اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم
بسم اللَّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى
يفقهوا قولى.
مسئله 15):18)
مسئله 18 اين بود: »اذا استوجر
لختم القرآن لايجب ان يقرئه مرتّباً بالشروع من الفاتحة و الختم بسورة الناس بل
يجوزان يقرأ سورة فسورة فى خلاف الترتيب بل يجوز عدم رعاية الترتيب فى آيات السورة
ايضاً و لهذا اذا علم بعد الاتمام انه قرأ الآيته الكذائيه غلطاً او نسى قرائتها
يكفيه قرائتها فقط« اين مسئله از مسايل عجيب عروه است و اين مسئله را از نظر
تفسيرى، از نظر عرفى نمىشود پذيرفت. علتى هم كه آوردهاند علت هم نارسا است. خب
خواندم اصل مسئله اين است كه اگر كسى بخواهد يك ختم قرآن بخواند يا اجير شده باشد
يك ختم قرآن بخواند مىتواند كه از سوره ناس شروع كند به سوره فاتحه ختم بكند.
بلكه بالاتر مىتواند اين سوره حمد را از ولاالضالين شروع بكند به الحمدللَّه رب
العالمين ختم بكند و اين معلوم است يك استيجاش عرفى دارد از همه چيز بگذريم اين را
عرف نمىپسندد و اگر هم كسى اين كار را بكند مىگويند كه قرآن را وارونه خواند از
همين جهت هم بعضىها كه قارى قرآن هستند، حافظ قرآن هستند اينها مىتوانند اما
خيلى مشكل است، از ولاالضالين شروع كنند به الحمدلله ربالعالمين ختم بكنند مثلاً
ما كه نماز مىخوانيم، شما نوافل مىخوانيد روزى 51 ركعت، 51 مرتبه حمد مىخوانيد
خب الان مىتوانيد حمد را مرتب بخوانيد اما به شما بگويند حمد را وارونه بخوان
نمىتوانيد خيلى فكر مىخواهد تا از ولاالضالين تا الحمدللَّه رب العالمين بخواند.
بعضىها كه به طور كرامت قرآن را حفظ هستند من نديدم - كربلايى كاظم را هم من با
او تماس داشتم اما اين را از او نشنيدم - امّا شنيدهام كه بعضىها وارونه
مىتوانند بخوانند ولى عل كل حال اين يك استيحاش عرفى دارد و وقتى بگويند كه يك
ختم قرآن بخوان يعنى از فاتحه شروع كن به ناس تمام كن. يا اين كه سوره حمد را از
بسم اللَّه الرحمن الرحيم، الحمدللَّه رب العالمين شروع كن به و لاالضالين ختم
بكن. وقتى كه يك امر عرفى باشد مورد اجاره هم يك امر عرفى است، نمىتواند
مورداجاره كه شاذ باشد بر فرض هم كه جايز باشد، بشود، نمىتواند مورد اجاره شاذ
باشد، بايد مورد اجاره عرفى باشد و اگر شما اجاره شديد براى خواندن يك ختم قرآن
بايد از سوره حمد شروع كنيد به سوره ناس تمام كنيد و سورهها را هم همين طور كه
هست بخوانيد، وارونه خواندن اين وارونه عرفى است، كج عرفى است و عرف نمىپسندد.
از همه چيز كه بگذريم بايد اين
جور بگوييم ديروز عرض مىكردم خب حالا مرحوم سيد كه اين را گفتند مىتوانند در
نماز هم اين را بگويند؟ بگويند تو مىتوانى سوره حمد را در نماز صبح واجب، در نماز
وتر از ولاالضالين شروع كنى، به بسم اللَّه الرحمن الرحيم ختم بكنى، خيال نمىكنم
بشود يعنى ملتزم بشوند خب همين جور كه آنجا را نمىشود ملتزم شد، دليل خاص هم كه
نداريم بگويد كه حمد و سوره را على نحو ترتيب بخوان، روايتى ما نداريم. لذا يك
دليل خاص نداريم يك معناى عرفى است وقتى كه گفتند اقرء فاتحة الكتاب يعنى بگو بسم
اللَّه الرحمن الرحيم الحمدللَّه رب العالمين تا و لاالضالين. امّا در روايات ما
آمده اقرء فاتحة الكتاب و اقرء سورة، حالا اين سوره حمدش را از ولاالضالين شروع
كند به بسم اللَّه الرحمن الرحيم و سوره قل هو اللَّه را هم از آن آخر شروع كند
بيايد اول، اقرء فاتحة الكتاب بگويد فاتحةالكتاب خواندم، اقرء سورة من القرآن
بگويد سورهاى از قرآن خواندم، نمىشود، همين عدم دليل، دليل بر اين است كه
نمىشود، عرف نمىپسندد، نمىشود. ما يك دليل نداريم نه براى حرف مرحوم سيد يا
عليه مرحوم سيد چه در قرآن، چه در نماز، دليل نداريم لذا پس بنابراين بايد ببينيم
پيامبر اكرم چه جور مىخوانده؟ و مردم چه جور مىخواندند؟ پيامبر هيچ وقت نمىگفته
و لاالضالين و صراط الذين انعمت عليهم، اياك نعبد و اياك نستعين، خب نبوده ديگر،
يك استيحاش عرفى دارد، استيحاش متشرعه دارد.
لذا اگر حرف ديروز مرا قبول
نكنيد - كه بايد قبول بكنيد - اين حرف عرفى اين حرف نقصى، و آن اين است كه من اجير
شدهام براى اين كه يك ختم قرآن بخوانم يعنى متعارف. متعارف قرآن اين است كه اولش
سوره حمد است، آخرش سوره ناس است، سوره حمد هم اولش بسم اللَّه الرحمن الرحيم است،
آخرش و لاالضالين است. اين قرآن است، يعنى اصلاً وقتى مىگويند ختم قرآن يعنى اين
قرآن، يعنى قرآنى كه بين الدّفتين است، حالا ما وارونهاش بكنيم اين ديگر مورد
اجاره نيست. نه مورد اجاره است نه اقرء فاتحة الكتاب مىگيردش. هيچ تفاوت نمىكند.
بين آيات و سورهها اگر گفتيد جايز است حرف مرحوم آقاى خويى درست نيست، ايشان
مىگويند كه اگر سورهها را اين طرف و آن طرف بكنى طورى نيست اما اگر آيات سوره را
اين طرف و آن طرف بكنى طورى است. بعد استيحاشى كه هست از حرف آقاى خويى اين است كه
آيات سورهها جمع شده در زمان پيامبر است اما سورهها جمع شده در زمان )عثمان و
عمر و اينهاست( اينها را كه نمىشود گفت. و در نماز نمىشود و مورد اجاره هم
نمىشود.
و امّا آن كه مرحوم آقاى خويى
مىگويند آن را بهترش را در البيان گفتهاند و مخصوصاً استاد بزرگوار ما حضرت امام
روى آن خيلى پافشارى داشتند. و آن اين است كه ديروز مىگفتم اين قرآنى كه الان دست
ماست نه يك ذرّه كم، نه يك ذرّه زياد از نظر كمّ و كيف در زمان پيامبر بوده و الان
به ما رسيده است و مىگفتم اين طبع قضيه است، اصلاً ما غير از اين بگوييم مسلّم
طبع قضيه نمىپذيرد، ديروز مىگفتم يك آدم معمولى يك كتاب مىنويسد چه اوضاعى درست
مىكند، افراد را جمع مىكند، ويرايش مىكند تا كتاب را چاپ بكند. حالا پيامبر
اكرم آيات كه نازل مىشد، قرآن مىفرمايد آيات اين جورى نازل مىشد جبرئيل به جلو
در يك طبق نور، ملائكه به دنبال جبرئيل - شايد حمله عرش بوده - با اين اوضاع
مىآوردند آيات را، يك تلاطم درونى در پيامبر اكرم پيدا مىشده تا اين كه اين آيات
نازل مىشده به پيامبر، 17 تا كاتب وحى داشته، اينها مىنوشتند، خود پيامبر وا
مىداشتند همه حافظ قرآن بودند، سواد الفبا نداشتند حافظ قرآن بودند. و اينها حفظ
مىكردند، پيامبر اكرم تدريس مىكردند، تدريس اعرابى مىكردند، لذا از نظر ادبيت
يك هفت، هشت، ده تا آيه خلاف ادبيت در قرآن هست »عليهُ اللَّه«(16) »فيه مهانا«(17)
»ولكنَّا«(18) »و لكنَّ« هست زياد هم از نظر رسمالخطّى، هم از نظر ادبيت و اينها
از متشابهات هم هست، نمىدانيم هم چرا؟ اما خدا گفته بخوان »عليهُ اللَّه« نخوان
»عليهِ اللَّه« و عليهِ اللَّه هم كه در قرآن زياد داريم اما آنجا را بخوان
»عليهُ اللَّه« اينها همه تعبد است، اينها همه نزول است يعنى قضيه طبيعيه اقتضا
مىكند چنين باشد، قرآنى كه از طرف خدا اين جورى نازل مىشود حالا قطع نظر از اين
كه »تبياناً لكل شىءٍ«(19) است، قطع نظر از اين كه معجزه تا روز قيامت است،
پيامبر اكرم كه معجزه ندارند جز اين، مابقى معجزهها اهميت ندارد، نمىتوانيم
اثبات بكنيم و همچنين همه انبياء، آن كه مىشود اين قرآن است، اين جاذبه قرآن، اين
فصاحت و بلاغت قرآن و على كل حال اين معجزات يكى پس از ديگر قرآن، من نمىدانم چه
جور شده اين حرفها پخش شده؟ كه قرآن ضبط نشده بود، بعد از پيامبر اكرم ضبط شد.
شيعهها مىگويند اميرالمؤمنين، سنىها مىگويند ابىبكر، بعضىها مىگويند عمر،
بعضىها مىگويند عثمان. و اينها هيچ كدام درست نيست، اميرالمؤمنين يك قرآن تفسيرى
نوشت كه همين هم دليل بر اين است كه قرآن جمع شده بود وقتى قرآن را برد در مسجد
پيش اين كسانى كه غصب خلافت كرده بودند گفتند »حسبنا كتاب اللَّه« يعنى قرآن در
ميان ماست. همين قرآنى كه جمع شده در زمان پيامبر براى ما بس است ما احتياج به اين
قرآن تو نداريم. اين قرآن يك نحو تفسير بوده است، يك قرآن تفسيرى بوده كه در بعضى
از روايات دارد ناسخ و منسوخ معلوم شده، عام و خاص معلوم شده بالاخره يك قرآن
تفسيرى بوده كه الان پيش امام زمان است، يك علم ولايت بوده، و اما حسبنا كتاب
اللَّه كه عمر گفت و اميرالمؤمنين را از مسجد بيرون كردند با قرآنش، قرآن در ميان
مسلمانها بوده، ما بگوييم قرآن نبود حالا كه قرآن را برد، گفت حسبنا كتاب اللَّه،
قرآن تو را نمىخواهيم. حسبنا كتاب اللَّه پس چيست؟ اين بايد در زمان پيامبر اكرم
جمع شده باشد، بايد در زمان پيامبر اكرم مبوّب شده باشد، آخر معنا ندارد يك كتاب
شماها در فقه مىنويسيد، فصل، فصل مبوّب مىكنيد، ويرايش مىكنيد. حالا پيامبر
اكرم يك كتابى نوشته براى عالم انسانيت كه يك كارخانه آدمسازى است، مبوّب نبوده،
بعد مبوّب شده! سورهها اين طرف و آن طرف، يك نفر بعد از پيامبر درست كرد، اين
سورهها اين جورى نبوده! خب معلوم است همين جورى كه الان من بگويم كه مىشود توى رساله
بنويسم مىشود سوره حمد را از ولاالضالين شروع كرد به بسم اللَّه ختم كرد مردم به
من مىخندند، يك استيحاش عرفى دارد آدم يك مقدار فكر بكند مىبيند كه گفتن اين
جمله كه قرآن بعد از پيامبر جمع شده، استيحاش عرفى دارد. اصلاً نمىتواند آدم
بگويد اين حرفها را. مسلم است كه پيامبر اكرم قرآن را جمع مىكردند، كتّاب وحى
قرآن مىنوشتند، آيات مىآمد به دستور پيامبر اكرم مىگفتند اين آيات را در فلان
سوره بگذاريد، اين سوره را پهلوى آن سوره بگذاريد، اين سوره را پهلوى آن سوره، و
همين طور. اگر سوره بود مىگفتند بگذاريد بين فلان سوره، امر خداست،اگر هم آيه
بود، آيات بود مىگفتند بگذاريد در فلان سوره و همين جور تا وقتى كه سوره مائده
خيلى از آياتش آخر كار نازل شده، آيات در سوره مائده كه آيات ولايت است آن وقتها
نازل شده، اينها جمع شده به امر پيامبر. و وقتى پيامبر اكرم از دنيا رفتند قرآن هم
تمَّ. يك آدم خرفتى كه جا دارد فعلاً توى علم و بىخود هم جا باز كرده براى اين كه
من تماس كامل با او داشتم و اين آقاى خرفت كه جا باز كرده از نظر علمى تو اين
روشنفكران به اصطلاح، گفته بود اين قرآن - من نوشتهاش را ديدم - قابل عمل نيست.
چرا؟ براى اين كه خودتان مىگوييد كه اين قرآن كم شده و اين قرآن تحريف شده، از آن
طرف هم اگر پيامبر زنده بود مرتب آيه نازل مىشد، 10 سال ديگر اگر پيامبر زنده بود
يك قرآن ديگر نازل مىشد بنابراين قرآن اصلاً يك كتاب اين جورى است و بعدش هم اين
كتاب جمع شده در زمان عمر است و اصلاً وضعش چيست؟ آياتش زياد شده؟ نشده؟ ممكن است
آياتى زياد كرده باشند چنانچه آياتى كم كرده باشند بنابراين ما قرآن نداريم، اين
حرف اين آقاى خرفت، ما سوژه دادهايم، ما كردهايم و اين سوژهها را از ما گرفتند
و ما را رساندند به اين جا كه قرآن اين است در حالى كه ما بايد بگوييم اين قرآن
بين الدفتين تمَّ و پيامبر اگر فرض هم بكنيم كه 10 سال ديگر زنده بود آيه نازل
نمىشد، قرآن تمام شد، قرآن در مقابل عترت، عترت در مقابل قرآن، همين جورى كه عترت
محدود است، قرآن محدود است عترت 12 نفر است، قرآن هم همين است و اين كه پيامبر
اكرم مرتب مىفرمودند »انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى«(20) ما كه
نمىتوانيم بگوييم كتاب اللَّه يعنى آنچه در سينه مردم است، آنچه روى پوست گاو
است، در روايات خرافى دارد - روى شاخ گاو است، روى استخوان كتف گوسفند است روى
اينها جمع شده حالا پيامبر بگويد كه »انّ هذاالقرآن يهدى للتى هى اقوم«(21) كدام
قرآن؟ قرآن روى شاخ گاو؟! اينها را كه نمىشود گفت. خب معلوم است اين قرآن جمع شده
و وقتى كه پيامبر اكرم آمدند تشكيل حكومت دادند قانون اساسى داشتند قانون اساسى
ايشان قرآن بود و اين كتّاب وحى بعضى از آنها مخصوصاً اميرالمؤمنين، عمده
اميرالمؤمنين عليهالسلام است كه در مكه مواظب بودند قرآن مىنوشتند و وقتى آمدند
تشكيل حكومت دادند باز 17 كاتب وحى كه سنى و شيعه مىنويسند و اين قرآن به اين
نحوى كه پيش ماست طبيعت عرفى اقتضا مىكند طبيعت عقلى اقتضا مىكند كه اين همين است
كه در زمان پيامبر بوده است نه يك ذرّه كم، نه يك ذره زياد بله يك رواياتى داريم
حضرت امام رضواناللَّهتعالىعليه حساسيت داشتند روى اين حرف و به اين داغى كه من
مىگفتم نه امّا بالاخره، همچنين مرحوم آقاى خويى در »البيان« و بعضى از بزرگان
ديگر اينها تحريف قرآن را كه مىگويند نه، مىگويند اين روايتها خب آن آقا اين
كتاب »فصل الخطاب« را نوشت يك ضرر حسابى داشت براى عالم اسلام، يك رواياتى از سنى
و شيعه جمع كرد و رساند به اينجا كه اين قرآن جمع شده در زمان عثمان بوده، اصلاً
در زمان اميرالمؤمنين هم نه، در زمان عثمان بوده عثمان هم همه آيات ولايت را
انداخت. يا دم نمىرود مرحوم آشتيانى در اين حاشيه بر فرائد يك چهار، پنج تا سوره
نقل كرده است كه اين چهار، پنج تا سوره از قرآن است امّا توى قرآن نيست، چنانچه
سنىها هم همين طور، سنىها بعضى اوقات مثلاً »الشيخ و الشيخة يرجمان اذا
زنيا«(22) عمر مىگويد اين آيه شريفه بوده كه از بين رفته، حكمش هست آيهاش نيست و
شيخ و شيخه را بايد كشت و رجمشان كرد اگر زنا دادند و امثال اينها يك هفت، هشت، ده
تا سنىها درست كردند، يك ده، بيست تا شيعهها درست كردند، مرحوم آشتيانى دو، سه
تا سوره نقل مىكند و بعد هم به آنها مىخندد، خب ببين آيا اين سورهها كه در فصل
الخاطب آمده اين با قرآن مىخواند؟ قرآن و آن جاذبهاش، قرآن و آن فصاحت و بلاغتش
آن قرآن و آن تُن و كيفيتش، كميتش، و على كل حال معجزه باهره پيامبر اكرم بايد در
زمان خود پيامبر جمع شده باشد و الا به عصمت پيامبر ضرر مىخورد يعنى با كمال
صراحت، با كمال شهامت من به شما مىگويم آن پيامبرى كه قرآنش را ضبط نكرد و از
دنيا رفت اين عاقل نبوده، چه رسد معصوم، نه معصوم بوده، نه عاقل، عقل كلّ است،
قرآنش را ضبط نكرد و رفت و ديگران ضبط كردند. من كه اين جور پيامبر را كه اينها
معرفى مىكنند من نه پيامبرش مىدانم، نه معصومش مىدانم، نه عاقل، امّا پيامبر
اكرم كه مىنگريست تا روز قيامت را »انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى لن
يفترقا حتى يردا علّى الحوض ما ان تمسكتم بهما ان تضلوا ابداً«(23) كه شايد 1000
مرتبه پيامبر اكرم اين روايت را خواندند قطعاً بيشتر براى اين كه مرحوم صاحب عبقات
با 504 سند اين روايت را از شيعه و سنى نقل مىكند. و هر كجا يك فرصت پيدا مىشد
پيامبر اين روايت را مىخواندند. حالا ما بگوييم كه اين كتاب اللَّه، كدام كتاب
اللَّه؟ روى شاخ گاو است و بعد درست مىشود، روى حريرهاست، روى پوست گاوهاست كه
بعد يكى جمع مىكند، نمىشود كه اينها را گفت.
كاغذ بوده در زمان قرآن، كاغذ
در قرآن آمده، كه قرطاس دو، سه جا در قرآن شريف آمده، كاغذ بوده، قلم بوده،
نويسنده بوده كتّاب وحى بودند و عمده اميرالمؤمنين سلاماللَّهعليه. بعدش هم
مىگفتم قطع نظر از اين قضيه طبيعيه خود قرآن مرتب مىگويد »ذلك الكتاب« معلوم است
»ذلك الكتاب« يعنى يك كتابى است كه در ميان مردم بوده، كتابى است كه جمع شده در
زمان پيامر بوده و بعد هم آن روايات را خواندم، سه تا دليل من دارم كه اين قرآن كه
الان به دست ماست در زمان پيامبر اكرم بوده
1- همين قضيه عقلى كه مو زير
درزش نمىرود، هر كس شك بكند مثل آن كسى است كه مىگويد قرآن بعد جمع شده است.
2- آن »ذلك الكتاب«ها كه در
قرآن هست كه هفت، هشت، دهتا بيشتر است.
3- رواياتى كه هست كه وقتى آيه،
نازل مىشد - قرآن مىفرمايد آيه اين جورى نازل مىشد، راستى خيلى خرفتى مىخواهد
بگوييم كه آيه را جبرئيل با كرام البررة، با آن طبق نور، آيه را نازل مىكرد و
پيامبر اكرم مىگفت و روى شاخ گاو مىنوشتند، روى پوست گوسفند مىنوشتند و
مىانداختند يك جا و وقتى پيامبر اكرم مُرد در يك گوشه اتاق اين را مىانداختند و
شده بود يك تپّه از قرآن، روى چه چيزى نوشته شده؟ در روايات خرافى دارد كه روى كتف
گوسفند و روى سنگ صاف، شاخ گاو و حرير و... آيا كاغذ نبود كه پيامبر اكرم اين
چيزها را بنويسد؟ حالا اسلام اين بود، اين قدر كاغذ نبود كه اقلاً كتّاب وحى روى
كاغذ بنويسند و جمع بكنند. حالا ويرايش هم نكنند، اقلاً جمع بكنند يك كتاب غير
ويرايشى بشود. اى كاش آن احمقها كه اين روايتها را - البته عليه اسلام است
مىخواستند اسلام را خراب كنند، اين »فصل الخطاب« را انگليسها نوشتند مىخواستند
اسلام را خراب كنند »فصل الخطاب« نوشتند. اين روايتها هم همين است مىخواستند
اسلام را خراب كنند ديگر نمىشده، به عبارت ديگر جنگ نظامى نشد، جنگ نظامى نتوانست
آمريكا بكند جنگ فرهنگى شروع كرد.
و صلى اللَّه على محمّد و آل
محمّد.
---------------------------------------------------
15) عروة الوثقى، ج 2، ص 456.
16) سوره فتح، آيه 10.
17) سوره فرقان، آيه 69.
18) سوره كهف، آيه 38.
19) سوره نحل، آيه 89.
20) بحارالانوار، ج 22، ص 476.
21) سوره اسراء، آيه 9.
22) صحيح بخارى، ج 8، ص 211.
23) بحارالانوار، ج 22، ص 476.