بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
بحث امسال ما دربارۀ این بود که چه کنیم سقوط نکنیم، چه کنیم سعادت دنیا و آخرت را تأمین کنیم و چه کنیم که عاقبت بخیر شویم. در این باره گفتگوهایی شد. بحث قبل ما هم راجع به تعقّل، تدبّر و تفکر بود و کمی دربارهاش صحبت کردم. بحث جلسۀ امشب مهمتر حتی از بحث تعقل و تفکر است. بحثی است که همۀ ما در آن کوتاه آمدهایم، باید به آن اهمیت دهیم و آن بحث تعلیم و تعلّم در دین است. همۀ ما باید راجع به دینمان عالم باشیم. همۀ ما مخصوصاً جوانها باید در مقابل شبهات بتوانند جوابگو باشند. شبهه آنها را نبرد، شیطان جنّی و شیطان انسی که همیشه فراوان بوده است و الان فراوانتر شده است، بر ما تسلّط پیدا نکند. این کاری است واجب و از اوجب واجبات، بحث تعلیم و تعلّم در دین است و اینکه ما عالم در دین خود باشیم. دین مرکب از سه چیز است: احکام، اخلاق و اعتقادات.
اگر از شما بپرسند دین اسلام یعنی چه؟ باید بفرمایید دین اسلام مرکب از سه چیز است: اعتقادات، احکام و اخلاق.
راجع به اعتقادات، همه باید به آنجا رسیده باشیم که شبهه نتواند در ما اثر بگذارد. حسابی راجع به خدا، راجع به نبوّت و امامت و معاد و فروعاتی که در اینها هست، در اثر تعلیم و تعلّم ملاّ باشیم. هم راجع به خدا و فروعاتی که درباره توحید است. هم راجع به نبوت و فروعاتی که نبوت دارد. هم راجع به امامت و فروعاتی که این امامت دارد و همچنین راجع به معاد و فروعاتی که این معاد دارد. الحمدلله علما و بزرگان در این باره کتابها نوشتهاند و هرکسی در فراخور حالش میتواند کتاب مطالعه کند و باید مطالعه کند و این از اوجب واجبات است.
راجع به احکام نیز رسالۀ مرجع تقلید هست. ما باید تسلّط کامل بر رسالۀ مرجع تقلیدمان داشته باشیم. هم راجع به عبادات، هم راجع به معاملات و هم راجع به احکام دیگر. از اوّل رساله تا آخر رساله، تسلط میخواهد و کار مشکلی است و اما الحمدلله مراجع زحمت خود را کشیدهاند و آن هم زحمت یک عمر شبانه روزی، رسالهای تهیه کردند و در اختیار همۀ مردم هست. مخصوصاً دانشگاهیان و دانشمندان باید رسالۀ مرجع تقلید را نه فقط با آن آشنا باشند، بلکه باید مسائلش را بدانند و بتوانند برای دیگران هم بگویند.
یکی هم راجع به اخلاق؛ ما بیش از 40 فضیلت و 40 صفت رذیله داریم. ما باید فضائل انسانیّت را بدانیم و در کتابهای اخلاقی کار کرده باشیم. الحمدلله کتابهای اخلاقی زیاد نوشته شده است. هم عربی، هم فارسی. ما باید صفات رذیله را بدانیم و بدانیم که میکروب بدتر از سرطان است. بدانیم چطور باید این رذائل را رفع کرد. باید بدانیم که چطور باید آن فضائل را به دست آورد. آنگاه نوبت کار میشود. یک عمر شبانه روزی صفت رذیله را از دل بکنیم و درخت شجرۀ طیبه قرآن را غرس کنیم و بارور کنیم و مهذّب شویم. این واجب است و از اوجب واجبات است. حتی فقها و بزرگان و علمای علم اخلاق میگویند این سومی از اوجب واجبات است؛ یعنی از اوّلی و دوّمی هم مهمتر است. این علم دین است. ما باید لاأقل شبانه روز دو ساعت، یک ساعت روز و یک ساعت شب عمرمان را صرف دانستن دین کنیم. اگر این کار را بکنیم آنگاه آدم میشویم. آنگاه شیطان جنی و شیطان انسی از ما دور است و نمیتواند تسلط بر ما پیدا کند. اگر یک بیادبی سر کلاس یک جمله ناهنجاری بگوید، ما میتوانیم جواب او را بدهیم ولو اینکه نتوانیم به خودش بگوییم، شبهه او در ما تأثیری ندارد. امّا اگر ندانیم، یعنی دانا در دین نباشیم، شیطان انسی ما را میبرد. چنانچه الان میبینیم جوانان ما زمزمههای ضد دین دارند. دین تشیّع از هر فولادی محکمتر است. این نیز غلط است و باید بگذارید استعمال قرآن داشته باشند. تشیع شجرۀ طیبه قرآن است و قرآن میفرماید:
«کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ، تُؤْتِي أُکُلَهَا کُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَکَّرُونَ»1[1]
پایهها و ریشهها خیلی محکم است و در اعماق زمین است و شاخهها بسیار شکوفا و سرسبز است و میوه بسیار شیرین است و شیعه میتواند از این میوهها استفاده کند. تشیع یعنی این، و برای اثباتش الحمدلله خیلی کتاب نوشته شده است. البته شهادت هم روی آن خیلی واقع شده است. اما بالاخره راجع به تشیّع و احکام تشیّع، علمای بزرگ خیلی کار کردهاند، با زحمتها و خون جگرها و با مشکلات و فقرها و بالاخره توانستهاند دین تشیّع و مذهب تشیّع را برای ما بگویند. از طرف آنها هیچ اشکالی نیست. ما هم در احکام کتاب داریم و هم در اخلاق کتاب داریم و هم در اعتقادات. اگر پیروی کنیم، عالم در دین میشویم و حتماً عاقبت بخیر میشویم. یقیناً میتوانیم سعادت دنیا و آخرت را تأمین کنیم و آنگاه کسی است که علم را به کار میزند و علم و عمل توأم با یکدیگر و در روز قیامت قرآن میفرماید: یک افتخار عجیبی دارد به طوری که میگوید: «هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيَهْ»، به من نگاه کنید و ببینید که چقدر سرشاد و سعادتمندم و چقدر در صف محشر افتخار دارم. دنیایش نیز همین است، اگر عالم باشد در مقابل جهل، در مقابل شیطانی انسی، «هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيَهْ» را دارد. دانشجوست اما در مقابل استاد بیادب با احترام استاد و با تسلط بر اعصاب و اگر شبههای کرد، جواب قانع کننده دارد. اگر بیادبی توانست شبهه را در میان ما شهرت بدهد، در اثر جهل ماست نه در اثر اینکه شبهه قوی است، بلکه در اثر جهل ما، شیطان انسی و شیطان جنّی توانسته از جهل ما استفاده کند.
لذا اگر از شما بپرسند در اسلام اوجب واجبات چیست؛ باید بگویید: تحصیل علم در دین و آشنا شدن با احکام و اخلاق و اعتقادات. خیلی هم کار ندارد. مرادم طلبهها نیستند و طلبهها علوم رسمی دارند و مانند دانشگاهها که اگر علوم رسمی آنها جدا باشد، دارای اختراع در این دنیا میشوند و باید بشویم و باید مقدم بر جهان شویم. طلبهها نیز یک علوم رسمی دارند و باید ادبیت و فقه و اصول بخوانند و فلسفه بخوانند و بالاخره باید اگر بخواهند مجتهد جامع الشرایط باشند، ده یا بیست سال خارج بخوانند، آنگاه یک مجتهد شوند.
اما بحث ما علوم رسمی نیست، بلکه علوم عمومی است. بر همه واجب است که عالم در دین باشند. این استدلال هم نمیخواهد، بلکه رساله خواندن میخواهد. این فلسفه راجع به اعتقادات نمیخواهد، بلکه خواندن کتابهای اعتقادی میخواهد. در پیچ و خم فلسفه و علم کلام نه، الحمدلله کتابهای عالی در اعتقادات نوشته شده و در پیچ و خم فلسفه و علم کلام هم نرفته، اما استدلال محکم و عالیست. راجع به اخلاق نیز مرادم اخلاق علمی نیست؛ اخلاق دو قسم است: اخلاق علمی و اخلاق عملی، اخلاق علمی یک علم رسمی برای خودش است و بسیار هم مقدس است، اما اگر کسی بخواهد متخلّق به اخلاقالله شود و بعد هم عمل کند، باید کتابهای اخلاقی را مطالعه کند. همین که گفتم صفات رذیله را بشناسد و فضایل را بشناسد و نحوۀ برخورد با فضائل و رذایل را بداند تا کم کم بتواند درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضیلت را جای آن غرس کند و در عمق جانش شجرۀ قرآن را بکارد و از میوۀ آن استفاده کند. این همگانی است و نه مربوط به دبیرستانیها است و نه مربوط به دانشجوها و نه مربوط به طلبهها، بلکه مربوط به همه است و کار مشکلی نیز هست. از همین جهت هم الان شما عزیزان از خوبانید و منبر دیدهاید و تشیّع را تا سر حد عشق دوست دارید، اما همۀ شما در این گفته من لنگید، یعنی هیچکدام تسلّط بر رساله ندارید. شاید یکی یا ده تا پیدا شود، اما معمولاً حتی طلبهها تسلّط بر رساله ندارند و واجب است که تسلّط بر رساله پیدا کنید. باید از زحمات هفتاد سالۀ مراجع تقلید تشکر کرد و تشکرش این نیست که مثلاً بگوییم برای مرجع تقلید صلوات بفرست بلکه تشکرش عمل کردن به رسالۀ اوست. مسئله دانستن تا اینکه بتواند عباداتش را خوب انجام دهد. راجع به اخلاق جداً باید کار کرد. همۀ شما که اینجا نشستهاید حتماً اگر من بپرسم 40 فضیلت داریم، آنها را بشمار؛ آنگاه همۀ شما رفوزه میشوید. درحالی که همۀ شما باید نمره از 15 به بالا ببرید. اگر به شما بگویم صفات رذیله را بشمار، همۀ شما رفوزه میشوید، چه رسد به اینکه بگویم چطور باید درخت رذالت را از دل بکنید و درخت فضیلت به جای آن غرس کنید و میوه دار کنید و از میوۀ آن هم خود استفاده کنید و هم دیگران. اینها را ساده گرفتهایم؛ یعنی میرسیم به جایی که متخلّق به اخلاقالله و مهذّب در میان طلبهها کم است، چه رسد در میان بازاریها و دانشگاهیان. البته میشده و عالی هم میشده، اگر در شبانه روز دو ساعت روی آن وقت بگذاریم، عالی میشود. به اندازهای که روی سریالها و تلویزیون وقت میگذارید، همین مقدار روی دین و برای تعلیم و تعلم در دین وقت بگذارید، آنگاه همه عالم در دین میشوید، هم راجع به احکام و هم راجع به اخلاق و هم راجع به اعتقادات. پس چرا باید در عالم تشیّع و مخصوصاً در نظام جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی، باید افراد فرصت طلبی پیدا شود و بتواند جوانان ما را با ایجاد شبهه ببرد؟ گفتم که از جهل ما استفاده میکند. پدر و مادر نگفته و دبستان و دبیرستان نگفته یا ایجاد شبهه کرده و در دانشگاه بعضی از استادان بیادب از فرصت استفاده میکنند و چیزهای عجیب و غریبی به هم میبافند که سنی هم نمیبافد و این به عنوان تشیّع میبافد. چرا چنین شده است؟!
«كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته»، این چه جملۀ شیرینی است. میفرماید همۀ شما تقصیر دارید. از همۀ شما در روز قیامت سوال میشود که چرا چنین کردید؟ روایت داریم در روز قیامت اول سوالی که میشود اینست که چرا عمل نکردی؟ چرا شیعۀ واقعی نبودی؟ چرا شبهه الان در ذهن تو میکروب سرطانی شده و باید به جهنّم رود و این میکروب سرطانی کنده شود و از بین رود؟!
روایت میگوید جواب اینست که میگوید نمیدانستم و خطاب میشود: چرا یاد نگرفتی و آنگاه این میماند و وقتی ماند، جهنّمی میشود. آنگاه نوبت به حساب و کتاب و خصوصیات نمیرسد و همین یک سوال و همین یک جواب است. اینها به ما میگوید: ما باید عالم در دین باشیم.
سنّیها این جلسات ما را ندارند و مابقی فرق نیز ندارند. امام حسین و زینب مظلومه این جلسات را به ما دادند، اما متأسفانه از جلسات استفاده نمیکنیم. خیلی بالا استفاه شود یک روضه بخواند و دل ما را بشکند و اشکی بریزیم و ثوابی بگیریم و از جلسه بیرون رویم، اما این هدف نیست. این خوب است و روبناست و عالی است. عزاداری برای امام حسین، عزاداری برای عیالش خیلی ثواب دارد و عالی است. اینکه دل بشکند و اشک جاری شود، آنگاه محبوبیت عجیبی در پیش حضرت زهرا پیدا میشود. اما هدف از این جلسات چیست که مختص شیعه شده است؟! برای اینکه ما دیندار شویم. دیندار به دو معنا، اول بدانیم و بعد عمل کنیم. اگر ندانیم، عمل کردن ما غالباً در چاه افتادن است. اینها را جدی بگیرید.
آقا امام صادق میفرمایند: تعریف کسی را پیش من میکردند به اندازهای که دلم میخواست او را ببینم. یک وقتی در کوچه مردم اطرافش را گرفته بودند و شخصی گفت: یابن رسول الله کسی که تعریفش را میکنیم اینست. آقا امام صادق میفرماید: تا چشمش به من افتاد مردم را رها کرد و رفت. آهسته آهسته دنبالش راه افتادم تا نفهمد و دیدم رفت دم مغازۀ نانوایی و دو تا نان دزدید. تعجب کردم. چرا این عابد و مسلمان گربه شده و یکی پس از دیگری موش میگیرد. آقا امام صادق میفرمایند: به دنبالش رفتم و دیدم رفت در مغازۀ میوه فروشی و دو انار دزدید. بعد دیدم رفت در خرابه و گداها در خرابه بودند و یک نان به یکی و یک نان به دیگری و انارها را به دیگری داد. یعنی آنچه دزدیده بود صدقه داد. جلوی او را گرفتم و گفتم این کارهایی که کردی چه بود؟! گفت چه کردم؟ دزدیها و صدقاتش رابه او گفتم. گفت مثل اینکه تو چیزی سرت نمیشود. مگر قرآن نمیخوانی. قرآن میگوید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى الاّ مِثلَها»2[2]؛ هرکس حسنهای انجام دهد، ده برابر و هرکس گناهی کند، یک برابر است. گفتم چه ربطی به تو دارد؟ پاسخ داد من دو نان دزدیدم و دو گناه کردم و دو انار دزدیدم و دو گناه کردم و چهار گناه در نامۀ عملم نوشته شد. آنگاه آنها را صدقه دادم و چهل حسنه بردم. چهار تا حسنه در مقابل چهار گناه و 36 حسنه برای من ماند.
امام صادق فرمودند، به او گفتم: «سکلتک امک» مرده شور تو را ببرد با این حساب و کتابت. بعد امام صادق میفرماید: به او گفتم: 8 گناه کردی بدون اینکه حسنهای ببری. 4 گناه کردی به خاطر اینکه دزدی کردی و 4 گناه کردی برای اینکه مال مردم را بدون اجازه به دیگری دادی.
آدم اگر جاهل شود به اینجا میرسد. خیال نکنید از این افراد نیست. من الان میتوانم در میان خوبان مثالهایی بزنم نظیر همین مثالی که امام«سلاماللهعلیه« میزند. ما گناه میکنیم و خیال میکنیم ثواب کردیم. گناهان بزرگ بزرگ میکنیم و خیال میکنیم ثوابهای بزرگ بزرگ کردیم و این در اثر جهل است. وقتی جاهل باشیم، عوضی میگیریم.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» یک نامهای به معاویه نوشتند و نامه خیلی شیرین است. در این نامه نوشتند: معاویه من شنیدم که تو مسجد میسازی. یعنی پول مردم را به زور میگیری و مسجد میسازی. بعد فرمودند: تو نظیر خانمی هستی که در زمان جاهلیّت زنا میداد و پولش را به فقرا میداد. امیرالمؤمنین میفرمایند: به او میگفتند «لكِ الويلُ لا تزني ولا تتصدّقي»، نه زنا بده و نه صدقه بده. اما اگر زنا بدهی و از پولش صدقه دهی، جهل و بدبختی است. این همیشه بوده است، لذا جهل از بدترین صفات رذیله است. جهل است که انسان را در چاه میاندازد، چاه ویل که بیرون آمدن از آن کار بسیار مشکلی است. و نظیر این جملۀ امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به معاویه و یا روایت امام صادق زیاد دیده شده و دیده میشود و تا آخر نیز دیده خواهد شد و همه زیر سر جهل است. ما باید در این چاهها نیفتیم یعنی در چاههای احمقانه نیفتیم. حال باید راجع به دین دانا باشیم تا در این چاههای احمقانه نیفتیم. دین نیز احکام و اخلاق و اعتقادات است. وقتی عالم در دین شدیم، گفتم دین شجره طیبه قرآن است و آنگاه، «تُؤْتِي أُکُلَهَا کُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»
نمیخواهم این بحث را خیلی باز کنم، اما مجبورم هفتۀ آینده هم در این باره صحبت کنم و تقاضا دارم از همه شما که به این بحث خیلی اهمیت دهید و بدانید که مبتلای به جهلیم، جهلی که ما را در چاههای احمقانه میاندازد. حال ای کاش فقط اینطور بود. اما جهلی است که بچهها را خراب میکند و جهلی که رفقای ما را بیچاره و بدبخت میکند و بالاخره جهلی که جامعه را آلوده میکند. اگر از شما بپرسند از اوجب واجبات چیست، بگویید امام صادق فرموده است از اوجب واجبات، تعلیم و تعلم در دین است.
مرحوم محدث قمی در این مفاتیح در اعمال شب 23 ماه مبارک رمضان بعد از اینکه احتمال قوی میدهد که شب قدر شب 23 ماه رمضان است، بعد میفرماید: ثلث آخر این شب افضل از تمام سال است. تقریباً همان 2 ساعتی است که رسم شده زن و مرد در مسجد قرآن به دست بگیرند. مرحوم محدث قمی از صدوق که افتخار تشیع است و همین که قبرش را چند سال قبر شکافتند و بدنش بعد از چندین سال و چند صد سال تازه بود، که یکی از کتب اربعۀ ما مرهون اوست. مرحوم محدث قمی از این آقا نقل میکند که صدوق فرمودند: در جلسۀ اهل علم و مشایخ یعنی علمای نمره اول تشیع بودیم و گفتگو شد که آن دو ساعت افضل چیست؟ به اتفاق گفتند: تحصیل علم است. گفتند آن دو ساعت راجع به اعتقادات و اخلاق و احکام انسان جهلش را رفع کند و عالم شود.
پي نوشت ها:
1. إبراهيم، 24ـ 25
2. أنعام، 160