بحث ما درباره این بود که انسان می خواهد رها باشد و این
ممکن نیست و باید غرائز او مهار شود. چه چیز می تواند او را مهار کند؟ در این
رابطه هشت عنوان گفته شده است. یکی از آنها عقل بود که درباره آن صحبت شد و دیدیم
که انصافاً موجود شریفی است که امتیا زانسانها از سایر حیوانات به اوست.
این عقل، غرائز را در حال عادی می تواند کنترل کند، اما اگر
غریزه طوفانی شد، دیگر صدای عقل به جایی نمی رسد. عقل مانند یک سد خاکی برای آب
است. اگر آب طغیان نکرده باشد این سد خاکی برای این آب کافی است و میتواند این آب
را کنترل کرده و آنرا برای استفاده مهیا سازد اما اگر طوفان شد و آب طغیان کرد،
معلوم است که سد خاکی در مقابل آن سیل نمی تواند عرض اندام کند، سیل بنیان کن است
و باید مقابل آنرا سد کرد. غریزه به منزله آب است که اگر حالت عادی خود را حفظ کرده
باشد،عقل میتواند آن را کنترل کرده واز آن استفاده کند. اما اگر این غریزه طوفانی
شد، نظیر آبی که تبدیل به سیل گردد دیگر سد خاکی در مقابلش نمی تواند قد علم کند.
آنگاه که غریزه طوفانی شد از عقل کاری ساخته نیست و نمی تواند آن را مهار کند.
برای مهار آن چیز دیگری لازم است و آن همانا ایمان به خدا، ایمان به مبدأ و معاد ،
ایمان قلبی، یعنی ایمانی که از را تقیّد به شرع برای انسان پیدا میشود است. ایمانی که از نماز، روزه، جهاد، حج، کمک
به دیگران ، خمس و زکات و مخصوصاً اجتناب از گناه پیدا بشود، سدی محکم در مقابل غرائز
یست که بر انگیخته شده اند . غرائز هر چه زیاد، طوفانی و طغیانی باشند این سدّ در
مقابل آنها می تواند عرض اندام کند.در واقع باید بگویم اگر ایمانی قلبی حاصل
شد،اصلاً نمی گذارد غرائز طوفانی شده و طغیان کند، ایمان قلبی می توانداسب چموش
غرائز را رام کرده وآنگاه عقل عروج کند و به منتهای سیرش که عندالله است برسد.
اهمیت علم
بحث بعدی درباره علم است. افلاطون و شاگردانش می گویند اگر
جامعه یا فردعالم شد، علم آنان سد محکمی در مقابل غرائز و نیروی کنترل کنندهای
برای انسان است لذا افلاطون در مدینه فاضله اش میگوید: اگر جامعه یا فرد را عالم
کردی می توانی آنها را کنترل نمایی، اگر برای انسانها علم به مفاسدو مصالح یا علم
به اخلاق رذیله و فضائل انسانی حاصل گشت آنگاه دیگر جامعه یا فرد کنترل و تضمین
شده است. حال باید نگریست که آیا این سخن افلاطون صحیح است؟
علم در اسلام اهمیت زیادی دارد. تعلیم و تعلّم به اندازه ای
در اسلام اهمیت دارد که از نظر قرآن شریف
برنامه 23 ساله پیغمبر اکرم برنامه تعلیم و تعلم است.شهید ثانی علیه الرحمه درربط
با سوره علق که بنابر مشهور در ابتدای پیامبری بر حضرت نازل شده است، می
فرماید:این سوره به منزله برائت و استحلال است. این سوره برنامه 23 ساله پیغمبر
اکرم را تعیین می کند و می بینیم قرائت، قلم، تعلیم، تعلم، معلّم، و متعلّم در این
سوره بوده است.
إقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم.[1]
لذا به فرمایش این فقیه استاد اخلاق یعنی شهید دوم رضوان
الله علیه برنامه پیغمبر اکرم تعلیم و تعلم است.در سوره جمعه هم می فرماید هدف
همین است:
هو الذی بعث فی الأمیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و
یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه.[2]
پیغمبر با معجزه آمده و هدف از آمدن پیامبر و قرآن، آموزش و
پرورش، تربیت و تعلیم و تعلّم است. در روایات هم می خوانیم که9 پیامبر اکرم بارها
فرموده اند که : بعثت للتعلیم. چنانچه فرموده اند: بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
شهید علیه الرحمه می نویسد که پیغمبر وارد مسجد شدند. یک
جلسه قرآن بود، از آن گذشتند، بعد از آن جلسه دعا بود، ازآن نیز گذشتند. در کنار
آن جلسه ورد وذکر بود، از آن نیز عبور کردند تا آنکه به جلسه ای رسیدند که جلسه
اهل علم بود، درآن نشستند و سه مرتبه فرمودند: بعثت للتعلیم. من برای تعلیم و
تعلّم آمده ام ،آمده ام تا علم را رواج داده و سطح علم را بالاببرم.
پي نوشت ها:
[1]. سوره علق، آیات3-5.
[2].
سوره جمعه،آیه 2.