اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم
بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
مسئلهاى كه جلو آمده است
مىدانيد مسئله خيلى مهم است، و اگر بتوانيم اين مسئله را حلش بكنيم به طورى كه
ضررى براى مستأجر، براى موجر نباشد خيلى كار كردهايم و متأسفانه در حاليكه بحث
روز است اما بحث را ماها خيلى باز نكردهايم و معمولاً ديده مىشود كه در رسالهها
مطلقاً با يك جمله كوچكى »سرقفلى حرام است« و بعضى اوقات هم كه در بارهاش صحبت
شده باز مىبينيم كه اصل مسئله فراموش شده است، مرحوم آقاى خويى
رضواناللَّهتعالىعليه همين جا به عنوان يك تتمه اين بحث را عنوان مىكند امّا
بحث را بردهاند به جايى كه هيچ ربطى به بحث ما ندارد و اين كه خب حالا به عنوان
اباحه در جايى نشسته باشد به عنوان سكنى، به عنوان اجاره، حالا اين سرقفلى كه پيدا
مىشود حلال است يا نه؟ ايشان خيلى مجمل از آن ردّ مىشوند و مفصل كه تقريباً صحبت
مىكنند راجع به اين است كه اقسام سكنى منقسم مىشود به 3 قسم و اصلاً ربطى به بحث
ما ندارد لذا همين تتمه را حتماً ببينيد آن افرادى هم كه مسايل مستحدثه نوشتهاند
آنها هم مسئله را باز نكردهاند چنانچه ديروز نقل كردم كه يك فرضى در رسالههاى
عمليه آمده و در جاهاى ديگر هم به آن ملتزم نشدهاند لذا مسئله هم مفيد است، عام
البلوى است، هم مسئله مشكلى است و هم مثل صاحب جواهر چون كه آن وقت سرقفلى نبوده
است يا در زمان مرحوم سيد اصلاً سرقفلى نبوده است لذا مسئله را اصلاً اينجا متعرض
نشدهاند. از اين جهت مىطلبد كه اين بحث را اينجا يك قدرى دنبال كنيم و ديروز
فرضى كه من مطرح كردم و آقايان حرف مىزدند كه از اينها تشكر هم مىكنم، اما حرف
توى حرف مىآوردند، فرضى روى فرض مىآورند حرف خودشان را روى حرف من كه ربطى به آن
نداشت مىزدند اين جورها نباشد، راستى فكر بكنيد و فروضى به ذهن مباركتان مىآيد
اين فروض را بنويسيد به من بدهيد تا من از قلم شما، از بيان شما نقل بكنم و الحمدلله
همه شما اما مخصوصاً در جلسه فضلايى هست كه خوب مىتوانند بررسى كنند و معمولاً از
همان فضلا هم من گله دارم اين كه آن طور كه بحثها را بايد بررسى بكنند، بايد ردّ
و ايراد بكنند، بايد جزوه بنويسند در ميان شما خيلى كم است و من بارها از حضرت
امام، از مرحوم آقاى داماد، از آقاى بروجردى مىشنيدم كه مىفرمودند مثلاً آقاى
داماد گاهى مىفرمودند من 7 ساعت روى اين مسئله مطالعه كردهام، گاهى حضرت امام
مىفرمودند سه، چهار ساعت روى اين مسئله من فكر كردهام، يا آقاى بروجردى بعضى
اوقات مىفرمودند خيلى عمر صرف اين مسئله كردهام در حاليكه به ما نصيحت مىكردند
شما جوانيد بايد فكر بكنيد نه من، از من ديگر گذشته است اما آنجا كه بايد فكر كنند
هم مطالعه مىكردند، هم فكر مىكردند. بنابراين تقاضا دارم همه وقت توى همه
مباحثهها و مخصوصاً اين مباحثه سرقفلى مقدارى كمك بكنيد انشاءاللَّه اين يك بحث
ارزندهاى، يك بحث بكرى، بك بحث مفصلى از كار بيرون بيايد.
عرض كردم اين مسئله سرقفلى
فروضى دارد. من هفت، هشت تا فرض، فرض كردم. شما هم يك فروضى را بنويسيد به من
بدهيد تا روى فروض شما هم بحث بشود.
فرض اولى كه ديروز بحث كرديم كه
گفتم در رسالههاى عمليه آمده گفتهاند: سرقفلى حلال است به اين شرط كه مدت اجاره
باقى باشد و اين بدهد به ديگرى و آن مدتى كه باقى است اجاره بدهد، سرقفلى هم بگيرد
كه مثال مىزنند به اين كه مثلاً 5 سال اجاره كرده است حالا 4 سالش باقى است اين 4
سال را مىدهد به ديگرى اجاره و در حاليكه مىدهد اجاره مثلاً 10 ميليون هم سرقفلى
مىگيرد، مىفرمودند اين درست است.
پس فرض اولى كه ما صحبت كرديم
ديروز، گفتم توى رسالهها آمده اين كه اگر يك مغازهاى را 5 ساله اجاره كرده باشد
و مدت اجاره دو، سه سال باقى مانده، يك سال باقى مانده گفتهاند سرقفلى گرفتن براى
اين مغازه طورى نيست. مغازه را اجاره مىدهد به ديگرى يك ساله براى اين كه مدت
اجاره كه باقى مانده منفعت مال اين است مىتواند بدهد به ديگرى و براى اين منفعتى
كه واگذار مىكند به ديگرى علاوه بر اين كه مالالاجاره مىگيرد، سرقفلى هم
مىگيرد، گفتهاند كه اين طورى نيست. ما دو تا اشكال روى اين داشتيم، اگر دو تا
اشكال را جواب بدهيد، - ديروز صحبت كردم، نشد جواب بدهيم - آن وقت اين فرضى كه توى
رسالهها آمده خوب است. يك اشكال داشتيم اين كه اين بايد با اجازه صاحب ملك باشد،
بدون اجازه نمىشود براى اين كه اين عين امانت است پيش او، اين مغازه امانت است
پيش او، مىخواهد امانت را بدهد به ديگرى بايد با اجازه مالك باشد. اين يك اشكال
بود.
ما عين اين مسئله را متعرض شديم
كه آيا مىشود مستأجر موجر بشود؟ گفتيم بله. خب كجا مىشود؟ آنجائيكه كه از عين
نخواهد استفاده بكند اما اگر بخواهد از عين استفاده بكند گفتيم مىشود اما به شرط
اين كه مالك اجازه اين كار را بدهد و اما اگر مالك اجازه ندهد نمىشود. چرا
نمىشود؟ براى اين كه اجاره درست است اما عين را مىخواهد تحويل بدهد، نمىتواند
عين را تحويل بدهد.
اشكال دوم - اين كه با اجازه
مالك هم بگوييد گفته است من دكان را از تو اجاره مىكنم اگر هم بخواهم اجاره
مىدهم گفته خيلى خوب - 5 ساله اين اجاره كرده بعد از يكسال، 4 ساله داده اجاره
حالا تمام شده، حالا كه اجاره تمام شده اين آقا خب اين پولى را كه داده از چه كسى
بگيرد؟ براى اين كه اين سرقفلى را نداده كه 4 ساله تمام بشود، اگر بگوييد سرقفلى 4
ساله تمام مىشود و اين بايد برود مغازه را بدهد به صاحب ملك و هيچى، خيلى خب اين
ديگر سرقفلى نيست و اما اگر گفتيم سر 4 سال كه تمام مىشود مغازه را بايد تحويل
بدهد يا اجاره بكند از مالك - بايد اين جورى باشد ديگر نمىشود كه بدون اجاره، چون
اجاره اين تمام شد براى اين كه 4 ساله بود. حالا كه مىخواهد اجاره بكند بايد از
صاحب ملك اجاره بكند - حالا كه از صاحب ملك مىخواهد اجاره بكند اين 10 ميليون كه
داده است چطور شد؟ چه كسى بايد بدهد؟ بگوييد كه اين 10 ميليون ديگر هيچى، خب
نمىشود. مسلّم اين 10 ميليون را بايد همان كسى كه گرفته است پس بدهد و اين هم اين
اشكال دوّم است كه اين 10 ميليون چه مىشود؟
اگر بخواهيم بگوييم كه از جيب
اين رفته بايد بگوييم 4 ساله ماهى 10 هزار تومان و 10 ميليون، اين كه نيست. اين
اجاره كرده ماهى مثلاً 100 هزار تومان و يك سرقفلى هم گرفته و داده است ماهى 10
ميليون تومان. حالا سر سال كه تمام بشود اين مغازه ديگر مال اين نيست بايد برود از
صاحب ملك اجاره كند حالا اگر صاحب ملك گفت نمىخواهم مغازهام را اجاره بدهم خب
بايد مغازه را برگرداند به صاحب ملك، خب ديگر ميگويد نمىخواهم اجاره بدهم. حالا
اين سرقفلى را از چه كسى بگيرد؟ از مالك بگيرد وجه ندارد، از آن مستأجر بگيرد خوب
است. بگويد يك سرقفلى به تو دادهام پس بده خب اين ديگر سرقفلى نمىشود. بر
مىگردد به يك نحو رهنى. 4 ساله رهن داده است به 10 ميليون تومان، حالا مىگويد
پولم را بده. اگر هم بخواهد از جيب خودش برود اين هم كه سرقفلى نيست، معنايش اين
است كه 4 ساله علاوه بر اين كه اجاره مىدهد 10 ميليون هم بدهد.
فرض دومى كه در مسئله هست و اين
فرض را اگر بتوانيم درستش بكنيم خيلى عالى است اين است كه يك كسى بدون سرقفلى
مغازهاى را اجاره كرده و اين معمولاً هم همين جورهاست اين خيلى مورد ابتلاست.
مغازه را اجاره كرده بدون سرقفلى اما اين مغازه به مرور زمان سرقفلى پيدا كرد يعنى
مثلاً اين روى مغازه بود و اين مغازه يك شهرتى پيدا كرد يا اصلاً مغازهها علاوه
بر ترقى قيمت، ترقى زمين، ترقى مغازه، يك سرقفلى پيدا شد كه مردم حاضر هستند علاوه
بر آن زمينى كه مىخرد مثلاً مترى يك ميليون تومان، 100 ميليون تومان هم سرقفلى
بدهد، مردم حاضر هستند اين كار را بكنند. و اين آقا مغازهاى را كه اجارهاش بوده
است اين سرقفلى خود بخود در اين مغازه پيدا شده. خب حالا ترقى قيمت خود زمين، خود
مغازه معلوم است كه مال مالك است يعنى اگر مغازه مثلاً يك ميليون قيمتش بود حالا
بعد از 10 سال 10 ميليون قيمتش شد اين معلوم است مال مالك است اسمش را مىگذارند
نماى متصل. اما اگر ترقى قيمت نه، سرقفلى پيدا شد قهراً و مردم به ازاى اين سرقفلى
100 ميليون تومان مىدهند حالا اين سرقفلى مال كيست؟ اگر بگوييد نماى متصل است اين
مال صاحب ملك است و اما اگر بگوييد اين نما، نماى منفصل است مثل باغى است كه
درختكارى بكند. اين نما، نماى منفصل است يعنى اگر كسى يك زمينى را اجاره بكند و با
اجازه صاحب ملك، اين باغ را آباد بكند، خانه بسازد با اجازه، خب وقتى كه مدت اجاره
تمام شد اين نماهاى منفصل مال كيست؟ مال مستأجر. يك دفعه زمين آباد مىشود خب آن
آبادى زمين مثل گوسفندى است كه چاق بشود اين مال مالك است. اما يك وقت اين زمين
باغ شده، به آن مىگويند نماى منفصل، اين نماى منفصل مسلم مال مستأجر است نه مال
مالك، نه مال موجر. الان اين سرقفلى مثل درختهاى توى باغ است، خودبخود پيدا شده
است وقتى كه خودبخود پيدا شده نماى متصل كه نيست، نماى منفصل است وقتى كه نماى
متصل شد بگوييم كه اين مال مستأجر است. به ازاى آن پول مىدهند چه درخت باشد يا
چيز ديگر. ترقى قيمت مناط است، بازار مناط است، يعنى مردم، مردم مناط است و بعضى
چيزها را به ازايش پول مىدهند، بعضى چيزها را بازايش پول نمىدهند و هر چيزى را
كه به ازايش پول ندهند خب اين ماليت ندارد و هر چيزى را به ازايش پول بدهند ماليت دارد،
مثل خون و نجاسات و امثال اينها سابقاً اين ماليت نداشت شارع مقدس مىگفت كه اكل
مال به باطل است. اما خون الان خيلى ماليت دارد لذا ديگر اكل مال به باطل نيست ما
تصحيح مىكنيم و مىگوييم خريد و فروش خون طورى نيست و ما نحن فيه را بگوييم نماى
منفصل است نه نماى متصل پس بنابراين مال مستأجر است نه مال موجر وقتى كه مال
مستأجر شد حالا مدت اجاره تمام است خيلى خب، مدت اجاره كه تمام است الان اين مغازه
مشترك است اصل مغازه مال مالك است، ترقىاش هم مال مالك است اما مثل آن باغ،
درختها مال مستأجر است. الان هم اين اجاره كه تمام شد اين نما، سرقفلى به نحو
اشتراك اين جورى - اشتراك يك نحو مميزى هم هست مثل همان باغ - باغ يعنى زمين مال
صاحب ملك، درختها مال مستأجر. خب در آنجا مىگوييم حتى اگر با اجازه باشد حق ندارد
كه بگويد درختها را بكن. اگر غاصب باشد مىتواند بگويد كه درختها را بكن كه ما
سابقاً اگر يادتان باشد اشكال مىكرديم مىگفتيم قاعده عدل و انصاف مىگويد كه نه
بايد چيز به او بدهيم. حالا اگر با اجازه باشد، باغى، زمينى را اجاره كرده، در اين
زمين درخت غرس كرده، بنا بنا كرده، حالا الان مدت اجاره تمام شده، اين باغ مىشود
مشترك بين مالك و بين مستأجر. نماها مىشود مال مستأجر و باغ، زمين مىشود مال
مالك. اينجا هم همين طور است، مغازه وقتى كه اجاره تمام شد مىشود مثل آن باغ يعنى
مىشود آن سرقفلى مال مستأجر و آن باغ، با ترقى قيمتش مىشود مال مالك.
يك كسى زمينى را كه قيمتى هم
نداشت اين را اجاره كرد از مالك و اجازه گرفت كه درخت در اين جا بكارد، بنا در
اينجا بسازد و اين درخت كاشت حالا زمين هر چه ترقى بكند يعنى آن وقتى كه اجاره كرد
مثلاً مترى 100 تومان بود حالا مترى يك ميليون تومان است خب اين نماى متصل است مثل
چاقى گوسفند است و معلوم است كه مال مالك است و اين نمىتواند بگويد كه اين ترقى
مال من، براى اين كه نماى متصل معلوم است كه مال مالك است. اما اين درختها، اين
بنا كه نموّ كرد الان درخت ترقى كرد و حسابى اين درخت شده، هر درختى 10 هزار تومان
و الان اين علاوه بر زمين هفت، هشت، ده ميليون درخت در اين زمين هست كه اسمش را
مىگذاريم باغ، بنا هست، حالا اين باغ مال كيست؟ اجارهاش هم تمام شده، خب اجاره
كه تمام شد اين دو قسمت مىشود، يك زمين است كه هر چه ترقى كرده باشد مال مالك
است، يك درخت است كه هر چه نموّ كرده باشد مال مستأجر است و درخت ميوهدار شده مال
مستأجر است، درخت خشكيده مال مستأجر است. درخت، بنا كهنه شد مال مستأجر است. در
مقابلش پول بدهند مال مستأجر است، ندهند مال مستأجر است. مىشود اين باغ مشترك بين
مالك و بين مستأجر. حالا اگر بخواهند اجاره بدهند هر دو بايد اجاره بدهند، هر دو
بايد امضا كنند. اگر بخواهند بفروشند هر دو بايد بفروشند. اگر هم آن مستأجر دو
دفعه از مالك اجاره بكند، خيلى خوب. اگر هم نه آن مالك پول درختها را مىدهد، همه
باغ مىشود مال مالك، بعضى اوقات هم زمين را از او مىخرد باغ مىشود مال مستأجر.
اين نماهاى منفصل، آن هم نماهاى متصل. در ما نحن فيه هم همين است. بگوييم آقا اين
سرقفلى نماى متصل نيست عرفاً. براى اين كه عرف روى خود مغازه و ترقى زمين يك حساب
مىكند، روى كهنگى ساختمان و نو بودن ساختمان يك حساب مىكند، روى سرقفلى يك حساب
ديگر مىكند و اين مثل همانجاست كه درخت پيدا بشود و اين هفت، هشت، ده سالى كه روى
اين مغازه بوده خب اين سرقفلى در اينجا پيدا شده، نما منفصل است و وقتى نما منفصل
شد بگوييم كه مال مستأجر است وقتى مدت اجاره تمام شد اين مغازه مشترك مىشود، اصل
مغازه مال مالك، سرقفلىاش مال مستأجر. لذا مستأجر مىتواند واگذار كند به ديگرى
البته بايد با اجازه باشد يعنى مثل همان باغى كه گفتيم باغ مشترك است اينجا هم
همين طور است سرقفلى را واگذار مىكند به ديگرى چنانچه الان رسم بازار هم همين
است، سرقفلى را واگذار مىكند آن آقا هم مىرود از صاحب ملك مغازه را اجاره مىكند
در حاليكه مثلاً 100 ميليون داده اما مغازه را وقتى كه مىخواهد اجاره كند مثلاً
ماهى 10 تومان اجاره مىكند. لذا آن مغازه را صاحب ملك اجاره مىدهد، الان رسم در
بازار همين است همه جا، كه اجاره مىكنند از صاحب ملك، چه چيزى را؟ مغازه را.
مغازه منهاى سرقفلى را اجاره مىكند. آن وقت كه اين اجاره مىكند گاهى مستأجر اول
است خب سرقفلىاش هست و مغازه هم كه مدتش تمام شده، دو دفعه اجاره كرده گاهى هم
ديگرى است سرقفلى را واگذار كرده به ديگرى، الان نمىتواند تصرف در اين زمين بكند،
تصرف در سرقفلىاش مىتواند، مىتواند به ديگرى بفروشد، اما تصرف در زمين
نمىتواند بكند، مىرود از مالك اول مغازه را اجاره مىكند، مغازه منهاى سرقفلى.
ظاهراً درست درمىآيد.
من خيال مىكنم اين فرض - البته
يك مقدار روى آن فكر كنيد - فرض خوبى باشد هم عرفپسند است هم شرعپسند. و مىشود
سرقفلى را درستش بكنيم نه سيخ بسوزد نه كباب. نه ضرر به مالك داشته باشد نه براى
مستأجر. مسلّم مالك، مالك زمينش است، مالك ترقىاش است براى اين كه مثلاً 10 سال
قبل اگر اجاره مىگرفت ماهى 100 تومان حالا بايد اجاره بگيرد ماهى يك ميليون
تومان. اين را سابقاً هم صحبت كرديم كه حتى گفتيم اگر مثل اين مغازهها كه 99 ساله
اجاره مىدهند و ماهى 10 تومان، حالا ماهى 100 تومان است گفتيم آن بايد حتماً ماهى
100 تومان را بدهد. قدرت خريد بايد مراعات بشود. اين مغازه اجارهاش بوده مثلاً
100 تومان، حالا اجاره عرفىاش اين است كه مثلاً 100 هزار تومان خب آن كه داراى
سرقفلى است بايد مغازه را اجاره كند 100 هزار تومان. حالا چه مستأجر اول باشد چه
مستأجر دوم. بنابراين مالك هيچ ضرر نكرده، اگر مغازهاش مثلاً ارزش داشت مثلاً 10
ميليون تومان، الان مغازهاش ارزش دارد 100 ميليون تومان، آن هم مال مالك است ضرر
نكرده، ما كارى به ترقى زمين نداريم ترقى مغازه نداريم، ترقى اجاره نداريم مسلم
است كه آن مالك داراى زمين است و نماى متصلش، مسلّم است اين مالك بايد مغازه را
اجاره بدهد چه مستأجر اول، چه مستأجر دوم وقتى كه مدت اجاره تمام بشود و اين آقا
اگر سرقفلى گرفت از ديگرى، ديگرى بايد برود مغازه را از صاحب ملك به نرخ روز اجاره
بكند.
و اما راجع به سرقفلى اين ديگر
مربوط به مالك نيست بلكه يك نماى منفصلى است كه در ملك مالك پيدا شده، اما در وقتى
كه منفعت را آن آقاى مستأجر اول مالك منفعت بوده و اين در ملك اين پيدا شده، مثل
همان درخت، نموّ درخت كه در ملك مالك پيدا شده، همين طور كه نموّ درخت مال مستأجر
است نه موجر، اينجا هم سرقفلى مال مستأجر است نه موجر.
ظاهراً حرف خوب است حالا اگر
باز هم روى اين نمىتوانيد حكم بكنيد يك فكرى روى اين بكنيد و اگر چيزى به نظر
مباركتان رسيد - من نديدم كسى بگويد اين عرض مرا - اگر به نظرتان مىرسد كه خوب
است، اين خيلى خوب است و اگر هم به نظرتان اشكال دارد، اشكال را بفرماييد،
بنويسيد. و اگر هم فرضهاى ديگر هم در نظر مباركتان هست حتماً آن فروض را هم
بنويسيد به من بدهيد.
فرض سومى كه در مسئله هست، اين
فرض است كه الان هم در بازار هست اين كه مالك كه مغازه را اجاره مىدهد با سرقفلى
اجاره مىدهد و اين الان خيلى رسم است، مثلاً يك كسى چند تا مغازه مىسازد و اين
مغازه را كه ساخت مىخواهد اجاره بدهد مىگويد كه پول ساختمانش را هم بده، 10
ميليون مىگيرد به عنوان سرقفلى. مغازه را اجاره مىدهد به ماهى 100 هزار تومان.
خب اين تا اينجا كه اشكال ندارد يعنى صاحب ملك مىگويد من اين مغازه را مىدهم
اجاره امّا 100 هزار تومان به عنوان سرقفلى مىگيرم، پول ساختمان را مىگيرم. اين
آقا هم قبول مىكند، قبول مىكند به عنوان سرقفلى - كه مردم مىپسندند يعنى مردم
اين جور مىگويند،مىگويند اين مغازه يكى قيمت زمين دارد، قيمت ساختمان دارد، يكى
هم سرقفلى دارد مىگويند مثلاً توى اين خيابان سرقفلىاش اين قدر است، توى آن
خيابان سرقفلىاش اين قدر است،توى بازار سرقفلىاش اين قدر است خب اين هم به ازاى
آن سرقفلى مثلاً 4 ميليون مىگيرد، مغازه راهم اجاره مىدهد مثلاً 10 ساله به ماهى
100 هزار تومان خب تا اينجا هيچ اشكال ندارد.
حالا اين مىخواهد واگذار كند
به ديگرى. خب آن هم ظاهراً اشكالى ندارد يعنى واگذار مىكند سرقفلى را كه پول داده
است. واگذار مىكند ملك را كه اجارهاش است. ملك را واگذار مىكند به ديگرى،
سرقفلى را هم مىفروشد به ديگرى، ديگرى مىشود مالك سرقفلى و مالك منفعت هر دو. تا
اينجاها هم اشكالى ندارد.
فقط يك اشكال مىماند و آن اين
كه مثل همان صورت اول بايد اجازه بگيرد يعنى چون كه مىخواهد تصرف در عين بكند از
مالك اول بايد اجازه اين كار را بگيرند خب مالك اول هم اجازه مىدهد، مىگويد كه
منفعت مال تو است من اجازه مىدهم منفعت را اجاره بدهى، سرقفلى را ديگر نمىخواهد،
مىخواهد اجازه بدهد،مىخواهد اجزاه ندهد، آن مىفروشد و امّا عين را تحويل بدهد
به ديگرى، عين را تحويل مىدهد به ديگرى، ديگر خواهناخواه درست مىشود.
حالا اگر آن مالك لجاجت بكند يا
اين كه داعى داشته باشد بگويد من مغازه را اجاره دادهام به تو كه مغازه امانت
باشد پيش تو، تو مالك منفعت هستى مىتوانى به ديگرى بدهى اما تو مالك عين كه
نيستى، عين امانت است پيش تو و من راضى نيستم به اين كار، ديگر خواهناخواه
نمىشود چرا نمىشود؟ چون عين را نمىتواند به ديگرى بدهد لذا چون عين را
نمىتواند به ديگرى بدهد. مالك است، مالك منفعت است مىتواند اجاره بدهد، مالك
سرقفلى است مىتواند بفروشد، مدت اجاره هم سه، چهارسال باقى است مىتواند واگذار
كند به ديگرى، هم به بيع سرقفلى و هم به اجاره منفعت، فقط اشكال اين است كه بايد
با اجازه صاحب ملك باشد. اگر صاحب ملك اجازه بدهد سرقفلى درست است، اگر نه، از اين
نظر ديگر اشكال پيدا مىشود.
صورت اوّل اين اشكال را داشت،
صورت سوّم هم اين اشكال را دارد و معمولاً هم اجازه مىدهند، كم پيدا مىشود كه
اجاره ندهند معمولاً الان در بازار و در ميان عرف مردم اجازه مىدهند مىگويند من
مىخواهم سرقفلى مغازه را بفروشم و منفعتش را هم مىخواهم اجاره بدهم، صاحب ملك
مىگويد اجاره بده. چنانچه اگر مدت تمام شده باشد، سرقفلى را كه فروخته درست است
اما منفعت را ديگر مالك نيست، اين سومى بايد برود از اولى از صاحب ملك مغازه را
اجاره بكند آن وقت اين سرقفلى و ملك مشترك بين آن سومى مىشود. اين هم فرض سوم،
اگر به نظرتان اشكال داشته باشد بگوييد، اگر نه فرض سوم فرض خوبى است. حالا روى
اين فكر بكنيد اميدواريم كه سه، چهار تا فرض هم شماها بگوييد تا از شما استفاده
بكنيم انشاءاللَّه.
و صلى اللَّه على محمّد و آل
محمّد.