بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یفْقَهُوا قَوْلی»
در ادامۀ مبحث فضیلتهای فراموش شده، چند جلسه راجع به فضیلت خلوص صحبت کردیم. بحث این جلسۀ اخلاق، یک بحث عرفانی است و نزد اهل دل و پیش سیر و سلوکیها، بحث فوقالعاده مهمی است. بحث راجع به نیّت و انگیزۀ انسان در رفتار و گفتار و ارتباط آن با خلوص است. به عبارت دیگر، در این مبحث، خلوص به اعتبار نیّت و انگیزه یا هدف بررسی میگردد.
شایان توجه اینکه خلوص، از دو جهت قابل نگرش است؛ جهت اوّل مربوط به «نیّت» است که حتماً باید برای خداوند متعال باشد. جهت دوّم، «هدف» یا «انگیزۀ» انجام عمل است که در کنار نیّت بوده، میتواند صددرصد الهی نباشد. یعنی الزاماً نیّت و انگیزه یکسان نیستند و ممکن است نیّت انسان چیزى و انگیزۀ او چیز دیگری باشد. پرواضح است كه بهترین صورت براى خلوص انسان، صورتى است كه نیّت و انگیزه، هردو الهى باشد و غیر خداوند در آن راه نیابد.
اهدافی که راجع به گفتار و کردار و عبادات داریم، به هفت قسم یا هفت مرتبه منقسم میشوند.
مرتبۀ اوّل، انجام عمل با نیّت الهی و با هدف رسیدن به سعادت دنیوی است. مثلاً عموم مردم عبادت میکنند و عبادتشان برای اینست که به دنیا برسند، عاقبتبهخیر شوند و دنیای آبادی داشته باشند. خدا را عبادت میکنند و ریا و تظاهر ندارند و جداً نماز قربة الیالله میخوانند؛ خمس میدهند، به نیازمندان کمک میکنند و نیّت آنها الهی است، اما هدفشان اینست که در دنیا خوشبخت شوند و به نوایی برسند. این عبادت صحیح است و خدا پاداش و آنچه میخواهد به او میدهد، اما نزد اهل دل، پستترینِ عبادات، عبادتی است که در آن، هدف یا انگیزۀ عمل، دنیا باشد. انسان باید به جایگاهی برسد که اصلاً دنیا و آنچه در دنیاست در نزد او ارزشی نداشته باشد تا عبادات را با انگیزۀ برتر و والاتر از دنیا بهجا آورد.
امام علی«سلاماللهعلیه» جملهای دارند که بسیار شیرین است. همین مقدار که ما اینگونه جملات را بدانیم و بخوانیم، خوب است، حتی اگر نتوانیم به آن دست یابیم. راجع به دنیا میفرمایند: «فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ كَفَیءِ الظِّلِّ»[1]؛ دنیا در نظر خردمندان، مانند سایۀ در حال برگشت یا سایۀ پس از زوال است.
سایه چه ارزشی دارد؟ سایۀ در حال کاهش و در حال جمع شدن چه ارزشی دارد؟ امام«سلاماللهعلیه» میفرمایند: دنیا و آنچه در دنیاست، نزد اولیای خدا به این اندازه ارزش دارد. بنابراین اهل معرفت برای کسب دنیا عبادت نمیکنند، نماز نمیخوانند که دنیا را بگیرند، صدقات آنها و ارتباطی که با خداوند دارند، نماز شبشان در دل شب و سایر اعمال صالح ایشان برای رسیدن به دنیا نیست.
مرتبۀ دوّم که برای اکثر مردم وجود دارد، انجام عمل برای رستگاری در آخرت است. اعمال صالح بهجا میآورند که به بهشت و نعمتهای آن برسند یا برای دوری از جهنّم و ترس از عذاب، گناه نمیکنند. این مرتبه نیز با نیّت الهی است و خوب است، اما از منظر اهل دل خیلی نازل است. اهل سیروسوک، اینگونه هدفها را خیلی سطح پایین میدانند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»[2]؛ خدایا! من عبادت تو را نمیکنم برای اینکه به جهنّم نروم یا به بهشت بروم. بلکه عبادت من برای اینست که یافتم تو ربی و من مربوب، تو خالقی و من مخلوق و بالاخره تو مولایی و من عبد تو؛ و عبد در مقابل مولا باید متواضع باشد، باید کارهایش صددرصد مرضی او باشد.
مرتبۀ سوم، برای تجسّم عمل است. هر عملی انسان انجام دهد، تجسّم آن را در دنیا و آخرت خواهد دید. هویّت و شخصیّتی که انسان در دنیا یا در آخرت دارد، متناسب با صفات و اعمال اوست. انگیزۀ برخی از افراد از عبادت و انجام اعمال نیکو، برخورداری از تجسّم نیکو و هویّت انسانی در هر دو جهان است. چنانکه با هدف دوری از تجسّم بد و هویّت حیوانی، از ارتکاب گناه و انجام اعمال ناپسند خودداری میکنند. این مرتبه نیز شایسته است، امّا از نظر اهل دل در ردیف دو مرتبۀ قبلی است و آن را نازل میدانند.
مرتبۀ چهارم که بهتر از مراتب قبلی است، حیا از خداوند است. در این مرتبه، انسان گناه نمیکند یا به واجبات اهمیت میدهد، برای اینکه از خدا حیا کرده، ادب حضور را مراعات مینماید. ما باید مخصوصاً در مقابل خداوند مؤدب باشیم. حضرت امام خمینی«قدّسسرّه» میگفتند: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید». این جمله، گاهی محرک اینست که انسان برای حیا از خداوند اعمال صالح بهجا آورد یا گناه نکند. انسان باحیا و مؤدب در این مرتبه از خلوص، کاری به دنیا و آخرت و بهشت و جهنم ندارد، به راستی عابد و زاهد است و به راستی عمل صالح انجام میدهد، برای اینکه آدم با حیایی است. این مرتبه بهتر از آن سه مرتبه است و برای کسانی است که در راه سیروسلوک و در راه رسیدن به مقام آدمیّت گام برمیدارند. ما به این دنیا آمدهایم تا آدم شویم و ما آمدهایم تا منازل سیر و سلوک را طی کنیم و به مقام آدمیت برسیم.
مرتبۀ پنجم، مقام شکر و وفا است. بعضی اوقات انسان چون باوفاست، نماز شب میخواند. برای اینکه شکر نعمتهای خدا را بهجا آورد، نماز اول وقت میخواند و به دیگران کمک میکند، چون میداند که اموالش را خدا به او داده است: «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذي آتاكُمْ»[3].
خدا فرموده است مالی به تو دادم، پس تنها نخور و به دیگران هم بده و این برای اینکه شکر نعمت کند، هم خود میخورد و هم به دیگران میدهد. برای اینکه شکر سلامتی کند، نماز شب میخواند و روزه میگیرد و بالاخره برای شکر، تقیّد به ظواهر شرع دارد. این هم خیلی خوب است و تقریباً مرتبۀ بالایی است. به پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» گفتند: یا رسول الله! چرا اینقدر عبادت میکنی؟! جواب دادند: «أَ لا أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً»[4]؛ خدا این همه نعمت به من داده است، آیا من نباید شکر نعمت کنم؟! عبادتهای من به خاطر اینست که آدم شاکری باشم.
مرتبۀ ششم، مرتبۀ محبت و عشق است. کسی که محبت خدا در دلش نشسته است و عشق به معبود سر تا پایش را فراگرفته، معلوم است که بالاترین لذتش اینست که نماز بخواند. برای اینکه کسی که محبّت زیاد به کسی داشته باشد، بالاترین آرزویش ملاقات با معشوق و حرف زدن با او و حرف زدن معشوق با اوست. این بالاترین لذت برای افرادی است که تمایل و عشقهای مجازی دارند.
عشق حقیقی خداست، انسان اگر عاشق خدا باشد، نماز بالاترینِ لذات برای اوست. پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرماید: دو ركعت نماز در دل شب براى من از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است: «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»[5]. وقتی حمد و سوره را میخواند خدا با او حرف میزند و وقتی مابقی نماز را میخواند، او با خدا حرف میزند. بالاخره یک مکالمه است و اگر به راستی به عشق رسیده باشد، یک معاشقه با خداست و آن هم معاشقۀ شبانهروزی است. هم صبح و هم ظهر و عصر و هم مغرب و عشاء و هم در دل شب. این مقام را به کسی مثل امام حسین«سلاماللهعلیه» میدهند و به مثل کسانی که چهل سال در این راهها کار کردهاند، میدهند. این مقامات را باید خدا بدهد و خود انسان نمیتواند به تنهایی کسب بکند. بله، مقدماتش را خود میتواند تهیه کند، اما اینکه به راستی بخواهد عشق خدا در دلش برافروخته شود و قلبش از محبت خدا آتش گرفته باشد، این را باید خدا بدهد.
انسانِ عاشق، در هر راهی و در هر کاری که قدم میگذارد، برای جلب نظر معشوق آن را انجام میدهد و چیزی جز خواست معشوق را در نظر نمیآورد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
این مرتبۀ ششم بود.
مرتبۀ هفتم، مقام عنداللّهي است. یعنی انسان مخلص، با نیّت الهی و با انگیزۀ رسیدن به مقام عنداللّهي به انجام عمل نیکو و شایسته میپردازد. این مرتبه، والاترينِ مراتب و درجات اخلاص است که معمولاً نصيب افراد عادي نميشود و مختص به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است. البته بزرگاني که تالي تلو معصوم هستند نیز گاهی به این مرتبه راه مییابند. محرّک، انگیزه و هدف اصلي هر عمل و عبادتي، در اين مرتبه از اخلاص، تنها و تنها خود خداوند سبحان است و هيچ چيز و هيچکس جز او در انگیزۀ انسان راه نخواهد یافت.
افراد معمولی ممکن است گاهی در بن بستها و گاهی در لحظه یا ساعتی، به این مقام عظیم نائل شوند، اما اینطور نیست که همۀ عبادات و همۀ گفتار و کردارشان این رنگ را داشته باشد. اگر هم کسی بگوید من چنین هستم، اشتباه کرده است. یک دهانی میخواهد مثل دهان مولا امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» که بگوید هیچ هدفی جز خدا ندارم. چنانکه آن حضرت میفرمایند: «مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»[6].
آسیه زن فرعون، خیلی به دین خدا خدمت کرد. حضرت موسی«سلاماللهعلیه» را در خانۀ فرعون بزرگ کرد و بعد هم هرچه توانست به او کمک کرد. قبل از نبوت حضرت موسی«سلاماللهعلیه» هم هرچه توانست به مستضعفین و بنیاسرائیل و مظلومین خدمت کرد و بنابراین، قرار شد فرعون او را با شکنجه اعدام کند. مردم را جمع کرد و این خانم را در میان مردم روی زمین میخکوب کرد. میخها را روی سینه و روی دست و پا میگذاشتند و فرو میکردند و بالاخره با این شکنجه اعدام شد و شهیده شد، به جرم طرفداری از خدا و به جرم طرفداری از دین و معنویت، و به جرم خدمت به مظلومین و بالأخره به جرم خدمت به مردم. در آن وقتی که آسیه میخکوب میشد، قرآن یک جمله از او نقل میکند و جمله خیلی بالاست؛ قرآن از قول آسیه میفرماید: خدایا یک خانهای در بهشت برای من قرار ده، به پاداش این کارهایی که کردم. اما نکتهای که قرآن از آسیه نقل میکند، اینست: «رَبِّ ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمين»[7]؛ یعنی خدایا یک خانهای که نزد خودت باشد. یعنی اگر آن خانه منهای عشق تو و منهای محبت تو و منهای رحمت تو ولو در بهشت باشد، آن خانه را نمیخواهم. خدایا! این شکنجه برای من، راحتی و نجات من از دست ظالم است تا دیگر این ظلمها را نبینم؛ اما خدایا! برای این نیست که بهشت بروم و یا به جهنم نروم و یا تو پاداش بالا به من بدهی، بلکه فقط برای توست. بهشت منهای تو برای من جهنّم است. بهشت منهای تو برای من پوچ است. اگر من با تو باشم و تو با من، هرکجا باشم، لذت است.
این مرتبه، مرتبۀ آخر خلوص است، اما چهل سال خون جگر میخواهد تا برای کسی پیدا شود، تا کسی بتواند این ادعا را بکند و آن هم آیا درست باشد یا نباشد؟! آنچه میدانم اینست که مثل فاطمۀ زهرا و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهما»، میتوانند این ادعاها را بکنند؛ و اگر برای کسی پیدا شود، به این مقام عنداللّهی میگویند. باید یک یک منازل هفتگانۀ سیر و سلوک را طی کند تا کم کم به این مراتب برسد. منزل یقظه، توبه، تقوا، تخلیه، تحلیه، تجلیه، و لقاء سپری گردد تا انسان به مقام عنداللّهی برسد.
قرآن کریم مصداق مقام عنداللهی را امام حسین«سلاماللهعلیه» میداند. امام حسین«سلاماللهعلیه» در روز عاشورا هرچه داشت، در راه خداوند نثار کرد و هدف ایشان فقط و فقط خدا بود.
قرآن کرم میفرماید: « يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي»[8]؛ خطاب شد حسین! بیا بیا. بهشت معمولی و بهشت عدن و بهشت رضوان برایت کوچک است، پیش خودم بیا. این مقام عنداللهی است. به این بهشت خدا میگویند و این بهشت خدا برای آن کسی است که راضی و مرضی است، یعنی هم خدا از او راضی است و هم او از خدا راضی است. به آنجا میرسد که روز عاشورا برافروخته شد، به خاطر اینکه به هدف رسیده است و هدف هم دین خدا بوده است و هدف رضایت خدا بوده است و بالاخره هدف رسیدن به مقام عنداللّهی بوده است. به این، مرتبۀ آخر خلوص میگویند. مرتبۀ آخر از مراتب هفتگانۀ خلوص این مرتبه است.
ما باید بدانیم که اصلاً خلق شدهایم برای رسیدن به همین مقامها تا اینکه به خدا برسیم. انسان خلیفة الله است. خداوند سبحان با خلقت انسان، به ملائکه فرمود که میخواهم جانشین خودم را در این کرۀ زمین خلق کنم: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[9].
ما به دنیا آمدهایم تا راه را بپیماییم و به مقام عنداللّهی برسیم. اگر از شما بپرسند که برای چه خلق شدهاید؟ باید بگویید از نظر قرآن، همۀ عالم وجود برای ما خلق شده و ما برای خدا خلق شدهایم.
به حضرت موسی«سلاماللهعلیه» خطاب شد: «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»[10]؛ تو را برای خودم خلق کردم. خداوند متعال انسان را خلق کرده است تا خالص شود و به جایگاهی برسد که در دل شب، به دنیا و آنچه در دنیاست، پشت پا بزند، برای اینکه عشق خدا در دلش جلوهگر شده است. قرآن کریم در توصیف این حالات عرفانی میفرماید: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»[11].
این آیه نشانگر لذت معنوی اهل معرفت از نماز شب و مناجات خالصانۀ ایشان در دل شب، با خداوند است. آنان در ارتباط عاطفی با خدا مدهوش ميشوند و هیچ توجّهي به هيچکس و هيچجا ندارند، به جز معاشقه و مکالمه با خداوند سبحان. گاهی با خشیت خدای خویش را میخوانند و گاهی با طمع، امیدواری و رحمت، با او نجوا میکنند و هيچ کدام اين حالات بر ديگري برتری ندارد: «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً».
[1]. نهج البلاغه، خطبۀ 63.
[2]. بحارالأنوار، ج 67، ص 186.
[3]. نور، 33: «و از آن مالى كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد.»
[4]. الکافی، ج 2، ص 95.
[5]. عللالشّرائع، ج 2، ص 363: «دو رکعت نماز در دل شب نزد من از دنیا و هر آنچه در دنیاست، محبوبتر است.»
[6]. بحارالأنوار، ج 67، ص 186.
[7]. تحریم، 11: «پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان.»
[8]. فجر، 27 تا 30: «اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در ميان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو.»
[9]. بقره، 30: «و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت.»
[10]. طه، 41: «و تو را براى خود پَروردم.»
[11]. سجده، 16 و 17: «پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مىخوانند، و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق مىكنند، هيچ كس نمىداند چه چيز از آنچه روشنىبخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مىدادند براى آنان پنهان شده است.»