جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: قاعده احسان در حسن فاعلی بدون حسن فعلی
    موضوع درس:
    شماره درس: 167
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۸/۱۴

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    یکی از قواعد فقهیه قاعده احسان است یعنی اگر کسی می‌خواسته به کسی خوبی کند ولی آن بدی شده است آیا این (شخص) ضامن است یا نه؟ مشهور در میان فقهاء گفته اند برای این که ضمان آن جائی است که تقصیری در کار باشد و یا خواسته باشد ضرری برساند اما اگر تقصیری نباشد، قصد ضرری نباشد، این خواسته خوبی کند، دیگر معنی ندارد ما بگوئیم چون به دستش مالی تلف شده است پس ضمان (در کار است).

    مثال هم فراوان دارد مثلاً پدر که ولی است یا مادر که قیم صغار است اموال بچه‌ها زیر دستشان است و برای این که اموال استفاده بشود قدرت خریدش کم نشود، این مال را به چه چیز دیگری مبدل می‌کند اتفاقاً ضرر می‌کند، بچه های صغیر ضرر می‌کنند یا مثلاً برای این که نفعی بشود (مال را) در تجارت می‌اندازد و اتفاقاً ضرر می‌کند، گفته اند که این قیم، این ولی ضمان ندارد، ولو این که اصلاً به طور کلی مال تلف شود، این ضمان ندارد. چرا؟ بنا به قاعده احسان گفتند این (شخص) که نمی‌خواسته بدی بکند، نمی‌خواسته مال را تلف بکند، خوب مال تلف شده. یک دفعه حق ندارد مال را در تجارت باندازد خوب آن حرف دیگری است من اتلف مال الغیر فلهو ضامن. اما یک دفعه حق دارد طبق مصالح و مفاسد نفس الامری کار بکند مالی امانت در دستش است، از یک غائبی و می‌بیند صلاح در این است این مال در بانک نماند و این مال را به کار بزند برای این که استفاده‌ای برای رفیقش شود، اتفاقاً ضرر شد، گفتند قاعده احسان می‌گوید این (شخص) ضامن نیست برای این که نمی‌خواستند بدی بکند تقصیر ندارد تا من اتلف مال الخیر بیاید بنابراین چون تقصیری ندارد، می‌خواسته خوبی بکند بدی شده، لذا ضمانی نیست بنا به قاعده احسان و امثال این‌ها که در فقهمان مثال زیادی دارد، هم در باب عبادات، هم در باب معاملات، هم معاملات به معنی الاخص یعنی عقود، تعهدات، ضمانات هم معاملات به معنی الاعم، قصاص و دیات و امثال این ها.

    لذا مثال زیاد دارد فقهاء هم در فقه مسائل آن را معترض شدند و یک قاعده کلی به نام احسان درست کردند و آن این است که اگر کسی می‌خواست خوبی کند ولی بدی شد، این (مطلب باعث) نمی‌شود بگوئیم که عقوبت می‌شود حالا یا عقوبت تکلیفی یا وضعی یا هر دو "ما علی المحسنین من سبیل". دکتر متخصص متعهد گفته است این (بیمار) باید عمل شود و عمل می‌کند حالا بگوئید اذن می‌خواهد، اذن هم می‌گیرد –از خودش یا از ورثه- حالا این (بیمار) در زیر عمل می‌میرد می‌خواست خوب شود، عمل کند این سالم شود، اتفاقاً می‌میرد، دیگر ما علی المحسنین من سبیل. مثلاً شخصی در خیابان است و کسی را ندارد، به او می‌گوید بیا برویم به منزل ما می‌بردش و شام به او می‌دهد و از او مواظبت می‌کند (آن شخص مهمان) می‌رود در اتاق بخوابد که طاق اتاق روی سرش خراب می‌شود، زلزله می‌آید و او را می‌کشد، خوب در منزل این (شخص میزبان) می‌میرد، این او را برد، اما این برد تا به او شام و نهار بدهد، جا و مکان بدهد، گفتند ضمان ندارد ولو در منزل خودش برده، ضمان ندارد، نه او را در منزل برد و دزد آمد و همه را کشت، حالا بگوئیم که ضامن است چون او را در منزل برد و حالا دزد آمده است، نه. راجع به مطلق کارهائی که پزشک می‌کند که ما می‌گوئیم اصلاً اذن از وارث و از خودش هم نمی‌خواهد حالا بفرمائید که اذن می‌خواهد.

    کار خود را درست انجام داده، خبرویت و امثال این‌ها همه درست انجام شده این کار بجا بوده اما بدون اجازه، کاری انجام داه مثلاً مالش را از بین برده، اما (در واقع این مال) از بین رفته، این (شخص) می‌خواسته آن را حفظ کند، کار بدتر شده، یا مثلاً می‌بیند منزل (آن شخص) آتش گرفت، این می‌رود در خانه او اثاثیه را می‌ریزد بیرون و خیلی از اثاثیه از بین می‌رود، این که نمی‌خواسته ظلم بکند می‌خواست به فریاد مظلوم برسد، کشتی دارد غرق می‌شود، خود مردم اثاثیه دیگران را می‌ریزند در دریا کشتی نجات پیدا می‌کند و گرنه ما بقی مالش هم از بین می‌رفت خودش هم کشته می‌شد. نمی‌خواست بدی بکند و مال مردم را از بین ببرد، (حتی) بدون اجازه او هم مالش را به دریا ریخت، ما علی المحسنین فی سیبل.

    راجع به وضو، غسل مثلاً آب را به کسی داد و آن شخص آب را خورد، حالا ما بگوئیم چرا آب را دادی خورد تو تیمم کردی؟ نماز تو باطل است، نه. برای این که می‌خواسته خوبی بکند، حالا اما بخواهیم به گردنش قضا و اعاده بگذاریم. نه. الا ما اخرجه الدلیل.

    در هواپیما نشسته برای شخصی کار بکند حالا در هواپیما موقع نماز است و چاره‌ای ندارد که در هواپیما نماز بخواند ولو بدون وضو یا با وضو اما نشسته بدون رکوع. مسافرت رفت روزه اش را می‌خورد و اگر مسافرت نمی‌رفت روزه می‌گرفت، قبل از آن که خمس، زکات یا حج به ذمه اش بیاید، مالش را صدقه می‌دهد.

    در تمام فقه‌ها چه در باب عبادات چه در باب معاملات بمعنی الخص چه در باب معاملات بمعنی اعم، این "ما علی المحسنین من سبیل" می‌آید این ما علی المحسنین من سبیل آیه شریفه‌ای است که در ذیل این (داستان) آمده، در جنگ تبوک بود و این‌ها وضع مالیشان خیلی بد بود به قول جرجی زیدان نه تنها چیزی نداشتند که سوار شوند بلکه (حتی) کفش نداشتند در پا بکنند اما دیگر بعضی‌ها مانده بودند و نمی‌توانستند جنگ بروند، می‌آمدند پیش پیغمبر اکرم، شتر می‌خواستند، می‌گفت نداریم، توشه می‌خواستند می‌گفت نداریم، بعد هم پیغمبر می‌گفتند بروید. هجوم آورده بودند و مؤنه می‌خواستند برای رفتن به جنگ، پیغمبر نداشتند، گفتند حالا که نیست، هیچ. بعد آیه شریفه آمد که مریض‌ها هیچ، معیوب‌ها هیچ، می‌خواهد برود اما نمی‌تواند، آنهایی که احتیاج به شتر و کفش دارند ولی نیست، هیچ. خوب یکی، یکی قرآن می‌فرماید تا آخر کار یک قاعده کلی می‌فرماید که؛ ما علی المحسنین من سبیل.

    یک کبری کلی یعنی 5-4 تا مصداقش را من گفتم شما یک کبری کلی درست کنید، این کبری کلی را ببرید در فقه و بگوئید ما علی المحسنین من سبیل. تا به حال 2 مطلب فهمیده شد، یک مطلب این که این (شخص) که می‌خواهد خوبی بکند (ولی) بدی می‌شود، این احسان آن جا است که حسن فاعلی باشد نه حسن فعلی، حسن فعلی می‌خواهد باشد، می‌خواهد نباشد، یعنی خوبی به حسب واقع می‌خواهد باشد، می‌خواهد نباشد، حسن فاعلی. این آقا می‌خواهد خوبی بکند بدی شد. و این که مرحوم آقای بجنوردی در این جا پافشاری دارد که مراد از احسان یعنی احسان واقعی این حرف خیلی اشتباه بزرگی است برای این که اصلاً حسن فعلی خیلی کم پیدا می‌شود، معمولاً حسن فاعلی است که می‌گوئیم این قاصر است، برای این لا حرج له، لا سبیل له و همین که مثال زدم، می‌خواست خوبی بکند بدی شد، می‌خواست مضاربه بکند اما نشد، این واقعاً معلوم بود که حسن فعلی ندارد اما حسن فاعلی دارد، این (شخص) می‌خواست خوبی بکند بدی شد، لذا ثواب هم می‌برد، ثواب انقیادی، مثلاً در مال مردم تصرف می‌کند، در مال صغیر تصرف می‌کند، مضاربه می‌کند پول پیدا می‌شود این هم حسن فعلی است هم حسن فاعلی یعنی هم برای این بچه یتیم پول پیدا می‌شود و هم این می‌خواسته پول پیدا شود، اما بعضی اوقات مضاربه می‌کند، کسر می‌کند ورشکسته می‌کند، حسن فعلی نیست ولی حسن فاعلی هست و بحث ما هم همین جا است و این که آقای بجنوردی اصرار دارد که احسان واقعی و احسان ظاهری، می‌گوئیم آقای بجنوردی اصلاً بحث در قاعده احسان در حسن فاعلی نه حسن فعلی.

    می خواست خوبی بکند، بدی شد. اما آنجا که می‌خواست خوبی کند خوبی هم شد بله از این جهت به او نمی‌توانند بگوئید چرا در مال صغیر تصرف کردی؟ حالا او هم جواب می‌دهد که اجازه داشتم چون ولی بودم اجازه داشتم. کم پیدا می‌شود که حسن فعلی باشد حسن فاعلی نباشد و به او بگوئید چرا؟ مثل این که مال مردم را بدون اجازه مضاربه کرده، پول پیدا کرده، این جا حسن فاعلی چون که دزدی کرده تصرف در مال مردم کرده حسن فعلی هست، حسن فعلی نیست ولی قاعده احسان الا شاذاً همه در چهل مرکب است لذا ثواب ثواب انقیادی است نه ثواب واقعی اگر برای بچه مضاربه کرده باشد پول هم پیدا کرده باشد ثواب بر واقع بار می‌شود و اما فرض این است که می‌خواسته برای این بچه‌ها مضاربه بکند، پول پیدا شود و پول هم پیدا شده، یک دفعه پول پیدا نشده آن جا که پول پیدا شده حسن فعلی، حسن فاعلی ثواب بر واقع (بار می‌شود) آن جا که پول پیدا نشده مسلم ثوب هم دارد اما ثواب انقیادی نه ثواب واقعی. این معامله گاهی حسن فعلی دارد، حسن فاعلی ندارد، گاهی حسن فاعلی دارد، حسن فعلی ندارد گاهی هم حسن فعلی دارد هم حسن فاعلی. برای صغیر مضاربه می‌کند، یک تومان هم 100 تومان می‌شود هم حسن فعل هست هم حسن فاعلی یک تومان را 100 تومان کرده این حسن فعلی، و این کار را هم برای بچه یتیم کرده، حسن فاعلی نیست، تصرف در مال مردم کرده و استفاده کرده، استفاده اش را می‌دهند به مردم، کتکش هم می‌زنند برای این که تصرف در مال غیر کرده، برای این که حسن فاعلی نداشته می‌خواسته دزدی بکند. گاهی هم حسن فاعلی است، حسن فعلی نیست که بحث ما هم این جا است. می‌خواست خوبی بکند بدی شد، بحث این جا است اما آن جائی که استفاده کرده، حسن فعلی است این که معنی ندارد بگوئیم ما علی المحسنین من سبیل خوب یک تومان را 100 تومان کرده، هیچ 100 تومان را هم می‌دهیم به بچه های صغیر اگر هم با اجازه بوده که هیچ اگر هم بدون اجازه بوده باز 100 تومان را می‌دهند به بچه های صغیر یک کتک هم به این می‌زنند برای این که حسن فاعلی نداشته. این یک مطلب، که باید توجه به آن داشته باشیم و این که این کسانی قواعد فقهیه نوشته و رفتند روی حسن فعلی، نه حسن فاعلی باید بگوئیم اشتباه لفظی شده باید بروند در حسن فاعلی نه حسن فعلی، لذا گاهی برای بچه یتیم کار می‌کند غذا سمی می‌شود بچه یتیم را می‌کشد خوب در این جا حسن فعلی هست و حسن فاعلی. نیست که می‌خواست خوبی کند، بدی شد خوب وقتی که می‌خواست خوبی بکند بدی شد، این احسان حسن فاعلی دارد، حسن فعلی ندارد و بحث قاعده احسان هم همین است که آن فاعل تقصیر نداشته باشد. اصلاً از اول که مثال زدم گفتم که معنی قاعده احسان این است که کسی کار بکند برای کسی که طبق قواعد جور در نیاید اما این (شخص) می‌خواست خوبی بکند ولی بدی شد، این جاهاست که 10-8 تا مثال زدم که همه اش همین طور است.

    این یک مطلب مطلب دیگر هم که باید به آن توجه بکنیم تا بعد وارد بحث شویم این است که این‌ها نرفتند (ببینند) این که بحث، بحث عقلائی است، اصلاً این بنای عقلاء است و اگر هم قرآن می‌گوید ما علی المحسنین من سبیل کبری کلی عقلی است یعنی قرآن شریف می‌فرماید آقا گریه نکن، این قدر غم نخور نمی‌توانی به جنگ بروی تقصیر نداری، تقصیر از آن گردن کلفت‌ها است که می‌توانند پول بدهند ولی نمی‌دهند، برای آنها است که می‌توانند به جبهه بروند (ولی) نمی‌رودند تو که نمی‌توانی جبهه بروی خوب ما علی المحسنین من سبیل صغری اش را یک موردی است یا یک حکمی است که اسلام تعیین می‌کند (اما) کبری اش را عقلاء تعیین می‌کنند و اگر قرآن گفته ما علی المحسنین من سبیل ارشاد به حکم عقل است لذا عمده دلیل ما این است ولو در جلسه بعد صحبت می‌کنم که در اینباره روایت باز هم داریم. قرآن هم که ما علی المحسنین گفته دلالت دارد اما این‌ها ارشاد است، قاعده ما علی المحسنین من سبیل بنای عقلاء است. بنابراین این که مرحوم آقای بجنوردی می‌گوید این تقریبی که تو می‌کنی این استحصان است حجت نیست برو در قرآن ببین دلالت دارد یا نه؟ روایات را ببین دلالت دارد یا نه؟ به مرحوم آقای بجنوردی می‌گوئیم اصلاً عمده دلیل ما همین است، این قاعده عقلاء ما علی المحسنین من سبیل توی قرآن هم هست ارشاد به حکم عقل است اگر هم روایت داریم ارشاد به حکم عقل است، و تعبد در مسأله نیست. مسأله عقلایی است و نمی‌دانم چه در ذهن مبارک ایشان بوده است که تقریب می‌کنند سیره عقلاء را و می‌گویند این استحصان است حجت نیست حالا بحث بعدمان راجع به قرآن و روایات اهل بین که راجع به این قاعده ما علی المحسنین من سبیل دلالتش خیلی خوب است.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365