بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث امسال ما درباره معرفت نفس يعني خودشناسي بود. در اين باره سيزده فصل با هم گفتگو کرديم.
فصل چهاردهم بحث ما درباره اين آيۀ شريفه است:
«فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[1][1]
وقتي پروردگار عالم اين انسان را ساخت، فرمود: بارک الله به تو با اين آفريدهات. در قرآن چنين لفظي نداريم که خدا به خود دست مريزاد بگويد و اين علامت اينست که انسان درّ بيهمتا و درّ گرانبهاست و درّي است که از نظر خوبي قيمت ندارد؛ و اين جمله: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[2][2]
براي اين انسان خيلي افتخار است. مراد از اين مخلوقي که خدا دربارهاش بعد از خلقت فرموده: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[3][3] چيست؟!
بايد مراد روح باشد و نميشود که جسم باشد. ولو ظاهر آيه ميفرمايد: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»[4][4]
بعضي از مفسرين فرمودهاند: وقتي اين انسان به دنيا آمد، از نظر صورت احسن صور است و صورتي به اين زيبايي نيست و لذا خدا دربارهاش فرموده است دست مريزاد و خدا فرموده: اي خدايي که اين را خلق کردي، بارک الله.
اما بايد مراد روح باشد و آن بعد معنوي اين انسان باشد، که اسمش اين بُعد معنوي، روح است. هم در قرآن و هم در روايات و هم اهل معرفت و مخصوصاً فلاسفه دربارهاش خيلي صحبت کردهاند. اما احدي نميداند اين روح چيست، مگر خدا يا کساني که علمشان وابسته به علم خدا و منحصر به اهلبيت«سلاماللهعليهم» است. آنها خوب ميدانند که روح چيست و اما غير خدا هيچ کس نميداند روح چيست. دربارهاش خيلي صحبت شده و اينقدر که بزرگان درباره روح صحبت کردهاند، درباره هيچ چيزي اينقدر صحبت نشده است. درحالي که دربارۀ آن صحبت شده اما امر براي همه مبهم است، حتي خدا گفته است امر مبهم است و در اين باره صحبت نکنيد. درباره آثار و نتايجش صحبت کنيم اما در اينکه اصل روح چيست: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»[5][5]
يا رسول الله از تو ميپرسند روح چيست و بگو نميفهميد و نميشود برايت معنا کرد و در فراخور فکر تو نيست و فقط بدان که کار خداست.
روح کار خداست. آنچه ميتوانيم درباره آن صحبت کنيم، اينست که اين انسان دو بُعدي است. يک بُعد ملکوتي و يک بُعد ناسوتي به نام جسم دارد و با هم ترکيب شده و ترکيبش را احدي نميداند. اما از نظر آثار دربارۀ آن فکر کن. تا ميشود و در فراخور حال توست، درباره روح از اهلبيت«سلاماللهعليهم» مدد بگير و درباره آن کار کن.
بدان روح اينست و سه پيامبر در درون براي اين روح هست و پيامبرها خيلي بالا و با عظمت هستند. يکي فطرت است و يکي عقل و يکي هم وجدان اخلاقي است. اين سه پيامبر است که روي اين روح کار ميکنند. سه چيز است که کمک کار براي اين روح است. يعني پروردگار عالم سه پيامبر در درون ما ايجاد کرده است و اين سه پيامبر درحالي که خيلي عظيمالشأن هستند، براي روح ما و براي تقويت اين بُعد روحاني آفريده شدهاند.براي اينکه برسد به مافوق تجرّد.
پروردگار عالم به اين هم اکتفا نکرده است و صد و بيست و چهار هزار پيغمبر در برون براي همين روح فرستاده است. همه اين پيامبرها براي اين آمدند که روح ما را تقويت کنند. به قول بزرگان،،اين روح مراحل را بپيمايد. از يقظه به توبه و از توبه به تقوا و از تقوا به تخليه و از تخليه به تحليه و تجليه و به فنا و لقاء.
به قول حضرت امام«رضواناللهعليه» تازه اول کار است. اگر به مقام لقاء هم برسد، باز نيمه تجرّد است. بايد دائماً در حرکت غيرمتناهي باشد و بعد لقاء و فناء سير من الحق الي الحق است و سير کردن در مقام قرب الهي است. اين غيرمتناهي است و هيچگاه به انتها نميرسد. به قول عوام تا خدا خدايي ميکند اين در حرکت استکمالي است. اما اينکه اين حرکت استکمالي چيست، احدي نميداند تا اينکه به آن برسد. اگر به آن رسيد، مييابد که سير ميکند در مقام قرب خدا و رسيدن به مقام قرب خداست. خدا غيرمتناهي است و مقام قرب نيز غيرمتناهي است و اما اين در هر لحظه سير جديدي دارد و اين برايش از بهشت و آنچه در بهشت است، مفيدتر است. يعني انسان ميرسد به جايي که بهشت برايش کوچک است. به قول آنها بهشت نيمه تجرد است.
مرحوم ديلمي«رضواناللهتعاليعليه» در ارشاد روايتي نقل ميکند که بهشت و بهشتيان، يعني حورالعينها يعني باغهاي طيّب و طاهر يعني آبهاي تجري من تحتها الانهار، در روز قيامت وقتي بهشتيان به بهشت و جهنميان به جهنم رفتند، اين بهشتيان از بعضي از بندگان شکايت ميکنند که خدايا تو ما را براي اين خلق کردي اما اين هيچ نگاهي به ما ندارد. پروردگار عالم جواب اينها را ميدهد که بگذاريد بندهام که منغمر در عالم وحدت است، از اين عالم لذت ببرد. بعد خطاب ميشود لذت او نگاه کردن او به من و نگاه کردن من به اوست و در هر نگاهي از نظر روحي استکمال ميکند.[6][6]
در اين روايت جملهاي هست که خدا به اين عمّال بهشتي ميگويد در هر نگاه من سيصد و شصت درجه او را بالا ميبرد. انسان به کجا ميتواند برسد که بهشت برايش کوچک باشد.
اگر فطرت است و خلق شده براي اين که از عمال روح ما باشد. اگر عقل و وجدان اخلاقي با آن همه عظمتش است که اين سه پيامبر در درون ما خيلي عظمت و مقام دارند. مرحوم کليني در کافي نقل ميکند وقتي خدا عقل را خلق کرد، فرمود جلو بيا و آن رفت و فرمود برگشت و آنگاه برگشت. يعني تابع صددرصد بود. بعد خدا فرمود: خيلي عظمت و مقام داري! من چيزي را به اين با عظمتي خلق نکردهام. عقل خيلي عظمت دارد. معلوم است همه ما به هرکجا برسيم بايد به واسطۀ عقل باشد. بايد به واسطۀ فطرت بتوانيم سير الي الله کنيم. بايد به واسطه وجدان اخلاقي بتوانيم نزديک خدا و نزديک صفات خدا و داراي صفات خدا شويم. اما همۀ اينها براي انسان است. «أعظم حرمة من الکعبة»، «أعظم حرمة من الملک المقرّب»، اينها آثار است و چون نميشود بُعد ملکوتي انسان را معرفي کرد، بلکه بُعد ناسوتي هم قابل رسيدن به معناي وصول نيست، لذا خدا اينطور تعريف کرده است: «أعظم حرمة من الملک المقرّب»، اين انسان از جبرئيل بالاتر است و جبرئيل افتخار ميکند که مستخدم اين است.
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ، نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ»[7][7]
اگر روح باشد و ما روح را نکشته باشيم و اگر آن بُعد ملکوتي به راستي به جايي رسيده باشد که ما بايد آن را به جايي برسانيم. قرآن ميفرمايد: ملائکه اطراف اين را هم در دنيا و هم در آخرت دارند و اين ميتواند با ملائکه صحبت کند و ملائکه با اين صحبت کنند و يکي از صحبتهاي ملائکه اينست که
«نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[8][8]
ما در وصول الي الله کمک کار تو هستيم، هم در دنيا و هم در آخرت. در بين ملائکه از جبرئيل بالاتر نداريم و قرآن که اسمش را روح الأمين گذاشته، همين جبرئيل است که بالاترينِ ملائکه است. اما افتخار ميکند که خادم اين انسان باشد و دست اين انسان را هم در دنيا و هم در آخرت بگيرد.
اينکه بعضي از مفسّرين ميگويند مراد در آخرت است، اينطور نيست بلکه هم در دنيا و هم در آخرت است: «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»[9][9]
در وقتي معاد شد و محشر به پا شد و همه در يک جا جمع شدند، همين انسانها با اين جسم و روح به نام معاد در يک جا جمع شدند، سعۀ وجودي اميرالمؤمنين محشر را گرفته است و مهر ولايت به پيشاني اين ميخورد و ملائکۀ مقرب خدا اطرافش جمع ميشوند و او را با احترام خاصي به لب حوض کوثر و زير لواي حمد ميبرند. بيرقي در آنجا هست که مربوط به اميرالمؤمنين علي«سلاماللهعليه» است و آبي در آنجا هست که حقيقت زهراست و پرچمي آنجاست که يک طرف پرچم نوشته شده «لا اله الاّ الله الحمدلله رب العالمين» و طرف ديگر نوشته شده «أشهد أن لا اله الاّ الله و أشهد انّ محمداًرسول الله و أشهد انّ علياً ولي الله». به دست حضرت زهرا يا به دست شوهر زهرا يا به دست بچههاي زهرا يعني اهلبيت«سلاماللهعليهم» آب کوثر را ميخورد و اگر پير است، جوان ميشود و اگر دردمند است، سالم ميشود و اگر بيسواد است، عالم ميشود و اگر صفت رذيلهاي هنوز ذوب نشده است، از بين ميبرد و يک انسان کامل ميشود. اين انسان کامل تازه اول کارش است و قيامتي که پنجاه هزار سال است، براي اين يک لحظه ميشود.
شخصي آمد خدمت امام صادق«سلاماللهعليه» و گفت دو آيه در قرآن هست که نميتوانم معنا کنم. يک آيه ميفرمايد: قيامت هزار سال است و يک آيه ميفرمايد: پنجاه هزار سال[10][10] است. فرمودند همان پنجاه هزار سال است اما مراحل دارد و آن مراحلش هرکدام هزار سال است. اين وحشت کرد و گفت پنجاه هزار سال در روز قيامت است. امام صادق«سلاماللهعليه» فرمودند: اما براي شيعيان ما يک لحظه است. اينها را نميفهميم، اما به طور اجمال برايمان گفته شده براي اينکه قدر بدانيم و به غفلت نگذرد و براي اينکه نرسد به آنجا که مهر ولايت به پيشاني او نخورد. بايد انساني باشد که مهر ولايت به پيشاني او بخورد و شيعۀ عملي باشد. بارها به شما عزيزان گفتم و الان هم بگويم که ما الحمدلله از نظر عقيده تا سرحد عشق اهلبيت را دوست داريم. نميشود اين را منکر شد و نعمت خيلي بالاست. از نظر شعار الحمدلله شعارهايمان خوب است و الان من اسم اميرالمؤمنين را آوردم همه صلوات فرستاديد. اما متأسفانه در يک چيز کوتاهيم و خيلي کوتاه آمديم و آن عمل است. شيعۀ عملي نيستيم و سفارش اهلبيت«سلاماللهعليهم» روي همين است که شيعۀ عملي باشيد. يعني مهر ولايت به دست مولا اميرالمؤمنين به پيشاني تو بخورد و ملائکه با عظمتي تو را به حوض کوثر بياورند و به دست زهرا آب کوثر بخوري و يک انسان کامل شوي و اعرافي که در قرآن است شما در آنجا تماشاگر پنجاه هزار سال باشي و از بس لذت ميبري براي تو يک لحظه شود. به اين شيعۀ عملي ميگويند و روي اين بايد خيلي پافشاري کنيم. مواظب باشيد ولو اينکه از نظر عقل و از نظر درون تا سرحد عشق اينها را دوست داريم، اما کم است. ولو شعار ما خيلي بالاست اما کم است و بايد علاوه بر اين دو، عمل به اهلبيت«سلاماللهعليهم» بخورد. من روايات فراواني از چهارده معصوم ديدهام که وقتي ميخواهند شيعه را معنا کنند، ميفرمايند شيعيان ما کساني هستند که اقرار و اعتقاداتش عالي باشد و شعار و محبتش عالي باشد و عملشان به اعمال ما بخورد. اين سومي از اولي و دومي مشکلتر است، اما اگر بخواهيم به اين مقامها برسيم بايد عمل ما به عقيدۀ ما بخورد و عقيدۀ ما به شعار ما بخورد و اين سه، يکي شوند. و اما اگر عمل نباشد، چهارده معصوم گفتهاند: تو شيعۀ واقعي نيستي. شيعۀ واقعي کسي است که عملش به امام صادق بخورد. حجابش به زهرا بخورد. همينطور که اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه ميفرمايد: اي شيعيان! به ما کمک کنيد. اي شيعيان ما! «أَعِينُونِى بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّة وَ سَدَادٍ» [11]
ميفرمايد: نميشود که مثل ما باشيد و نميخواهيم که باشيد، اما به ما اهلبيت کمک کنيد با عمل.
به عمل کار برآيد به سخنراني نيست
بحث خوب است، مخصوصاً اين فصل چهاردهم خيلي حرف دارد و بايد هفت هشت ده جلسه اگر خدا بخواهد و زنده باشيم دربارهاش صحبت کنم.