«معاد» پنجمين اصل از اصول دين است. مسأله معاد در تمام اديان الهى مسألهاى ضرورى است. بيش از يك سوّم از آيات قرآن شريف درباره معاد است و كمتر سورهاى در قرآن كريم يافت مىشود كه ذكرى از معاد و زندگى پس از مرگ در آن نباشد. فيلسوفان بزرگ نظير خواجه نصير الدّين طوسى، شيخ الرّئيس ابوعلى سينا و صدر المتألّهين دليلهاى فراوانى براى اثبات اصل معاد و زندگى بعد از مرگ آوردهاند. ما از ميان اين دلائل، سه دليل متقن و قابل فهم براى عموم را در اينجا مىآوريم:
الف) برهان حكمت
آفرينش جهان نمىتواند بدون هدف و باطل باشد. قرآن شريف بارها اين نكته را با صراحت مطرح كرده و بلكه دستور داده است كه اين مفهوم را به عنوان دعا بخوانيم تا در عمق جانمان رسوخ كند:
»اَلَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّروُنَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ». [1]
«همانها كه در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه به پهلو خوابيدهاند خدا را ياد مىكنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند (و مىگويند) پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريدهاى، منزّهى تو، ما را از عذاب آتش نگاهدار».
پس خلقت جهان هدف دار است، اين زندگى دنيايى - كه تكرار مكرّراتى، بيش نيست و براى همه، حتّى براى آنان كه از رفاه بسيار برخوردارند زندگى پر رنجى است - قطعاً هدف خلقت نيست. هر نوش اين زندگى داراى نيشها، و هر لذّت آن همراه با دردها است. اگر بناست زندگى دنيايى با آن همه رنجها، بعد از مدّتى نابود شود، پس چرا آمدهايم؟ اين جمله كه «اگر آمدهام چرا مىروم؟ و اگر مىروم چرا آمدهام؟ آيا آمدهام يك عمر رنج را تحمّل كنم؟» براى ردّ منكران معاد جمله رسايى است. پس بايد بعد از مرگ نيز حياتى وجود داشته باشد تا بتوان ابديّت، لذّت بدون درد، نوش بدون نيش و راحتى بدون رنج را در آن ديد وگرنه خلقت جهان هستى، عبث و باطل و بر خلاف حكمت خواهد بود، در حالى كه همه افعال خداوند حكيم، از روى حكمت و دليل حكيمانه است. قرآن شريف در آياتى به اين برهان تصريح مىكند. يكى از آن آيات چنين است:
«اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ اَنَّكُمْ اِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ». [2]
»آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريدهايم و به سوى ما بازگردانده نمىشويد».
ب) برهان عدالت
اين جهان به گونهاى است كه اعطاء پاداش به خوبان و كيفر بدان در آن، به صورت كامل ممكن نيست، به عنوان مثال آيا مىتوان پاداش كسى را كه عمرى به جامعه بشرى و به همنوعان خود خدمت كرده و عالَمى را احياء كرده است، در چند روز عمر داد؟ و آيا كسى را كه عمرى به خلق خدا خيانت كرده و عالَمى را به آتش فساد كشيده است مىتوان در اين عمر چند روزه كيفر داد؟ آيا كيفر كسى كه هزاران بىگناه را به خاك مذلّت نشانده و يا كشته است، تنها كشتن اوست؟ حقيقت آن است كه اين دنيا نمىتواند ظرف كاملى براى پاداش يا كيفر بسيارى از مردم باشد در حالى كه عدالت خداوند اقتضا مىكند كه هر كس نتيجه اعمال خود را ببيند. پس بايد جهان ديگرى - كه ظرف حقيقى و واقعىپاداشها و كيفرها است - وجود داشته باشد. قرآن شريف در آياتى به اين دليل نيز تصريح كرده كه يكى از آن آيات چنين است:
»اِنَّ السَّاعَةَ اتِيَةٌ اَكادُ اُخْفيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى» [3]
«به طور قطع رستاخيز خواهد آمد، مىخواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود جزا داده شود».
ج) برهان خلقت
نوزاد در رحم مادر، داراى چشم، گوش، زبان، جهاز هاضمه، قلب و بسيارى اعضاء ديگر است ولى اين اعضاى برونى و درونى براى او در شكم مادر، فايده كاملى ندارند. بنابراين، وجود اعضا و جوارح دليل روشنى است بر اينكه نوزاد براى رحم مادر خلق نشده است و شكم مادر براى او تنها جاى پرورش ابتدايى و رسيدن به كمال براى حضور در ظرفى ديگر است. او را در مكانى تنگ و تاريك و پر رنج قرار دادهاند تا براى زندگى در جهانى كه بتواند از اين اعضا استفاده كند، آماده شود. پس از تولّد و استفاده از اين ابزار معلوم مىشود كه چيزهاى ديگرى نيز هست كه در اين جهان امكان رسيدن به آنها نيست، مثل زندگى ابدى و بدون رنج، شادىهاى بدون غم، ارضاى غريزههاى انسانى بدون ملامت و بدون سرخوردگى و بدون تبعات، سلامتى بدون مرض، جوانى بدون پيرى، قوّت بدون ضعف، رسيدن به معنويّات، رفع جهل و عجز، كنار رفتن حجابهاى ظلمانى يقين مطلق، مدينه فاضله، محيطى كه در آن رذالت، حسد، كينه و تكبّر وجود نداشته نباشد، محيطى بدون ظلم و معصيت كه عدالت و اطاعت الهى در آن محيط حكمفرما باشد و .... آرى، اين آرزوها و آرمانها و اميدهاى واقعى انسان است كه رسيدن به آن در اين دنيا ممكن نيست، زيرا اين جهان، جهان آلودگى است، جهان اصطكاك و فساد است. وقتى خداوند متعال فرشتگان را از اراده خود بر خلقت آدم آگاه كرد، فرشتگانگفتند: آيامىخواهى كسى را خلقكنى كه خونريزى و فساد لازمه وجود اوست؟:
»اِنّى جاعِلٌ فِى الْاَرْضِ خَليفَةً قالُوا اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ». [4]
»من در روى زمين جانشينى قرار خواهم داد، (فرشتگان) گفتند: آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند».
با اين بيان در مىيابيم كه انسان همانگونه كه براى رحم مادر خلق نشده، براى اين دنيا نيز خلقنشده است، بلكه براى جهانى خلقشده كه هر چه مىخواهد هست:
»وَ فيها ما تَشْتَهيهِ الْاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْاَعْيُنُ وَ اَنْتُمْ فيها خالِدوُنَ». [5]
»و در آن (بهشت) آنچه دلها مىخواهد و چشمها از آن لذّت مىبرد موجود است و شما هميشه در آن خواهيد ماند».
و براى عالَمى خلق شده كه به خواستههاى بلند انسانيّت و اميدهاى ارجمند آدميّت دسترسى پيدا كند، جهانى كه ظرف دستيابى به آن آرزوها و در حقيقت ظرف استكمال نهايى انسان است.
--------------------------------------
پينوشتها
1- آل عمران / 191.
2- مؤمنون / 115.
3- طه / 15.
4- بقره / 30.
5. زخرف / 71.