بسم الله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
نقش صبر در تحکيم نظام خانواده
راجع به مسئلۀ صبر در خانه و اهمیّت آن، گفته شد که اگر صبر در خانه وجود نداشته باشد، خانه ويرانهاي بيش نيست و زندگي در اين خانه، يک مرگ تدريجي براي اهل آن است.
همانطور که در جلسۀ قبل بيان شد، آرامش خانه و گرمي محيط خانوانده به طرز شگفت آوري محتاج محبّت است. ايجاد و ازدياد محبّت هم جز با ايثار، گذشت و فداکاري ميسّر نخواهد شد. از سوي ديگر، عفو و گذشت و نديده گرفتن بديها و به طور کلي ايثار در خانه، صبر ميخواهد و بدون صبر و شکيبايي کسي نميتواند از اشتباه همسر يا فرزند خود بگذرد يا بنابر دستور قرآن کريم، در برابر ناملايمات و رفتارهاي ناپسند طرف مقابل، به او نيکي و محبّت کند.
بنابراين قاطعانه ميتوان گفت: در پرتو صبر، زندگي براي افراد خانه لذّتبخش و سرشار از مهر و محبّت خواهد بود. اگر زن و شوهر، با شکيبايي و صبوري، نسبت به همديگر محبّت داشته باشند و هنگام نگاه به صورت يکديگر متبسّم باشند، بهشت دنيايي را براي خود فراهم کردهاند. رسول خدا«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» ميفرمايند: براى يك مرد پس از قبول اسلام، هيچ فضيلتي بهتر و برتر از پيوند با يك زن مسلمان درستكار نيست، زنى كه مرد را با ديدن و با نگاه محبّت آميز خود شاد سازد، از دستورش اطاعت نمايد و در غياب شوهرش حافظ عفّت خويش و اموال وى باشد.[1]
اما اگر در خانه، صبر و ايثار و فداکاري وجود نداشته باشد، زندگي سخت و مشکل خواهد بود. ناسازگاري و اختلاف در خانه و بين افراد خانواده، خصوصاً زن و شوهر، بسيار خطرناک است و به مرور يک مرگ تدريجي را براي اهل خانه رقم خواهد زد. اگر هم زن و شوهر از سر اجبار و اکراه با هم بسازند و کنار يکديگر زندگي کنند، از درد ناعلاجي است.
زندگي وقتي شادي بخش و لذّتآفرين ميشود که در آن، محبّت حکمفرما باشد. وقتي خانوادهاي موفق ميشود فرزندان سالم و صالح تربيت کند که پدر و مادر در خانه، سالم و با نشاط باشند. خانوادۀ بينشاط و سرد، نميتواند فرزندان موفّقي تحويل اجتماع دهد. خانم يا آقايي که کمبود محبت داشته باشد و يا خود، آدم بي محبّتي باشد، نميتواند پسر و دختر خوب تحويل جامعه دهد.
تربيت اولاد صالح و شايسته، در پرتو ايثار و فداکاري و محبت بين زن و شوهر امکانپذير ميشود؛ لذا اوّلين قانوني که بايد در خانواده حکمفرما باشد، عفو و گذشت و فداکاري است.
البته چنانکه بيان شد، قرآن کريم مراتب بالاتر را ميخواهد و به اعضاي خانواده توصيه ميکند که علاوه بر گذشت و ايثار و فداکاري، بديهاي همديگر را نبينند و از يکديگر دلگير نشوند تا عفو خداوند شامل آنان گردد: «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُواأَلاتُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَاللَّهُ لَكُمْ»[2] و مهمتر از آن، ميفرمايد: بايد در مقابل بدي ديگري، به او خوبي و نيکي کنيد: «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»[3]
تربيت فرزند صالح، مرهون صبر و استقامت
نکتۀ حائز اهميّت در مبحث خانواده آن است که تربيت اولاد صالح و شايسته، مخصوصاً در زمان حاضر، امر دشواري است. امّا بايد دانست که همين امر مشکل نيز با مهرباني و محبّتي که از صبر و استقامت سرچشمه ميگيرد، قابل انجام است. به عبارت ديگر، اگر پدر و مادر در خانه نسبت به همديگر محبّت حقيقي داشته باشند و هريک از آنها صبورانه همه چيز را براي ديگري بخواهند و هر دو، تربيت صحيح فرزندان را به تمايلات شخصي ترجيح دهند، در امر تربيت فرزند موفق خواهند شد.
در مقابل، پدر و مادر ناشکيبا، که مکرراً در خانه به قهر و پرخاشگري ميپردازند و رفتاري توأم با اهانت و سخنان تند و رکيک در خانه دارند، براي فرزندان خود زندگي ناآرامي که بيشتر شبيه به جهنّم است، فراهم ميسازند. اين جهنّم خودساخته، حاصلي جز فرزندان بداخلاق و عقدهاي نخواهد داشت؛ گرچه ممکن است خانوادهها، چنين مشکلي را در ظاهر فرزندان خود احساس نکنند.
وجود فرزندان عقدهاي در اجتماع، مصائب بزرگي را در پي دارد. بسياري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي در جامعه، از همينجا ناشي ميشود. بسياري از دزديها، جنايات، اعتياد به مواد مخدّر و معضلات اجتماعي ريشه در عقدههاي خانوادگي دارد.
رفاقت و صميميّت زن و شوهر با يکديگر، زمينهساز تربيت فرزندان شايسته است، همچنانکه فرزندان ناصالح، در اثر سردي محيط خانه و کمبود محبّت پديد ميآيند.
ثبت گناه و ثواب فرزند، در پروندۀ اعمال پدر و مادر
نکتۀ ديگري که شايان توجه است، اينکه اگر فرزند خانواده در اثر تربيت غلط، خطاکار يا گناهکار شد، گناه و لغزش او، علاوه بر خودش، گريبان پدر و مادر را نيز خواهد گرفت و آن گناه، در نامۀ اعمال پدر و مادر نيز ثبت خواهد شد، حتي اگر آن پدر و مادر از دنيا رفته باشند. در مقابل، اگر پدر و مادري براي تربيت فرزندان خود تلاش کنند و با گرم نگه داشتن محيط خانواده، زمينهساز تربيت سالم آنان شوند، در حقيقت براي خود باقيات الصّالحاتي فراهم کردهاند و حتّي پس از مرگ آنان، اگر فرزندان کار نيکي انجام دهند، علاوه بر پاداش فرزندان، پدر و مادر نيز در آن شريک خواهند بود و به همان اندازه والدين هم پاداش دارند.
پيغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» بارها ميفرمودند: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»[4]
اگر کسي کار نيکي انجام دهد و يک باقيات الصّالحات براي خود قرار دهد، مثلاً مسجد، مدرسه يا پلى بسازد، يك كار عمرانى بكند و بهتر از همۀ اينها اين است كه يك اولاد صالحى تحويل جامعه بدهد، آنگاه اين بچۀ سالم هرکاري که بکند، به همان اندازه خداوند به پدر و مادرش نيز ثواب ميدهد. در مقابل، اگر پسر يا دختر در خانواده، لاابالي و ناصالح شدند، علاوه بر اينکه براي آنها گناه نوشته ميشود، به همان اندازه هم براي پدر و مادري که مواظبت نکردهاند و به تربيت صحيح فرزند خود اهميّت ندادهاند، حتّي اگر از دنيا رفته باشند، گناه نوشته ميشود.
مسألۀ تربيت، بسيار مهم و حائز اهميّت است. آنچه زمينهساز اين تربيت صحيح ميشود، محبّت ناشي از صبر بين والدين است. زن و شوهر در رفتار با يکديگر، خصوصاً در مقابل فرزندان، بايد محبت، گذشت، ايثار و فداکاري را سرلوحۀ اعمال و رفتار خود قرار دهند و نسبت به يکديگر، وفاداري و رفاقت و مودّت داشته باشند. در اين صورت خواهند توانست فرزندان سالمي تحويل جامعه دهند.
اهميّت تربيت صحيح فرزندان
در باب اهميّت تربيت صحيح، توجّه به يکي از آيات نوراني قرآن کريم بسيار ضرورت دارد. قرآن کريم ميفرمايد:
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً»[5]
اين آيۀ شريفه، يک معناي ظاهري و يک معناي باطني دارد:
معناي ظاهري آيه آن است که قرآن کريم، براي همۀ انسانها، شخصيت فراوان قائل شده است. دنياي روز و جهان استکباري براي انسانها اهميّتي قائل نيست و ناگهان با يک بمب، صدها نفر و بلکه هزاران نفر را نابود ميکند. امّا اسلام عزيز و قرآن کريم به اندازهاي براي شخصيّت انسانها احترام و اهميّت قائل است که ميفرمايد:«کشتن يک انسان، نظير کشتن همۀ آدميان و نجات يک نفر از مرگ، مانند زنده کردن کلّ انسانها است».
مسلمانان بايد براي برخورداري از چنين ديني به خود ببالند و افتخار کنند و مهمتر آنکه در جهت عملي کردن اين آيۀ شريفه اقدام کنند. مثلاً وقتي کسي در مضيقه و گرفتاري است و از زندگي خود که براي او مرگ تدريجي است، رنج ميبرد يا قصد خودکشي دارد، اگر ديگري بتواند به او کمک کند و به فرياد او برسد و گرۀ کار او را باز کند، در اين صورت نه يک نفر، بلکه همۀ مردم را نجات داده برعکس، اگر کسي ديگري را بکشد يا باعث مرگ او شود، مثل آن است که جهان را کشته باشد.[6]
معناي باطني آيۀ شريفه طبق فرمايش امام باقر«سلاماللهعليه» اين است که اگر کسي، شخص ديگري را از راه حق منحرف کند، يا يک پدر و مادر بچۀ دروغگو، بيحجاب و بيتربيت و بينماز تحويل جامعه دهند، نه تنها يک نفر، بلکه جهان را کشته اند؛ در مقابل، اگر تربيت فرزند صحيح باشد و خانواده بتواند فرزند صالحي را تحويل جامعه دهد و او را هدايت کند، مانند آن است که جهان را زنده کرده باشند. مسلّماً زنده کردن جهان ثواب فراواني دارد. اگر خانمي بتواند دختر مذهبي و محجّبهاي تحويل جامعه دهد يا پدري بتواند پسر صالح و نيکوکاري را به جامعه بفرستد، ثوابي به اندازۀ ثواب زندهکردن همۀ جهان را دارد.
دو صد گفته چون نيم کردار نيست!
البته بايد توجّه داشت که رفتار عملي پدر و مادر، مهمترين و مؤثرترين عامل در تربيت فرزند است. به عبارت ديگر، اگر پدر و مادر، خود مواظب اعمال و رفتار خود نباشند، خواه ناخواه فرزندان آنها بد اخلاق و بد رفتار خواهند شد. پدر و مادري که بسياري از اوقات خود را پاي ماهواره و فيلمهاي شهوتانگيز و غيراخلاقي و ... سپري ميکنند، نميتوانند انتظار برخورداري از بچههاي سالم، مؤمن و خوش اخلاق داشته باشند.
به تجربه نيز اثبات شده است که گاهي کودکان دو سه ساله با الگوپذيري از والدين خود، به يک رقاص حسابي تبديل شدهاند يا از دروغگويي و غيبت و ناسزاگويي پدر و مادر الگو ميگيرند. کودکي که ميبيند والدينش مدام غيبت ميکنند، تهمت ميزنند و شايعهپراکني ميکنند، اوقات خود را با فيلمها و تصاوير شهوتانگيز ميگذرانند و ... به طور ناخودآگاه تأثير ميپذيرد. اين نوع آلودگيها در فرزندان، تقصير والدين است و آنها بايد در اين امور، بسيار مواظب رفتار و عملکرد خود باشند.
عکس آن نيز صادق است، مثلاً به تجربه اثبات شده است که والدين فداکار، راستگو و خوش اخلاق، فرزنداني شبيه به خود دارند. همچنين بسيار ديده ميشود، کودک خردسال با مشاهدۀ نماز خواندن پدر و مادر خود، دنبال چادر يا سجاده ميگردد و حرکات پدر و مادر در نماز را تکرار ميکند. از همين جهت، در روايات سفارش شده است که فرزندان خود را به مسجد ببريد و نماز و صدقه و کمک به ديگران را به آنها ياد بدهيد.
خلاصه آنکه افعال و کردار انسان، تأثير به سزايي بر روي روح و روان فرزندان دارد. همين تأثيرات است که از بچۀ دو سه ساله، انسان نيکوکار يا بدکار ميسازد.
تقسيم دوران تربيت فرزند از نظر روايات
يکي از روايتهاي مهم در بحث تربيت فرزند، اين روايت است: «الْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ وَ وَزِيرٌ سَبْعَ سِنِينَ»[7]
اين روايت از نظر روانشناسان بسيار عالي و پرمحتواست، لذا آن دسته از روانشناسها که دينگرا هستند، از اين روايت در کتابهاي خود فراوان استفاده کردهاند. روايت ميفرمايد: دوران زندگي فرزند از وقتي به دنيا ميآيد تا وقتي بزرگ ميشود و زندگي مستقلي تشکيل ميدهد، به سه قسمت تقسيم ميشود.
در هفت سال اول، فرزند، بر پدر و مادر سيادت دارد؛ يعني بايد ناز او را بکشيد و تا ميتوانيد به او خدمت کنيد و از نظر خوراک و پوشاک و مسکن، او را در رفاه قرار دهيد. در همين هفت سال، ناگهان مشاهده مي شود که فرزند، اهل دين و تقيّد به ظواهر شرع شده يا خداي نکرده لاابالي در دين شده و حتّي از چادر ميترسد و دوست دارد با وضعيّت زنندهاي به خيابان برود.
هفت سال اوّل زندگي، تأثير و سازندگي عجيبي در فرزند دارد. احترام گذاشتن يا پرخاشگري، کتک زدن يا با محبّت برخورد کردن و به طور کلّي، هر نوع رفتار والدين با فرزند، تأثيرات هميشگي بر او ميگذارد و ميتواند باعث تحويل فرزند صالح و سالم به جامعه شود يا خداي ناکرده، فرزندي عقدهاي براي جامعه پديد آورد. اگر انسان از ابتدا و از زير بنا مواظب تربيت فرزند خود نباشد، نميتواند فرزند شايستهاي داشته باشد. گاهي در همان هفت سال اوّل، اخلاق و تربيت فرزند خراب ميشود و جبران آن مشکل است.
دربارۀ هفت سال دوّم روايت ميفرمايد: «عَبْدٌ سَبْعَ سِنِينَ»؛ يعني بايد به اندازهاي که فرزند تحمّل دارد، از او کار بکشيد، البته نه با زور و تحميل، بلکه با محبّت و تمنّا. بچّه بايد در کارهاي خانه کمک کند، در امور مختلف کمککار والدين باشد و خلاصه پدر و مادر، بدون تحميل و اجبار، فرزند را به انجام کارهاي مختلف وادار کنند. افزون بر اين، عشق و علاقه به درس و بحث و کتاب بايد در اين سنين، در فرزند ايجاد گردد تا در آينده درسخوان و فعّال شود.
در هفت سال سوم، فرزند بايد مانند مشاور خانواده باشد؛ يعني به اندازهاي به او شخصيّت بدهند که نظر او را در تصميمگيريها مهم بدانند. پدر و مادر با محبّت نظر او را نيز در کارها بخواهد و با اين کار مشورتي، روحيه و شخصيّت او را پرورش دهند.
پس از دورۀ سوّم زندگي، وقتي فرزند ازدواج کرد و زندگي مستقلي تشکيل داد، امور زندگي او به خودش بستگي دارد.
تأثير مشورت با فرزند، در تکوين شخصيّت او
اصل شور و مشورت، خصوصاً شوراي عمومي، کار بسيار نيک و پسنديدهاي است؛ مانند رأي دادن و تشکيل شوراهاي اسلامي و... قرآن کريم بر شوراها تأکيد فراواني دارد و حتّي دستور ميدهد که استبداد نداشته باشيد و در کارها مشورت کنيد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ»[8]
در آيۀ ديگر نيز خطاب به پيغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» ميفرمايد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ»[9]
پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» به فکر و مشورت ديگران نيازي ندارند، امّا اين کار پيامبر، مايۀ پرورش شخصيّت ديگران است؛ لذا رسول خدا«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» در جنگها و برخي ديگر از مسائل، اصحاب را جمع کرده و با آنها مشورت ميکردند.
همانگونه که قرآن کريم بر مشورت تأکيد دارد و پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» را ملزم به مشورت ميکند، پدر و مادر نيز بايد با بچههاي خود در هفت سالۀ سوّم زندگي، مشورت کنند.
تربيت شخصيّت به اين سبک، سخت و مشکل است، امّا پدر و مادر با اين رفتار خود، باعث شخصيّتبخشي به فرزندان ميشوند. فرزندي که براي خود شخصيّت قائل باشد، به دنيال رفيقبازي و هوي و هوس که ناشي از بيشخصيّتي است، نميرود. پسر يا دختر نوجوان و جوان اگر صاحب شخصيّت باشد، به دنيال درس و عبادت و خدمت به خلق خداست، نه هوسراني و شهوتراني که نشانۀ بيشخصيّتي و بيهويّتي است.
از همين جهت، روانشناسان اصرار دارند که هفتهاي يک جلسه بين اعضاي خانواده برقرار کنيد و حتّي در تنظيم خرج و مخارج زندگي، از نظر مشورتي فرزندان استفاده کنيد. اگر وضع مالي خانوادهاي مناسب نيست، بايد به نوجوان خود بگويند که مجبورند زندگي سادهاي داشته باشند و آنها را در امور زندگي دخالت دهند. يک جلسۀ مشورتي با دختر و پسر، به اندازۀ يک سال تربيت، براي فرزند، شخصيّت آفرين است.
پينوشتها
===================
1. الكافي، ج 5، ص 327
2. نور/ 22
3. رعد / 22
4. الفصول المختاره، ص 136
5. مائده / 32
6. نفسير العياشي،ج 1، ص 313
7. مكارم الأخلاق، ص 218
8. شوري / 38
9. آل عمران / 159