جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اخلاق
    موضوع درس:
    شماره درس: 110
    تاريخ درس: ۱۳۷۸/۴/۲۳

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث هفته گذشته ما اين بود كه كه چه بكنيم خدا معلم اخلاق ما باشد براى اينكه از قرآن استفاده كرديم خدا بايد معلم اخلاق باشد كس ديگر نمى‏تواند خود انسان نمى‏تواند نمى‏شود كار مشكل است كار در سر حد محال است اگر بخواهيم آسان بشود خدا بايد معلم اخلاق ما باشد «ولولا فضل اللّه‏ و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا» [1] هيچ كس نمى‏تواند اصلاً نمى‏شود «ولكن اللّه‏ يزكى من يشاء» آنكه مى‏شود آنكه مى‏تواند چه بكنيم مورد فضل خدا مورد رحمت خدا تا اينكه خدا معلم اخلاق ما باشد در جلسه قبل گفتم يك) خلوص اين كلمه مقدس اين كلمه‏اى كه وقتى انسان تصورش را بكند مى‏بيند كه نور است نه از سر تا پاهايش نور ساطح است نور است و راستى همين طور كه اهل دل گفتند دو چيز است خيلى مقدس است يكى كلام نازل است يك كلام صاعد كلام نازلش توحيد، خيلى مقدس است تا نباشد انسان هيچ كارى نمى‏تواند بكند يكى هم خلوص اين كلمه صاعد است از ما و راستى اين كلمه خيلى مقدس است ممكن است يك آتش خيلى كارها بكند هم در دنيا و هم در آخرت و اين آيه شريفه كه كوچك است امّا خيلى پرمحتوا است اهل دل معلم‏هاى اخلاق همين جور معنى كرده‏اند «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» [2] خلوص اين كلام صاعد است «اليه يصعد الكلم الطيب» و تمام اعمال متوقف بر اين است «و العمل الصالح يرفعه» آن كسى كه عمل را بالا مى‏برد عملِ خدايش مى‏كند اين كلمه خلوص است اين رنگ به او بخورد و مهمتر از اين پر نورتر از اين آن آيه «صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغه» [3] رنگ خدا چه رنگ خوبى است راستى همه رنگ خدا چه رنگ خوبى است به قول علامه طباطبايى اين استاد عزيز ما بارها مى‏گفتند كه من نمى‏دانم كه اكسير درست است يا نه در حالى كه ايشان خيلى از اين علوم غريبه را وارد بودند نمى‏دانم اكسير درست است يا نه چيزى هست به مس بزنند طلا بشود مى‏گفتند نمى‏دانم امّا آنكه من مى‏دانم اين است كه خلوص از هر اكسيرى اكسيرتر اگر بخورد به چيزى پر كاه را دنيا مى‏كند چيز بى ارزش را ارزشش را بالاتر از دنيا به آنچه در دنيا است مى‏كند و اگر هم نخورد چيز پر ارزش هر چه پر ارزش به اندازه پر كاه ارزش ندارد ولو جان دادن ولو هفتاد سال قال الباقر و قال الصادق گفتن ولو يك عمر خدمت به خلق خدا كردن پشيزى ارزش ندارد امّا اگر رنگ خدا آمد اين خلوص رنگ خورد قطعا خيلى ارزش پيدا مى‏كند به قول علامه طباطبايى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» آيه ولايت درباره او نازل مى‏شود در حالى كه انگشترى كه اميرالمؤمنين به او داد كه ارزش نداشت به حسب ظاهر خوب يك درهم ارزش آن است اگر خيلى بالا قيمت بود يك درهم امّا رنگ خورد آيه ولايت براى او آمد آيه ولايت كه ساده نيست بعضى اهل دل مى‏گويند به تمام قرآن ارزش دارد و انصافا آيه ولايت بالاترين آيات است درباره ولايت اهل بيت عليهم‏السلام، درباره ولايت اميرالمؤمنين على  عليه‏السلام خوب چيزى است راستى اكسير خوبى است به قول علامه طباطبايى و اين آيه مصداق كاملش اين است «ضرب اللّه‏ مثلاً كلمةً طيّبةً اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها» [4] راستى «تؤتى اكلها حين باذن ربّها» مصداق كاملش همين است اين خلوص بتواند انسان بزند به عمل ناگهان يك عمل به حسب ظاهر هيچ يعنى پيش مردم پيش خودمان امّا اين رنگ كه آمد بشود صبغة اللّه‏ يك بزرگى خوابش را ديدند و بنا هم بود يعنى با شاگردانش بنا گذاشتند هر كه جلوتر مردند به خواب او بيايد بعد از يك ماه به خواب آمد گفت كه حساب و كتاب و اينها مشكل است حالا نجات پيدا كردم آمدم شاگردش پرسيد حالا چى شد گفت يك سؤال از من شد نتوانستم جواب بدهم حالا ممكن است انسان جواب بدهد خيلى عالى جواب بدهيم امّا چون جهل مركب است حجابها است و مجازها مخلوط مى‏شود و خيلى چيزها كه درست نيست درست مى‏شود و خيلى چيزها كه درست درست نمى‏شود دنيا يعنى مشتبهات امّا دم مرگ به آن طرف ديگر اين حرفها نيست «فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد» [5] ديگر پرده عقب مى‏رود چشم‏ها تيزبين مى‏شود لذا گفت چى براى ما آوردى گفت يك ماه نتوانستم جواب بدهم در محضر خدا سر به زير نمى‏توانستم جواب بدهم خطاب شد يك چيزى براى ما آوردى و براى همان يك چيز هم مقرب ما هستى تو راه مى‏رفتى تگرگ گرفت خيلى شديد ديدى يك گربه اين داره تگرگ مى‏خورد و اين راه به آن راه و از آن راه به اين راه و اين بيچاره شده و تو پوستين سرت بود و تو اين گربه را گرفتى زير پوستين اين را براى ما آوردى اين به حسب ظاهر خيلى ساده است امّا وقتى كه برويم روى «صبغة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغه» مى‏بينيم راستى اين طورى است ديگر آن گربه و توى آن وضع و زير پوستين گرفتن ديگر هيچ چى نمى‏تواند كار كند جز خدا امّا كارهاى ديگر را جهل مركب‏ها را خيلى مى‏تواند كار كند يك اهل دلى به من مى‏گفت در خدمت امام حسين  عليه‏السلام زيارت مى‏خواندم با حال مكاشفه يعنى محاضره بوده مى‏گفت در ضمن كه من زيارت مى‏خواندم يك جوانى آمد سلام كرد آقا جواب سلامش را دادند و به او تعظيم هم كردند خيلى تعجب كردم نديده بوديم امام تعظيم كند به كسى اهل دل بوده پنجاه سال كار كرده مى‏گفت من اصلاً ديگر عالم حضور چون علم آمد جلو (بارك اللّه‏ به اينها) عالم حضور برايم تمام شد گفتم اين را بايد پيدايش بكنيم و اين دست ما را بگيرد ببينيم اين ديگر چه كار كرده امام حسين به او تعظيم بكند خود جوان نفهميد خود جوان كه به جايى نرسيده بود مى‏گفت كه دنبالش راه افتادم بالاخره توى صحن ابى عبد اللّه‏ نشاندمش دم يكى از ايوانها و بنا كردم صحبت كردن و بالاخره آخر كار گفتم بگو ببينم چه كردى؟ چه شده؟ گفت راستش اين است كه من دختر عمويم را نمى‏خواستم بابايم اصرار كرد دختر عمويت را بگير براى خاطر دل پدر تن دادم به اين ازدواج شب عروسى سرمايه نداشت ديدم پدرم حالا ناراحت مى‏شود براى خاطر پدرم و آبروى اين دختر در حالى كه گنه كار بود امّا پوشاندم، بعد پدرم توجه كرده بود كه آخر عمرش است گفته بود من را يك سفر كربلا نمى‏برى من بابام را آوردم كربلا بابام مرد رفتم دفنش كردم حالا آمدم با امام حسين خداحافظى بكنم و بروم خوب امام حسين بهش تعظيم مى‏كند بابايش را كربلا آوردن يا دختر را گرفتن حالا آن امر دومش امر مهمى بوده براى خاطر آبروى او براى خاطر دلشادى بابا پوشاندن امّا مى‏دانيد چرا راه صد ساله را مى‏پيمايد «صبعة اللّه‏ و من احسن من اللّه‏ صبغه» رنگ خدا چه رنگ خوبى بله مشكل است اولش بايد بگوييم مجاز مشكل است يك مثال برايتان بزنم ببينيد چقدر مشكل است اين قضيه بهلول بارك اللّه‏ به اين بهلول درسهايى بالايى داده اين قضيه بهلول خيلى قضيه خوبى است بهلول آمد برود ديد يك كسى دارد مسجد مى‏سازد خدا قوت بدهد بارك اللّه مسجد خدا بعد گفت اجازه مى‏دهيد من هم يك كمك به مسجد شما بكنم گفت نه من مستقل مى‏خواهم اين مسجد را بسازم گفت اجازه مى‏دهى يك آجر گفت يك آجرش طورى نيست روى اين آجر نوشت مسجد بهلول و آمد مى‏خواست سر در اين مسجد نصب بكند اين صاحب مسجد آمد گفت چه كار مى‏كنى اين مسجد را من ساختم مسجد بهلول صدمه هايش را من خوردم گفت خوب مسجد است براى خاطر خدا حالا چه من ساخته باشم چه تو و اين بهتر است كه بگويند مسجد بهلول نگويند مسجد عمو حسن نه بابا مگر مى‏شود بعد بهلول بهش فهماند مسجد هوى و هوس است نه مسجد بهلول مشكل است آدم بتواند بگويد مسجد بهلول نه مسجد عمو حسن يك كتاب بنويسيد به نام ديگرى كتاب سال در بيايد هم حجره‏ايم را بگوئيم به اسم تو برو اين جايزه‏اش را بگير و كتاب هم به اسم تو چاپ بشود چه فرقى مى‏كند مى‏خواهم ترويج دين بكنم توى ماها كم و زياد البته كم است پيدا مى‏شود يك افرادى كه راستى اين طور هستند مرحوم حاج سيد حسين كوه كمرى استاد مرحوم شيخ انصارى هستند خيلى بالا است راستى بالا است از نظر علمى بالا است از نظر علمى هم ببينيد چقدر بالا است اين استاد شيخ انصارى است يك درس مهمى در مدرسه تركها داشت كه درس نمره اول هم در نجف درس حاج سيد حسين كوه كمرى مخصوصا كه مثل شيخ انصارى‏ها شركت مى‏كردند يك روز اين آقا زودتر آمدند درس مثلاً جايى بود ديد بروند خانه دير مى‏شود گفت خوب مى‏رويم يك چهار پنج دقيقه مى‏رويم پاى منبر مى‏نشينيم تا بقيه بيايند بعد مى‏رويم منبر و درسمان را مى‏گوئيم اين آقا كه آمد ديد يك حاج شيخى با دو سه تا شاگرد دارد درس مى‏گويد حالا نمى‏دانم خارج مى‏گفته امّا اين تقرير درس حاج سيد حسين من خيال مى‏كنم آن وقتها در نجف رسم بود كه آقاى برجردى «رضوان اللّه تعالى عليه» مى‏فرمايند من مقرّر مرحوم آخوند بودم كه درس استاد را يك كسى تقرير مى‏كرد اين حاج سيد حسين من خيال مى‏كنم كه ديد درسش را دارند تقرير مى‏كنند سه چهار نفر نشست بدون اينكه او بفهمد بنا كرد گوش دادن ديد بَهْ عجب تقرير مى‏كند چقدر بالا است و تا آخر كه رفت ديد كه درس اين بالاتراز درس خودش است شاگردها جمع شدند مسجد تركها پر شد رفت منبر قبل از آنكه درس بگويد گفت آقايان من زودتر آمدم اين حاج شيخ ـ نمى‏شناختمش هم اين حاج شيخ كه بعد حاج شيخ در آمد و بعد هم حاج شيخ مرتضى انصارى به وجود آمد از اينجا شروع شد اين حاج شيخ ـ بهتر از من درس مى‏گويد و عمر شما را چرا من تلف كنم از فردا به بعد من هم مى‏آيم پاى درس ايشان مى‏نشينم معمولاً كى زير بار اين حاج شيخ مى‏رود مرحوم شيخ انصارى يك چشم نداشت آن يك چشم هم نصفش مى‏ديد امّا مكاسب نوشت فرائد نوشت با نصف چشم كسى هم نمى‏شناختش بالاخره حاج سيد حسين كوه كمرى شيخ انصارى را شيخ انصارى كرد از فردا رفت منبر او شد استاد او شد شاگرد به اين مى‏گويند خلوص نمى‏شود ديگر مشكل است اين مرتبه اولش است گذشت، ايثار، فداكارى، اياك نعبد و مى‏خواهد سهم امام بدهد نمى‏دانيد چه بازيها در مى‏آورد نمى‏دانم نصفش را توى جلسه خودم مى‏خواهم بدهم نصفش را خودم مى‏خواهم به خواهرم بدهم به برادرم بدهم مابقى اش را نمى‏دانم چه مى‏خواهم بكنم بازيها، بازيها بابا جان اگر بنا به دادن باشد آن كسى كه به او مى‏دهى بهتر مى‏تواند مصرف بكند تو مجلس بنشيند بگويند آقا چقدر مى‏دهى بگويد مثلاً هزار تومان نه دو هزار تومان يك صلوات بفرستيد دو هزار تومان داد سهم امام هم داده اين كه مى‏خواهد برود مكه، مكه مستحبى بهش بگويند فلانى ورشكسته است و كمك به اين ورشكسته خويش  قوم هم هست مقدس هم هست زندان است نمى‏خواهد بروى مكه بده به اين ثواب اين بيست حج و بيست عمره مقبول چى معمولاً گيريم اينجا ديگر من فراموش نمى‏كنم يك خانمى اين خانم مقدس هم بود انصافا خيلى مقدس بود و هستش و اين خانم مقدس مى‏گفت مى‏خواهم بروم مكه و به قول ايشان هم مكه پنجم ششم بهش گفتم كه من ثواب دو تا مكه به تو مى‏دهم آن هم مكه مقبول معلوم هم نيست تو كه مكه مى‏روى قبول باشد امّا من ثواب دو تا مكه مقبول به تو مى‏دهم گفت نه بابا من مكه مى‏خواهم بروم هى رفتم تا بيست سال آنكه توى روايت بود بيست مكه مقبول به تو مى‏دهم اين را بده به فلانى اين سرمايه بكند براى اينكه خويش و قومها مى‏دانند اين فلانى در مضيقه عجيبى است و آبرويش دارد مى‏رود پيش زن و بچه آبرويش دارد مى‏رود بده به اين سرمايه كند يك دفعه عصبانى شد گفت بيست تا كه بيست تا دويست تا هم باشد نمى‏دهم بايد حَجَم را بروم آقا شما چه حرفها مى‏زنى مكه را مى‏خواهم بروم اين چى است مى‏دانيد چيست؟ يك مقدار اگر فكرش را بكنيد توى اياك نعبد گير هستيم نه خلوص نيست توى اياك نعبد گير هستيم نه خلوص نيست توى اياك نعبد گير هستيم «افرأيت من اتخذ الهه هويه اضله على علم» دو تا شما منبر مى‏رويد رفيقتان بهتر از شما منبر مى‏رود هم شيرين‏تر، هم بانفوذتر مردم بهتر گوش مى‏دهند بنا است شما سه ربع برويد او هم سه ربع اصرار بكنيد بگوئيد آقا من يك ربع مى‏روم شما يك ساعت و ربع تقاضا دارم اين را قبول كنيد براى منبر هايتان مفيد است منبر من اين قدر مفيد نيست امّا اين آخوند پنج دقيقه دير كند چه آخوند بازى در مى‏آوريم ما شكايتش را به خودش مى‏كنيم شكايتش را به صاحبخانه مى‏كنيم شكايتش را روى منبر به مردم مى‏كنيم پنج دقيقه دير كرد كفر كه نمى‏گفت منبرش بهتر از تو بود كى است قبول كند كى است كه بگويد من ايثار، گذشت، فداكارى به عبارت ديگر كى است بگويد من اياك نعبد و اياك نستعين را راست مى‏گويم اياك نعبد يعنى خلوص و اياك نستعين يعنى توحيد افعالى اگر قرآن مى‏فرمايد كه «و ما يؤمن اكثرهم باللّه‏ الا و هم مشركون» اين خيلى تكان دهنده است «و ما يؤمن اكثرهم باللّه‏ و الا و هم مشركون» خوب همين ديگر توحيد عبادى است توحيد افعالى و الا كه مردم مشرك نيستند مردمى كه ايمان آوردند بت كه نمى‏پرستند امّا به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام بت درون بالاترين بتها است كسى نتوانسته اين بت را بشكند خلوص يعنى شكستن اين بت و اگر راستى اين بت را بشكنيم دو ركعت نماز بهشت را واجب مى‏كند دو ركعت نماز حتما بعدش يك دعاى مستجاب دارد معقول نيست نباشد يك گفتن اللّه‏ يك گفتن بسم اللّه‏ روى آب راه مى‏رود اين مثال را همه جا شنيديد معلم به بچه‏ها گفت هر كه بگويد بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم روى آب راه مى‏رود يكى از اين بچه‏ها خانه شان آن طرف آب بود يك نهر بزرگى بود خيلى خوشحال شد از مكتب آمد بيرون گفت بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و رفت آن طرف آب؛ فردايش هم دوباره بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و دوباره آمد مكتب. كم كم پدر و مادرش فهميدند و گفتند كه اين معلم را دعوت كن يك سورى به اين بدهيم بارك اللّه‏ به اين؛ معلم را دعوت كرد آقا ناهار خانه ما معلم و اين شاگرد آمدند معلم رفت برود جلو برسد به پل و برود آن طرف پل اين بچه گفت كه آقا چرا از اين طرف نرويم از اين طرف خيلى نزديك مى‏شويم گفت كجا، گفت آخه شما به من گفتيد كه هر كه بگويد بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم از روى آب مى‏رود من هر روز ديگر با بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم از روى آب مى‏روم اين طرف و آن طرف آب، بفرمائيد برويم ديگر گفت نه بابا بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم آدم را روى آب راه مى‏برد امّا كى بگويد؟ مثل انگشتر سليمان است دست كى باشد يك فرد مقدسى بوده خيلى هم مقدس بوده دليلش را هم الان مى‏گويم از ياران امام زمان  عليه‏السلامآمدند سدر و كافور از آن بگيرند اين نگاه كرد با آن چشم تقوايش ديد اينها خيلى آدم بالايى هستند مردم عادى نيستند بالاخره حرف از آنها در آورد يكى از ياران امام زمان مرده آقا فرمودند صدر و كافور را از شما بگيريم گفت من را ببريد پيش امام زمان گفتند كه نمى‏شود بدون اجازه گفت من را ببريد نزديك آنجا اگر امام زمان فرمودند بياوريدش من را ببريد و الا برگردانيد. رسيدند به دجله بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رفتند روى آب گفتند بيا روى آب آن هم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم آمد روى آب توى وسط آب باران گرفت باران امام زمانى يك دفعه اين يادش آمد صابونها روى پشت بام است گفت ا ِ حالا اينها خراب مى‏شود رفت توى آب بالاخره بردندش آن طرف حالا مى‏خواهد برود خدمت امام زمان رفتند اجازه بگيرند آقا يك جمله داد زدند شنيد خودش برگشت گفت «ردّوه انه رجل صابونى» راستى اين جورى‏ها است و خدمت امام زمان مى‏توان رسيد يا نه بله مى‏شود رسيد خيلى آسان است امّا اياك نعبد بايد درست بشود رجل صابونى نباشد و الا قطعا خدمت امام زمان رسيدن كارى ندارد اينكه خدمت امام زمان برسيم اين جورى است كه همه جا محضر امام زمان است ما در محضر امام زمان هستيم چرا امام زمان را نمى‏بينيم پرده است عقب مى‏شود ما خدمت امام زمان مى‏رسيم بعضى‏ها كه اين خدمت امام زمان را يك جور ديگر حتى يكى از بزرگان به من گفت كه من اين جورى كه مردم مى‏گويند كه نه من خدمت شهودى امام زمان دارم بله راستى هم پرده عقب برود خيلى چيزها درست مى‏شود «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظرة» اين قرآن است حالا ما ديگر تعبيرش كنيم «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظرة» از جيبمان كه نمى‏شود رويش بگذاريم امام زمان هم همين است اين كلمه خوب كلمه‏اى است انصافا خيلى خوب كلمه‏اى خلوص است يك وقتى در چند سال قبل در همين مجلس مقدس من راجع به مراتب هفت گانه صحبت كردم امّا حالا آنكه الان مى‏خواهم به شما بگويم اين است كه كلمه خيلى مقدس است يك كارى بكنيد اين خلوص به قول خود قرآن اين رنگ خدا بخورد اگر بتوانيد با اعمالتان بالاتر بتوانيد با دلتان بالاتر بتوانيد به خودتان، به خودتان اين رنگ را بزنيد يعنى علاوه بر اينكه دلتان مال خدا است خوتان مال خداباشيد نه مال هوى و هوس، نه مال شيطان خودتان مال خدا «من اخلص اللّه‏ اربعين يوما» نه «من اخلص عمله، من اخلص قلبه»، «من اخلص اللّه‏ اربعين يوما جرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه» ديگر مى‏شود علم لدنى، بله خيلى را هم ديديم راستى اين جورى راستى اين طور است اين كربلاى كاظم راستى اين جور بود خدا رحمتش كند يك آن براى خدا عمل ساده بود امّا رسيد به آنجا كه علم لدنى داشت برهان را چشم لدنى داشت نور قرآن مى‏ديد قرآن را از حفظ مى‏خواند سواد الفبا نداشت امّا برداشت از قرآن داشت. خدايا قسمت مى‏دهيم به حق آن كسانى كه خلوص دارند خدايا اين كلمه مقدس را ولو كمرنگش را به ما عنايت بفرما.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

     



    [1]- سوره نور آيه 21.

     

    [2]- سوره فاطر آيه 10.

     

    [3]- سوره بقره آيه 138.

     

    [4]- سوره ابراهيم آيه 24.

     

    [5]- سوره ق آيه 22.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365