بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَ المُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
فصل بيست و دوم بحث ما دربارۀ روابط انسان با ديگران بود و گفتم اين بحث از نظر اخلاقی بحث مفيدی است و ما بايد مراعات اين بحث را داشته باشيم، و از اين روابط يکی رابطۀ انسان با بُعد معنوی يعنی با عقل و وجدان اخلاقی و فطرت است. مقداری در اين باره صحبت کردم. دوم، رابطۀ انسان با بُعد مادی يعنی با جسم و اين بدن است و در اين باره نيز مقداری صحبت کردم.
بحث اين جلسه رابطۀ انسان با خداست که از بهترين روابط است و اگر جداً اين رابطه حفظ شود، هم دنيا و هم آخرت را دارد. از نظر دنيا، بسيار عزيز و با شخصيت است: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[1][1]؛ عزيز در اجتماع و محبوب در اجتماع است. به قول امام دوم«سلاماللهعليه» که در دم مرگ فرمودند: «إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[2][2]؛ اگر میخواهی عزيز باشی و اگر میخواهی با شخصيّت باشی و شخصيّت اجتماعی داشته باشی و محبوبيّت در ميان مردم داشته باشي، رابطۀ با خدايت محفوظ باشد. هرچه در اين دنيا بخواهد، در اين رابطه هست. اگر سعادت بخواهد هست، اگر زندگی رفاهی بخواهد، هست. اگر زندگی منهای غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر بخواهد، هست و بهتر از همه عاقبت بهخيری است. معلوم است آخرتش هم بالاتر است.
قرآن میفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»[3][3]؛ هرکه رابطه با خدايش عالی باشد، حتماً در اين دنيا حيات طيّب دارد و در آخرت نيز حيات طيّبتر دارد. قرآن میفرمايد اگر حيات طيّب نداري، بدان تقصير خود تو يا تقصير اجتماع توست که گردنگير تو هم شده است: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ»[4][4]؛ اگر زندگی توأم با بدبختی و شقاوت داري، بدان رابطۀ با خدايت محکم نيست و رابطۀ با خدايت مورد رضايت خدا نيست، و الاّ اگر رابطۀ ما با خدا مورد رضايت خدا باشد، بيش از صد آيه در قرآن هم دنيا و هم آخرت را وعده داده است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»[5][5]؛ ای کسی که رابطهات با خدا رسيده به آنجا که نفس مطمئنه پيدا کردهاي، به سوی خدا بيا. در دنيا به سوی خداست و نماز برای او يک مکالمه و معاشقه است و بالاترين لذّتهاست.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعليهوآلهوسلّم» میفرمايند: «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»[6][6]؛ ارزش دو رکعت نماز شب در پيش من از دنيا و آنچه در دنياست، بالاتر است. معلوم است که مکالمه و معاشقه با خدا و گفتگو با خدا محکم باشد، درک میکند و با گوش دل میشنود که خدا با او حرف میزند. در وقتی که ذکر و ورد میگويد «سبحان ربی العظيم و بحمده»، «سبحان ربی الاعلی و بحمده»، آنگاه با دل میيابد که با خدا مکالمه میکند و با خدا حرف میزند. پروردگار عالم نيز به او آفرين میگويد. وقتی نماز میخواند، خدا به او آفرين میگويد. معلوم است که اين عزيز دنيا و آخرت است و اين لذت از هر لذتی بالاتر است و به قول پیغمبر اکرم«صلّیاللهعليهوآلهوسلّم» دو رکعت اين نماز ارزش دارد به دنيا و آنچه در دنياست. در آخرت هم خطاب میشود: «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ»[7][7]؛ بيا، بيا، بهشت برای تو کوچک است و جای تو پيش خودم است. اهل دل به اين میگويند: «سير من الحق الی الحق». در اين سير و در اين لذت اصلاً بهشت نمیبيند. مرحوم ديلمی در ارشاد روايتی نقل میکند که اگر روايت هم نبود، همينطور است. مرحوم ديلمی نقل میکند که بهشت از دست اينها شکايت میکند که خدايا تو ما و نعمتهای بهشت را برای اين خلق کردهای، اما او به ما اعتنا ندارد. پروردگار عالم جواب بهشت را میدهد که اين منغمر در عالم وحدت است و با من سر و کار دارد و معاشقه و مکالمه با من دارد.[8][8] به اين استکمال و سير و سلوک و سير من الحق الی الحق میگويند. هر قدمی که بردارد، ارزش آن از دنيا و آنچه در دنياست، بيشتر است. توقف هم ممنوع است و تا خدا خدايی میکند، اين در حرکت الهی و سير و سلوک است. حرکت به سوی خدا و مکالمه و معاشقه با خدا و تلطف و مهربانی از خدا. مقام عبوديت او رو به ازدياد است و همين مقام عبوديت بالاترين لذات برای اوست.
لذا اين آيه میفرمايد که به اينها خطاب میشود: «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ»؛ بيا، بهشت برايت کوچک است و به سوی خودم بيا. «راضِيَةً مَرْضِيَّةً»[9][9]؛ ای کسی که تو از خدا راضی و خدا از تو راضی است. بالاترين مقامها اينست. با استدلال و با تلاش و کوشش و امثال اینها نيز نمیتوان به دست آورد، بلکه عبادت و رياضت میخواهد. به قول اهل معرفت، سير و سلوک میخواهد تا مقام رضا و تسليم برايش پيدا شود و تا برسد به آنجا که خدا از او راضی است و خدا به او بارک الله میگويد. خدا میگويد هدف از خلقت تو بودی و تحقّق پيدا شد. اين هم صددرصد راضی از خداست. معلوم است در سير و سلوکش که بهشت برای او کوچک است، از خدا هم راضی است.
قرآن در پيش ذوقيها مطلب ديگری هم دارد. بالاتر از سير و سلوک و بالاتر از «راضِيَةً مَرْضِيَّةً» چيز ديگری هم هست و آن «فَادْخُلي في عِبادي، وَ ادْخُلي جَنَّتي»[10][10] است؛ بيا بيا در پيش اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» و در پيش امام حسين«سلاماللهعليه» و در پيش سایر اهلبيت«سلاماللهعليهم» بیا. مرتبۀ خيلی پائينش لب حوض کوثر يعنی حقيقت حضرت زهرا«سلاماللهعليها» و به دست اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» خوردن آن آب حيات است. حوض کوثر آنست که جهنمی را بهشتی میکند. حوض کوثر آنست که پير را جوان میکند. آب کوثر آنست که زشت را بسيار زيبا میکند به اندازهای که حورالعين عاشق او میشوند. به عبارت ديگر حوض کوثر آدم میسازد. آنگاه اين آدم حرکت سير و سلوکی میکند، حرکت من الحق الی الحق؛ و بالاخره سير به مقام قرب خداست. اصلاً چيزی که در نظرش نيست، بهشت است.
شخصی شعری گفت و بیت اوّل را گفت و در بیت دوّم ماند. حضرت يوسف«سلاماللهعلیه» خودش مصراع دوم را گفت. شاعر گفت: «حسن يوسف را به عالم کس نديد»، بعد نتوانست جواب دهد و مصراع دوم را درست کند. بالاخره متوسّل شد و حضرت يوسف«سلاماللهعلیه» به او گفت: «حُسن او دارد که يوسف آفريد».
سر و کار داشتن با آفریدگار و با کسی که حورالعين و حقيقت کوثر و بهشت آنچنانی را خلق کرده است، چقدر لذّت آفرین است.
همه و مخصوصاً جوانها! اينها قرآن است و آن هم نه يک آيه يا ده آيه، بلکه صدها آيه است. ارسال رسل و انزال کتب برای همين است. اگر هزاران پيغمبر آمده، برای اين است که ما آدم شويم. قرآن میفرمايد: اگر آدم شُديد،خليفة الله میشويد: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[11][11].
پس مقام خيلی بالاست و مثل اينکه کُنه خدا را احدی نمیتواند بفهمد، کُنه اين مطالب را نيز هيچکس نمیتواند بفهمد، مگر اينکه به آن برسد. رسيدن به آن هم مشکل نيست، بلکه خدا ما را خلق کرده برای اينکه به اين مقامها برسيم. اين مراتب هفتگانه که بزرگان برای سير انسان درست کردهاند، اينست که: يقظه، توبه، تقوا، تخليه، تحليه، تجليه و فنا.
معمولاً بزرگان وقتی به لقا و فنا میرسند ساکت میشوند که به قول آميرزاجوادآقا ملکی تبريزی «رحمةاللهعليه»، بيست و يک مرتبه اين لقا در قرآن آمده است و به قول ايشان معنا ندارد چيزی در تقدير بگوييم و بگوييم لقای رحمت است.
«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ»[12][12]
حال مقام فنا و لقا يعنی بيابد خدا را، نظير آدم تشنهای که آب بخورد و سيراب شود. چطور سيراب شدن و تشنگی را میيابد و اما نمیتواند توصيف کند؟ يُدرک و لا يوصف است، امّا بالاخره يابيدنی است و علم هم نيست، بلکه از علم بالاتر است و يابيدنی است. استاد بزرگوار ما حضرت امام«رضواناللهتعالیعليه» میفرمودند: مقام لقا که منزل هفتم است، تازه اول کار است و اينها مقدمه است. مقدّمه برای سير من الحق الی الحق است. تا خدا خدايی میکند، اين حرکت استکمالی باشد. تا خدا خدايی میکند، اين در استکمال باشد. هر قدمی که بردارد، استکمال پيدا میشود و در آدميّت منغمر میشود. اين خليفة الله است، اما میرسد به آنجا که میگويند: «عُلَماءِ أمَّتي أفضَل مِن أنبياءِ بَني إسرائيل»[13][13]، بالاتر از انبيای گذشته، کسانی که رسول نيستند و نبی نیستند، شيعهای است که به اينجا رسيده باشد. عالمی که به اينجا رسيده، افضل از انبياء بنی اسرائيل است. همه در هوی و هوسها و در اين دنيا و در اين افکار غرق هستيم و خبری از اين سير و سلوک نيست، در حالی که هدف از خلقت، اين سير و سلوک است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[14][14]
و به قول روایات، «ای ليَعرفُون». اين معرفت يعنی انسان بيابد خدا را، نظير آدمی که آب میخورد و سير میشود. آنگاه نمازش يک مکالمه و معاشقه شود. اين خيلی لذّت دارد. لذا بالاترين لذّتها برای اهل دل، نماز است.
امام دوّم«سلاماللهعليه» در وقت نماز غسل میکردند و بهترين لباسها را میپوشيدند و با تواضعی وارد مسجد میشدند و میفرمودند: «یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ»[15][15].
با لرز و شوق میگفتند الله اکبر. شوق اينها را میکشاند به اينجا که بهراستی بگويند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»[16][16].
گاهی هم از خود بيخود میشوند و هفتاد مرتبه «اياک نعبد و اياک نستعين» میگویند. لذا رابطه با خدا، خيلی زيباست. اگر دنيا بخواهيم، رابطه زيباست و اگر آخرت بخواهيم، رابطه زيباست و لاأقل خوب است شباهتی به آنها داشته باشيم. اهميّت به واجبات، مخصوصاً نماز اول وقت و نماز با جماعت و نماز با دل و با حضور قلب. اين نماز خيلی تأثير روی زندگی دارد. اما به قول قرآن برای عموم مردم سنگين است: «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ»[17][17]؛ خشوع و خضوع و دل میخواهد تا نماز برايش لذتبخش باشد، وگرنه نماز برايش سنگين است. نماز بايد برای ما لذّتبخش باشد.
بعد هم باید اجتناب از گناه باشد. حيف نيست که مخالفت خدا کنيم؟! اين خدا که ما را خلق کرده و گفته: ای خليفة الله. گفته بيا بيا، پيش من بيا. بيا بيا، پيش اهلبيت بيا: «فَادْخُلي في عِبادي، وَ ادْخُلي جَنَّتي»[18][18].
اهل دل میگويند بهشت مراتب دارد. بهشتی معمولی که عموم مردم میروند و يک بهشت عدن که خوبها میروند و يک بهشت رضوان که کسانی میروند که به مقام تسليم و رضا رسيدهاند؛ اما يک بهشت از خود خداست، همان که قرآن میگويد: «فَادْخُلي في عِبادي، وَ ادْخُلي جَنَّتي»
بهشت زهرا و بهشت اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیهما». حيف نيست که انسان عمرش را تلف کند و العياذبالله جهنمی شود و بهشتی که مربوط به خداست و خدا ما را خلق کرده که در آن بهشت رويم، خبری از آن نباشد؟ معلوم است که خسران است و پشيمانی هم فايده ندارد. قرآن میفرمايد: قبل از اينکه پشيمان شوي، متوجّه باش. استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی«رضواناللهتعالیعليه» دم مرگ مرتب اين را گفتند تا از دنيا رفتند؛ توجّه، توجّه، توجّه. من هم از زبان علامه طباطبائی میگويم توجّه، توجّه، توجّه. من هم از زبان حضرت امام«رضواناللهتعالیعليه» میگويم ای انسان، حدّ يقف نداري. آن هفت مرتبهای که بزرگان گفتهاند، مقدمه است و ذیالمقدمۀ آن، تا خدا خدايی میکند، توجّه، توجّه، توجّه.