بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث ما درباره یک مطلب فوق العاده مهمی بود و آن این بود که هدف از خلقت این انسان چیست؟!
عرض کردم قرآن میفرماید: این انسان را خلق کردم که خلیفة الله باشد: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»[1][1] و خلیفه خدا بودن متوقف بر اینست که آدم باشد و آدم بودن متوقف بر اینست که درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضیلت به جای آن غرس کند و میوه دار کند و از میوۀ آن هم خود استفاده کند و هم دیگران. و به قول قرآن شجرۀ طیبۀ قرآن شود. این کار مشکلی است، اما شدنی است. پروردگار عالم ما را خلق کرده است که ما به این مقام برسیم. معلوم است که میشود اما مشکل است. انسان بخواهد یک صفت رذیله را ریشه کن کند، خون جگرها میخواهد، سالها فرصت میخواهد تا بتواند یک صفت رذیله را ریشه کن کند. اما بالاخره اگر بخواهد میشود. نمیدانم و نمیشود و نمیتوانم در قاموس انسان راه ندارد. اگر بخواهد میشود و میتواند و میداند. در این باره گفتم یک دستورالعملی در سورۀ معارج هست، و این دستورالعمل مرکب از پنج چیز است، و قرآن مدّعی است که اگر کسی به این دستورالعمل عمل کند، راه برای او باز میشود. کمک شایانی برای اوست که به این مقام خلیفة اللهی برسد.
راجع به دو نمونه از این دستورالعمل صحبت کردم. یکی نماز بود. و در این سوره معارج و در این دستورالعمل درحالی که چند آیه بیشتر نیست، اما دو مرتبه راجع به نماز صحبت شده است و سفارش شده است. اول که وارد دستورالعمل میشود سفارش به نماز و دوام نماز میکند و در آخر که این دستورالعمل تمام میشود سفارش به محافظت از نماز میکند. و جداً نماز اگر نماز باشد، انسان را به مقام بالایی میرساند. جداً اگر نماز، نماز باشد، برای انسان یک مکالمه با خدا میشود. قدری بالاتر یک معاشقه با خدا میشود. در این باره فی الجمله صحبت کردم. و تقاضا دارم از همۀ شما که به نماز خیلی اهمیت دهید. مخصوصاً جوانها، نماز اول وقت با جماعت و با دل و با خضوع و خشوع و با تعقیب و مخصوصاً تعقیبات حضرت زهرا«سلاماللهعلیها».
دستور دوم راجع به رابطه با مردم است. نماز رابطه با خدا بود. رابطه با مردم را نیز قرآن در بیش از هزار جا سفارش میکند. و این جملۀ «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ«[2][2] اوّل قرآن گفته شده و با الفاظ مختلفی هم بیش از هزار جا در قرآن تکرار شده است. و قرآن جداً این را میخواهد. همینطور که رابطه با خدا یعنی نماز را میخواهد، رابطه با مردم را نیز خدا جداً میخواهد. خودخوری و خودمحوری و به فکر خود بودن نمیشود، و اگر شد، این به مقام آدمیت نمیرسد. همینطور که قالب مردم به مقام آدمیت نمیرسند، یک نکتهاش همین است که این جملۀ «وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ« در اول قرآن، عمل نمیشود. در این باره نیز فی الجمله صحبت کردم.
چیزی که به همه بگویم و رد شوم، اینست که نباید ساده گرفت. این قانون مواسات را قرآن جداً میخواهد. هرکس به اندازۀ وسعش «لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لاَ يُکَلِّفُ اللَّهُ»[3][3]، آنکه میتواند به همان اندازه و آنکه نمیتواند به اندازۀ وسعش.
به قول حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» اگر بدانم به راستی محتاج است، باید عبایم را بفروشم و به او بدهم. قرآن و روایات اهل بیت جداً این را میخواهند.
مسئلۀ سوم که آن نیز خیلی مهم است، فکر قبر و برزخ و قیامت است. این فکر انسان را کنترل میکند و بالاترین چیزی که انسان را کنترل میکند همین فکر قیامت است. فکر اینکه اگر فردا روز برزخ ما و فرداشب، شب اول قبر ما باشد، آیا راحتیم یا نه؟! آیا برای آخرت کاری کردهایم یا نه؟! آیا نامۀ عمل ما پر از گناه است یا پر از ثواب است؟! به قول بزرگان روزی هفت هشت ده مرتبه به یاد معاد باشیم. قرآن به این سومی بیشتر اهمیت میدهد تا به مورد اول و دوم. درحالی که به اول و دوم خیلی اهمیت میدهد، اما ثلث قرآن مربوط به معاد است. مربوط به مرگ و دم مرگ و قبر و برزخ و قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم است. تقریبا هزار و چهارصد آیه در قرآن مربوط به معاد است. شما نمیتوانید صفحهای پیدا کنید در قرآن که مربوط به قیامت صحبت نکرده باشد. معلوم میشود از همان نماز با آن همه مقامش و از همان قانون مواسات با آن همه مقامش، این قضیۀ معاد مهمتر است و خوب میتواند انسان را کنترل کند. یک اختلافی هست در میان علمای علم اخلاق و روانشناسان و جامعهشناسان و همۀ آنها در این باره صحبت کردهاند؛ از مسلمان و غیرمسلمان در این باره صحبت شده است. من وقتی در قم بودم، در بازار قم ده شب دربارۀ این نیروی کنترل کننده، صحبت کردم. اینکه چه چیز میتواند غرائز را کنترل کند؟ و این کتاب شد و خیلی چاپ خورده است و معلوم میشود که مطلوب واقع شده و در آنجا خلاصۀ ده شب اینست که چه چیز میتواند انسان را کنترل کند؟!
اولاً اگر انسان کنترل نشود، از هر دیوی، دیوتر و از هر شری، شرتر و از هر میکروبی، ضررش بیشتر است. قرآن میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ«[4][4]، پست تر از هر جنبدهای و پست تر از میکروب سرطان و ایدز، کسی است که غرائز خود را کنترل نکرده باشد و به قول قرآن جلوباز باشد: «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ»[5][5]، انسان دلش میخواهد جلوباز باشد. یعنی غرائزش را از هر راهی که میشود ارضا کند. قرآن میفرماید این میرسد به آنجا که پستتر از هر جنبدهای میشود و ضررش از هرچه تصور کنی، بالاتر است. لذا این انسان باید کنترل شود. حال چه چیز میتواند این انسان را کنترل کند؟!
بعضی گفتهاند علم. گفتهاند جامعه را عالم کن و واگذار به خودش، آنگاه جامعه کنترل میشود. اول اشکالی که به این هست، اینست که علم در اروپا ترقی کرد و رسید به آنجا که اتم شکست و اول نتیجۀ شکستن اتم، دو بمب در ژاپن شد و چند میلیون نفر به خاک و خون کشیده شد. معلوم میشود علم و دانش خوبست و علم بالاست و اسلام دین علم است و معلوم است اگر ما جاهل باشیم وضعمان خیلی بد است. جهل در آخرتمان یا جهل در دنیایمان. بالاخره ما باید عالم باشیم. حتی راجع به تقابل در مقابل دشمن باید عالم باشیم. قرآن میفرماید: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»[6][6]، برای اینکه دشمن را بترسانی باید از نظر تجهیزات مقدم بر دشمن شوی.
علم خوبست، ما اگر به راستی عالم بودیم، الان تحریم اقتصادی نمیتوانست ما را فلج کند. دشمن مخصوصاً صهیونیستها و امریکا نمیتوانستند ما را به این وضع برسانند که این همه مذاکره برای برداشت تحریم اقتصادی باشد. ما جاهلیم و به آنها محتاجیم، لذا آنها هم سوء استفاده میکنند و با تحریم اقتصادی ما را فلج میکنند.
پس علم خوبست، اما این علم در همه جا نمیتواند انسان را کنترل کند. میبینیم دنیای روز هرچه علمش بیشتر میشود، درندگی او بیشتر میشود. میبینیم که علم نتوانسته درّندگی او را کنترل کند، و بعضی از بزرگان نظیر افلاطونها و بعضی از فلاسفه مخصوصاً فلاسفۀ غربی، میگویند که عقل جامعه را بالا ببر، جامعه خودبهخود کنترل میشود. ایراد این هم معلوم است که عقل جامعه فقط نمیتواند انسان را کنترل کند، برای اینکه از همان عقل سوء استفاده میکنیم. آنگاه معاویه و عمر و عاص و صهیونیست و آمریکا میشود. این همه ظلم درحالی که سازمان بین الملل و شورا ادعای عقل هم میکنند، اما پست تر از هر درندهای هستند. الان در قضیّۀ یمن که جلو آمده، صعودیها یک درنده در خدمت امریکاست و مثل صدام و آن هشت سال جنگ با ما بود. الان یمن چه کرده است؟! چرا اینطور بر سر یمن میآورند؟!
نباید گفت اینها عقل دارند، بلکه باید بگوییم اینها شیطنت دارند. به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میگفتند معاویه عجب عقلی دارد! میفرمود: نگو عقل دارد، بلکه بگو عجب مکر و حیلهای دارد. اگر عقل داشت مردم را به کشتن نمیداد. اگر عقل داشت، در مقابل ولایت عرض اندام نمیکرد. بگویید شیطنت خوبی دارد. لذا علم نمیتواند غرائز را کنترل کند. خوبست اما این کاره نیست. همچنین عقل که در قرآن خیلی سفارش روی عقل شده و خیلی مذمت از بی عقلی و بی فکری و غفلت شده است، حتی قرآن میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَ يُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ يَسْمَعُونَ بِهَا أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ«[7][7]
آدمی که عقل ندارد، پست تر از هر حیوانی است. چشم دارد و نمیبیند و گوش دارد و نمیشنود و قلب دارد و نمیفهمد. «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» و همان آیهای که خواندم «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ«. لذا عقل فقط هم این کاره نیست، یعنی نمیتواند غرائز را کنترل کند. اگر یکی از غرائز انسان گل کند، مثل غریزۀ ریاست طلبی، آنگاه حاضر است دو ثلث جهان را بکشد. بعضی اوقات امریکائیها تصریح میکنند و چه کشت و کشتاری میکنند و به آنها میگویند چرا اینقدر کشت و کشتار میکنید و جلوی آن را نمیگیرید؟ میگویند منافع ما در آنجا در خطر نیست. این عقل روی حبّ به مال و جاه و ریاست و امثال اینها میرود. لذا بگوییم علم، عقل به تنهایی نمیتواند کنترل کند و چیز دیگری هم باید باشد که آن عقل را راهنمایی کند. چیز دیگری باشد تا علم را راهنما باشد و الاّ خود علم و عقل درحالی که هر دو خیلی مقدس است، قرآن خیلی روی هر دو پافشاری دارد، اما به درد بحث ما نمیخورد.
سوم، گفتهاند: قانون. گفتهاند اگر جامعه قانون خوبی داشته باشد، آن قانون جامعه را کنترل میکند. بعد از جنگ جهانی دوم، از همه کشورها یعنی از هشتاد و شش کشور جمع شدند و سه سال کار کردند که انسان را کنترل کنند. شورای بین الملل و قانون بین الملل درست شد و بالاخره یک قانون دنیایی درست کردند. الان این شورای بین الملل و این قانون دنیا برای یمن بیچاره چه کرده است؟! ساکت و خفه است. معلوم میشود که قانون خوبست و همه ممالک روی قانون میگردد و الان نظام جمهوری اسلامی روی قانون اساسی میگردد و قانون اساسی جمهوری اسلامی خیلی خوب و عالیست، اما این قانون نتوانسته مردم را کنترل کند. قانون داریم، اما اینکه بتواند کنترل کند، صد درصد نیست. یعنی برسد به آنجا که فساد اداری و اقتصادی و فساد اخلاقی نداشته باشیم. دنیا قانون دارد، اما دنیا روی هرج و مرج و بی قانونی میگردد. الان میبینید چه ظلمها در دنیا میشود. میرسد به آنجا که صهیونیستها از خود مسلمانها به نام داعش میتراشند. مثل صعودیها همین داعشیها را تایید میکنند. داعشیها زن و بچۀ بیگناه را له میکنند و سر میبرند و چه ظلمها میکنند. داعشیها ادعای اسلام میکنند و کسانی که آنها را تایید میکنند، ادعای اسلام میکنند، اما چه هرج و مرجی است. این در اثر چیست؟!
از اینجا باید پی ببریم که قانون خوبست، اما نمیتواند آدم بسازد بلکه چیز دیگری میخواهیم.
بعضیها گفتهاند: نظارت ملی و این بهتر از اول و دوم و سوم است و نظارت ملی یعنی امر به معروف و نهی از منکر. قرآن روی امر به معروف و نهی از منکر خیلی پافشاری دارد. حتی قرآن میفرماید: اگر شما از همه بهترید برای اینست که امر به معروف و نهی از منکر دارید: «کُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[8][8]
در روایت میخوانیم: «إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُو خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»[9][9]
در وقتیکه مسلمانها امر به معروف و نهی از منکر نداشتند، آمریکائیها و صهیونیستها بر سر آنها مسلط میشوند و خوبها دعا میکنند، اما دعای آنها مستجاب نمیشود. این جمله خیلی عجیب است که «فَيَدْعُو خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ».
امر به معروف و نهی از منکر خیلی خوبست، اما اشکالش اینست که مثلاً آیا میتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم یا نه؟! امر به معروف و نهی از منکر شرایط دارد و فقها دربارۀ آن کتاب نوشتهاند و شرایطش را نوشتهاند. بله، خیلی میتواند کار کند اگر در اجتماع زنده باشد، لذا این هم نمیتواند غرائز را کنترل کند. مخصوصاً اینکه غرائز فقط در اجتماع نیست، بلکه بسیار در مخفیگاه است و حیف و میلها در مخفیگاه است. فحشا و قماربازیها و بالاخره گناهان بزرگ، بزرگ، در خفاست و بالاخره موسیقیها و ماهوارهها و این موبایل بازیها را نباید سبک بشماریم و اینها خیلی درد است، اما مخفی است. پس این هم نمیتواند.
پس آنچه این انسان را میتواند صد در صد کنترل کند، معاد و ایمان به خدا و ایمان به رسالت و مخصوصاً ایمان به معاد است. آن هم نه اینکه لقلقۀ لسان باشد، و اسلام آبکی نباشد، بلکه اسلام رسوخی باشد. اسلامی که در اثر عبادت در دل رسوخ کرده باشد. در سورۀ معارج «وَ الَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ«[10][10] میفرماید: چه معادی یعنی معاد رسوخی. این معاد رسوخی خیلی کار میتواند بکند.
پیغمبر اکرم وقتی به جبهه میرفتند، افرادی را برای پرستاری خانوادهها میگذاشتند و آنها خانوادهها را اداره میکردند، خانوادههایی را که شوهر و بچههای آنها به جبهه رفته بودند، اداره میکردند. مثلاً به شخصی میگفتند: ده خانواده را اداره کن. قضیهای واقع شده که سنی و شیعه در تاریخ قضیه را نقل میکنند و به این نیروی کنترل کننده میگویند. آقایی را برای ده خانوار گذاشتند و او صبح به صبح در میزد و میپرسید: خانم یا آقا چه میخواهید؟! و هرچه میگفتند: این تهیه میکرد و بالاخره این ده خانوار را اداره میکرد تا اینکه بسیجیان از جبهه برگردند. یک روز قضیه ای واقع شد و نمیدانیم آیا تقصیر مرد بود یا تقصیر زن بود و یا تقصیر شیطان بود؟ زن پشت در آمد و گفت چیزی میخواهم و برایم تهیه کن. این مرد ناگهان دستش را به سینه این خانم گذاشت. تا دست به سینه آمد، این خانم یک جمله گفت که: «النّار، النّار»، این آتش است. همین یک جملۀ «النّار، النّار» او را منقلب کرد. به اندازهای که دیگر نتوانست پرستاری خانوادهها را کند و سرگذاشت به بیابان و مرتب این جمله را تکرار میکرد که «النّار، النّار». پیغمبر اکرم آمدند و قضیه را به پیغمبر اکرم گفتند و پیغمبر فرمودند او کجاست؟ رفتند و او را آوردند. معلوم است اگر توبه کند، توبهاش قبول میشود، برای اینکه گناه هرچه بزرگ و فراوان باشد، اگر توبه کند، توبۀ او قبول میشود. پیغمبر هم او را خواستند برای اینکه او را توبه دهند و دست از بیابان گردی و گوشه گیری بردارد. این وقتی آمد که نماز عصر یا ظهر شروع شده بود. در میان صف آمد و نماز خواند. پیغمبر اکرم منبر رفتند و معمولاً پیغمبر اکرم تا میشد یک منبری میرفتند و خیلی نتیجه داشت. پیغمبر اکرم به منبر رفتند و اتفاقا سورۀ تکاثر را خواندند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
«أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ، حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»[11][11]
دنیا شما را مشغول کرده است. ناگهان نگاه میکنید و میبینید در قبر هستید و نمیدانید چه کنید. بعد قرآن میفرماید: ای کاش مرتبۀ اول از معاد را میدانستید. البته به طور رسوخی. پیغمبر اکرم قرآن را میخواندند و این گوش میداد. ناگهان یک صیحه آمد و خیال کردند غش کرده و دیدند سکته کرده و مرده است. یک آیۀ شریفه و یک جملۀ پیغمبر اینچنین او را کنترل میکند. قرآن در همین سورۀ معارج میفرماید: اگر ایمان به معاد، البته ایمان رسوخی و ایمان به خدا داشته باشید و به قول حضرت امام بعضی اوقات در اخلاق یک جمله به ما داشتند که «همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائیم، ادب حضور مراعات شود».
قرآن میفرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[12][12]
ای آقا و خانم هرچه میخواهی بکن، اما به این توجه داشته باش که در محضر خدا و پیغمبر و ائمه طاهرین هستی و الان ما در محضر آقا امام زمان هستیم و این جلسه ما در محضر مقدس امام زمان است، آیا من با خلوص میگویم یا نه و دل من در محضر امام زمان است و شما برای چه آمدهاید و الان گوش میدهید یا نه و الان برداشت کردید یا نه و دل شما در محضر مقدس امام زمان است. طرز نشستن و گوش دادن شما و همه در محضر مقدس امام زمان است. اگر این ایمان رسوخی شد، انسان را در سرحد عصمت میبرد.