جایزهای برایش فرستادند خب این آمده مسجد نماز میخواند برای ترس از
ظالم برای اینکه حاجتش برآورده بشود لذا ائمه طاهرین علیهم السلام گاهی نماز میخواندند
برای دنیا گاهی هم نماز میخواندند برای آخرت، همانطور که قرآن میفرماید و لمثل
هذا فلیعمل العاملون خب ائمه طاهرین علیهم السلام هم گاهی نماز میخواند نه برای
رفتن به بهشت گاهی نماز میخواندند خوفاً من ناره که در روایات ما در نهجالبلاغه
زیاد هست که آن خوف که همین روایت مشهور که ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعافی
جنتک بل وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک این همیشه اینجور نبوده، مسلم امیرالمؤمنین
سلام الله علیه هم گاهی کار میکردند حالا کار دنیوی یا کار آخرت برای دنیایشان
گاهی هم کار میکردند برای آخرتشان، آخرتشان هم گاهی برای ترس از جهنم گاهی طمع به
بهشت و آن مراتب بالا، آنوقت چنانچه گاهی هم که معمولاً این جوری است نظرشان در
عبادت محرک و داعی دنیا نبوده، آخرت نبوده خود خدا بوده چنانچه غیر از ائمه طاهرین
علیهم السلام هم عبادالله الصالحین همینطورهاست دیگر اینها هم گاهی نماز میخوانند
برای دنیاشان گاهی نماز میخوانند برای آخرتشان گاهی نه نماز میخوانند داعی فقط
خداست دارای مراتب است مرتبه اولش آن خضوع است که پایینتر از همه مراتب این است
آن تذلل است.
مرتبه دوم آن شکر است که به پیامبر
اکرم گفتند یا رسول الله این قدر عبادت میکنی گفت که الست عبداً شکوراًیعنی نماز
میخوانم شکرالله این همه نعمت را خدا به من داده باید من عبدشکور باشم عبد شکور
این است که باید اطاعت خدا بکنم الست عبداً شکوراً،
قسمت سوم عبادت میکند حباًلله که این
هم در روایات آمده که از امیرالمؤمنین هست از پیامبر اکرم هم هست که من نماز میخوانم
حباًلله آن عشق من به خدا آن داعی میشود اینکه من نماز بخوانم لذا اینها هم
داعی برداعی میشود اگر خضوعاً باشد داعی برداعی میشود اگر شکر باشد داعی برداعی
میشود اگر هم حب باشد عشق است عشق به خدا داعی میشود باز داعی برداعی میشود.
مرتبه آخر این است که هیچ چیزی محرک نباشد جز خدا
البته این خیلی کم پیدا میشود این طور نیست که ائمه طاهرین علیهم السلام یعنی اهل
بیت علیهم السلام همیشه آنجور باشد که این روایت مشهور شده که امیرالمؤمنین میفرماید
ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنتک بل وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک همیشه
این طور نبوده برای اینکه حالات اهل بیت علیهم السلام حالات فراوانی بوده اصلاً
یکی از معجزات بزرگ اهل بیت همین است که حالاتشان متفاوت است به قول سعدی میگوید
من از یعقوب پرسیدم که تو از دور بوی پیراهن یوسف را شنیدی اما پشت کنعان یوسف را
در چاه انداختند ندیدی گفت که حال ما این جوری است گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی هم
پشت پای خود نبینیم خوب حرفی است دیگر، راجع به علم امام هم ما همینجور میگوییم
یعنی معمولاً بزرگان همینطور میگویند لوشاؤوا لعلموا یعنی اگر بخواهند، از نظر
سعه و جودی معلوم است که مسلط بر ما کان و ما یکون و ما هو کائن هستند اصلاً واسطه
فیض است واسطه فیض معنایش این است که مسلط بر عالم وجود است اما این جور نیست که
همیشه توجه به این مطلب داشته باشند، نه، اگر بخواهند تسلط بر عالم وجود میتوانند
فرق ما و آنها این است که ما نمیتوانیم آنها میتوانند به قول روایت در کافی
شریف لوشاؤوا لعلموا اگر بخواهند میتوانند که مسلط برعالم وجود بشوند لذا حالات
ائمه طاهرین که این هم یکی از معجزات است با هم اختلاف دارد گاهی به قول سعدی پشت
پای خود نبینند گاهی هم بر طارم اعلی نشینند یعنی تسلط بر عالم وجود. در عباداتشان
هم همین است گاهی عبادت میکنند حباً لله آن عشقشان به خدا محرک میشود نماز میخوانند
که بعد از آن مرتبه آخر آخر این مرتبه را بزرگان میگویند بالاترین مراتب است دیگر
این مرتبه تقریباً باید بگوییم عالی است.
مرتبه شکرلله آن هم خیلی مرتبه بالائی
است گاهی هم آن خضوع است ان هم خیلی عالی است، نه خضوع یعنی ترس از جهنم، ترس از
بلا، نه، آن حالت تذلل و خشوعی که برای عبادالله الصالحین است آن محرک میشود
معلوم است اینها که برای خداست یعنی این چهار مرتبه بهترین این چهار مرتبه آن است
که داعی برداعی نباشد فقط باشد برای خدا، آقایان این جاها خیلی کوتاه آمدهاند اما
چیزی که باید تذکر بدهم مرحوم آقای خویی در این جامیفرمایند آن روایت که ما عبدتک
خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک میگویند این روایت
که ضعیف السند است، نیست، و اصلاً پیدا نکردیم بعد هم آن عبادت را هیچ کس نمیتواند
به جا بیاورد جز اهل بیت علیهم السلام مختص به اهل بیت است ولی نمیدانم مثل همان
حرف مرحوم شهید که نمیدانم چه میخواهند بگویند آن آن طرفی، مرحوم آقای خویی این
طرفی، آن میگوید که اگر کسی اصلاً نماز بخواند داعی برداعی نمازش باطل است ایشان
میگویند باید داعی برداعی باشد و داعی برداعی نباشد و فقط خدا باشد نمیشود و این
مختص به اهل بیت علیهم السلام است خب معلوم است نه حرف آقای خویی درست است نه حرف
مرحوم شهید رضوان الله تعالی علیهما برای اینکه مسلم است ما افرادی را در خود ما
هم همین جور است یعنی گاهی خود ما یک حالتی پیدا میکنیم که در آن حالت فطرت ما
بیدار میشود در وقتی که فطرت بیدار شد آن فطرت خداجو خدایاب است، میباید خدا را،
دیگر در آن وقتی که یابید خدا را دیگر معنا ندارد غیر خدا، از همین جهت هم در وقتی
که در بنبست واقع شد میباید خدا را، هیچ وقت متوسل به دو مبدء نمیشود دیگر
متوسل توحید عبادی توحید افعالی توحید ذاتی توحید صفاتی برایش پیدا میشود، دین
ندارد اما در بنبست واقع شد خدا را مییابد دیگر در آن وقتکه خدا را یابید معنا
ندارد غیر خدا، از همین جهت هم بهترین دلیل از برای خدا شناسی 40 تا دلیل مرحوم
صدر المتالهین برای اثبات وجود خدا میآورد دوتا دلیلش خیلی مهم است برای عموم
مردم یکی دلیل فطرت است یکی برهان نظم و این فطرت همه انبیاء هم آمدهاند این فطرت
را بیدار کنند انسان دارای فطرت بیدار باشد اما آن جوری که میخواستند موفق نشدند
انبیاء آن مابقی که مردم که فطرت بیدار ندارند در بنبستها فطرت بیدار میشود آن
وقت که فطرت بیدار شد مییابد خدا را، میبیند، راستی میبیند، نه، با این چشم،
بابصیرت با چشم دل مییابد خدا را اما در وقتی که یابید خدا را مییابد یک ذات
مستجمع جمیع صفات کمالات، این جوری مییابد یعنی خدا این جوری است دیگر، آن هم
شهود دارد، شهود یعنی این یعنی خدا را قادر میداند لذا میگوید خدا خدا خدا.
میگفت یک رفیقی داشتم دین نداشت
اصلاً همیشه هم
علیه خدا در مجالس صحبت میکرد همیشه علیه خدا، این کارش علیه خدایی بود، یک وقت
بچهاش، همین یک بچه، رفت زیر چاقوی جراحی، من هم همراهش بودم، آن پشت اتاق، بچه
هم رفت توی اتاق عملش کنند میگوید یک دو دقیقه گذشت یک وقت دیدم دستمالی را
برداشت جلوی چشمش و خدا خدا خدا، گفتم خدا کیست؟ گفت که دست از دلم بردار بگذار
بچهام را از خدا بگیرم، در آن وقت مییابد خدا را این خدا را قادر میداند این
خدا را عالم میداند این خدا را بصیر میداند سمیع میداند لذا خدا خدا میکند این
خدا را واحد میداند یعنی هیچ وقت متوسل به دو مبدئ نمیشود ولو گاو پرست باشد بت
پرست باشد متوسل به آن نمیشود متوسل به دو مبدئ نمیشود و این دلیل فطرت هم برای
خدا شناسی خوب است هم برای توحید هم برای مستجمع جمیع صفات کمالات خیلی دلیل خوبی
است این دلیل فطرت و بالاخره آنها ولو آناً ما ولو نیم ساعت یعضی اوقات برای همه
اتفاق افتاده که آقا هیچ در نظر نیست جز خدا و اینها نماز میخوانند بعضی اوقات
البته خیلی کم پیدا میشود و بزرگان اولیاء الله عبادالله الصالحین اینها این جور
اینطور نیست که مرحوم آقای خویی میگویند که نه ممکن نیست کسی داعی برداعی نباشد
حتماً باید داعی برداعی باشد، خیلی اوقات در خود ماها فکر بکنید در خود ماها پیدا
میشود که عبادت ما خدا خدا خدا، همین، حالا عبادت به معنا دعا، خدا خدای ما فقط و
فقط خدا هیچ چیز در نظر نداریم حتی صفات، اما میشود، هست، در ائمه طاهرین معلوم
است زیاد هست اما همیشه نیست، ائمه طاهرین همیشه این جور نماز بخوانند نه، این طور
نیست ولی در اهل بیت فراوان عبادتشان داعی برداعی نیست اما خیلی جاها هم داعی بر
داعی است اما ماها معمولاً عبادتمان داعی برداعی است حالا یا دنیاست یا آخرت یا
صفات مقدس خدا، داعی برداعی است و اینکه داعی برداعی نباشد و فقط خدا یعنی او
محرک باشد خدا محرک باشد این خیلی کم است، اما این که ایشان میگویند نمیشود و
نیست، نه، این بیلطفی است حتماً میشود، این مراتب تقریباً ده، چهارده تا مرتبه
میشود اسمش را هم میگذاریم در فقه داعی برداعی و معمولاً هم عبادت ما همیشه داعی
بر داعی است و اشکال ندارد برای اینکه آن داعی محرک است برای اینکه من نماز
بخوانم قربه الی الله این هم این مسئله داعی. مسئله بعد راجع به این که آیا نیت
باید با لفظ باشد یا بدون لفظ هم میشود برای فردا ان شاءالله.
وصلی
الله علی محمد و آل محمد