اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله
الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
عرض کردم دو تا مسئله اما مسئله مشکل در بحث هست که مرحوم سید در عروه
این را هفت هشت تا مسئلهاش میکند.
مسئله اول که چهار پنج تا مسئله میکند این است که آیا تقلیل در نجاست
برای مصلی لازم است یا نه؟ یعنی مجبور است در نجاست نماز بخواند هم بدنش نجس است
هم لباسش، اما میتواند یا بدن یا لباس را تطهیر بکند آیا لازم است یا نه؟ در خود
بدن پا نجس است دست هم نجس است اما میتواند پاها را آب بکشد یا دستها را آب بکشد
آیا لازم است یا نه ؟ دو تا لباس دارد که هردو را باید بپوشد اما هر دو نجس هستند
برای آب کشیدن آب ندارد اما برای تطهیر یک کدام از دو لباس آب دارد آیا واجب است
که تقلیل در نجاست بکند و یکی از لباسها را تطهیر بکند یا نه؟ و همین جا دو تا
لباس دارد و هر دو نجس است آب ندارد هر دو را آب بکشد آیا میتواند یک کدام را
بگند با یک کدام نماز بخواند؟ آیا تقلیل در نجاست اینکه یکی از آنها را بگند دیگری
را بپوشد آیا واجب است یا نه؟ به قول مرحوم سید آب ندارد برای تطهیر نجاست اما
برای تقلیلش به این معنا که یک مرتبه آب بریزد مرتبه دوم را که آب ندارد نماز
بخواند آیا لازم است یا نه؟
دیروز عرض کردم مرحوم سید مسئله را مفروغ عنه گرفتهاند که بله لازم
است، لذا رفتهاند روی فروعات مسئله و الا اصل مسئله را لازم دانسته اند. محشین بر
عروه هم همینطور رفتهاند روی فروعات مثلاً بدن نجس است لباس نجس است نمیتواند
هر دو را آب بکشد آیا بدن مقدم بر لباس است یا نه؟ رفتهاند روی این فروعات و اما
اصل مسئله را مفروغ عنه گرفتهاند که واجب است تقلیل در نجاست، دیروز گفتم اگر
مطالعه کرده باشید از هر چهار پنج تا فرع مرحوم سید در عروه فهمیده میشود که
مرحوم سید به قاعده میسور تمسک کردهاند المیسور لا یسقط بالمعسور گفتهاند خب بدن
را که میتواند آب بکشد حالا بدن و لباس را هردو را نمیتواند دیگر ما بگوییم با
هر دو نماز بخواند نه المیسور لا یقسط بالمعسور آنکه میتواند آن دیگر هست آن که
نمیتواند هیچ ، بدن را میتواند آب بکشد آب بکشد این میسور است لباس را نمیتواند
آن معسور است ما بگوییم که معسور میسور را هم بر میدارد نه، المیسور لا یقسط بالمعسور،
مالا یدرک کله لایترک کله، اگر انسان دو تا لباس را نمیتواند آب بکشدلایدرک کله
خب بعضی را میتواند بعضی را آب بکشد، این فرمایش مرحوم سید رضوان الله تعالی علیه
است.
این که تکرار میکنم میخواهم ببینم که آیا میتوانم از شما استفاده
بکنم یا نه ؟ مرحوم آقای حکیم مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیهما شاید هم از
مرحوم نائینی گرفتهاند بالاخره این دو بزرگوار به قاعده طبیعت ساریه جلو آمدهاند
گفتهاند این بدن که نجس است ارفع النجاسه دارد آن لباس هم ارفع النجاسه دارد حالا
آن بدن را تطهیر کنیم خب واجب است لباس را نمیتوانیم تطهیر کنیم خب ارفع النجاسه
میگوید نمیتوانی اما بدن را که میتوانی، دو تا امر داریم یک کدام را میتواند
به آن عمل بکند یک کدام را نمیتواند پس امر احدهما را حتماً باید به آن عمل بکند
و همچنین گفتهاند مثلا لباس نصفش نجس است نصفش پاک است با همین لباس میخواهد
نماز بخواند اما یک مقداری را میتواند تطهیر بکند خب همان مقدار را میگوید آن
قاعده ارفع النجاسه آن میگوید که طاهرش کن رفتهاند روی طبیعت ساریه و معنا کردهاند
گفتهاند که ارفع النجاسه عن کل موضع من البدن واللباس یا نه راجع به لباس ارفع
النجاسه عن کل جزء من اجزائه خب بعضی را میتواند امر ساقط است بعضی را نمیتواند
امر هست آن امر رفع نجاست از بدن از لباس آن برای ما کار میکند.
دیروز عرض کردم که حرف مرحوم سید درست نیست برای اینکه توی اصول خود
سید هم فرموده اینکه قاعده میسور مربوط به جزئیات است نه مربوط به اجزاء مربوط
به کلی است نه مربوط به کل و در اسلام نداریم جایی الا نماز که الصلوه لا یترک
بحال اما غیر نماز دیگر نداریم هیچ جا که راجع به اجزای یک مرکب قاعده میسور داشته
باشیم، لذا یادتان باشد در کفایه مرحوم آخوند قاعده میسور را میگویند مختص به
جزئیات است نه مرکبات، مختص به کلیات است نه کل و نداریم در اسلام نداریم در فقه
یک کسی با قاعده میسور آمده باشد جلو و بخواهد بگوید همه مرکب را نمیتوانی بیاوری
بعضی را میتوانی بیاوری آن بعضی را بیاور به قاعده مالا یدرک کله لایترک کله،
لذا این لباس نجس است ما بخواهیم قاعده میسور بیاوریم قاعده میسور آن
جاست که گفتم مثلاً نمیتواند یک من گندم بدهد نیم من بدهد یک چنین چیزها، نمیتواند
به زید و عمرو هر دو اکرام بکند به زید اکرام بکند دیگر مالایدرک کله لا یترک کله،
بالاخره همه اینها اجزاء است مثل جزئی و کلی نیست مثل کل است و اجزاء کل، یعنی کل
نجاست اجزایش خون در دست و خون در پا و خون در لباس و اینها هیچ کدام کلی و جزئی
نیستند اینها همه کل و جزئند گفته ارفع النجاسه امر به یک مرکبی است حالا اصلاً
امر که بسیط است حالا آنطور که بگویید و مابخواهیم با قاعده میسور بیاییم جلو
قاعده میسور مربوط به کلی و جزئی، مصداق است، نه مربوط به کل و جزء و بحث ما راجع
به کل و جزء است یعنی خون ریخته مثلاً ترشح کرده خون به لباس این ترشح خون به لباس
گاهی یک جاست گاهی چهار پنج جا از همین جهت هم سابقاً گفتیم چهار پنج را جمع کن
اگر کمتر از درهم است طوری نیست و اگر بیشتر از درهم است حالا یک جا باشد یا پنج
جا، میگویند اشکال دارد، مرحوم سید میگویند اگر یک کدام منی است یک کدام بول آن
بول را، اگر به بدن است یا لباس است بدن را اگر ضعیف است شدید است آن شدید را،
همچنین تا آخر همهاش را هم ایشان تمسک میکنند به قاعده المیسور لا یسقط لالمعسور
و اما فرمایش مرحوم آقای حکیم و آقای خویی را عرض کردم که این کل نیست طبیعت است
باید مقدمات حکمت در آن جاری بکنیم وقتی مقدمات حکمت را در آن جاری کردیم باز هم
سریان پیدا نمیکند اینکه آقای حکیم و آقای خویی میفرمایند که طبیعت ساریه ما
اصلاً طبیعت ساریه نداریم اگر کل بیاید سر طبیعت آن کل کار میکند کل انسان، انسان
من حیث هو انسان این هیچ وقت نمیتواند ساری باشد طبیعت است طبیعت من حیث هی هی
ساری نمیشود باشد اصلاً در ذات آن نه ساری خوابیده نه عدم ساری، آن کل میآید سرش
میشود کل انسان مثلاً اول میگوید انسان بعد میگوید کل انسان، کل انسان میشود به
منزله زید و عمرو وبکر و خالد، لذا اکرم کل انسان میشود اکرم زیداً اکرم عمرواً اکرم بکراً آن کل وضع شده برای
سریان و اما طبیعت ساریه ما اصلاً نداریم طبیعت طبیعت است، دیروز میگفتم اگر
مقدمات جایی جاری گردید باز این مشهور شده مقدمات حکمت جای کل است این غلط است
مقدمات حکمت میگوید که قرینه نیست مولا در مقام بیان مراد است قرینه ذکر نکرده
نگفته رجل عالم پس نمیتواند روی این عالم مؤاخذه بکند مولا در مقام بیان مراد است
قرینه ذکر نکرده پس طبیعت اراده کرده و توی طبیعت نه علم خوابیده نه جهل نه مثلاً
پیری خوابیده نه جوانی نه زن خوابیده نه مرد، نه اینکه طبیعت ساری است، طبیعت
طبیعت است اما طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی مقدمات حکمت این را برای ما درست میکند
و هیچ وقت نمیشود طبیعت ساری بشود اگر هم کل رجل ساری است به تعدد دال و مدلول
است یعنی کل یک کاری میکند برای خودش انسان هم یک کاری میکند برای خودش آن وقت
میشود ساریه آن سریانش به واسطه کل است نه به واسطه طبیعت،
مقدمات حکمت نمیتواند به منزله کل باشد و این که در اصول مشهور شده
اینکه طبیعت قبل از جریان مقدمات حکمت مهملهٌ بعد از جریان حکمت ساریهٌ که آقای
حکیم مرحوم آقای خویی میخواهند این جا استفاده کنند نه، هیچ وقت مقدمات حکمت
سریان برای ما نمیتواند درست بکند و آن وقت هم اگر سریان درست بکند این جاها که
نمیشود که سریان باشد که ما بگوییم که ارفع النجاسه عن البدن میگوید معنایش این
است ارفع النجاسه عن اللباس ارفع النجاسه عن البدن ارفع النجاسه عن هذا الموضع
ارفع النجاسه عن هذا الموضع این اصلاً یک فقه جدیدی درست میشود که ما اجزای نمازرا
این جوری درستش بکنیم، مثلاً بگوییم که در رکوع 7 تا چیز دارد تا متحقق بشود رکوع،
حالا بگوییم معنای ارکع یعنی خم شو به اندازهای که دستهایت به سر زانو برسد ارکع
اینکه بلند شو بایست ارکع اینکه برو به رکوع و آن 7 تا شرط و مسلم ارکع هیچ کدام
اینها را ندارد آن صرف رکوع را میخواهد رکوع چیست ؟ تبیین اجزاء و شرایط را شارع
مقدس میکند،
و علی کل حال اصلاً اولاً ما طبیعت ساریه نداریم در اصول یعنی مقدمات
حکمت برای ما طبیعت ساریه درست نمیکند حالا اگر کسی توی اصول بگوید طبیعت ساریه
یک کسی در اصول بگوید مقدمات حکمت برای ما طبیعت ساریه درست میکند باز مربوط به
بحث ما نمیشود بحث ما صرف الوجود است یعنی نجاست صرف الوجودش مانع از نماز است
این صرف الوجود یک دفعه مثلاً یک خراش است و یک مقدار خون و یک دفعه هم خون دماغ
است و همه بدن را گرفته هردو اینها خون است ما بگوییم که آن کمتر و زیادتر دخالت
دارد توی بحث ما دلیل میخواهد خیلی، همینجوری ما بگوییم که طبیعت صرف الوجود است
پس کل و اجزاء این نجاست یک امر مستقل دارد خیال نمیکنم که مرحوم آقای حکیم و
مرحوم آقای خویی ملتزم بشوند به این حرف در جاهای دیگر، اینجا گیر کردهاند دیدهاند
یک قضیه مفروغ عنه است میخواهند برایش یک دلیل درست بکنند آوردهاند به اینکه
ارفع النجاسه به اندازه نقطههای نجاست در بدن منحل میشود ، میشود گفت؟ مثلاً
100 تا نقطه در بدن نجس است مرغ پر و بال زده ریخته به لباس 100 جا این چکههای
خون است بگوییم 100 تا ارفع النجاسه در این لباس موجود است ، نمیشود گفت این را
که دیگر مسلم ما بگوییم این طبیعت است و ساریه آمده روی کل نقطه یک امر مستقل ارفع
النجاسه، نه بابا، این صرف الوجود است یعنی نجاست در بدن باید نباشد دیگر بیش از
این دلالت نیست اگر بخواهیم بگوییم که تقلیل نجاست در بدن لازم است یک دلیل مستقل
خودش میخواهد نه اینکه برویم روی صرف الوجود و روی قاعده میسور و این چنین دلیلی
هم نداریم یعنی در روایات ما یا عقل ما اینکه تقلیل در نجاست لازم است ما این
چنین دلیل نداریم وقتی دلیل نداشتیم اصل برای ما کار میکند، شلوارش نجس است شلوار
زیر هم نجس است خب حالا میخواهد نماز بخواند میتواند یکی از اینها را تطهیر
بکند بگوییم واجب است رفع مالا یعلمون میگوید واجب نیست، مثلاً لباسش نجس است بدن
هم نجس است یکی از اینها را میتواند تطهیر بکند اما دو تا را نه باید با نجاست
نماز بخواند بگوییم حالا که باید با نجاست بخواند مالا یدرک کله لا یترک کله پس
اقلاً لباس را آب بکشد یا بدن را آب بکشد خب دلیل میخواهد رفع مالایعلمون میگوید
نه، لذا آقا میگویند تعدد مطلوب که نیست خب بنابراین صرف الوجود است صرف الوجود
کم باشد یا زیاد باشد، اگر تعدد مطلوب درست بکنیم خوب است بگوییم که مولا دو تا
مطلوب دارد یکی رفع نجاست از بدن یکی رفع نجاست از لباس تعدد مطلوب است دو تا
مطلوب مولا را نمیتوانی بیاوری پس یکی از مطلوبها را بده این معنایش چیست؟
فرمایش مرحوم آقای حکیم و فرمایش آقای خویی میشود طبیعت ساریه و اما اگر ما
بگوییم که ارفع النجاسه صرف الوجود است میگوید وجود این نجاست در بدن باید نباشد
خب من نمیتوانم این وجود را از بین ببرم وقتی نتوانستم دیگر حالا یکی باشد دو تا
باشد سه تا باشد با آن نماز خواندن طوری نیست ، صرف الوجود است دیگر صرف الوجود
آمده و من گردن گیرم صرف الوجود شده آن صرف الوجود کم باشد یا زیاد صرف الوجود است
شدید باشد یا قوی صرف الوجود است متفرق باشد یا جمع صرف الوجود است این صرف الوجود
باید نباشد من نمیتوانم این صرف الوجود را رفع بکنم فرض اینجاست که نمیتوانم با
لباس پاک با بدن پاک نماز بخوانم اما میتوانم تقلیل بکنم آن تقلیلش رفع
مالایعلمون دارد در مثل مالا یدرک لا یترک کله آن صرف الوجود نیست آن جزئی، جزئی،
جزئی است مرکب نیست و در آنجاها مالا یدرک کله لایترک کله یک امر عرفی عقلی هم
هست و عقل میگوید دو تا را نمیتوانی اکرام بکنی یکی را بکن حتی مثلاً اگر توجه
کرده باشید فقهاء راجع به 60 مسکین طعام دادن حالا نمیتواند آیا 30 مسکین میتواندطعام
بدهد 60 تا روزه نمیتواند بگیرد 10 تا میتواند بگیرد آیا لازم است یا نه؟ فقهاء
مشهور گفتهاند نه، کم پیدا میشود فقیهی بگوید حالا که 60 تا روزه نمیتوانی 10
تا بگیر حالا که 60 تا طعام نمیتوانی بدهی 30 تا طعام بده گفتهاند حکم آمده روی
صرف الوجود حکم آمده روی عنوان آن 60 تا را میخواهد وقتی اذا انتفی . 60 تا، هیچ
دیگر ، اینها یک چیزهایی نیست که حالا اینجا الان داریم مذاکرهاش را میکنیم
والا وقتی برویم توی فقه این حکم آمده روی عنوان عنوان را میخواهد وقتی عنوان نشد
دیگر هیچ، یک جا وده جای فقه نیست خیلی جاها در فقه داریم این جا هم همین است حکم
آمده روی صرف الوجود حکم آمده روی عنوان نجاست روی طبیعت این طیبعت باید نباشدخب
حالا من نمیتوانم وقتی نتوانستم بگوییم که نصفش را که میتوانی آن نصف را آری،
اگر احکام بیاید روی عنوان، عنوان بسیط است و این عنوان بسیط در خارج
ساریه منتشره و امثال اینها نمیشود اگر کل باشد آن کلی وضع شده برای اینکه
انتشار کند آن حرف دیگر میشود و اما اگر حکم روی طبیعت آمده روی عنوان آمده حکم
روی کل واحد نیامده دیگر حتی در کل و جزئی هم فقهاء مشهور میگویند نه اگر حکم
آمده باشد روی عنوان مثلاً همین جاها استاد مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خویی
مرحوم آقای نائینی رضوان الله تعالی علیه ایشان در اصول دارند در فقه هم بعضی جاها
دیدهام دارند میگویند که این اکرم کل عالم یعنی اکرم زیداً و عمرواً و بکراً و
خالداً یعنی این کل را میآورند میگویند آن عنوان انتشاری میشود روی زید و عمرو
و بکر و خالد میشود استاد بزرگوار ما حضرت امام میفرمودند این معقول نیست که ما
بگوییم که این کل آمده فرد درست کرده، نه، حکم روی عنوان است اما عنوان قضیه
حقیقیه است، قضیه حقیقیه این است که کلما وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه غیر
از این است که حکم آمده روی کل فرد فرد لذا حضرت امام، مرحوم نائینی را جدی رد میکردند
و میفرمودند فرق که نمیکند از این جهت که حکم روی عنوان بیاید آن حکم میآید روی
عنوان میشود طبیعت جنسی آن حکم میآید روی عنوان میشود طبیعت علی نحو قضایای
حقیقیه، و ما دو طبیعت داریم یک طبیعت جنسی حکم آمده روی جنس همان ماهیت لابشرط
گاهی هم آمده روی ماهیت لابشرط این جوری علی نحو قضایای حقیقیه و قضایای حقیقیه
این است که نه اکرم کل عالم یعنی اکرم زیداً عمرواً بکراً عالماً یعنی معنایش این
است کلما وجد فی الخارج و یصدق انه عالم اکرمه میشود قضایای حقیقیه اصلاً نداریم
این جوری آن را هم که مرحوم نائینی گفتهاند حق هم با حضرت امام است حضرت امام میگفتند
معنا ندارد حکم ما بگوییم آمد روی جزئی روی زید و بکر و خالد و اصلاً هنوز وجود
ندارد ما بگوییم آمده روی آن افراد غیر موجود و این کل روی افراد الی یوم القیامه است
این معنا ندارد افراد ناشناس، اما این معنا دارد که ما در منطق دو قسمت قضایای
طبیعیه داریم یکی طبیعت جنسی یکی طبیعت علی النحو قضایای ساریه مثلاً علی نحو
قضایای حقیقیه آن وقت اگر گفت اکرم رجلا اینجور میشود که یک رجل را اکرام بکن
صرف الوجود در خارج متحقق میشود طبیعت در خارج متحقق میشود برای اینکه کلی
طبیعی به فرددر خارج متحقق میشود اکرم رجلاً تمام شد، اما یک دفعه میگوید اکرم
کل رجل یک نفر را که اکرام بکنید تکلیف هنوز هست برای اینکه آن اکرام کل رجل به
حال خود باقی است آن وقت این جور میشود هر فردی که در خارج موجود بشود باید تو
اکرام بکنی چونکه آن کل آمده طبیعت ساریه نه طبیعت شده علی نحوه قضایا ی حقیقیه
خیلی حرف خوبی است دیگر لذا حتی به مرحوم آقای خویی مرحوم آقای خویی عرض میکنیم
آقا استاد شما گرچه گفته اکرم کل عالم یعنی حکم آمده روی جزئیات اما خب برای
جزئیات که نمیشود بیاید حکم آمده روی کلیات علی نحو قضایای حقیقیه، بنابراین همین
استیحاشهاست مثال خیلی دارد هر مثالی بزنیم استیحاش آور است به قول ایشان حالا آنکه
خیلی حرف روی آن است بدن نجس است لباس هم نجس است من میتوانم بدن را تطهیر کنم
اما لباس را نمیتوانم حالا با بدن نجس نماز بخوانم استیحاش عرفی هست آقا اینها
چیست میگویی؟ حالا بدن را که میشود طاهر کرد طاهر کن اما این تسامحات عرفی است
اینکه نمیشود ما روی آن حساب بکنیم، این استیحاشات عرفی است ما دلیل میخواهیم
دلیل میگوید که صرف الوجود باید نباشد نمیتوانی حالا زیاد باشد یا کم مگر راستی
دیروز میگفتم یک اجماعی در مسئله باشد و این اجماع را هم ما هرچه گشتیم این طرف و
آن طرف نتوانستیم پیدا بکنیم مرحوم سید قضیه را مفروغ عنه گرفته محشین بر عروه
قضیه را مفروغ عنه گرفتهاند که مسلم اگر بدن نجس باشد لباس هم نجس باشد بدن را میتواند
تطهیر بکند حتماً باید بکند بخواهد هم با بدن نجس هم با لباس نجس نماز بخواند نمیشود
این را مفروغ عنه گرفتهاند آن وقت گفتهاند آیا بدن مقدم است یا لباس؟ مرحوم سید
اول گفته تخییر بعد فرموده احوط این است که خب بدن را باید تطهیر بکند به قاعده
تعیین و تخییر اما این پنج شش تا فرع همه روی قاعده تعیین و تخییر و روی قاعده
احتیاط و اقوی و همه همه این پنج شش تا فرع روی مسئله این است که مفروغ عنه است که
تقلیل در نجاست لازم است. اگر این مفروغ عنه را بگوییم که مرحوم سید رضوان الله
تعالی علیه به ذهن مبارکشان نیامده و مفروغ عنه گرفته و محشین هم همه تبعا لسید
مفروغ عنه گرفتهاند هیچ، حرف من درست میشود و آن این است که این مفروغ عنه نه
اجماع است نه روی آن دلیل داریم یک مفروغ عنه از مرحوم سید است، هیچ، وقتی هیچ
دلیل به خصوص برای تقلیل نجاست نداریم لذا نمیداند این آقا باید بدن را هم تطهیر
کند یا نه؟ رفع مالا یعلمون میگوید نه، دیگر چیزی نداریم، شماها هم که چیزی
نداشتید بنابراین مسئله همین است یا سید بشوید و بگویید واجب است یا اینکه حرف من
را بشنوید بگویید رفع مالا یعلمون میگوید لازم نیست.
و
صلی الله علی محمد و آل محمد