بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث ما در اين مدت مربوط به معرفت نفس بود که از اوجب واجبات است که انسان خود را بشناسد. به قول اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» بداند از کجا آمده است و در کجا بوده است و به کجا خواهد رفت.
فصل چهاردهم بحث ما در اين دو سه هفته دربارۀ اين جمله قرآن بود که اين جملهای فوقالعاده مهم است: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[1][1]
راجع به اين انسان به اندازهاي پروردگار عالم اهميت داده است که ميفرمايد آفرين بر خدا که چنين بنده و چنين موجودي را موجود کرده است و اين جمله خيلي مهم است و در قران مثل آن را نداريم، البته محتوا در قرآن دربارۀ اهميت اين انسان زياد است، اما اين جمله: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[2][2]
در قرآن نيست مگر يک جا و فوقالعاده اهميت دارد، که خدا به اين انسان ميفرمايد: آفرين بر پروردگار تو و بر خالق تو که تو را آفريده است. وقتي خدا أحسن الخالقين شد، پس اين انسان أحسن المخلوقين ميشود و مخلوقي بالاتر از اين انسان نداريم.
بحث هفتۀ گذشته دربارۀ اين بود که اگر اين انسان راه را پيدا کند، پروردگار عالم براي اينکه اين انسان راه را پيدا کند، هدايتها و هاديهاي فراوني تعيين کرده است، هم در درون و هم در برون.
در درون سه پيامبر قرار داده است به نام فطرت و عقل و وجدان اخلاقي. در برون نيز صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و من جمله خاتم آنها و اشرف آنها و عقل کل آنها، خيرالموجودين آنها يعني پيغمبر ماست؛ و علاوه بر صد و بيست و چهار هزار پيغمبر، هرکدام اوصيا داشتند. بعضيها يکي و بعضيها ده تا و بعضيها هزار تا. اين قانون امر به معروف و نهي از منکر در هر زمان بوده است و در اسلام عزيز در قرآن و در روايات اهل بيت زياد روي آن سفارش شده است که اگر ما اين نظارت ملي را انجام ندهيم، مطرود خدا هستيم. خدا واجب مؤکد کرده است که ما امر به معروف و نهي از منکر کنيم و حتي قرآن ميفرمايد:
«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر»[3][3]
اگر بهترين خلق خدا هستي و اگر خدا دربارهات گفته است آفرين، براي اينست که نظارت ملي در ميان شما بايد باشد. همۀ اينها براي اينست که اين احسن المخلوقين راه را پيدا کند. لذا اول دستوري که به اين أحسن المخلوقين داده شده، نماز است. همهي ملتها نماز داشتهاند، اما نماز اسلام مثل خود اسلام خاص خود اسلام است. شما لاأقل در روز ده مرتبه از خدا ميخواهيد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ ، صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ»[4][4]
خدايا! راه را به من بنمايان. يعني علاوه بر پيامبرهاي درون و پيامبرهاي برون، واجب کرده است بر همه که بگويند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»[5][5]
خدايا!راه را به من بنمايان.
و اين احسن المخلوقين اگر به راستي بگويد: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»[6][6]
خدا راه را به او مينماياند. آنگاه نه افراط: «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ»[7][7] و نه تفريط: «وَ لاَ الضَّالِّينَ»[8][8]
بلکه راه مستقيم، و اگر راه را پيدا کرد، اين راه مستقيم او را در همين دنيا به مقام بالايي ميرساند. يعني همان أحسن المخلوقيني که خدا ميفرمايد. البته بايد راه را پيدا کرد و گفتم خدا در پيداشدن راه خيلي کمک کرده است. همين نماز خيلي به انسان کمک ميکند که راه را پيدا کنيم. راه خدا، راه مستقيم، راه رسيدن به سعادت دنيا و آخرت.
هفتۀ گذشته در اين باره مقداري صحبت کردم و ناقص ماند. گفتم در همين دنيا عجيب زندگي طيب دارد، يعني زندگي منهاي غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر و زندگي منهاي تنهايي و زندگي منهاي گم شدگي. يک زندگي صد در صد طيب دارد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»[9][9]
در همين دنيا حيات طيب دارد. از باب مثال، حيات طيب را معنا کنم، حيات طيب اين نماز است. البته ما سبک ميشماريم و ما از اين مکالمه با خدا غفلت داريم، يا از خودش و يا از معنايش، و الاّ اين نماز يک مکالمه با خداست و براي اهل دل معاشقه با خداست. وقتي ما حمد و سوره ميخوانيم، خدا با ما حرف ميزند. قرآن کلام الله است و معنايش اينست که خدا با تو حرف ميزند. اگر انسان راه را پيدا کند،به راستي مييابد که خدا با او حرف ميزند. دروقتي که ميگويد: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ»[10][10]
اين ميگويد، اما زبانش زبان خدا ميشود و به جاي خدا ميشود. وقتي در رکوع ميگويد: «سبحان ربي العظيم و بحمده»، اين با خدا حرف ميزند و خدا جوابش را ميدهد،البته اگر در راه افتاده باشد و خدا را پيدا کرده باشد، خدا جوابش را ميدهد و مييابد جواب خدا را. نميتوان اين لذت را با خوردنيها و آشاميدنيها و استراحتها مقايسه کرد. بلکه اين لذت عبد و خداست و لذت خدا و بندۀ مقربش است. به عبارت ديگر نماز يعني: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[11][11]
هم راجع به خدا و هم راجع به بندۀ خدا زنده شده است. مييابد که خدا گفته آفرين بر من. مييابد که اين احسن المخلوقين است، و بالاخره اين نمازش يک مکالمه و يک معاشقه است. بالاترين لذت براي اهل دل نماز شب است، که امام صادق«سلاماللهعليه» آنکه اهل دل است و ميفهمد مکالمه با خدا يعني چه، ميفرمايد: «الرکعتان في جوف اللّيل أحب الي من الدنيا و ما فيها» [12][12]
ارزش دو رکعت از نماز شب پيش من از دنيا و آنچه در دنياست، بالاتر است. يعني امام صادق ميفرمايند اگر دنيا و آنچه در دنياست به من بدهند و بگويند دو رکعت نماز شب نخوان، نميدهم. هرکه بدهد باخت کرده و ضرر کرده است.
اگر راه را پيدا کرد و گفتم پيدا کردن اين راه مشکل نيست. بعد از اينکه سه پيامبر در درون انسان هست، مشکل نيست بلکه يابيدنيهاست. بعد از اينکه صد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمده، مشکل نيست. بله، براي کسي که گم شود، مشکل است. کسي مثلاً ميخواهد به تهران رود و اشتباه ميکند و ضد تهران را ميگيرد. ماشين او هر قدمي بردارد از مبدأ دور شده است. معلوم است که راه را گم کرده است و وقتي راه را گم کرده، يا نماز نميخواند و يا اگر بخواند يک نماز سرسري ميخواند. به قول قرآن، نماز براي او سنگين است: «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ»[13][13]
در همين آيه قرآن ميفرمايد بندهام! راه را پيدا کن: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»[14][14]
براي پيدا کردن راه کمک بگير. بعد قرآن ميفرمايد: براي کساني که راه را پيدا نکردند و خدا را پيدا نکردند، معلوم است که نماز سنگين است و صبر و استقامت هم سنگين ميشود. کسي که راه را گم کرده هرچه تند برود، باز از مبدأ دور ميشود و سردرگمي عجيبي برايش پيدا ميشود. قرآن تشبيه معقول به محسوس ميکند و ميفرمايد: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ»[15][15]
مثلاً دريا ذاتا وحشتناک است، مخصوصا اينکه جزر و مد و تلاطم هم داشته باشد. شب و تاريکي و تلاطم سخت است. قرآن ميفرمايد: آنها که راه را پيدا نکردهاند، اينگونه هستند. خيلي وحشتناک است و ظلمت روي ظلمت و تاريکي روي تاريکي و وحشت روي وحشت است و نميداند چه کند. در عالم برزخ کساني که بد هستند و عذاب جهنم و امثال اينها دارند به کنار و آنچه برايش مشکل است، اينست که خودش و ديگران را گم ميکند و سرگردان است. اين خيلي مصيبت است که کسي مصيبت باشد و مثلاً اگر عالم برزخ يک ميليون سال است، اين هم يک ميليون سال سرگردان باشد.
مثلاً بعضيها در منا راه را گم ميکنند و يا در مکه يا مدينه راه را گم ميکند و از هرکجا سر درآورد، ميبيند راه نيست. اين خيلي سخت است و قرآن ميفرمايد: کساني که راه را پيدا نکردهاند، هيچ هستند و سرگردانند، چه در دنيا و چه در آخرت. و الاّ اگر راه را پيدا کند با خدا ميشود و خدا با او ميشود. ميرسد به آنجا که امام حسين در دعاي عرفه ميفرمايند: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ»[16][16]، مگر ميشود کسي خدا را نبيند. البته نه با اين چشم که اين چشم حيواني است. آنچه خدا به خودش گفته بارک الله و هم اميرالمؤمنين و هم امام حسين ميفرمايند: کور باد کسي که خدا را نبيند.
«ما رَأَيْتُ شَيْئاً الّا وَ رَأَيْتُ اللَّهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»[17][17]
خدا رحمت کند باباطاهر را که نميدانم چقدر اينها را درک کرده بود اما خوب شعر گفته است:
به دريا بنگرم دريا تو بينمُ به صحرا بنگريم صحرا
به هرجا بنگريم از کوه و در و دشت نشان از زيبايي تو بينم
آنگاه چيزي را نميبيند جز خدا. قرآن ميفرمايند: مابقي اينطورند که: «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ»[18][18]
يعني آبنما هستند. شايد تجربه کرده باشيد صبح که به دامنۀ کوه نگاه کنيد، خواهيد ديد که يک دريا آب است. هرچه جلو رويد، ميبينيد کم شد. به دامنۀ کوه که رسيديد، ميبينيد هيچ نيست و همه توهم و وسوسه بوده است. کسي که خدا را ندارد اينگونه است: «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ»[19][19]
خيال ميکند آب است و خيال ميکند درياست. بلکه زندگي منهاي خدا تاريک و وحشتناک است. زندگي منهاي خدا غم و غصه و دلهره و اضطراب خاطر است تا بميرد. زندگي که خدا محل به اين ندهد البته هُلش نميدهد و معناي: «يُضِلُّ مَنْ يَشاء»[20][20] که در قرآن آمده اين نيست که العياذ بالله خدا کسي را هل ميدهد، البته اگر خدا نخواست دست او را بگيرد، او را رها ميکند. همين بياعتنايي ميشود گم شدۀ خدا و ميشود يک دنيا غم و غصه. لذا اگر به راستي خدا را پيدا کند، همه لذت است. از امام صادق نقل کردم که لذتش اينقدر است که تمام دنيا و مالها و پولهاي دنيا چقدر ارزش دارد، کلام امام صادق را که نميتواني بگويي اغراق است، بلکه يک واقعيت است و ما بايد اين واقعيت را درک کنيم. بايد برسيم به همين جا که دو رکعت نماز شب، از دنيا و آنچه در دنياست، ارزشش بيشتر است. براي اينکه نماز مکالمه با خداست. يک جملۀ: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»[21][21]
و اينکه خدا جواب دهد بله، چقدر ارزش دارد. همۀ دنيا هرچه عمر کند، لذتش همين است و خوشا به حال اينها که جداً در همين دنيا لذتها دارند. نماز شب آنها بالاترين لذت براي آنهاست. اگر به راستي يک دفعه موفق نشود نماز شب بخواند، چه گريهها و زاريها و چه صدقهها دارد و حس ميکند خذلان برايش جلو آمده است. هيچ فراموش نميکنم مرحوم حاج ميرزا علي آقاي شيرازي يکي از علماي بزرگ اصفهان بود، البته قدرش را نميدانستند. براي اينکه بتواند يکي را بسازد منبر ميرفت و خيلي بالا بود و بزرگان خيلي به او احترام ميگذاشتند؛ مخصوصاً استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي. اين به قم آمده بود و همان وقت من در مدرسه حجتيه بودم و آقاي مطهري در طبقۀ اول بودند و من در طبقه بالا بودم. اين با حاج ميرزا علي آقا آشنا بود و وقتي به قم ميآمد، در حجرۀ ايشان ميآمد. بالاخره فهميده بودند که ايشان به قم آمدهاند، عدهاي از بزرگان آمده بودند و جلسه گرم شده بود و کم کم نماز شب ايشان دير شده بود. جلسه تمام شده بود و ناگهان ايشان خوابيده بود و بيدار شده بود و فهميده بود که حرم اذان ميگويد. معلوم است که قضاي نماز شب را خوانده و نماز صبح را خوانده و نافله و قرآن را خوانده است، اما تلاطم دروني نگذاشته ايشان آرام باشد. نقل کردند کساني که به ديدن ايشان ميآمدند، ميديدند که مثل زن بچه مرده اشک ميريزد. ميپرسيدند چه خبر است؟! آقاي مطهري ميگفتند ديشب نماز شب ايشان از بين رفته است. کسي به شوخي گفته ما اصلاً نميخوانيم و شما هم يک شب نخوان. ايشان همين جمله را گرفته و مرتب نصيحت کرده که مگر ميشود نماز شب نخواند؟!
حضرت آيت الله آقاي مرعشي به من ميگفتند در راه کربلا و آقا سيد محمد خدمت امام زمان رسيدم. آقا امام زمان تلطف کردند و به من آب دادند و به من لطف کردند و مرا نصيحت کردند. نصيحت اين بود که فرمودند: ننگ است بر شيعيان ما که نماز شب نخوانند. جداً پيش امام صادق اگر يک شيعه نماز شب نخواند، ننگ است و خيلي ضرر کرده است. ما خيال ميکنيم ضرر اينست که کسي ورشکسته شود و يا ضرر اينست که کسي نتواند خودش را اداره کند. ضرر اينست که اين انسان بي خدا شود، ولو يک لحظه باشد. يا العياذبالله راه را گم کند و به جاي اينکه با خدا باشد، با شيطان باشد و با دشمن خدا رفاقت کند. معلوم است که خيلي سنگين است که انسان با دشمن خدا يعني شيطان رفاقت کند و تابع شيطان باشد. آنها که راه را پيدا کردهاند، همّ و غم و غصۀ آنها اينگونه چيزهاست؛ يعني يک لحظه غفلت، يک لحظه بي خدايي است. و معناي: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[22][22] مراتبي دارد و مرتبۀ اولش که اين خيرالمخلوقين است، از نظر زندگي بالاترين لذتها را دارد و اهل دل و اهل معرفت در اين باره خيلي صحبت کردهاند و خلاصۀ صحبتهاي آنها همين است که الان به شما گفتم. شما خيرالمخلوقين هستيد، اما شرط دارد و شرطش اينست که خدا را پيدا کرده باشيد. شرطش اينست که خدا را گم نکرده باشيد. العياذبالله عوضي نگرفته باشيد و به جاي خدا شيطان را بگيريد و به جاي نماز، کنسرت موسيقي برايتان بالاترين لذت باشد. بدبختي اينجاست که فيلمهاي شهوت انگيز برايش لذتبخش باشد. به عبارت ديگر خدا را بدهد و کنسرت موسيقي بگيرد و لذت ببرد. و کسي که خيرالمخلوقين است، گناه براي او از هر زجر و زنداني بالاتر است. ميرسد به اينجا که پيغمبر اکرم وقتي ميخواستند به جبهه روند، چند نفر امين که امانت داري آنها بالاتر بود در مدينه براي سرپرستي خانوادهها ميگذاشتند. لذا اينها صبح در خانههاي جبههرفتهها ميآمدند و ميگفتند احتياجات شما چيست. يکي از آنها که خيلي بالا بوده اما خدا نکند يک لحظه خذلان يک دنيا گرفتاري است؛ اين آمد در خانه خانوادهاي و پرسيد چه ميخواهيد؟ نميدانم چه شد و آيا تقصير زن بود يا تقصير شيطان و يا تقصير بياهميتي خودش بود و اين دستش را به سينۀ زن گذاشت. ناگهان وحشت عجيبي در اين خانم پيدا شد با اين جمله «النار، النار»، چه ميکني؟ اين آتش است. اين به خود آمد و نتوانست کار کند و ديوانه وار در کوچهها ميگفت: «النار، النار» و رفت در بيابان تا اينکه پيامبر اکرم بيايد و دربارۀ او حکم کند. اما اين ذکر خانم را فراموش نميکرد.
پيغمبر اکرم آمدند. معلوم است که توبۀ او قبول است و توبۀاو را پذيرفتند. پيغمبر اکرم به دنبال او فرستادند و او آمد و نشست پاي منبر پيغمبر. ناگهان متوجه شد که در محضر پيغمبر اکرم است و سرش را پائين انداخت و نميتوانست به پيغمبر نگاه کند و خجالت ميکشد. قرآن میفرماید: اي انسان! هرکاري ميخواهي انجام بده، اما بدان در محضر خدا و در محضر پيغمبر و در محضر ائمۀ طاهرين هستي: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[23][23]
هرکاري خواستي بکن، اما بدان در محضر خدا هستي، چه در خلوت و چه در جلوت و در محضر پيغمبر هستي و در محضر امام زمان هستي. حضرت امام بارها به ما نصيحت ميکردند که همه جا محضر خداست و ادب حضور بايد مراعات شود.
اين شخص پاي منبر نشسته بود و خجالت ميکشيد که سرش را بلند کند. اتفاقاً پيغمبر اکرم سورۀ تکاثر را خواندند. اين سوره خيلي داغ است راجع به افرادي که غفلت دارند و راجع به افرادي که جهنمي هستند و خدا را فراموش کردهاند. اين هم گوش ميداد و ناگهان در وسط منبر پيغمبر آهي کشيد و افتاد. مردم خيال کردند که غش کرده و رفتند و ديدند مرده است. اينها نيروي کنترل کنندۀ عجيبي است و اينها به مقامهاي بالايي ميرسند. اگر راه را پيدا کند، در سر حد عصمت است. جوانها! خيال نکنيد معصوم، يعني کسي که گناه نکند. حضرت معصومه«سلاماللهعليها» معصوم بود و گناه نميکرد. حضرت زينب«سلاماللهعليها» و حضرت ابوالفضل و مراجع تقليد که مراجع تقليد اگر گناه کنند، خود به خود از مرجعيت ميافتند. امام جماعت اگر گناه کند يا غيبت کند،خود به خود از امامت جماعت ميافتد. شيعه که در مقابل سني است و شيعه که ميگويد چهارده معصوم، معناي آن اين نيست که گناه نميکنند، بلکه معنايش اينست که چهارده معصوم خطا ندارند. توهم و تخيل و جهل ندارند. اين معناي عصمت است و ما بايد راجع به چهارده معصوم قائل باشيم. والاّ معلوم است اين افراد گناه نميکنند. قرآن ميفرمايد هرکه گناه کند ديوانه است. کسي در محضر مقدس خدا به جاي اينکه رابطه با خدا داشته باشد، گناه کند، ديوانگي است: « أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»[24][24]
قرآن ميفرمايد: ديوانهاي است که غافل است. علي کل حالٍ اين مراتب احسن المخلوقين است و مرتبۀ اول آن در دنياست و اين خلق شده براي اينکه أحسنالمخلوقين باشد و بهترين زندگيها را در اين دنيا داشته باشد و بهترين زندگيها يکي اينکه بيابد خدا را نظير آدم تشنه که آب بخورد و سيراب شود و بيابد سيراب شدن را. بعد رابطه با خدا و رابطه با آنچه خدا گفته است و بالاخره رابطه با نماز که بهترين چيزهاست.
جوانها! به نماز خيلي اهميت دهيد. کسي که کاهل نماز باشد، عاقبت بخير نميشود. نه اينکه نماز نخواند که او کافر است و کفر عملي دارد بلکه نماز ميخواند اما کاهل در نماز است و سهل انگار در نماز است و اين خيلي خطرناک است و قرآن ميفرمايد: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ، الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»[25][25]
واي به کسي که نماز را سبک بشمارد. بنابراين از همه تقاضا دارم به نماز اهميت دهيد تا خدا به شما کمک کند و اين حرفهاي من که اهل معرفت روي آن خيلي پافشاري دارند و البته عمل هم دارند، شما هم بيابيد و شما هم اهل دل شويد و انشاء الله رابطه با خدايتان محکم شود و بشويد مصداق «أحسن المخلوقين».