بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
موانع عقلانیّت و خردورزی
در چند جلسۀ گذشته، راجع به تعقّل و تفکّر و نقش آن در جلوگیری از سقوط انسان، مطالبی بیان شد. بحث این جلسه مهمتر از مباحث گذشته است. بحث این است که چه عواملی کارکرد تفکّر و تعقّل را از بین میبرد؟ چه عواملی باعث میشود انسان بدون تفکر و تعقل کار کند و جهنّمی شود؟
قرآن کریم میفرماید: افراد جهنّمی در جهنم با هم میگویند: «وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»1[1]، یعنی اگر عقلانیّت داشتیم که به جهنّم نمیرفتیم. ما گوش شنوا، تفکر و تعقّل عوامانه نداشتیم و جهنّمی شدیم. به همین مناسبت، بحث امشب که ممکن است چند جلسه ادامه پیدا کند، این است که چه چیز انسان را بی فکر و بی عقل میکند؟!
مانع اوّل: قساوت دل
یکی از موانع به کارگیری عقل، قساوت دل است. قرآن کریم میفرماید: خوشا به حال کسی که نورانیّت دل دارد و دل او قساوت و آلودگی و غبار ندارد و میتواند از تفکر و عقلانیّت بهره ببرد. سپس میفرماید: وای به حال دلی که زنگار داشته باشد، وای به حال دلی که حجاب داشته باشد و نتواند خوب فکر کند و در اثر گمراهی، قادر به کسب سعادت دنیا و آخرت نباشد: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولٰئِکَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ»2[2]، اگر زنگار دل زدوده نشود، دل سیاه میشود و دل سیاه، تفکّر و تعقّل ندارد و نه تنها سعادتمند نخواهد شد؛ بلکه گناه روی گناه او را به سقوط میکشاند. در آیۀ دیگر میفرماید: مواظب باش، از کم شروع میشود، اما به کم تمام نمیشود؛ زیرا زنگار دل، انسان را به جایی میرساند که دل او از هر سنگی، سختتر میشود: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَهِيَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً...»3[3]
قساوت دل که همان سیاه شدن دل انسان است، در اثر فرو افتادن پرده یا حجاب روی بعد روحی پدید میآید. همانطور که قبلاً اشاره شد، روح یا بعد روحی انسان از سه مرتبۀ فطرت، وجدان اخلاقی و عقل تشکیل شده است و این روح، گاهی در اثر قساوت دل، حجاب میگیرد.
تباین جسم و روح
انسان از دو بعد کلی جسم و روح تشکیل شده است. بعد روحی یا همان دل، از عالم ملکوت است و قرآن کریم اسم آن را «روح الله» گذاشته است. به ملائکه خطاب شد که: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»4[4]؛ وقتی روحم را در آدم دمیدم، همۀ شما به او سجده کنید؛ یعنی بعد ملکوتی یا بعد روحی دارد و از این جهت از همۀ شما برتر است. معنا و ماهیّت روح الله نیز به درستی برای ما قابل درک و فهم نیست؛ امّا همین مقدار میفهمیم که اشرف همۀ موجودات است.
بعد دیگر، بعد جسمی یا بعد حیوانی است. انسان از این دو بعد ترکیب یافته و روح او با جسم او، تباین کلی دارند. هیچ فقیه و هیچ فیلسوفی تا به حال نتوانسته بفهمد که ترکیب دو بعد روحی و جسمی در وجود انسان چه نوع ترکیبی است؟ آیا ترکیب اتحادی است یا ترکیب انضمامی است؟ امّا همین مقدار فهمیده می شود که هرچه انسان به بُعد جسمی یا حیوانی اهمیت دهد، بعد روحی یا بعد ملکوتی او ضعیف میشود و هرچه به بعد ملکوتی میدان بدهد، بعد حیوانی به انزوا میرود.
قساوت دل، در اثر غفلت از بعد ملکوتی
اگر انسان بُعد ملکوتی را ـ که میوه و ثمرۀ آن تفکر و تعقل است ـ سرمشق زندگی خود قرار دهد، شاطین انسی و جنی نمیتوانند او را به سقوط بکشانند و عاقبت به خیر خواهد شد. شیطان انسی و شیطان جنی وقتی انسان رابه نابودی میکشاند که از جنبهٔ ملکوتی وجود خود غافل شده باشد یا آن را به قول قرآن مریض کرده باشد یا کشته باشد. قرآن کریم دربارۀ منحرفین گاهی میفرماید: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً ...»5[5] و گاهی به رسول گرامی دلداری میدهد و میفرماید: «إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينََ»6[6] یا رسول الله! این مرده است و نمیتوانی یک مرده را زنده کنی و چیزی به او بفهمانی!
مفهوم قساوت دل در کلام امام صادق«ع»
امام صادق«سلاماللهعلیه» در روایتی، با یک تشبیه معقول به محسوس، معنای قساوت دل را به خوبی فهماندهاند. میفرمایند: اگر کسی گناه کند، یک نقطۀ سیاه در دلش پیدا میشود. سپس اگر توبه کند، آن گناه و آن نقطه پاک میشود؛ امّا اگر مرتکب گناه دوم شود، نقطۀ سیاه بیشتر میشود و رفته رفته در اثر گناه روی گناه، همۀ دل او سیاه خواهد شد. سپس امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند: «فلا یفلح بعدها ابداً»، چنین شخصی دیگر رستگار نمیشود. 7[7]
در حقیقت، روح انسان که تعقّل و تفکّر از اوست، در اثر قساوت و حجاب ناشی از آن، روی سعادت را نخواهد دید؛ زیرا حجاب روح یا حجابی که بر روی فطرت، وجدان اخلاقی و عقل افکنده شود، مانع فهم و درک حقیقت و به بیان رساتر، مانع کارکرد عقل است.
مراتب قساوت دل
مرتبۀ اوّل: کدورت دل
در مرتبۀ اوّل قساوت دل، دل انسان غبار و کدورت می گیرد. روح انسان بسیار لطیف است و از آنجا که نور است، فوق العاده اهمیت دارد. پس، در اوّلین مرتبه، انسان باید مراقب باشد جلای روح او گرفته نشود و این لطیف، کدورت پیدا نکند. گفتگوهای روزمرۀ انسان، اگر لغو و بیهوده باشد، عقل و وجدان اخلاقی و فطرت را آلوده کرده، دل و روح را کدر میکند. همچنین روح انسان در اثر توجه به مادیات، مانند آئینهای که غبار میگیرد و تصویر را واضح نشان نمیدهد، زنگار به خود میگیرد.
استغفار، راهی برای رفع کدورت دل
اهمیّت این موضوع به قدری است که حتی پیامبر اکرم«صلياللهعليهوآلهوسلّم» با آن مقام ملکوتی و با اینکه از والاترین درجۀ عصمت برخوردارند، میفرمایند: به درستى كه كدورت قلبم را مىگيرد، پس در هر روز هفتاد مرتبه از خدا طلب مغفرت مىكنم:
«إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي الْيَوْمِ سَبْعِينَ مَرَّةً»8[8]
در واقع، رفت و آمد با مردم و خورد و خوراک هم نوعی زنگار برای دل و اوّلین مرتبه از مراتب قساوت قلب است. بنابراین چه انسان بخواهد و چه نخواهد، دل او را زنگار میگیرد؛ پس باید با توبه، اجتناب از گناه و با برقراری رابطۀ عاطفی با خداوند، هر روز زنگار دل را بزداید تا به قساوت دل مبتلا نگردد.
نماز، دل را شستشو میدهد
یکی از علتهای وضع نمازهای پنجگانه، شستشوی دل و زدودن کدورت روح و در پنج نوبت در شبانه روز است. اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» میفرمایند: پیامبر«صلياللهعليهوآلهوسلّم» نماز را به چشمۀ آب زلالى تشبيه فرمودند كه نمازگزار در شبانه روز پنج نوبت در آن شستشو مىكند.9[9] اساساً عواملی نظیر نماز، دعا، توبه، رابطه با خدا و ذکر، کدورت دل را از بین میبرد و بدون این عوامل، غبار و کدورت، دل انسان را فرا میگیرد.
مرتبۀ دوم: سلب نشاط نیایش
در مرتبۀ دوم از قساوت دل، حال عبادت و توفیق راز و نیاز با خدا از انسان سلب میگردد. اهل عرفان به این حالت، حال قبض میگویند که حال عجیبی است. بعضی اوقات این طور است که انسان حال رابطه با خدا را ندارد. اهل نماز شب است، اما میرسد به آنجا که برای او سخت است که نماز شب بخواند و اگر هم بخواند با بی حالی میخواند. در اثر گناه و بی اعتنایی به دل، حال قبض پیدا میکند و به عبارت دیگر، زنجیر میشود.
این، مرتبۀ دوم قساوت قلب است که معمولاً همه به آن مبتلا هستند. کم پیدا میشود که کسی حال بسط داشته باشد و رابطه با خدا در دل شب و توفیق حضور قلب در نماز به او بدهند؛ از وقتی که میگوید: «الله اکبر» تا زمانی که میگوید: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»، هیچ کس و هیچ چیز در دلش نباشد، جز خدا. گمان نکنم کسی بتواند بگوید: من تا به حال توانستهام دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانم. اگر به راستی کسی تفکّر و تعقّل داشته باشد و آن تفکّر و تعقّل، از بین نرفته باشد و غبارآلود نشده باشد و غل و زنجیر مانع کارکرد آن نباشد، آنگاه میتواند حضور قلب در نماز پیدا کند و برسد به آنجا که پیامبر «صلياللهعليهوآلهوسلّم» فرمودند: «الَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»10[10]، یعنی ارزش دو رکعت نماز شب برای من از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است. اگر به راستی جلای دل انسان گرفته نشود و قساوت و آلودگی، دل و روح را فرانگیرد، بالاترین لذت برای دل نماز شب است؛ از اینرو اهل دل حاضر نیستند دو رکعت نماز شب را با تمام دنیا معاوضه کنند. خوشا به حال کسانی که قساوت ندارند و لذت عبادت را میچشند و بدا به حال کسی که گناه میکند و قساوت دارد، لذا از عبادت لذت نمیبرد.
ترجیح دنیا به آخرت در اثر قساوت دل
برخی از افراد در اثر قساوت دل که از گناه آنان ناشی شده است، دنیا را به آخرت ترجیح میدهند و از روی غفلت، نه تنها حال عبادت ندارند، بلکه نسبت به ارزشهای معنوب بیاعتنا میشوند؛ غافل از آنکه مقدم داشتن کارهای دنیا به آخرت، بسیار خطرناک است و انسان را دچار سوء عاقبت میکند. این اشخاص، نماز میخوانند، اما از آن لذت نمیبرند و حتی گاهی نماز را تا آخر وقت به تأخیر میاندازند. قرآن میفرماید: وای به حال چنین کسی! وای بر کسی که نماز میخواند، اما در موقع نماز، از آن غافل است. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ»11[11]
غفلت از نماز دو معنا دارد؛ معنای اوّل این است که توجه به نماز ندارد و صرفاً الفاظی را از حفظ میخواند. معنای دیگر این است که باید نماز را اوّل وقت بخواند، اما تنبلی میکند و آن را در آخر وقت میخواند. در حالی که در روایت است که هنگام اذان، چهرهٔ پیامبر اکرم «صلياللهعليهوآلهوسلّم» تغییر میکرد؛ نه کسی ایشان را میشناخت، نه ایشان به کسی توجه داشتند تا نماز بخوانند.12[12]
اگر دل انسان آلوده شود، دچار حالت قبض میشود و آن گاه از عبادت خدا لذت نمیبرد. قرآن کریم میفرماید: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَةِ وَ إِنَّهَا لَکَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ»13[13]؛ نماز سنگین است، مگر برای کسی که قساوت دل ندارد و مقام خضوع و خشوع دارد. نماز برای عدهای از مردم سنگین است، از این جهت به دنبال امام جماعتی میگردند که نماز را سریعتر بخواند یا خودشان فرادا میخوانند تا نماز را هرچه زودتر تمام کنند و به کارهای لغو و بیهوده برسند.
در خصوص سایر عبادات نیز چنین است؛ افرادی یافت میشوند که نماز میخوانند، اما زیر بار خمس نمیروند، یا اگر خمس بدهند، کمک به خلق خدا نمیکنند. گروهی نیز نسبت به انجام واجبات تقیّد دارند، امّا به مستحبات، به خصوص نماز شب اهمیّت نمیدهند.
يكى از علماى بزرگ كه رحمت خدا بر او باد، به من مىفرمود: خدمت امام زمان«ارواحنافداه» رسيدم و آن حضرت فرمودند: «ننگ است براى طلبه كه نماز شب نخواند و عيب است براى شيعه كه نماز شب نخواند». مخصوصاً برای طلبه به راستی عیب است که نماز شب نخواند و اگر نمیخواند، باید پی ببرد که دل او مریض است.
حال قبض در پی شکایت یک گنجشک
بزرگی گفته بود که من حال قبض پیدا کردم؛ نماز میخواندم، اما بی حال و بدون حضور قلب میخواندم. رابطه با خدا داشتم، اما این طور نبود که لذت ببرم. به من گفتند: «شکت عنک عصفورة عند الحضرة»، یک بچه گنجشک از تو شکایت کرده است. یادم آمد که اول وقت بود و میخواستم به نماز برسم و دیدم که بچهها با یک بچه گنجشک بازی میکنند و او را اذیت میکنند و من بی اعتنایی کردم و گذشتم. بالاخره با راز و نیاز با خدا و توبه و انابه، توفیق کمک به گنجشک دیگری یافته بود. میگوید: اتفاقاً بیحال بودم و به بیابان رفتم که حالی پیدا کنم، ناگهان دیدم یک بچه گنجشک از بالا به پایین افتاد و ماری هم آمد که بچه گنجشک را بگیرد، من عصایم را بلند کردم، مار فرار کرد و بچه گنجشک را به آشیانه نزد مادرش بردم. به من گفتند: «شکرت عنک عصفورة عند الحضرة»، یک بچه گنجشک از تو نزد خدا تشکر کرد. آن تشکر حال قبض تو را از بین برد و حال بسط پیدا کردی!
قساوت دل و محرومیّت از لذت مناجات خدا
حضرت موسی«علیهالسلام» برای مناجات میرفت که یک بی حیا به او گفت: به خدا بگو من چقدر گناه کنم و تو مرا عذاب نکنی؟! حضرت موسی برای مناجات رفت و خواست برگردد. خطاب شد چرا پیغام بندهام را نمیدهی؟ گفت: خدایا خودت میدانی چه گفت و من از گفتن آن شرم دارم. فرمود: در جواب او بگو: بالاترین عذاب را به تو دادهام و تو متوجه نیستی. بعد خطاب شد که به او بگو: آیا تو از عبادت من لذت میبری؟ همین که شیرینی و حلاوت مناجات خودم را از تو گرفتهام و از عبادت و رابطه با من لذت نمیبری، بالاترین درد و مصیبت برای توست، اما تو متوجه نیستی.
لذا مرتبهٔ دوم قساوت نزد اهل دل، بالاترین درد است؛ از هر سرطانی بدتر است و باید این سرطان را رفع کنیم تا دل ما نورانی شود.
مراتب بعدی قساوت که مهمتر از مراتب اوّل و دوّم است، در جلسات آینده بیان خواهد شد.
پي نوشت ها:
1. الملک، 10.
2. الزمر، 22.
3. بقره، 74.
4. الحجر، 29.
5. البقره، 10.
6. النمل، 80.
7. الکافی، ج 2، ص 271.
8. بحارالأنوار، ج 60، ص 18.
9. نهج البلاغة، خطبه 199.
10. وسائلالشّيعة، ج 8، ص 156.
11. الماعون، 4 و 5.
12. عدة الداعى، ص 152.
13. البقره، 45.
[8] . بحارالأنوار، ج 60، ص 18.
[9] . نهج البلاغة، خطبه 199.