جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: شرایط وضو ، قصد قربت
    موضوع درس:
    شماره درس: 205
    تاريخ درس: ۱۳۸۸/۱۰/۲۷

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث دیروز بحث مشکلی است و باید شما عزیزان این بحث را حل بکنید.

    بحث این است که در طهارات ثلاث در وضو، غسل، تیمم قصد قربت شرط است، به اصطلاح اصولی تعبدی است نه توصلی، در مثلاً مثل رفع خبث توصلی است نه تعبدی، بدنش را تطهیر بکند لباسش را تطهیر بکند این‌ها می‌خواهد قصد بکند می‌خواهد نکند می‌خواهد قصد تقرب داشته باشد می‌خواهد نداشته باشد خود به خود پیدا می‌شود، اما برای رفع حدث یعنی وضو یا غسل یا تیمم باید علاوه بر این که توجه دارد امتثال لامرالله باشد، قربه الی الله باشد یعنی تعبدی است نه توصلی. گفتم این یک ضرورت در فقه ماست بلکه یک تسالم در میان شیعه است لذا کسانی که نمی‌خواهند خیلی وارد این بحث‌ها بشوند مفصل می‌فرمایند که در طهارات ثلاث قصد قربت لازم است اجماعاً، مسئله هم تمام می‌شود. اما حرف در این است که دلیل این مسئله فقط اجماع است یا چیز دیگری؟ خب اجماعش هست و چهار پنج تا دلیل هم در فقه‌مان برای آن آورده شده.

    دیروز می‌گفتم اگر این ادله نبود آن اجماع و آن تسالم برای ما کار می‌کرد برای این که مدرک در فقه ما کتاب است وسنت است و عقل و اجماع، اما اجماع کاشف، اجماعی که مقطوع المدرکیه نباشد، محتمل المدرکیه هم نباشد، اگر این چهار پنج تا دلیل نبود مسئله صاف بود، می‌گفتیم اجماع، تسالم کاشف از نص معتبر یا کاشف از قول امام و بالاخره اجماع حجت است بنابراین دلیل ما بر این که قصد قربت می‌خواهیم اجماع است.

    اما مشکلی که جلو می‌آید این است که این چهار پنج تا دلیل این اجماع را مقطوع المدرکیه لااقل محتمل المدرکیه می‌کنند و اجماع از کار می‌افتد اما اجماع از کار می‌افتد اما یک کسی بتواند بگوید در وضو در غسل در تیمم قصد قربت لازم نیست برای این که دلیل نداریم این هم احدی جرأت این حرف را ندارد تا حال هم گفته نشده، لذا دیروز می‌گفتم که ولو این‌ها را در اصول می‌گوییم اما در وقتی که در فقه بیاییم مثل مرحوم شیخ انصاری مثلاً در مکاسب هیچ جا نتوانسته الاشاذاً از شهرت بگذرد چه رسد از اجماع ولو این که مقطوع المدرکیه یا محتمل المدرکیه باشد و همچنین مابقی فقهاء لذا می‌بینید صاحب جواهر رضوان الله تعالی علیه معمولاً می‌فرماید که در جاهای دیگر من جمله این جا و یدل علیه الاجماع یا یدل علیه الشهره ثم شروع می‌کند و یدل علیه آن روایت، آن روایت، آن دلیل، آن دلیل، لذا مسئله مشکل می‌شود.

    حالا دیروز درباره این صحبت می‌کردم این ادله‌ای که آورده شده برای این که قصد قربت می‌خواهیم این ادله ناتمام است.

    دو تا این دلیل‌ها مربوط به اصول است بحث اصولی است این جا آورده‌اند و سه تا این دلیل‌ها هم دو تا آیه قرآن است یکی هم روایت.

    آن دو تا دلیل عقلی یعنی آن دو تا دلیلی که در اصول بوده آورده‌اند این جا یکی از این‌ها را دیروز عرض کردم مرحوم شیخ انصاری و من تبع مرحوم شیخ انصاری گفته‌اند قصد قربت را نمی‌شود درج در مأمور به کرد، لازم می‌آید دور، لازم می‌آید توقف تکلیف بر مکلف به و به عکس و امثال این‌ها، گفته‌اند برای این که قصد قربت در وقتی هست که امری در کار باشد، تا امر نباشد چه جوری قصد قربت بکنیم؟ خب اگر قصد قربت هم متوقف بر امر باشد این دور است،  نمی‌شود، لذا مرحوم آخوند در کفایه قبول کرده و می‌فرماید مثلاً آگر بخواهیم درست کنیم با دو تا امر باید درست بکنیم اول امر بکند سپس بگوید آن امری که من کردم با قصد قربت بیاور، مرحوم آخوند در کفایه بالاخره به این جا رسیده، همچنین دیگران، و دیروز من گفتم که نه، هیچ مانعی ندارد مولا، مکلِف قصد قربت را درج در تکلیفش بکد برای این که آن که درج می‌کند یک مفهوم اعتباری است امر خارجی نیست می‌گوید که نماز اوله التکبیر آخره التسلیم با قصد قربت، مفاهیم یعنی مفهوم تکبیر را مفهوم قرائت را مفهوم رکوع و سجده اصلاً تکلیف از مفاهیم است تکلیف که از خارجیات نیست، اوله التکبیر آخره التسلیم این 9 تا جزء را این 10 تا جزء را مفاهیمش را در نظر می‌گیرد می‌بیند که مصلحت تامه ملزمه ندارد قصد قربت را روی آن می‌آورد می‌بیند مصلحت تامه ملزمه دارد این می‌شود موضوع سپس حکم می‌کند صل یا امر می‌کند که چیزی که در خارج اوله التکبیر آخره التسلیم با قصد قربت است این را بیاور، لذا اگر خارج را بخواهد دخالت بدهد در امرش آن نمی‌شود برای این که هنوز خارجیتی مکلفی تکلیفی به جا آورده نشده، اما مفهوم را بخواهد درج بکند آسان است لذا دیروز می‌گفتم اصلاً بحث سالبه به انتفاء موضوع است یا به قول مرحوم آخوند بعضی اوقات جاهای دیگر یاد ما می‌دهند می‌گویند اشتباه مفهوم به مصداق است اشتباه مصداق به مفهوم است، آن که نمی‌شود مصداق قصد قربت است، آن که می‌شود مفهوم است، آن که بحث در تکلیف است مفهوم است نه مصداق، بنابراین درج کردن قصد قربت مثل الله اکبر است مثل حمد و سوره است مثل رکوع است مثل سجده است و درج کردن در تکلیف هیچ اشکال ندارد نه هیچ اشکال ندارد باید چنین باشد، اگر قصد قربت شرط باشد باید چنین باشد، لذا این اشکال اولی که اشکال بغرنجی است در اصول، نمی‌دانم چقدر یادتان است و مرحوم شیخ انصاری خیلی این طرف و آن طرف می‌زنند مرحوم آخوند بیشتر برای این که در مقابل کلمات مرحوم شیخ هستند ولی از نظر ما خیلی آسان است و آن که مرحوم شیخ فرموده‌اند دیگران متابعت کرده‌اند آن مصداق قصد قربت است نه مفهوم قصد قربت و در تکلیف آن که هست مفهوم است نه مصداق، دیروز می‌گفتم مصداق مأتی به است قصد قربت در خارج مأتی به است نه مأمور به، مولا امر می‌کند انشاء، می‌دهد دست مردم، فعلیت، این سالم است می‌تواند به جا بیاورد، تنجز، چه چیزی را می‌خواهد به جا بیاورد؟ آن که شارع مقدس گفته، شارع مقدس چه فرموده؟ فرموده اگر می‌خواهی بیاوری با قصد قربت بیاور، لذا آن تکلیف را می‌آورد در خارج، هر چه مولا گفته می‌آورد به عبارت دیگر کلی منطقی را می‌آورد در خارج می‌شود کلی طبیعی، کلی طبیعی همان مأمور به است مأمور به همان مأتی به است، همان است دیگر، کلی طبیعی را می‌گوید اوجده، اقم الصلوه یعنی اوجد الصلوه به قول مرحوم آخوند، اوجد الصلوه یعنی چه؟ یعنی اوجد المفهوم یعنی مفهوم را موجود کن در خارج و بخواهیم مفهوم را موجود کند در خارج یعنی آن طبیعت من حیث هی هی که اسمش را می‌گذاریم کلی منطقی می‌گوید آن را بیاور در خارج، این آقا می‌آورد در خارج، اگر بدون قصد قربت بیاورد آن مأمور به نیامده اگر با قصد قربت بیاورد آن مأمور به آمده، با قصد قربت بیاورد مأتی به مطابق می‌شود با مأمور به مأمور به مفهوم است یعنی به قول مرحوم آخوند الحق ان الاوامر و النواهی یتعلق بالطبایع من حیث هی هی خب این حرف مرحوم آخوند است دیگر، یک فصل برایش درست کرد و بعد هم مرحوم آخوند در قضیه مانده بوده اما جواب خوب دادند گفتند معنای اقیموا الصلوه یعنی اوجد الصلوه، صلاه چیست؟ آن طبیعت من حیث هی هی، اوجد آن طبیعت من حیث هی هی را، آن طبیعت من حیث هی هی در منطق اسمش چیست؟ کلی منطقی یعنی آن که رنگ ندارد نه خارج نه ذهن، آن را بیاور در خارج، می‌آورد در خارج یعنی اوله التکبیر آخره التسلیم با قصد قربت یا ما نحن فیه غسلات و مسحات با قصد قربت وقتی آورد این مأتی به مطابق می‌شود با مأمور به اگر حرف منطقی هم می‌خواهید بزنید بگویید که آن مفهوم که اسمش را می‌گذاریم کلی منطقی می‌آید در خارج به آن می‌گوییم کلی طبیعی به قول حاشیه ملا عبدالله الحق ان الطبیعی بمعنی وجود  افراده، لذا همه حرف‌ها اشتباه ‌ها از همین جا سرچشمه می‌گیرد مقام انشاء همین است. مقام فعلیت همین است مقام فعلیت و مقام انشاء و مقام اقتضا و مقام تنجز همه همه یک چیز است، گفتم که مقام اقتضا یعنی مولا می‌بیند این وضو مصلحت تامه ملزمه دارد انشاء می‌کند با قصد قربت، سپس انشاء فقط فایده‌ای ندارد می‌دهد دست اجراء یعنی برسد به مکلف، مکلف به برسد به مکلف وقتی رسید عقلش می‌گوید خب سالم هستی می‌توانی بیاور، چه چیز را بیاور؟ مأمور به را، مأمور به چیست؟ الحق ان الاحکام من الاوامر و النواهی یتعلق بالطبایع، طبیعت را بیاور یعنی مأمور به ، کلی منطقی را بیاور یعنی در خارج وقتی آورد در خارج می‌شود کلی طبیعی، می‌شود مأتی به مطابق با آن مأمور به که کلی منطقی است نه کلی ذهنی­کلی منطقی است تطابق پیدا می‌کند تطابق که پیدا می‌کند امر ساقط  می‌شود  یعنی تطابق مأتی به  با مأمور به  امر را ساقط می‌کند.

    بنابراین همه همه این اوامر و نواهی مفاهیم هستند.

    اصلا ًدور دیگر نیست، اصلاً دوری نیست نه در ذهن است نه در خارج،اما دور مربوط به خارج است مربوط به ذهن نیست، ولی حالا این جا ما نحن فیه ما نه دور ذهنی است نه دور خارجی، اما دور واقعی مربوط به خارج است نه مربوط به ذهن دور از عالم وجود است، ضدین و نقیضین و امثال این‌ها مربوط به وجود است نه مربوط به ذهن، ذهن ما نه دور دارد نه ضد دارد نه حالا این حرف‌ها مربوط به بحث ما نیست. خب این اشکال اول.

    اشکال دومی که هست این هم باز مسئله اصولی است  دلیل آورده‌اند بر این که وضو قصد قربت می‌خواهد گفته‌اند برای این که در اصول ما گفته‌ایم اصل در اوامر تعبدیت است لذا هر کجا شک کنیم باید با قصد قربت بیاید و در این وضو و غسل و تیمم شک داریم آیا با قصد قربت می‌شود آورد یا نه؟ آن قاعده اصل در اوامر تعبدیت است می‌گوید باید با قصد قربت بیاوری.

    این دلیل نارساتر از دلیل اول است برای این که مرحوم آخوند در کفایه همچنین دیگران یک قاعده کلی درست کرده‌اند این که اگر شک کنیم که یک واجب توصلی است یا تعبدی ؟ می‌گوییم توصلی، اگر شک کنیم تعیینی است یا تخییری؟ می‌گوییم تعیینی، اگر شک کنیم واجب کفایی است یا عینی؟ می‌گوییم عینی، و امثال این‌ها دلیلش چیست؟ دلیلش این است امر آمده روی طبیعت نمی‌دانم با قید است یا بدون قید است؟ لذا اصل این است که قیدی درکار نباشد بنابراین گفته‌اند اصل توصلی است نه تعبدی و این کسانی که بزرگانی که حرفهایشان دست ماست و ما باید روی حرف‌هایشان ان قلت قلت بکنیم هیچ کس نگفته تا حالا که اصل در باب اوامر تعبدی است و اگر شک کنیم که آیا با قصد قربت باید بیاید یا نه؟ با قصد قربت بیاور چون اصل در اوامر تعبدی است ، بنابراین یک کسی را نداریم حالا علاوه بر این که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه یک قاعده درست کردند اول اوامر دیگران هم همین جور که اگر کسی شک بکند واجب توصلی است یا تعبدی؟ می‌گوید توصلی.

    بله ما یک اشکال داریم که باز مربوط به همان حرف اول است می‌گوییم توصلی هم یک قید است این را هم نگو، بگو که اوامر آمده روی طبیعت من حیث هی هی این نه توصلی است نه تعبدی، اگر بخواهد توصلی باشد قید می‌خواهد، اگر بخواهد تعبدی باشد قید می‌خواهد و چون که عرف می‌گوید که اگر شک کردی تعبدی است یا نه؟ اصاله البرائه می‌گوید نه، آن برای ما کار می‌کند آن عرف کار می‌کند آن وضع کار می‌کند.

    لذا ما می‌گوییم این چیزی که آقایان می‌گویند اصل توصلی است یا اصل تعبدی است ما در اصول می‌گوییم که هیچ کدام برای این که امر آمده روی طبیعت من حیث هی هی نه توصلی در آن است نه تعبدی در آن است اما چون که برائت دارد چون سیره متشرعه است که اگر امری را به او گفتند می‌گوید این تعیینی است نه تخییری، عینی است نه کفائی توصلی است نه تعبدی، ما می‌گوییم این‌ها وضع است این عرف کاشف از این است که وضع شده است صیغه افعل و ما بمعناها از برای آن طبیعت متقید و الا اگر بحث اصولی بخواهیم بکنیم آن هم که مرحوم آخوند گفته‌اند که توصلی است نه تعبدی آن هم اشکال پیدا می‌کند ولی حالا فعلاً بحث اصولی نمی‌خواهیم بکنیم آن بحثی که می‌خواهیم بکنیم این است  که همه گفته‌اند اگر شک کردیم تعبدی یا توصلی؟ بگو توصلی است ما دیگر کسی را نداریم بگوید که تعبدی. بنابراین اگر ما شک بکنیم که این واجب را که به ما گفته‌اند این واجب آیا تعبدی است یا توصلی؟ همه گفته‌اند توصلی، دلیلش؟ گفته‌اند برای این که تعبدی یک قید است نمی‌دانم آیا این قید هست یا نه؟ رفع ما لایعلمون، بنابراین این هم نشد، آن اولی خب خیلی بحث مشکلی بود و مرحوم شیخ انصاری در آن مانده بودند و مرحوم آخوند بالاخره نتوانستند درست بکنند و امثال این‌ها، بحث مشکل بود، ان قلت قلت داشت ، اما این دلیل دوم که اصل در واجبات تعبدی است خب نه، مسلم اصل در واجبات توصلی است به این معنا که این واجب را می‌داند به ذمه‌اش است نمی‌داند قید هم دارد یا نه؟ رفع ما لایعلمون می‌گوید قید ندارد به عبارت دیگر اقل و اکثر ارتباطی است مثل آن جاست که نمی‌داند آیا سوره جزء نماز است یا نه؟ جلسه استراحت جزء نماز است یا نه؟ رفع ما لایعلمون ، این جا هم همین طور نمی‌دانیم این وضو قید قصد قربت دارد یا نه؟ رفع ما لایعلمون.

    حرف سوم دو تا آیه آورده شده گفته‌اند این دو تا آیه دلالت می‌کند بر این که در وضو در غسل در تیمم اصل در هر واجبی که شک بکنیم باید بگوییم که تعبدی است.

    آیه اول اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، گفته خب اطاعت آن جاست که به قصد امتثال بیاورد اگر به قصد امتثال نیاورد اطاعت نیست اصلاً اصل اطاعت آن است که با امتثال لامرالله بیاید با قصد قربت بیاید.

    این دو سه تا اشکال دارد یک اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم اصلاً مربوط به تکالیف نیست، یک امر ولایی است و بحث حکومت می‌کند، حکومت مال خدا، خدا داده به پیامبر، پیامبر داده به ائمه طاهرین، تا این جا قرآن دارد بعدش هم ائمه طاهرین داده‌اند به مجتهد جامع الشرایط این اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم بعضی‌ها حتی اولی الامر را روی ولایت فقیه هم آورده‌اند گفته‌اند اصلاً خود اولی الامر، اما حضرت امام قبول نداشتند برای خاطر روایات، می‌گفتند این اولی الامر مختص به ائمه طاهرین علیهم السلام است حالا علی کل حال بحث ولایت فقیه نمی‌کنیم بحث این می‌کنیم که این آیه شریفه مربوط به حکومت است اصلاً مربوط به عبادات نیست تا ما بگوییم که اطاعت است و قصد قربت در آن شرط است بنابراین اصلاً مربوط به این است که پیامبر اکرم هر چه گفتند بگو چشم فلاو ربک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً مماقضیت و یسلموا تسلیما.

    لذا پیامبر اکرم می‌فرماید که جنگ بگو چشم، می‌گویند صلح  بگوچشم و هر چه او می‌گوید بگو چشم و اما این که حالا در تکالیف و احکام و اطاعت و قصد قربت در عبادات اصلاً آیه شریفه هیچ ربطی به این بحث‌ها ندارد.

    و یک مسئله دیگر هم این که بابا خب اگر کسی توصلی لباسش را بشوید برای نماز خب این مسلم اطاعت خداست دیگر حالا ولو این که خواب بوده دستش افتاده توی حوض پاک شده، نماز خوانده نماز با طهارت اطاعت خداست یعنی همین طور که اطاعت تعبدی را می‌گیرد توصلی را هم می‌گیرد، توصلی را می‌گیرد تعبدی را هم می‌گیرد.

        اما یک اشکال مهمتر اشکال سوم است و آن این است که اصلاً توصلیات بیشتر از تعبدیات است شاید توصلیات صد باشد ،تعبدیات یک باشد، در احکام وقتی وارد بشویم توصلی‌ها خیلی است و شما بخواهید که اطیعوا الله را اگر دلالت داشته باشد بگویید مختص به تعبدیات تخصیص اکثر لازم می‌آید.

    بالاخره اگر کسی بگویید اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامز منکم مال احکام است لازم می‌آید تخصیص اکثر برای این که لازم می‌آید همه احکام تعبدی باشد یک درصد هم تعبدی نیست و این تخصیص اکثر که نمی‌شود ما بگوییم این‌ها اطاعت نیست، توصلی‌ها هم اطاعت است الا این که فرقش این است آن قصد قربت می‌خواهد آن قصد قربت نمی‌خواهد اطاعت غیر از قصد قربت است این آقا خیال کرده اطاعت مرادف با قصد قربت است در جایی که اطاعت مرادف با قصد قربت نیست قصد قربت غیر از اطاعت است بله بعضی اوقات جمع می‌شود هم اطاعت می‌شود هم قصد قربت. آیه یگر خب بهتر از این است گفته‌اند و ما امروا الالیعبدوا الله مخلصین له الدین شما امر نشده‌اید مگر این که با قصد قربت کار بکنید مخلص باشید.

    گفته‌اند خب ببین آیه شریفه ‌می‌فرماید که همه چیز الا ما اخرجه الدلیل قصد قربت می‌خواهد پس وضو و غسل و تیمم این عبادت است قصد قربت می‌خواهندجواب.

    یک) این و ما امروا الا لیعبدوا الله این یک مسئله عرفانی اخلاقی است که مربوط به فقه اصلاً نیست، این مربوط به این است که  قرآن  می‌فرماید  قل  انما  اعظکم  بواحده  ان  تقوموا  لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا.

    طلبه اگر می‌خواهی فکر بکنی ملا بشوی باید خلوص داشته باشی باید همه کارهای تو رنگ داشته باشد رنگ خدا، صبغه الله و من احسن من الله صبغه و خیلی از این آیات در قرآن هست که همه‌اش اخلاقی است اصلاً مربوط به فقه ما و مربوط به اجزاء و شرایط و مربوط به قصد قربت و این‌ها نیست و آن این است که انسان بتواند یک کاری بکند هیچ چیزی هیچ کسی در دلش نباشد جز خدا این بیاید در خارج هیچ چیزی انجام ندهد الا برای خدا، خب این یک حالتی است که به همه نمی‌دهند و اگر بدهند نعمت فوق العاده بزرگ است و ما بخواهیم و ما امرو ا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین خب اگر راستی این حرف باشد که آقایان می‌گویند که آقا این آیه شریفه دلالت می‌کند بر قصد قربت می‌گوییم خب پس بنابراین همه چیز قصد قربت می‌خواهد بخواهید تخصیص بزنید تخصیص اکثر لازم می‌آید لذا مثلا یک کسی می‌رود دستشویی خب این قصد قربت نمی‌کند برای این که تخلیه بشود برای این که راحت بشود حالا این که قصد قربت نمی‌خواهد پس این بیرون است همه چیز بیرون است جز همین وضو و غسل و تیمم و نماز خب می‌شود تخصیص اکثر این و ما امروا الالیعبدو ا الله مخلصین له الدین یک امر عقلی است اصلاً قابل تخصیص نیست این جور آیات ابای از تخصیص دارد نمی‌شود تخصیص بخورد و اگر حرف شما باشد باید تخصیص بزنید آن هم تخصیص اکثر، تخصیص اکثر مستهجن است پس عام ما دلالت ندارد.

    دلیل آخرشان روایت است، یک روایت که این روایت می‌گویند تواتر لفظی دارد ما تواتر لفظی در روایاتمان خیلی کم است اما از جمله روایاتی که تواتر لفظی دارد انما الاعمال بالنیات، بعد این انما الاعمال بالنیات یک ذیلی دارد تمسک به ذیل نکرده‌اند تمسک به همین صدر کرده‌اند گفته‌اند خب این می‌گوید نیت می‌خواهیم، نیت یعنی چه؟ یعنی قربه الی الله خب حالا نیت یعنی قربه الی الله؟ نیت به قول مرحوم سید در عروه می‌فرماید نیت مع قصد الامتثال یعنی نیت آن قصد است و قصد قربت اضافه بر آن است القصد الی الفعل لامتثال امر الله بحث ما این آخری است لامتثال امر الله و اما این که باید نیت توجه به عمل داشته باشیم این که بحث ما نیست و این انما الاعمال بالنیات باز اگر ما بخواهیم راستی بگوییم مربوط به قصد قربت است تخصیص اکثر است اما آن که این انما الاعمال بالنیات دارد یک ذیل دارد آن ذیل برای ما معنا می‌کند می‌فرماید:

    فمن کان هجرته الی الله و رسوله فهجرته الی الله و رسوله و من کان هجرته الی مال یصیبه او امرأه یصیبها فهجرته الیه یعنی این مهاجرین اگر برای خدا باشد خیلی پاداش دارد اگر هم برای این باشد به زنی برسند به مالی برسند هیچ پاداش ندارد یک امر اخلاقی یعنی همه ما باید در همه چیز ولو در تخلیه چه رسد در خوردن آشامیدن در کار کردن چه رسد درس طلبگی همه باید خلوص داشته باشیم همه باید این رنگ را داشته باشیم و الا می‌شود دنیا و دنیا شد ممکن است به آن برسد به قول همین روایت شریف اما معلوم است به آخرت دیگر نخواهد رسید کسی که رنگ خدا نداشته باشد.

    بنابراین این روایت که نظیرش زیاد است آن دو تا آیه که نظیرش زیاد است همه این‌ها اخلاقی است نه فقهی، یک بحث عرفانی اخلافی می‌کند که ما باید توجه به آن عرفان و آن اخلاق داشته باشیم و اما بخواهیم تمسک بکنیم بر این که همه عبادات من جمله وضو و غسل و تیمم قصد قربت می‌خواهد این لازم می‌آید تخصیص اکثر و تخصیص اکثر جایز نیست. بنا شد امروز بیاورید نمی‌‌دانم کسی چیزی دارد یا نه؟ بنا شد چیزی بیاورید حالا اگر نشد باز هم جا دارد چون بحث مشکل است امیدوارم بتوانیم از شما استفاده کنیم یک دلیل حسابی بیاورید بر این که خصوص وضو و غسل و تیمم قصد قربت می‌خواهد.

    وصلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365