اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم
بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
مسئله 2):19)
مسئله 19 مثل مسئله 18 از مسايل
غريب در عروه است و اصلاً اين ده، بيست مسئلهاى كه ايشان متعرض شدهاند اولاً كه
نصف بيشتر آن تكرار است، بعد هم يك مسايل شاذى در اينجا آمده، از اين جهت من اصلاً
خيال نمىكنم اين ده، بيست تا مسئله مال آن وقتى باشد كه مرحوم سيد عروه
مىنوشتهاند و خيال مىكنم اين بيست مسئله هم، بعضى عروهها مثلاً 24 مسئله ذكر
كردهاند، بعضى 20 تا، بعضى 21 مسئله، ولى مشهور همين 20 تا مسئله است كه مشهور
است. اما بعضى از اين مسايل به مقام شامخ مرحوم سيد نمىخورد مثل همان مسئله ديروز
كه اينطورها بود، اين مسئله 19 هم همين است، سر تا پاى مسئله را وقتى كه نگاه
بكنيم از مسايل شذوذ عروه است و درست كردنش كار مشكلى است و اميدوارم امروز با فكر
شما بشود اين مسئله را حل كرد. صدر مسئله قطع نظر از دليلش خب يك مسئله خوبى است،
يك مسئله مشهورى است، مسئله اين است.
»لايجوز فى الاستيجار للحج
البلدى ان يستأجر شخصاً من بلد الميت الى النجف و شخصاً آخر من النجف الى مكة او
الى الميقات و شخصاً آخر منها الى مكه« و ديگر ندارد و بايد داشته باشد كه و شخصاً
آخر للاعمال ولى ديگر اين را به وضوح باقى گذاشتهاند. اين جايز نيست. اگر حج بلدى
بخواهد بجا بياورد بايد كسى كه حج را بجا مىآورد همان هم مقدماتش را بجا بياورد و
معناى حج بلدى در مقابل حج ميقاتى اين است كه حج بلدى يعنى از شهر اين ميت به
عنوان حج برود اعمال را آنجا بجا بياورد در مقابل حج ميقاتى كه مقدمه ندارد و
مىشود يك كسى را در مكه استخدام كرد، اجير كرد اين كه اعمال را بجا بياورد. حالا
مىفرمايد اگر حج بلدى بخواهد بجا بياورد اين نمىشود كه مقدمات را يك كسى،
ذىالمقدمه را ديگرى بجا بياورد. الا اين كه مرحوم سيد نمىدانم كه چه شده فرض
كردهاند اين كه آن مقدمه را دو سه نفر بجا بياورد اين خيلى لازم نيست اصل مسئله
اين است كه مىشود مقدمات را يك كسى و ذىالمقدمه را ديگرى؟ يا نمىشود؟ ولى فرض
مرحوم سيد اين است كه يك كسى را مثلاً از ايران استخدام مىكند برود نجف، يك كسى
را از نجف استخدام مىكند برود مدينه يك كسى را از مدينه استخدام مىكند برود مكه،
آن وقت همان اعمال را بجا بياورد يا اين كه يك كسى را از مدينه استخدام مىكند
برود مكه، آن وقت همان، اعمال را بجا بياورد يا اين كه يك كسى را استخدام مىكند
كه آن اعمال را بجا بياورد يعنى نفر چهارم يا نفر سوم. خب اين را مىفرمايند
»لايجوز« چرا لايجوز؟ يك جمله دارند كه از نظر مبنايشان در اصول سازگار نيست،
دليلش اين است مىفرمايند كه »اذ اللازم ان يكون قصد الموجر من البلد الحج« حج
بلدى اين است كه مقدمات را قصد بكند به قصد ذىالمقدمه از شهر شروع بكند »اذ
اللازم ان يكون قصد الموجر من البلد الحج« قصد بكند حج را بجا بياورد من البلد »و
المفروض ان مقصده النجف« آن اولى كه استخدام كرده قصدش نجف است نه قصدش مكه باشد و
در حج بلدى بايد قصدش مكه باشد نه قصدش نجف باشد و هكذا »فما اتى به من السير ليس
مقدمة للحج« پس آن كه از شهرش - شهر ميت - تا نجف رفته اين مقدمه براى حج نيست
بلكه مقدمه براى نجف است اين دليلشان است.
مرحوم نائينى
رضواناللَّهتعالىعيه در حاشيه بر عروه مىفرمايند كه معلوم مىشود مرحوم سيد
مقدمه موصله را واجب مىدانند و مرحوم نائينى مىفرمايند كه همين هم هست. ايشان از
نظر اصولى تابع صاحب فصول است و مقدمه موصله را لازم مىداند لذا بايد در مقدمه و
ذىالمقدمه، ذىالمقدمه مرتب بر مقدمه بشود و حيث اين كه در اينجا مترتب نشده پس
از باب مقدمه موصله بايد بگوييم كه اين حج بلدى درست نيست. براى اين كه ذىالمقدمه
بار بر مقدمه نشده است. مرحوم نائينى اين جور مىگويند.
از خود عروه فهميده مىشود كه
مقدمه موصله نه، مقدمه مقصوده را لازم مىداند نمىدانم در اصول يادتان هست يا نه؟
3 تا قول در مسئله هست، بعضى مثل صاحب فصول مقدمه موصله را واجب مىداند مىگويند
ذىالمقدمه اگر بار شد اين مقدمه است، اگر نه از اول مقدميت نداشته.
مثل مرحوم صاحب قوانين مقدمه
بشرط ايصال را، مقدمه مقصوده، يعنى مقدمه با قصد مقدمه به قصد اين كه به
ذىالمقدمه برسد و الا اگر اين قصد نباشد مقدمه، مقدميت ندارد.
مرحوم آخوند در كفايه كه ما هم
تابع مرحوم آخوند هستيم مىگويد ذات مقدمه، مقدمه است و ايصال و قصد به رسيدن به
ذىالمقدمه اينها هيچ كدام دخالت ندارد و حرف آنجا هم بعد اللتيا والتى بالاخره يك
حرف است و آن اين است كه مقدمه به چه مىگويند؟ آن كه ما را به ذىالمقدمه برساند
و اين ذات مقدمه است اما ترتب ذىالمقدمه بر مقدمه اين ما را به ذىالمقدمه
نمىرساند يا مقدمه مقصوده آن قصد ما را به ذىالمقدمه نمىرساند پس اين ميرزا
عبدالاضافه است يعنى دخالت در مقدميت مقدمه ندارد پس آن كه مقدمه است ذات مقدمه
است.
مرحوم آخوند بالاخره به اينجا
مىرسند حق هم با مرحوم آخوند است براى اين كه مقدمه به چيزى مىگوييم يك نحو عليت
است ديگر. و ما علت به چيزى مىگوييم كه معلول از او ترشح پيدا مىكند، معلول از
او پيدا مىشود و اما قصد ما در علت يا ايصال در علت اينها يك عناوينى هستند كه
بار بر مقدمه است و دخالت در مقدميت مقدمه ندارد خب حرف خوبى است ديگر.
اشكال به صاحب فصول، اشكال به
شيخ انصارى يا به صاحب قوانين و اينها همين است كه آقا مقدّميّت آن است كه ما را
به ذىالمقدمه برساند از نظر خارج خب كسى كه مىخواهد برود مكه، مقدمهاش چيست؟
اين كه طىّ بكند تا برسد به مكه، وقتى رسيد به آنجا اين ذات مقدمه كار كرده، حالا
مىخواهد ترتب باشد اين ترتب هيچ دخالت ندارد، خب معلوم است كه ترتب هيچ دخالت
ندارد يك عنوان است مىخواهد ترتب باشد، مىخواهد ترتب نباشد. لذا از حرف مرحوم
سيد فهميده مىشود كه مقدمه مقصوده، مقدمه مشروطه را اين شرط مىداند. مرحوم محقق
نائينى مقدمه موصله را لازم مىدانند، مشهور هم هست مقدمه موصله. و نسبت مىدهند
به مرحوم سيد مىگويند معلوم مىشود كه مرحوم سيد مقدمه موصله را لازم مىداند،
چون مقدمه موصله را لازم مىداند مىگويد پس بنابراين آن كه ما را به مكه مىرساند
رفتن تا نجف نيست بلكه رفتن تا مكه است و رفتن به نجف چون ما را به مكه نمىرساند
پس مقدميت ندارد آن وقت از اين جهت مىفرمايند در حج بلدى لايجوز.
ولى يك حرف ديگر هست و آن اين
است كه ما ذات مقدمه را مقدمه مىدانيم و من خيال مىكنم كه اينجا مرحوم سيد يك
چيز ديگر مىخواهند بگويند و آن نه مقدمه موصله، نه مقدمه مقصوده، مقدمه - در حج
مثلاً يا در ساير چيزها - آن كسى كه مقدمه را بجا مىآورد آن بايد ذىالمقدمه بجا
بياورد و الا اگر مقدمه را يكى بجا بياورد و ذىالمقدمه را ديگرى آن مقدمه مقدميت
براى او ندارد و مسئله اين است كه بايد روى آن پافشارى كنيم حالا در ما نحن فيه چه
كسى اين مقدمه را بايد بجا بياورد تا عنوان مقدميت بخود بگيرد آن كسى كه اعمال را
بجا مىآورد. اگر اعمال را بجا بياورد اين ذات مقدمه، مقدميت دارد و ذىالمقدمه هم
بار بر او شده است و هر آثارى مقدمه دارد مىگوييم و هر آثارى هم كه ذىالمقدمه
دارد مىگوييم اما اگر ذىالمقدمه را كسى و مقدمه را كس ديگر، اصلاً اين مقدمه
ربطى به ذىالمقدمه پيدا نمىكند، اصلاً عليت پيدا نمىكند. مثلاً يك كسى وضو
بگيرد و يك كسى نمازش را بخواند خب نمىشود ما نحن فيه همين جور است يك كسى راهش
را برود، يك كسى اعمالش بجا بياورد ما بگوييم حج بلدى درست شد، حج بلدى مقدميت
براى مقدمه - نه ايصال، نه قصد، نه ايصال دخالت دارد نه قصد دخالت دارد - اما چه
دخالت دارد؟ هر كس ذىالمقدمه آورد مقدمه بياورد، هركس مقدمه را آورد ذىالمقدمه
را هم بياورد. كما اين كه نمىشود يك كسى بدنش را طاهر كند و يك كسى نمازش را
بخواند، براى چه نمىشود؟ براى اين كه آن مقدمه براى آن نيست. چه وقت مقدمه است؟
وقتى كه آن مصلّى وضو بگيرد. آن مصلّى بدنش را طاهر كند، آن مصلى رو به قبله
بايستد و آن مصلّى در وقت نماز بخواند و اما اگر طهارت را يك كس ديگر پيدا كرد -
طهارت خبثى، طهارت حدثى - ما ذات مقدمه را هم مىگوييم، مقدمه موصله را نمىگوييم،
مقدمه مقصوده را نمىگوييم اما چيزى كه در مسئله هست اين است كه عنوان مقدميت به
مقدمه وقتى صادق است كه آن كه ذىالمقدمه بجا مىآورد مقدمه را بجا بياورد آنكه
مقدمه را بجا مىآورد ذىالمقدمه را بجا بياورد و الا اگر دو نفر شدند اين مقدميت
به خود نمىگيرد يك كسى راهش را برود يك كسى اعمالش را بجا بياورد خب نمىشود. اين
نشدن نه ازجهت اين باشد كه مقدمه موصله لازم است كه مرحوم نائينى مىگويند نه از
جهت اين كه مقدمه به شرط ذىالمقدمه كه مرحوم سيد - ظاهر عبارتشان است - مىگويند
بلكه نه مقدمه موصله لازم است، يعنى واجب است، نه مقدمه به شرط ذىالمقدمه، مقدمه
مقصوده براى اين كه آن مقصوده بودن و آن ايصال اينها يك ترتبهاى اعتبارى است و
ترتبهاى اعتباى اصلاً نمىتواند مقدمه بشود پس ذات مقدمه همين طور كه مرحوم آخوند
فرمودهاند ما هم مىگوييم، ذات مقدمه واجب است. اما ذات مقدمه در احكام يا در
تكوينيات هم همين است، يك كسى راهش را برود يك كسى ذىالمقدمهاش را بجا بياورد
اين اصلاً عرف، عقل نمىگويد اين مقدمه براى آن است، كى مىگويد مقدمه است وقتى كه
اين آقا ولو قصد هم نكند، - در حج بلدى كه لازم نيست قصد بكند - اگر يك كسى به او
گفتند كه برو مكه را بجا بياور، غفلت كرد اين كه قصد بكند روى مقدماتش و اين
مقدمات را پيمود از شهرش رفت تا مكه خب وقتى رفت اعمال را هم بجا آورد اين مىشود
حج بلدى. براى خاطر اين كه قصد، دخالت ندارد چنانچه اگر هم آن اعمال را نشد بجا
بياورد خب مقدمات را آورده يعنى اگر راستى رفت تا مكه اين يصدق اين كه مقدمات را
كاملاً بجا آورده، اما نتوانست احرام بشود نگذاشتند احرام بشود مقدمه آمده،
ذىالمقدمه نيامده و آن ايصال كه يك نحو امر اعتبارى است، يك نحو ترتب است آن
مىخواهد بار بشود، مىخواهد بار نشود اين از مقدميت نمىافتد.
مقدمه موصله لازم نيست، مقدمه
مقصوده لازم نيست اما عنوان مقدميت لازم است و عنوان مقدميت كى مقدمه به خود
مىگيرد؟ در وقتى كه يك نفر راه را برود و اعمال را هم بجا بياورد و اما يك كسى
راه را برود و ديگرى اعمال را بجا بياورد آن برّانى از آن است نه آن مقدمه، مقدمه
ذىالمقدمه است نه ذىالمقدمه، ذىالمقدمه آن است بلكه اگر كسى اعمال را بجا
بياورد حج ميقاتى بجا آورده است. خب معلوم است حج ميقاتى به جا آورده است و اصلاً
فرق بين حج ميقاتى و حج بلدى همين است كه يك نفر از شهر نجف شروع كند برسد به مكه
اعمال را بجا بياورد اين را مىگويند حج بلدى. يا يك نفر نه اين مقدمات را بجا
آورد براى چيز ديگرى، يك اشكال شيرينى مرحوم آقاى شيخ محمدرضا مسجد شاهى به
استادشان مرحوم آخوند مىكند كه اشكال وارد نيست اما خيلى عرف پسند است مىگويد
اگر ذات مقدمه واجب باشد پس بنابراين اين كسانى كه رفتند براى كشتن ابىعبداللَّه
الحسين عليهالسلام اين بايد بگوييم راهشان واجب بوده براى اين كه بالاخره بايد تا
كربلا بروند و اينها تا كربلا رفتند لذا مرحوم آقاى شيخ محمدرضا مىگويند پس
بنابراين بايد بگوييم مقدمه مقصوده واجب است نه مقدمه صرفه. ولى جوابش همين است كه
آقا اين ذات مقدمه واجب است اما اين براى چه رفته است؟ اين براى كشتن
ابىعبداللَّه الحسين عليهالسلام. و اين اصلاً نه مقدمه براى آن است، نه آن
ذىالمقدمه براى اين. كى ذىالمقدمه، براى مقدمه است، و مقدمه براى ذىالمقدمه
است؟ آن وقتى كه اين يك نفر بجا بياورد اين مقدمه را، قصد غير هم نباشد كه آن قصد
غير خرابش مىكند، حالا ديگر مىخواهد قصد ذىالمقدمه بكند مىخواهد قصد
ذىالمقدمه نكند او را به مقصود مىرساند چنانچه حربن يزيد رياحى را به مقصود
رساند ولى ما نحن فيه اين جور نيست ما نحن فيه قصد بلدى كِى حج بلدى مىشود؟ وقتى
از يك نفر هم مقدمه سر بزند هم ذىالمقدمه و اما اگر از دو نفر مقدمه و ذىالمقدمه
سر زد اين مقدمه مربوط به ذىالمقدمه نيست و ذىالمقدمه مربوط به مقدمه نيست.
آنجا كه يك نفر آتش تهيه كند و
يكى غذا بپزد مثل آنجاست كه يكى وضو بگيرد و يكى نمازش را بخواند در اينجا هم يكى
آتش درست بكند و يكى غذا را بپزد خب مىگويند كه غذا را او پخت، مقدماتش را اين
فراهم كرد و اما اين كه اين مقدميت براى او خب معلوم است نيست و توصلى و تعبدى هم
نمىخواهيم. ما در تعبدى و توصلى هر دو مىگوييم و مسلم اينجا توصلّى است اما اگر
آن كسانى كه مثل آقا شيخ محمدرضا و اينها مىگويند از عناوين قصديه است مىخواهد
توصلى باشد مىخواهد تعبدى، سلام عليكم اين توصلى است اما از عناوين قصديه است
وقتى كه من به عنوان سلام به شما، شما به عنوان جواب به من گفتيد آن وقت سلام محقق
مىشود و الا نه، ايستادن من براى احترام شما خب اين توصلى است و از مستحبات توصلى
است گاهى من مىايستم اما مىفهمانم كه مسخره مىخواهم بكنم، گاهى هم مىايستم
براى احترام به شما اين قصد من، آن كسانى كه عناوين قصديه مىگويند اين جور
مىگويند ولى آن ايرادى كه ما داريم اين است كه نمىتواند قصد، دخالت در مقدميّت
داشته باشد براى اين كه قصد من از شروط مقدمه نيست، از معدّاتش نيست، از اسبابش
نيست از اجزائش نيست بلكه آن كه ذىالمقدمه را ايجاد مىكند آن ذات مقدمه است بدون
اين كه قصد من دخالت داشته باشد، بدون اين كه ايصال دخالت داشته باشد و اين كه ما
مىگوييم ذات مقدمه لازم است فقط دليل ما همين است و الا مقدمه موصله خيلى حرف
خوبى است يا مقدمه به شرط ايصال، مقدمه به شرط رسيدن به ذىالمقدمه خب اينها
حرفهاى خوبى است انصافاً بزرگانى هم مثل مشهور مقدمه موصله گفتهاند، مثل شيخ
انصارى مقدمه مقصوده گفتهاند، همين جا مرحوم سيد مثل اين كه مقدمه مقصوده
مىگويند.
طىّ الطريق مقدمه است خب ضرورى
است و هيچ كس هم حرف ندارد همين جا هم مرحوم سيد فرمودهاند، محشين هم حرف
نزدهاند بايد اين طىّ الطريق باشد، آن وقت اين طىّ الطريق گاهى ما را به
ذىالمقدمه مىرساند، گاهى نه. آنجا كه نه مرحوم سيد فرض كردهاند كه برود تا نجف
خب اين مقدمه موصله نيست پس مقدميت ندارد. يا گاهى من به قصد اين كه بروم اعمال را
بجا بياورم كه هر قدمى كه برمىدارم ثواب دارد خب اين هم مىشود مقدمه مقصوده، آن
مقدمه مقصوده موجب مىشود خيلى ثواب بار بر اين باشد مثل زيارت ابىعبداللَّه
الحسين كه هر قدمى، چون كه مقدمه براى زيارت است اين هم قصد دارد از قدمهايش قصد
كرده زيارت حسين را اين هم مىشود مقدمه مقصوده خيلى ثواب دارد.
ذات مقدمه كدام است؟ آن است كه
من قصد نكنم، ايصال هم بار بر آن نشود، مثل اين كه برود كربلا اما نگذارند برود
حرم يا اين كه اين عوام باشد و نداند كه هر قدمى ثواب دارد، بدون قصد اين ذات
مقدمه را بپيمايد، اين را مىگويند ذات مقدمه كه مرحوم آخوند اين را مىگويند »ذات
مقدمه« مرحوم آخوند مىگويند خب اين ذات مقدمه خب اين وقتى كه پيدا شد ذىالمقدمه
پيدا مىشود، حالا گاهى مانع هست نمىگذارد معلول پيدا بشود، گاهى مانع نيست ترتب
معلول بر علت مىشود ترتب ذىالمقدمه بر مقدمه مىشود. قصد هم دخالت ندارد براى
اينكه اگر هم قصد نكند اين مىتواند تا درِ حرم مطهر ابىعبدالله برود و هيچ ثواب
هم نبرد براى اين كه قصد هم نكرده اما بالاخره اين طىالطّريق اين را به
ذىالمقدمه رسانده است. اينها همه حرفهاى خوب است كه مقدمه موصله نه، چون كه ترتب
دخالت ندارد، مقدمه مقصوده نه، چون قصد دخالت ندارد ذات مقدمه آرى اما اگر اين ذات
مقدمه را يك كسى و ذىالمقدمه را كسى ديگر، اين مقدميت اصلاً ندارد. اصلاً مقدمه
نيست يك كسى وضو بگيرد ديگرى نمازش را بخواند يك كسى راهش را برود، ديگرى اعمالش
را بجا بياورد اين مىشود حج ميقاتى، نمىشود حج بلدى پس ذات مقدمه لازم است اما
نه مقدمه موصله، نه مقدمه مقصوده اما اين مقدميّت كى به خود مقدميّت مىگيرد وقتى
طىالطريق مال آن كسى باشد كه دارد زيارت مىخواند و اما طى طريق مال كسى و اين را
يك كسى ديگر خب معلوم است مقدمه براى آن نيست و مثل همان است كه يك كسى وضو بگيرد
و يك كسى نمازش را بخواند. حالا عبارتش را بخوانم »لايجوز فى الاستيجار للحج
البلدى ان يستأجر شخصاً من بلد الميت الى النجف« اين لايجوز »و شخصاً آخر من النجف
الى مكه« اين لايجوز »اوالى الميقات« لايجوز »و شخصاً آخر منها الى مكه« اينها هيچ
كدام جايز نيست، اگر حج بلدى مىخواهد هيچ كدام جايز نيست.
ما مىگوييم جايز نيست، چرا؟
مىگوييم براى اين كه هر كس ذىالمقدمه را بجا مىآورد بايد مقدمه را بجا بياورد و
الا مقدميت ندارد.
مرحوم سيد مىگويند قصد
مىخواهد مىگويند »اذا اللازم ان يكون قصد الموجر من البلد الحج« كه ظاهر عبارت
اين است كه ايشان در اصول مقدمه موصله لازم مىدانند، اينجا مقدمه مقصوده لازم
مىدانند و چون مقصد او نجف بوده پس اين قصد دخالت دارد و مقدمه مقدمه نيست ولى ما
به سيد عرض مىكنيم آقا اين نه براى خاطر قصد باشد براى خاطر اين است كه دو نفر
اين كار را كردهاند شما يك نفرش بكنيد ما مقدمه درست مىكنيم. يك نفر رفت تا نجف،
استيجار هم شده بود براى حج بلدى - و ديگر در نجف ماند خب مسلم بعضى مقدمات را بجا
آورده، به اندازه مقدمه هم بايد اجرت به او بدهند مقدمه آمده، نه براى اين كه
ذىالمقدمه بار بر آن نشده - مىخواهد ذىالمقدمه بار بر آن بشود مىخواهد نشود
اين عنوان مقدميت هست از همين جهت هم اگر راستى مانع در كار آمد عرف مىگويند بايد
تقسيط بكند مالالاجاره را به اندازهاى كه تا اينجا رفته بايد پول به او بدهند و
الا اگر مقدمه موصله باشد بايد بگويند پول نبايد به او بدهند. اگر مقدمه مقصوده
بود بايد بگويند پول نبايد به او بدهند آنجا كه غفلت بكند از قصد و اما تا نجف كه
رفته، بلكه تا مكه رفت، تا مكه رفت نگذاشتند اعمال را بجا بياورد خب مسلم است كه
اين رفتن تا آنجا ولو اين كه موصله هم نبوده اما مسلم اجرت دارد، توزيع مىشود
مثلاً مىگويند كه اين پول هواپيمايش اين قدر است، اين قدر هم خرج كرده، اين مقدار
به او بدهيد، مابقىاش را ديگر نه. پس بنابراين قصد نه، ايصال نه، مقدميّت بله،
وقتى كه يك نفر بجا بياورد و اما اگر دو نفر بجا آوردند، يك نفر نجفش را رفت، يك
نفر اعمال را بخواهد بجا بياورد خب معلوم است اين مقدميت ندارد پس آن كه تا نجف
رفته مربوط به آن نيست كه اعمال را بجا مىآورد.
حالا چيزى كه مشكل مىكند مسئله
را كه به مقام مرحوم سيد نمىخورد اين است خب تا اينجا معلوم شد اين كه حج بلدى
بايد از شهر شروع بشود و همان كسى كه مناسك را بجا مىآورد حج را بجا بياورد حالا
مىخواهند دو تا تنظير برايش درست بكنند براى تقريب به ذهن »و هو نظيران يستأجر
شخصاً لعمرة التمتع و شخصاً آخر للحج و معلوم انه مشكل« مىگويند ما نحن فيه كه
مقدمه را يكى بجا بياورد، ذىالمقدمه را ديگرى مثل آن است كه عمره را يكى بجا
بياورد و حج را ديگرى. به ايشان عرض مىكنيم اين كه مانعى ندارد، روايات فراوانى
هم داريم كه از ائمه طاهرين سؤال مىكنند آقا من مىخواهم در حج تمتع عمرهام را
براى مادرم بجا بياورم و حج را براى پدرم، مىگويند طورى نيست. يعنى نايب بشود
راجع به عمره فقط، نايب بشود راجع به حج فقط.
مانحن فيه مقدمه و ذى المقدمه
است يعنى ترتب است. در مسئله ما اصلاً ترتب نيست دو تا واجب مستقل است، مرتبط به
يكديگر. اگر كسى عمره بجا بياورد و حج را بجا نياورد، تمتع را بجا نياورده، كسى كه
حج را بجا بياورد، عمره را بجا نياورد تمتع را بجا نياورده. اما حالا كسى عمره را
بجا آورد و مُحلّ شد گفت اين از اول گفت نيابت براى پدرم، يا پول گرفت حالا گاهى
نيابت براى پدرش، تبرّعاً، گاهى هم نيابت براى كس ديگر، پول گرفته و بعد هم همانجا
نايب شد براى عمر و بعنوان حج، حج را براى آن بجا آورد چنانچه تبرّعاً مىگويد حج
را مىخواهم بجا بياورم براى پدرم و در روايات دارم كه مانعى ندارد نايب بشود راجع
به عمره براى كسى و راجع به حج براى ديگرى. بنابراين تنظير ايشان اولاً كه مقدمه و
ذىالمقدمه نيست تا تنظير درست بشود و بعدش هم اصلاً روايات داريم كه مىگويد جايز
است.
عمره تمتع و حج تمتع، مقدمه و
ذىالمقدمه نيست، عمره تمتع و حج تمع اينها دو تا واجب است، اين حرف عمر است كه
مرتب همين را مىگفت كه اينها يك چيز است، يك كدام مقدمه براى ديگرى است، پيامبر
اكرم فرمودند: نه اينها هيچ ربطى با هم ندارند. تو عمرهات را بجا بياور و برو غسل
هم بكن آب از سرت بچكد و من ببينم خيلى خوب است و عمر در مقابلش مىايستاد مىگفت
نه، پيامبر اشتباه مىكند و بالاخره در زمان پيامبر نتوانست بعد از پيامبر گفت كه
»متعتان محللتان فى زمن رسولاللَّه و انا احرمهما«(3) دو تا واجب است دو تا مستقل
است اما اگر كسى بخواهد حج تمع بجا بياورد بايد هر دو را بياورد و اگر هم كسى
بخواهد عمره مفرده بجا بياورد بايد از اول قصد عمره مفرده بكند و شايد هم قصد
نخواهد ما در مناسكمان گفتهايم قصد تمتع هم نمىخواهد همين كه حج را بعد از عمره
بجا آورد مىشود حج تمتع. حالا حرف دومشان كه خيلى مشكل است »بل اللازم على القايل
بكفايته« كه بگويد كه مانعى ندارد يكى مقدمه را، يكى ذىالمقدمه بايد اين جور هم
بگويد »ان يقول بكفاية استيجار شخص للركعة الاولى من الصلاة و شخص آخر للثانية«
اين حرف يعنى چه؟ خب مسلم است، نماز نمىشود. چرا نمىشود؟ چون در ركعة اول
تكبيرةالاحرام دارد سلام ندارد، خب نماز باطل است در ركعت دوم تكبيرةالاحرام ندارد
سلام دارد خب نماز باطل است. اصلاً ممكن نيست آنجا ما تنظيرش كنيم آنجا كه مقدمه
را يكى بجا بياورد، ذىالمقدمه را يكى. و اين ديگر خيلى تنظير خراب است از همين
جهت مىگويم اصلاً معلوم نيست اين مسايل مال مرحوم سيد رضواناللَّهتعالىعليه
باشد.
و صلى اللَّه على محمّد و آل
محمّد.
-----------------------------------------------------
2) عروة الوثقى، ج 2، ص 457.
3) -