جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: اختلاف زن و شوهر بر سر خانه
    موضوع درس:
    شماره درس: 146
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۴/۶

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    مسئله پنجم فرموده اند که اگر یک زن و شوهری با هم اختلاف کردند راجع به یک خانه ای،مرد می گوید خانه مال من است زن می گوید خانه مال من است برای اینکه صداق من است زن می گوید خانه مال من است برای اینکه صداق من است پدرت این خانه را صداق من کرده است در اینجا چه باید کرد؟

    مسئله دو سه تا صورت پیدا می کند .صورت اول که مرحوم محقق معترض نشده اند این است که مرد می گوید خانه مال است زن می گوید مال تو بوده است اما تو صداق من کردی الان خانه مال من است اگر این باشد خب یک مدعی پیدا می کنیم یک منکر ،مدعی این که زن می گوید زن می گوید خانه مال من است برای این که صداق من شده است قبلاً مال تو بوده الان مال تو نیست و شوهر هم منکر است می گوید خانه مال من است من صداق تو نکرده ام و مثلاً صداق تو یک پول معینی است .خب اگر این مسئله باشد دیگر خواه نا خواه آن زن باید بینه بیاورد برای این که آن مدعی است آن منکر باید بینه بیاورد بر این که صداق است اما این که هر دو می گویند خانه مال مرد است اتفاق دارند اگر بینه دارند خب بینه کار کنند اگر بینه ندارند نوبت می رسد به قسم شوهر که ذوالید است قسم می خورد خانه می شود مال او.چنانچه اگر آن مالک به جای قسم بینه بیاورد بنابر این که بینه منکر پذیرفته بشود آن بینه به جای آن قسم کار می کند چنانچه اگر هر دو بینه بیاورند دیگر تعارض می کنند تقدم مال کدام ؟تقدم ندارند تساقط می کند وقتی بینه هر دو تساقط کرد نوبت می رسد به این که آن شوهر قسم بخورد چون آن منکر است اگر قسم خورد ،خورد اگر نه قسم را باید رد کند اگر قسم را رد کرد و زن قسم خورد خانه می شود مال او.

    این مسئله را مرحوم محقق متعرض نشده اند مسئله را شاید به وضوح باقی گذاشته اند آن مسئله ای که مرحوم محقق متعرض شده اند این است که آن می گوید پدرت صداق من کرده است .مسئله اول که ایشان متعرض نشده اند این است که تو صداق من کردی .اما مسئله ای که ایشان متعرض شده این است که سر یک خانه زن و شوهر می جنگند مرد می گوید خانه مال من است ارث پدرم است اما زن می گوید خانه مال من است برای این که پدرت صداق من کرده است،قباله من کرده در این جا چه باید گفت؟

    در این جا هم اگر روی قاعده ای که ما مشی کردیم بخواهیم مشی بکنیم این است که هر کدام بینه دارند قول آن مقدم است و اگر هیچ کدام بینه ندارند یا هر دو بینه دارند تساقط تحالف نشد یعنی هیچ کدام قسم نخوردند نوبت می رسد به قرعه لذا مسئله مثل مسائل دیگر می شود دوران امر بین متباینین مثل این که مثلاً خانه ای که هر دو ید روی آن دارند یا هیچ کدام ید روی آن ندارند با هم می جنگند آن می گوید خانه مال من است من خریده ام آن هم می گوید خانه مال من است من خریده ام در اختلاف در املاک چه می گفتیم همان حرف را اینجا می زنیم اگر احدهما بینه دارند بر طبق بینه عمل می شود اگر هر دو دارند تساقط می شود اگر هیچ کدام بینه ندارند مثل آنجاست که هر دو بینه دارند نوبت می رسد به تحالف اگر هر دو قسم خوردند نوبت می رسد به قرعه اگر هیچ کدام قسم نخوردند نوبت می رسد به قرعه اگر احدهما قسم خوردند خانه را می دهند به آن کسی که قسم خورده،در مسئله ما هم همین طور است آن می گوید خانه مال من است ارثاً آن می گوید خانه مال من است صداقاً اما نه اینکه تو صداق کرده باشی ،پدرت صداق کرده نظیر آنجا که مسئله را عوض کنید بگویید زن و شوهر با هم جنگ دارند آن می گوید خانه مال من است من خریده ام .بنابر این مسئله ما با آن مسئله ای که زن و شوهر با هم نزاع داشته باشند آن بگوید خانه را من خریده ام من پولش را داده ام او بگوید خیر خانه را من پولش را داده ام فرقی ندارد مرحوم محقق مثال را برده آنجا که آن می گوید خانه مال من است ارث پدرم است او می گوید خانه مال من است صداق من است پدرت صداق من کرده است خب ظاهراً تفاوتی ندارد همه صورتش این است که اگر هر دو بینه دارند تساقط می کند چون امر متباین است مدعی هستند من جهة منکر هستند من جهة اگر هر دو قسم خوردند تساقط می کند اگر احدهما بینه دارد بر طبق بینه عمل می شود اگر احدهما قسم خورد دون دیگری بر طبق قسم عمل می شود اگر هیچ کدام بینه ندارند یا بینه هر دو دارند تساقط کرده و اگر هیچ کدام قسم نمی خورند نوبت می رسد به قرعه ،قرعه هر چه می گوید اگر می گوید مال زن است خانه را می دهند به زن اگر می گویند مال مرد است خانه را می دهند به مرد .اما یک جمله ای مرحوم محقق دارند این جمله یک قدری پذیرفتنش مشکل است.تا اینجا ها که عرض کردم مرحوم محقق قبول دارند مرحوم صاحب جواهر قبول دارند و مسئله واضح است مسئله تازگی ندارد همان مسئله قبل است.

    تازگی که اینجا دارد این است که مرحوم محقق می گوید حق با زن است بینه او قبول می شود اما بینه مرد قبول نمی شود و چون آن بینه دارد نوبت به قسم مرد هم نمی رسد ،بینه زن قبول می شود و خانه را می دهند به زن.چرا؟می فرمایند برای این که ممکن است چیزهایی در کار باشد که بینه مرد آن ها را نمی داند مثلاً بینه خانم ،خود خانم شوهر در خانه ای بودند در مجلسی بودند که آن صداق کرد و خانه را واگذار کرد به عروسش و چون آن بینه مرد این جلسه را نمی دانست از این جهت شهادت می دهد که خانه ارث برای این پسر است از این جهت بینه پذیرفته نمی شود چون آن امور خفیه را آگاه نیست .این را نمی دانم چه می خواهند بگویند برای این که اگر دیروز یادتان باشد ایشان یک بینه کامله درست کردند و یک بینه ناقصه و دیروز فرمودند که بینه ناقصه به درد نمی خورد آنچه به درد می خورد بینه کامله است بنابر این اگر بینه ناقصه بینه کامله با هم تعارض کردند اصلاً تعارض نیست آن بینه کامله کار می کند آن بینه ناقصه هم هیچ .اما اگر این دو تا بینه هر دو کامل شدند مثلاً آن می گوید در فلان جلسه من بودم که این را صداق کردی آن بینه مرد می گوید اصلاً جلسه ای که تو می گویی یک روز قبلش این آقا مرده خب دو تا بینه هر دو کامل است و کار می کند. اصلاً خفی یعنی چه مثلاً در جلسه ای هست می گوید من این خانه را می خواهم برای پسرم بگذارم چنانچه مثلاً در مجالس زیاد فراوان است می خواهند خانه را مهریه قرار بدهند می گوید نه این خانه نمی شود مهریه باشد این خانه مال پسرم است این خانه را می خواهم مال پسرم، مهریه را باید پول قرار بدهیم و در آن خانه مهریه پول قرار داده می شود خب بینه برای هر دو می شود کامله آن می گوید در فلان جلسه خانه را صداق کرد آن می گوید نه در آن جلسه صداقی نبود خانه را واگذارد کرد حالا که مرده ارث می رسد ما اگر بخواهیم مسئله را فرض کنیم باید یک بینه کامل درست بکنیم آن وقت بگوییم بینه من مقدم است نه این که بینه مرد باطل باشد مقدم به این معنا که آن کامل است آن ناقص است از این جهت مقدم است چنانچه بعضی اوقات بینه مرد کامل می شود بینه زن ناقص می شود مثل این که مثلاً آن بینه مرد می گوید که تا دیروز من می دانم این خانه مال این بود این خانه را خرید به مجردی که خرید مرد و این خانه ارث است برای این بچه ها می شود بینه کامله راجع به آن بینه صداقی آن می گوید که من می دانم یک مهریه ای انداخت اما نمی دانم خانه بود خانه نبود آیا این خانه را دو دفعه بر گرداند؟ اینها را من نمی دانم می شود بینه ناقصه. در همه جا من جمله در بحث ما بینه ای پذیرفته می شود که بینه کامل باشد یک فقط روی آن آمده باشد آنچه من می گویم غیر از این نیست به این می گویند بینه کامله و اما اگر بگوید آنچه من می گویم هست اما غیر از آن هم هست یا نه؟ نمی دانم. می شود بینه ناقصه. هر کجا یک فقط بیاید می شود بینه تامّه. بینه کامله و در مسئله ما چنین است آن که می گوید صداق است باید بگوید صداق است لا غیر تا بشود بینه کامله آن که می گوید مالک است باید بگوید من همه اطراف قضیه را می دانم این آقا مالک این خانه است لا غیر هر دو می شود بینه کامله و اما این که مرحوم محقق مطلقا می فرمایند که در صورتی که دو تا بینه با هم تعارض کردند بینه زن مقدم است برای این که بینه زن کامله است و بینه مرد ناقصه این حرف به مقام شامخ محقق نمی خورد. لذا گاهی تقدم زمانی است گاهی تأخیر مکانی است گاهی این اختلافی که دارند در گفتار است گاهی در زمان است مکان است قاعده کلی اگر بخواهیم بگوییم این است که دیروز یاد ما دادند که جاهای دیگر می گفتند اسم گذاری نمی کردند دیروز اسم گذاری کردند فرمودند بینه ناقص حجت نیست درست است بینه کامل حجت است درست است دیروز هم معنا کردم گفتم بینه کامل آن است به اطراف و خصوصیات آگاه است و مثلاً می گوید این خانه مال این است لاغیر به این می گویند بینه کامله و اما اگر بگوید که من می دانستم این خانه مال این است حالا ما اگر بخواهم درست کنیم با استصحاب باید درست کنیم با بینه که نمی شود درست کرد می شود بینه ناقص.یا من می دانم این خانه مصداق این زن بوده اما حالا واگذار کرده؟نکرده؟نمی دانم  می شود بینه ناقصه.من می دانم این خانه ملک این است آیا واگذار به زن کرده یا نه ؟نمی دانم می شود ناقصه و این خصوص اینجا که ایشان که می فرمایند که بینه زن مقدم است.چرا؟برای این که ممکن است بینه مرد این ناصه باشد ممکن است که اینها چیزهایی باشد که ندانند بینه ناقص است اما راجع به بینه زن تام است برای این که می گویند که صدا کرده.خب به مرحوم محقق می گوییم آقا این فرمایش را به عکسش هم بکن برای این که صداق است ممکن است یک چیزهایی در باشد که آن بینه ای که می گوید صداق است نداند مثل این که مثلاً ثبت نکرده لذا پول صداق کرده ،نه ملک،نه خانه و این را اینها نمی دانند باید اگر بخواهد بینه تام باشد بگوید من می دانم صداق است.من می دانم واگذار نیست من می دانم وارد سند رسمی شده سند رسمی داشته من می دانم آن پدر از قولش بر نگشته راستی صداق شده تمام این خصوصیات را باید بگوید تا بشود بینه تامه چنانچه آن کسی هم که می گوید مالک است باید تمام خصوصیات را بگوید من می دانم مالک است صداق نیست من می دانم این اصلاً ادعایی که اینها می کنند قبل از مردن بوده بعد از مردن بوده و تمام خصوصیاتی که دخالت دارد باید آن بینه مرد بگوید خصوصیات را بگوید بر می گردد به این که بینه مرد می گوید که این خانه مال این مرد است لاغیر می شود حجت آن بینه هم می گوید این صداق است لاغیر می شود حجت و اما اگر احتمال آمد در کار دیگر نه بینه آن حجت است نه بینه آن.علی الظاهر یک اشتباهی شده خیلی بررسی نکنید.مسئله معلوم است و این مسئله ای که ایشان اینجا فرض کرده اند از باب مثال است از باب مصداق است یک قاعده کلی و آن این است که اگر دو نفر روی یک ملکی نزاع دارند آن می گوید ارث پدرم است آن می گوید از پدرت خریده ام آن می گوید که خودم خریده ام آن می گوید ارث پدرم است آن می گوید که پدرت صداق من کرده آن می گوید خیر آن ملک صداق تو است اینها همه از باب مثال است و جوابش هم یک جواب است و آن این است که اگر احدهما بینه دارد(نه بینه ناقصه)بینه تام که می گوید خانه مال این است لا غیر قول آن مقدم است اگر هر دو بینه دارند بینه تام(نه بینه ناقص)اگر هر دو بینه ناقص دارند هیچ اگر هر دو بینه تام دارند تساقط می کند نوبت می رسد به تحالف قسم هم که می خواهد بخورد قسم هم همین جور است قسم تام داریم قسم ناقص داریم قسم تام این است که بگوید خانه مال من است لاغیر و الله خانه مال من است فقط آن هم قسم بخورد که خانه مال من است فقط در آنجا هم همان جور که تام و ناقص می آید در بینه در قسم هم تام و ناقص می آید اگر هر دو ناقص شد قسم ها هیچکدام به درد نمی خورد اگر هر دو ناقص شد بینه ها هیچکدام به درد نمی خورد اگر تام شد چه بینه چه قسم آنجا که احدهما بینه تام دارند قولشان مقدم است می خواهد زن باشد در مثال ما می خواهد مرد.آنجا که بینه هر دو دارند تساقط می کند نوبت به تحالف است آنجا که قسم هیچ کدام نمی خورند نوبت قرعه است.

    یک مسئله دیگر داریم مسئله خیلی مهم است مسئله روز است و اگر بتوانیم این مسئله حل بکنیم از مسائل مستحدثه است و خیلی به درد می خورد مسئله آخر در باب قضاء است که  انشاءالله  امروز و فردا در باره این مسئله  صحبت می کنیم انشاء الله روز شنبه دیگر کتاب قضا تمام است راجع به کتاب شهادات و این کتاب شهادات خیلی مفید تر از این کتاب قضا است برای این که یک مسائل غیر مربوط به قضاء در کتاب شهادات آمده و آن مسائل مسائلی است که سیّال هم هست در فقه.

    حالا مسئله  امروز ما این است  اختلاف در نسب.یک بچه ای است آن می گوید مال من است آن می گوید مال من است که زمان امیرالمؤمنین (ع)هم اگر قضایای  امیرالمؤمنین(ع)را خوانده باشید یکی از قضایا همین است که دو تا زن آمدند بر سر یک نزاع داشتند آن می گفت بچه مال من است آن هم می گفت بچه مال من است امیر المؤمنین(ع) بینه و اینها دیدند در کار نیست یک تمحل فقهی کردند و فرمودند که خیلی خوب حالا که نه تو بینه داری نه آن بچه را دو نصف می کنیم نصفش مال آن نصفش مال تو تا اسم کشتن آمد  و حضرت فرمودند قنبر بیا این بچه را دو نصف کن آن که مادر بود گفت من نمی خواهم همه اش را بدهید به آن .امیرالموممین فرمودند مادر حقیقی تو هستی برای این که اگر او مادر بود حاضر نبود بچه اش را بکشند و این که حاضر شد معلوم می شود بچه مال این است اما این را توجه داشته باشید این نه بینه است نه ایمان است نه ابزار دعوی است بلکه یک کاری است از امیرالمومنین (ع)که آن موجب شد اقرار آمد در کار و آن کسی که بچه مال او نبود اقرار کرد بچه مال من نیست آن کار کرد این قضایای امیرالمومنین (ع) همه اش از همین باب است هیچ کدام این طور نیست که یک مدرک فقهی در باب قضا باشد یک فراست هایی است که گاهی قاضی دارد که به واسطه آن فراست ها این دزد اقرار به دزدی می کند  ،قاتل اقرار به قتل می کند یک بازجویی هایی می کند و بالاخره در آن بازجویی ها مطلب را می رسانند به اقرار و الا آن بازجویی ها و آن تحمل ها هیچ کدام ابراز نیست بعضی اوقات حرام است بعضی اوقات واجب است احکام خمسه هم دارد بعضی اوقات مکروه است بعضی اوقات مستحب است اما همه این بازجویی ها که تحمل قضایی می گوییم اینها هیچ کدام ابزار باب قضاء نیست آنچه ما تا اینجا آمدیم ابزار باب قضاء بینه بود و یمین بود و اقرار بود و قرعه اگر هم کسی قانون عدل و انصاف را بپذیرد قانون عدل و انصاف بود که ما قانون عدل و انصاف را بپذیریم و گفتیم که قانون عدل و انصاف باید منجر به تصالح بشود اگر منجر به تصالح شد شد و الا قرعه.

    حالا در مسئله ما این است آن وقت ها قیافه شناسها خیلی کار می کردند قوّاف به آنها می گفتند منجمها خیلی کار می کردند،ستاره شناسها این بچه را می شناختند و ستاره این بچه به این زن می خورد یا نمی خورد به آنها می گفتند عراف بعضی اوقات سحر و جادوی حسابی می کرد و به واسطه سحرشان می فهمیدند این نسب مال کیست ؟مال چیست؟بعضی اوقات آن قوافها که حسابی یک علمی بود درست هم بود گاهی مثلاً به واسطه کهانت ،کاهن یعنی جن را احضار می کردند و از جن می پرسیدند این بچه مال کیست؟مال چیست؟

    آن وقتها از این علوم زیاد بود امروز آن عراف ها و قوافها و سحر و جادو و کهانت اینها جایش را داده به احضار ارواح  و خواب مغناطیسی و کم کم به واسطه آزمایش خون که مسئله  دیروز ما هم الان مثلاً به خوبی دست می آورند که این مادر و بچه ای که تصادف کرده اند کدام زودتر مرده اند امروز خوب به دست می آید چنانچه در آزمایش ها حسابی به دست می آورند که این بچه مال کیست؟مال این مادر است یا نه؟خون می گوید مال این مادر است یا این پدر آن وقت ها این جور بوده الان این جور است آن وقتها موجب علم بوده الان هم موجب علم است و مخصوصاً بعضی اوقات خود ائمه طاهرین (ع)یک امتحانی می کردند آنها و در امتحان هم درست در می آمد یعنی راستی آن قواف آن عراف درست می گوید چنانچه مثلاً الان در احضار ارواح خب اینها مدعی هستند که ما می توانیم این کار را بکنیم یا مثل شهید (رضوان الله تعالی علیه) قائل است به این که می تواند ملائکه را احضار بکند تسخیر ملک یا تسخیر اجنه خب اینها واقع را می دانند واقع را می گویند امروز خواب مغناطیسی می تواند کار بکند خیلی از آن کار گرفته اند مهمتر از همه آزمایش خون است خوب می تواند کار کند اینها همه از یک باب است اینها حجت است یا نه ؟خب می گوییم که نه حجت نیست چرا حجت نیست؟ما از این باب همیشه جلو آمده ایم این که بعضی اوقات علم است اما چون علم غیر متعارف است شارع مقدس علم غیر متعارف را حجت نمی داند علم هم هست پیش آقای دکتر دو دو تا چهارتا است این قدر از نظر آزمایش مهم است اما به او می گوییم که علمت حجت نیست برای این که از راه بینه و ایمان و اقرار و اینها باید جلو بیاییم از باب آزمایش خون بخواهیم جلو بیاییم ابزار قاضی نیست وقتی ابزار نباشد حجت نیست لذا بحث ما ،ما این جور قائل هستیم که این که مرحوم شیخ انصاری می فرماید القطع حجة لا تناله ید الجعل اثباتاً و لا نفیا به شیخ می گوییم العلم نور ،نه حجة این علم می نماید واقع را و این آقا که این علم را دارد راستی می داند که وضع چه جوری است اما حالا این می داند چه جوری است آیا این حجت هم هست ؟یعنی ابزار کار قاضی هم می تواند واقع بشود یا نه ؟می گوییم نه.لذا می گوییم العلم نور اما اگر شارع مقدس امضایش کرده باشد ولو با عدم ردع حجت است اگر شارع امضاء نکرده باشد و ردعش کرده باشد حجت نیست و زیاد هم داریم این که روایات داریم روایات را فردا می خوانیم حضرت فرمودند که اگر ما بخواهیم به علم قواف و عراف و کاهن و سحر و امثال اینها عمل بکنیم هم او تا منخره اش در جهنم است هم ما.این حرف ها را بگذار کنار حرفهای غیر متعارف است حرف متعارف در باب قضا فقط و فقط بینه است و ایمان است و اقرار است و قرعه.از همین جهت هم ما علم قاضی را حجت ندانستیم از همین باب اما مسئله ناقص است مسئله روز است و این مسئله روز را یک قدری در آن فکر کنید اگر کسی چیزی پیدا کرد مخصوصاً راجع به آزمایش خون که الان هست اگر چیزی پیدا کردید برای این که حجت باشد حتماً بگویید تا فردا درباره اش صحبت بکنیم.

                                                 و صلی الله علی محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365