بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین
بحث دیروز به اینجا منتهی شد که ما انسانها مرکب از روح و جسم هستیم. از نظر روحی به اندازهای بالا هستیم که پروردگار عالم میفرماید روح الله: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»[1][1]به اندازهای بالا هستیم که مسجود همه ملائکه و حتّی جبرئیل هستیم.
این روح ما که اینقدر شرافت دارد، موجب سعادت ما در دنیا و آخرت است. هیچکس نمیداند روح چیست، به جز افرادی که علمشان وابسته به علم خدا باشد، نظیر اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، و قرآن میفرماید اصلاً نمیشود تو بفهمی. از پیغمبر اکرم سوال میکردند که روح چیست: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً»[2][2]
میفرماید فقط بدان که کار خداست. شما راجع به علمتان هرچه عالم و دانا شوید یک قطره از دریاست. معلوم است که قطره از دریا نمیتواند حقایق اشیاء را درک کند و من جمله روح. لذا اینکه حقیقت روح چیست، نه کسی ادعا کرده که میدانم و نه میشود فهمید. میدانیم یک جوهر مجردی در بدن ماست. نحوه ترکیبش را نیز احدی نمیداند. در این باره مرحوم صدرالمتألهین در أسفار و بعد حاجی سبزواری در حاشیه بر أسفار زیاد صحبت کرده است که آیا ترکیب انضمامی است یا ترکیب اتحادی است و یا تدبیری است! و بالاخره کسانی که با ریاضت جلو آمدند توانستند بگویند که نحوه ترکیب، ترکیب تدبیری است. همینطور که پروردگار عالم مدبّر این عالم است، روح ما نیز مدبّر این جسم ماست. ترکیب تسلّطی و ترکیب تدبیری نظیر خدا. این روح از خداست و هرچه خدا دارد این هم دارد و اما قطره از دریاست و نحوه تسلّطش بر جسم ما نحوه تدبیری است. این تدبیر روح بر بدن ما، گاهی تدبیر میکند عمق جان ما و به آن فطرت میگویند و قرآن روی این فطرت خیلی حرف دارد:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»[3][3]
این امتیاز اسلام است که به تو میگوید فطرت داری. آن روح ما فرمان میدهد به عمق جان ما و فطرت ما کار میکند. فطرت برای همه در بنبستها پیدا میشود. کسانی که دین دارند و یا دین ندارند و یا کسانی که درباره توحید لجوج و یا جاهل و یا عالمند، این فطرت را دارند و در بنبستها این فطرت بیدا میشود. یعنی روح ما به ابزارش به نام فطرت فرمان میدهد و ناگهان او خدا را مییابد و خیلی کار میکند. یک معلم ریاضتی و یک معلم که نه تنها میفهماند بلکه مییاباند. برای شما زیاد اتفاق افتاده که در بنبستها که دستتان از همه جا کوتاه است، به طور ناخودآگاه خدا خدا میکنید. دهری نیز همینطور است. کسی هم که دشمن خداست و کسی که علیه خدا کتاب مینویسد، وقتی آپلوی او در هوا خراب میشود، صدای خدا خدای او به زمین میرسد. صدای خدا خدای ما در بنبستها به هوا میرود و صدای او از هوا میآید و همه کره زمین خدا خدای او را میشنوند.
شخصی میگفت یک رفیق بدجنسی داشتم که خدا را قبول نداشت و لجوج هم بود و هرچه به او گفتم، نشد. لجبازی میکرد و جوانها را خراب میکرد و آدم مضرّی شده بود. اتفاقاً یک پسر داشت که این پسر را به اطاق عمل بردند و زیر چاقوی جراحی رفت. من همراه این آدم بدجنس و ضد خدا بودم. وقتی در اطاق عمل را بستند، دست این شخص از همه جا کوتاه شد و بغض راه گلویش را گرفت و بنا کرد بلند بلند گریه کند و اما در گریهها میگفت خدا، خدا. جلو رفتم و گفتم چه میگویی، خدا چیست؟ خدا کیست؟ گفت دست از سرم بردار و بگذار تا بچهام را از خدا بگیرم.
قرآن همین را در چندین جا تذکر میدهد: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»[4][4]
وقتی در بنبستها گیر کند، عمق جانش خدا خدا میکند. عمق جانش از خدا حاجت و رفع گرفتاریها را میخواهد. اما بدبختی اینست که وقتی بنبست او تمام شد، به جای اینکه ادامه دهد و به جای اینکه آن عمق جانش را در معرض روح بگذارد و روح او را آدم و موحد کند، دوباره همان بدجنسی گل میکند. و این برای همۀ ما اتفاق میافتد که در بنبستها خدا را بیابیم و اما بعد از آن خدا را رها نکنیم. نمازمان در مقابل خدا باشد و مواظب باشیم که در محضر خدا گناه نکنیم. در آن موقع خود را در محضر خدا مییابد. آنگاه نه تنها گناه نمیکند، بلکه خدا خدای او بلند میشود. اگر یک آدم حسابی باشد، همین معلم اخلاق میشود و بعد از آن اینطور میشود که همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائیم و ادب حضور باید مراعات شود. اما متأسّفانه نود و نه درصد مردم در بنبست خدا خدا میکنند و به راستی خدا را مییابند. مثلاً شما الان روزه هستید و تشنگی را مییابید، اما نمیتوانید این تشنگی را تعریف کنید. اما این علم نیست و خیلی بالاتر از علم است. دانستنی نیست، بلکه یابیدنی است. انسان در بنبست ها خدا را مییابد. خوشا به حال کسانی که این یابیدنیها که از الطاف خفیه خداست جلو میآید، آن را به غفلت رها نکند و این یابیدن برای او یک سرمشق شود به این اندازه که همه جا محضر خدا و ما در محضر خدائیم و ادب حضور باید مراعات شود.
چیز دیگری که بزرگان نگفتهاند و من به شما بگویم، اینست که این علاوه بر اینکه خدا را مییابد، مییابد که این خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است. یعنی مییابد که این خدا عالم است و علم بماسوی الله است. لذا اینطور نیست که یک عالم برای جاهل تفصیل دهد، بلکه مییابد که خدا عالم است و لذا میگوید خدایا میدانی چه میدانم و چه میخواهم. یعنی خدا را قادر و دارای قدرت مطلقه میداند. لذا میداند هیچکس نمیتواند به فریاد او برسد به جز خدا و قدرت خدا. مییابد که این خدا رئوف و مهربان است. میداند که خودش آدم بدجنسی بوده و علیه خدا کتاب نوشته و علیه خدا سخنرانیها کرده، اما الان که در بنبست گیر کند، مییابد که خدا ارحمالراحمین است. خدا از گناهان گذشته میگذرد. لذا «بسم الله الرحمن الرحیم» در قرآن را مییابد. ما «بسم الله الرحمن الرحیم» را میخوانیم و معنایش را میدانیم اما این در بنبست مییابد حقیقت «بسم الله الرحمن الرحیم» را. آنگاه مییابد که این یک ذات مستجمع جمیع صفات کمالات است؛ نخوانده ملاّ میشود. یک لحظه یک توحید برای او پیدا میشود و بهترین توحیدهاست و آن توحید وجدانی و توحید فطری است. خوشا به حال اینها.
از الطاف خفیه خدا اینست که برای ما لاأقل خیلی وقتها این حالت جلو میآید. دستمان از همه چیز کوتاه میشود و تازه یک عروةالوثقی پیدا میکنیم و عروة الوثقی، خداست. خوشا به حال اینها که بیابند و رها نکنند. قرآن میفرماید رها میکنی و چرا رها میکنی؟ «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکُونَ» تو یابیدی درّ گرانبهای خدا را و یابیدی مطلوب را، برای اینکه روح از خداست و مطلوب روح خداست، همینطور که خدا روح را دوست دارد و به ملائکه میگوید به او سجده کنید، روح نیز تسلیم صددرصد در مقابل خداست. روح تو خیلی وقتها و خیلی جاها در بنبستها کار میکند و یک ذات مستجمع جمیع صفات کمالات را مییابی، پس رها نکن. خوشا به حال کسانی که این بلاها و مصائب برای آنها از الطاف خفیه خدا باشد. خوشا به حال کسی که در مرگ جوانش بگوید لطف خفی خداست، برای اینکه بنبست و مصیبتی برایش جلو آمده و نتیجه آن یابیدن خداست، یعنی بهترین کسها و بهترین چیزها. لذا من عقیده دارم علاوه بر اینکه قرآن میفرماید خدا را مییابد، یعنی «الله» را مییابد یعنی آنکه مستجمع جمیع صفات کمالات است. قدری بالاتر، انسان همان وقت مییابد معاد را. مثلاً گرفتار است و برای رفع گرفتاریش خدا خدا میکند و اما همان موقع به طور ناخودآگاه از کارهای بدش توبه میکند. میگوید خدایا غلط کردم، خدایا من از این به بعد با تو هستم، چنانکه تو الان با من هستی. این یعنی معاد، یعنی توبه و انابه و یعنی مبدأ را یابیدم و به دنبال مبدأ، معاد را یابیدم. لذا مبدأ و معاد، هر دو فطری است و این کار روح است و ابزارش عمق جان ماست. به این فطرت میگوییم و قرآن روی این فطرت خیلی پافشاری دارد که ما از فطرت و از عمق جانمان استفاده کنیم و این در بنبستها خودبهخود میآید و در غیر بنبستها نیز فطرت ما همیشه بیدار باشد. فطرت ما همیشه پویا باشد. فطرت ما در شب ما را بیدار کند و در نماز شبمان مثل آدمهایی که در بنبست میگویند خدا خدا و مثل باران گریه میکنند، این نیز مثل باران گریه میکند و خدا را میخواهد. هستند افرادی که نماز شب میخوانند، نه اینکه رفع گرفتاری او شود و به بهشت برود و به جهنم نرود، بلکه نماز شب میخواند برای اینکه خدا را یابیده است. لذا با خدا درد دل و گفتگو میکند. سواد ندارد، اما گفتگو با خدا را خوب بلد است و خوب میداند و آنگاه نماز برایش یک مکالمه و یک معاشقه میشود. نماز شب برای او از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است: «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»[5][5]
اگر فطرت بیدار باشد، در موقع افطار یک لذت خاصی دارد و میگوید: «اللَّهُمَ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْت»[6][6] و خدا هم به او آفرین میگوید. میگوید آفرین به روزه گرفتن و افطار کردن تو.
اینها چیزهایی نیست که شما خیال کنید مشکل است. البته علم مشکل است و ملاّ شدن مشکل است و آدم شدن در سرحدّ محال است.
استاد بزرگوار ما حضرت امام از مرحوم حاج شیخ نقل میکردند که مرحوم حاج شیخ گاهی روی منبر به طلبهها و فضلا و بزرگان میفرمود ملاّ شدن مشکل است و آدم شدن در سرحد محال است. لذا ملاّ شدن مشکل است، اما ملاّی اینگونه که من میگویم آسان است. اینکه انسان به راستی به روح جواب بله بگوید و عمق جان خود را در معرض روح بگذارد، آنگاه میرسد به آنجا که موقع افطار وقتی میگوید: «اللَّهُمَ لَكَ صُمْتُ»، آنگاه توجه خدا را مییابد. خدا به او میگوید آفرین به روزهات و این گفتۀ خدا را مییابد. البته این گوش و چشم و زبان ما مربوط به جسم ماست و مربوط به روح ما نیست. روح ما چشم و گوش و زبان ندارد و اما روح ما از طرف خداست و علمش فطری و لدُنی و علمش از طرف خداست. ما اگر جواب این روح را بدهیم و به راستی با روحمان آشنا شویم و به راستی روح ما به عمق ذات ما و به عمق جان ما فرمان دهد، آنگاه ما صدای خدا را میشنویم. در وقتی که قرآن میخوانیم «کلام الله» یعنی خدا را زبان ما با ما حرف میزند. در وقتی که نماز میخوانیم در حمد و سوره خدا با ما حرف میزند. ما اگر گوش روح داشته باشیم و به قول مثنوی میگوید: اگر میخواهی به این چیزها برسی، این گوش حیوانی را ببُر و این چشم حیوانی را کور کن و این دهان حیوانی را ببَند و آن چشم و گوش و زبان روح را باز کن، آنگاه ببین که چطور در وقتی که قرآن میخوانی، صدای خدا را میشنوی. الان مستحب است وقتی شما در ماه رمضان قرآن میخوانید، وقتی به «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» رسیدید، لبیک بگویید. یعنی خدایا حرفهای تو را میشنوم و تو میگویی ای مؤمن و من هم میگویم بله، همه چیزم فدای تو.
این یکی از کارهای روح ما در بدن ماست. روح ما به بدن ما تعلّق دارد و بنا شد تعلّق تدبیری باشد. نظیر تدبیر خدا بر ماسوی الله. و این سه ابزار دارد و یکی از ابزارهایش عمق جان ماست و به آن فطرت میگوییم. این عمق جان را در معرض روحمان بگذاریم، آنگاه برای ما توحید و مبدأ و معاد پیدا میشود و یک عالم دیگری و یک صفحه دیگری برای ما باز میشود. آنگاه بالاترین لذات برای ما روزه است، زیرا تشبه به خداست. بالاترین لذات برای ما نماز است، زیرا مکالمه با خداست و بالاترین لذات برای ما رفع گرفتاری از دیگران است و بالاترین لذات اینست که یک فقیر و گرسنهای را سیر کنیم. برای جسم ما بالاترین لذت اینست که افطار کنیم و غذای لذیذی بخوریم و اگر تشنه هستیم، آب بخوریم. اما لذت روح ما اینست که بتوانی یک بینوایی را به نوا برسانی و بتوانی دو رکعت نماز شب با حضور قلب بخوانی و بالاخره بتوانی یک رابطه عاطفی با خدا پیدا کنی. اگر رابطه عاطفی شد، گریه خودش میآید. مگر اینکه خیلی قسیالقلب باشد و بعد صحبت میکنم که اگر قسی القلب باشد، نمیشود و الاّ گریه خودش میآید. تضرع و زاری و حضور قلب دارد و بالاترین لذّات برایش نماز شب و روزه و نماز اوّل وقت است. لذا وقتی اوّل وقت میشود همه چیز فدای نماز میشود.
ان شاء الله فردا صحبت میکنیم که ابزار دوم، مغز ما یعنی عقل است و این عقل خیلی ارزش دارد. به قول خواجه عبدالله انصاری: به هرکه دادی چه ندادی و به هرکه ندادی، چه دادی؟!
هرکدام از شما خانمها و آقایان عاقلید، بدانید که این درّ گرانبهای عقل خیلی ارزش دارد. روح ما به مغز ما فرمان میدهد و اسم آن را عقل میگذاریم و این کار میکند و دنیا و آخرت ما را اصلاح میکند.