اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم بسم اللَّه الرحمن
الرحيم رب اشرحلى صدرى و يَسِّرلى امرى و احْلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
مسئله 4):15)
در مسأله پانزده فرمودند »اذا استأجر ارضاً للزّراعة
مثلاً فحصلت آفة سماويّة اَوْ ارضيّه توجب نقص الحاصل لم تبطل و لايوجب ذلك نقصاً
فى مال الاجاره و لاخياراً للمستأجر« آفتى كه به زراعت وارد مىشود گاهى آفت
سماويست آفت ارضى است و مربوط به زمين نيست مثل اينكه مثلاً هوا گرم مىشود خيلى و
حاصل را مىسوزاند يا هوا سرد مىشود خيلى و حاصل يخ مىزند. اگر اين باشد خب
معلوم است اجاره باطل نيست و خسارت را هم بايد آن مستأجر تقبّل بكند. زراعتى را
اجاره كرده مثلاً 100 هزار تومان و معمولاً 200 هزار تومان حاصلش است، حالا 100 هزار
تومان هم برنداشت بلكه هيچى برنداشت خب معلوم است مثل اينكه خانهاى را اجاره كرده
باشد و بنا بود مثلاً ادارى بود منتقل بشود كه منتقل نشد در خانه بسته شد و يكسال
از خانه اصلاً استفاده نكرد معلوم است كه خسارت مال مستأجر است منفعت را مالك بوده
استفاده نكرده يا اينكه منفعت به آن ضرر خورده است. مسألهاى را كه سيد در آن
متعرّض است اين است.
امّا يكدفعه ضرر مىخورد به حاصل براى خاطر زمين.
زمين نقص پيدا مىكند قنات مىخشكد چاه مىخشكد يا اينكه زمين شوره زار مىشود،
اگر اينجور باشد معلوم است كه اگر معتنى به باشد مورد اجاره وقتى كه نباشد اجاره
باطل مىشود. مثل اينكه خانه را مىخواست استفاده كند نشد سيل آمد خانه را خراب
كرد حالا همهاش را خراب كرد يا بعضىاش را خراب كرد. اگر همهاش را خراب كرد
اجاره باطل مىشود، اگر بعضىاش را خراب كرد خيار فسخ دارد. ولى على كل حالٍ ضرر
براى موجر است نه براى مستأجر. اگر مورد اجاره ضرر به آن آمد خب ديگر معلوم است
اجاره باطل و اين مورد حرف مرحوم سيد هم نيست.
گاهى اين اجاره يكى عين است، يكى منفعت، آن عين امانت
دست مستأجر است منفعت را مالك است، لذا اگر ضرر به منفعت بخورد خب از كيسه خودش
رفته براى اين كه ضرر به ملك اگر بخورد از ملك هر كه هست رفته، خب الان ضرر خورده
به منفعت، وقتى ضرر به منفعت بخورد منفعت را مستأجر مالك است بايد جبرانش هم بكند.
چنانچه اگر حاصل معمولاً 1000 من گندم برداشت مىشد حالا هوا خوب بود، آب خوب بود،
بجاى 1000 من 2000 من برداشت شد خب چه كسى مالك است؟ مستأجر. چرا؟ براى اين كه
منفعت اين عين مال اين است، اگر متوسط باشد مال اين است كم باشد مال اين است، زياد
باشد مال اين است. اما يك دفعه نقص مىخورد به آن كه پيش اين امانت است. به ملكش
نه، به مورد امانت، خب اگر به مورد امانت يعنى به زمين خسارت آمد ديگر خواه ناخواه
آن هم خسارت مال مالك است، چنانچه مثلاً اگر زمين ترقى كرد اگر زمين آباد شد خب
اگر اين زمين بواسطه هواى خوب آباد شد مسلّم اين زمين براى كيست؟ براى مالكش، اگر
هم خسارت به آن خورد مال كيست؟ مال مالكش. آن وقت اگر ضرر خيلى بالا باشد به جورى
كه عرف بگويد ديگر مورد اجاره نيست اجاره باطل است اگر نه، هست اما كم است يعنى از
عرف كمتر، مسلّم اين آقاى مستأجر خيار دارد.
آن صورت ضرر خوردن به عين را سابقاً مرحوم سيد مفصل
دربارهاش صحبت كردهاند لذا در اين باره اصلاً صحبت نمىكنند و تمام صحبت را
بردهاند روى آنجا كه ضرر به منفعت بخورد نه ضرر به عين. در باب اجاره اگر ضرر به
عين بخورد از جيب موجر، مالك زمين، اگر ضرر به منفعت بخورد از جيب مستأجر از جيب
مالك منفعت يعنى آن كه خانه را، زمين را اجاره كرده است، و مرحوم سيد الان بحثشان
روى آنجاست كه ضرر به منفعت بخورد نه ضرر به عين بخورد. ضرر به عين بخورد را قبلاً
صحبت كردهاند. »من خيلى دلم مىخواهد كه همه مخصوصاً فضلا خيلى مطالعه بكنند بناى
ما بر اين بود از همان روزى كه من درس خارج رفتم درس آقاى بروجردى يادم است كه با
هم مباحثهام مطالعه جدّى روى آن كرديم، بعدش هم يادم است دو، سه ساعت در آن درس
مطالعه كرديم و تا آخر چنين بود، جزوهاش را هم نوشتيم حالا از شما اين جور
توقعها داريم: تقاضا داريم از شما هم پيش مطالعه داشته باشيد هم پس مطالعه، هم
حاشيه منهِ، هم حاشيه منهُ، استاد بزرگوار، حضرت امام رضواناللَّهتعالىعليه
مىفرمودند مرحوم حاج شيخ گفتند كه آقا سيد محمد فشاركى كه خيلى بزرگ بوده،
اصفهانى زرنگى بوده، به من گفتند يك جزوه بنويس بياور تا من ببينم، مىگويند من
جزوه را نوشتم بردم، فردا كه آمدم خدمت ايشان گفتند خوب جزوهاى بود باركاللَّه،
خوب توانسته بودى مطالب را ضبط بكنى اما يك نقص داشت و آن حاشيه منهُ نداشت و تو
بايد اقلاً دو، سه تا حاشيه منهُ داشته باشى. بعد به قول حضرت امام مىگفتند كه يك
اعتراض كردند كه چرا حاشيه منهِ نداشت گفتند كه تو بايد اگر راستى اشكال دارى
اشكال، اگر ندارى فحش بده، كه چقدر خوب درس خواند، من نمىتوانم اشكال به او بكنم.
راستى اين كه به جايى رسيدند خب همينها بودند ديگر. استعدادهايشان كه بيشتر از
شماها نبود معمولاً، نه ذهن و حافظه ايشان، نه استعدادشان همه وقتشان را گذاشتند
روى درس شد آسيد محمد فشاركى. بنابراين حضرت آيتاللَّه آقاى فاضل ايشان - من هم
تجربه كردهام - »از زبان ايشان بگويم ايشان فرمودند كه من 50 40 سال است درس
مىگويم و در اين 50 40 سال بهتر از طلبههاى اصفهانى نديدم، اين حرف يك مرجع است،
حرف يك غير اصفهانى است روز قيامت همه شما بايد جواب بدهيد كه اين عمر شما، اين
فرصتى كه الان جلو آمده، توى خارج، يك خارج خوبى، اين كتاب اجاره را همهتان يا
بعضىتان بايد بود اين كتاب را چاپ كرده باشيد. فرصتى الان جلو آمده از اين فرصت
استفاده نمىكنيد. خب حالا اين همه حاشيه منهِ، »اذا استأجر ارضاً للزراعة مثلاً
حصلت آفة سماويه او ارضيه توجب نقص الحاصل« نه نقص الارض كه نقص الارض را سابقاً
گفتند اگر اين باشد »لم تبطل الاجارة« و »لايوجب ذلك نقصاً فى مال الاجاره« براى
اين كه ضرر به مستأجر خورده، نه ضرر به موجر خورده و نه ضرر به موجر خورده باشد »و
لاخياراً بالمستأجر« براى اينكه خيار آنجاست كه ضرر به عين بخورد، نه ضرر به منفعت
خوب حالا تا اينجا معلوم. حالا اگر شرط ابراء كرد گفت كه اين زمين را من اجاره
مىكنم از شما سالى 100 هزار تومان كه حاصل معمولى بدهد كه معلوم است حاصل
معمولىاش عرفاً چقدر است اما اگر كمتر ضبط كردم ديگر خسارت مال شما، 100 هزار
تومان را ندهم 50 هزار تومان بدهم. مرحوم سيد مىفرمايند اين طورى نيست براى اين
كه شرط است و بايد وفاى به شرط بشود الا اين كه شرط فعل باشد مىگويند طورى نيست،
شرط نتيجه هم باشد مىگويند طورى نيست، شرط فعل معنايش اين است كه اين جور
مىگويد، مىگويد كه من اين زراعت را اجاره مىكنم به 100 هزار تومان كه اگر حاصل
برداشت نكردم شما بعد از اين كه مىخواهم اجاره بدهم مرا برىءالذمه بكنيد همهاش
را به 50 هزار تومان، به اين مىگويند شرط فعل يعنى وقتى كه موقع داد و ستد است
بگويد برىءالذمه است كردم، شرط نتيجه آن است كه از همين حالا درست مىكند،
مىگويد كه من اين زراعت را اجاره مىكنم به 100 هزار تومان و خسارت مال تو كه به
اين مىگويند شرط نتيجه يعنى نتيجه فعل را مىآورد شرط قرار مىدهد و اين را هم
ايشان مىفرمايند طورى نيست بله يك اشكال هست كه شده گفتهاند آقا تعليق انشاء است
و تعليق در انشاء محال است براى اين كه معنايش اين مىشود اگر 100 هزار تومان
برداشت كردم هيچى، اگر كمتر تو بايد بدهى و اين تعليق است و تعليق اشكال دارد،
مرحوم سيد چون تعليق در انشاء را اشكال مىكنند اينجا مىفرمايند اين تعليق در شرط
است، تعليق در انشاء نيست و چون كه تعليق در شرط است اشكال ندارد.
در باب تعليق در انشاء كه در همين عروه چندين صحبت
شده، تعليق در انشاء را بعضىها گفتهاند محال است. براى اين كه انشاء يك امر
منجزى است و معنا ندارد چيز منجر معلق بشود به چيزى براى اين انشاء يك فعل است و مثل
اخبار مىماند. همين طور كه اخبار نمىشود تعليق بشود، انشاء هم نمىشود تعليق
بشود محال است. اين يك قول.
مرحوم سيد اين را قبول ندارد و مىفرمايد تعليق در
انشاء مانعى ندارد براى اين كه ما حتى در فقه و در كتابهاى فقه تعليق در انشاء
داريم مثل نذر باب نذر تعليق در انشاء است. مىگويد خدايا به ذمه من 1000 تومان
اگر برادرم بيايد، به ذمّه من 1000 تومان اگر حاجت من ادا بشود خب همين تعليق در
انشاء است و اشكال ندارد.
شرط آن است كه انشاء را مىكند مثل همين جا مىگويم
كه آجرتك، آن هم مىگويد قبلت، آن وقت توى شرطش مىگويم اگر حاصل كم شد مال من، يا
مال تو. اين را مىگويند تعليق در انشاء خود شرط را يك دفعه مىگويد آجرتك، آن هم
مىگويد قبلت به شرط اين كه چيز ياد من بدهى خب اين تعليق ندارد. يك دفعه مىگويد
آجرتك، آن مىگويد قبلت به شرط اين كه حاصل من برداشت بشود به طور متوسط اين را
مىگويند تعليق در انشاء معلوم هم نيست كه آيا حاصل برداشت بشود، حاصل برداشت نشود
تعليق در انشاء آن است كه معلوم نيست چه جور مىشود. لذا مرحوم سيد در عروه تعليق
در انشاء را مىگويند اصلاً اشكال ندارد.
يك دفعه يك انشاء منجز است آجرتك، قبلت. يك شرط معلق
است مىگويد آجرتك، قبلت تمام مىشود و يك شرط هم در ضمن عقد مىكند و آن اين كه
اگر خسارت باشد مال تو باشد نه مال من.
تعليق در انشاء معمولاً برمىگردد به تعليق در منشأ.
تعليق در انشاء همين جورى كه مشهور هم هست محال است براى اين كه يك چيزى را يك كسى
بخواهد ايجاد كند توى ايجادش تعليق باشد، اين محال است، بگويد كه من ايجاد مىكنم
اجاره را به شرط آمدن زيد، اين نمىشود براى اين كه ايجاديات است، ايجاديات دوران
امر بين وجود و عدم است يا وجود است يا عدم، اما وجود آبكى ديگر در انشائيات
نمىشود، در اخبار هم نمىشود بله در منشأ مىشود يعنى ايجاد بكند منشأ معلق را و
اين را هم كه مرحوم سيد مىفرمايند مىشود همين مرادشان است كه ايجاد مىكند،
ايجاد تعليقبردار نيست براى اين كه يك فعل است اما چه چيزى را ايجاد مىكند؟ گاهى
منجز را، گاهى معلق و اسمش را مىگذارند تعليق در منشأ معلوم است اشكال ندارد.
بنابراين تعليق در انشاء محال است و اين آقايان هم كه فرمودهاند كه نمىشود شرط و
عقد اينها تعليق بشود مرادشان همين تعليق در انشاء است. جوابش اين است كه بله
تعليق در انشاء محال است اما تعليق در منشأ اشكال ندارد. منشأ تعليقى را انشاء
مىكند، مثل اخبار تعليقى را اخبار مىدهد خب فعل ما آمده روى يك معلق يعنى ما
ايجاد كردهايم يك امر معلقى را، اخباراً او انشاءً، اسمش را مىگذارند تعليق در
منشأ و اشكال ندارد.
مرحوم سيد مىفرمايد اشكال ندارد الا اينكه - اينجا
فهميده مىشود كه ايشان گير اجماع است - اين كه گفتهاند - اجماع داريم تعليق در
انشاء نمىشود اين اجماع چقدر درست است و آيا مرادشان چيست؟ تعليق در انشاء و
تعليق در منشأ چيست؟ معلوم نيست اجماع چيست؟ اما بالاخره مرحوم سيد را اين اجماع
گرفته است و مىفرمايند كه تعليق در انشاء نمىشود للتعبد، للاجماع، لذا اينجا
مىفرمايند خب بله تعليق در انشاء نمىشود اما تعليق در شرط چون اجماع روى آن نيست
پس مانعى ندارد پس بنابراين در مسئله ما چون تعليق در اصل عقد نيست آن اجماع نيست،
تعليق در شرط است و چون تعليق در شرط است اشكال ندارد.
ولى ما مىگوييم اينها همه تعليق در منشأ است و تعليق
در منشأ در اصل انشاء باشد مانعى ندارد، در شرط هم باشد مانعى ندارد، اجماع هم در
مسئله نيست اجماع هم يك اجماع عقلى است و همان است كه گفتم ضرورت است كه تعليق در
انشاء محال است اجماع هم همين را مىخواهد بگويد، اما تعليق در منشأ اصلاً معقد
اجماع نيست، مورد اجماع نيست. بنابراين اجماعى در مسئله نداريم، تعليق در منشأ،
اشكال ندارد، تعليق در شرط هم اشكال ندارد، شرط فعل باشد يا شرط نتيجه، و در مسئله
ما على كل حال شرط خسارت را به گردن مالك گذاشتن اشكال ندارد.
»نعم لو شرط على الموجر ابرائه من ذلك بمقدار ما نقص«
شرط مىكند كه اگر اين حاصل كه مثلاً بايد 1000 من باشد عرفاً، 500 من درآمد بجاى
100 هزار تومان، 50 هزار تومان به تو بدهم، ابراء بكن مرا آن وقت، نه حالا در وقت
پول دادن من به تو مرا ابراء بكن، برىء الذمه بكن
به اين مىگويند شرط فعل. »نعم لو شرط على الموجر
ابرائه من ذلك بمقدار ما نقص بحسب تعيين اهل الخبرة خمساً او ربعا او نحو ذلك«
قاعده اين است كه اين زمين 100 من گندم بدهد حالا مىگويد اگر از 100 من گندم كمتر
شد، تو مرا برىء الذمه بكن، اين يك صورت. »او ان يهبه ذلك المقدار« مىگويد كه
ابراء ذمه نمىخواهم بكنى، مرا هبه بكن، 100 هزار تومان به تو بدهكار هستم 50 هزار
تومانش را هبه كن، 50 هزار تومان بگير، 50 هزار تومان هبه كن، باز هم مىشود شرط
فعل »او ان يهبه ذلك المقدار اذا كان مال الاجاره عيناً شخصيّه فالظاهر الصحة« شرط
فعل است طورى نيست. اين فالظاهر در مقابل چيست؟ در مقابل آن حرف بعد كه گفتهاند
تعليق است، ايشان مىگويند تعليق طورى نيست. »بل الظاهر صحة اشتراط البرائة على
التقدير المذكور بنحو شرط النتيجة« كه به نحو شرط فعل اين است كه آن وقتى كه
مىخواهم پول بدهم 50 هزار تومان مرا برىء الذمه كن شرط نتيجه اين است كه اگر
نقصى پيدا كرد به گردن تو. 50 هزار تومان اگر عرفاً نقصى پيدا كرد و من نقص از روى
حاصل برداشتم به گردن تو. كه نتيجه آن فعل را مىآورد شرط قرار مىدهد كه در باب
نذر هم اگر يادتان باشد، نذر هم گاهى شرط فعل است، گاهى شرط نتيجه است. يكدفعه اين
جور مىگويد كه اين گوسفند من مال امام زمان، اين مىشود شرط نتيجه گاهى مىگويد
للَّه علىّ اگر حاجتم برآورده شد يك گوسفند در راه امام زمان بدهم اين را مىگويند
شرط فعل كه آن وقتى كه حاجتش برآورده شد مىرود گوسفند را مىخرد، مىآورد انشاءً
در راه امام زمان مىدهد به آيتاللَّه.
»بل الظاهر صحة اشتراط البرائة على التقدير المذكور
بنحو شرط النتيجة« خب حالا اين شرط تعليق است براى اين كه نمىدانيم اين حاصل نقص
پيدا مىكند يا نه؟ ممكن است اين 100 من گندمى كه مىخواست بردارد 200 من گندم بردارد
و از حالا مىخواهد نقص را بگذارد گردن او اين تعليق در انشاء است و تعليق در
انشاء محال است »و لايضرّ التعليق« تعليق مانعى ندارد »لمنع كونه مضرّاً فى
الشروط« كه فهميده مىشود مرحوم سيد تعليق در انشاء را مىگويد جايز نيست و چرا
جايز نيست؟ نه اينكه محال است براى اين كه اگر محال بود ديگر فرق بين شرط و مشروط
نيست. براى خاطر اجماع. چون اجماع در مسئله هست تعليق در انشاء محال است. مىگويند
خيلى خوب اينجا كه تعليق در انشاء نيست، تعليق در شرط است و تعليق در شرط ديگر
اجماع روى آن نداريم لذا مىفرمايند كه »و لايضر التعليق« چرا؟ براى اينكه در اصل
عقد نيست بلكه در شرط عقد است و گفتم مرحوم سيد از افرادى است كه مىفرمايند تعليق
در انشاء محال نيست، محال نبودنش را هم بر مىگردانند به تعليق در منشأ. مىگويد
تعليق در انشاء كه نيست، مسلم تعليق در انشاء محال است. براى اين كه فعل من كه از
ايجاديات است معنا ندارد تعليق داشته باشد اما منشأ من ممكن است منجز باشد، ممكن
است معلق باشد. لذا مرحوم سيد مىگويند تعليق در منشأ است، اشكال ندارد اما اجماع
روى آن است كه ما به مرحوم سيد مىگوييم اجماع روى تعليق در انشاء است نه تعليق
منشأ. حالا ايشان مىفرمايند اجماع دارد، اما اينجا اجماع نيست چرا اجماع نيست
براى اين كه تعليق در شرط است نه تعليق در اصل عقد. »لمنع كونه مضرّاً فى الشروط«
خب اين تا اينجا مسئله تمام شد حالا يك صورتش را مىخواهند اشكال كنند ببينيم
اشكال دارد يا نه؟ مىفرمايد »نعم لو شرط برائته على التقدير المذكور حين العقد
بان يكون ظهور النقص كاشفا عن البرائة من الاول« اين مىشود يا نه؟ كه نظير آن بيع
فضولى كه گفتيم مىگويد كه اين زمين را اجاره مىكنم به 100 هزار تومان كه حاصل
متعارف بدهد كه اگر حاصل متعارف نداد تو مرا برى الذمه بكنى كِى برىء الذمه بكنى؟
يعنى الان مرا برىءالذمه بكنى اگر اين حاصل نقص بشود، مرحوم سيد مىگويند مىشود
اين طورى نيست اشكالش اين است كه غررى است براى اين كه نمىدانيم وضعش چه جورى است
ولى اشكال در اين است كه اصلاً اين جور چيزى مىشود يا نه؟ كه اين برائتى كه بعد
بايد پيدا بشود همين حالا پيدا بشود؟ در شرط نتيجه خوب مىشود شرط فعل بعد از نقص
هم خوب مىشود كه همان دو، سه تا فرضى كه ايشان اول فرض كردند كه اين جور باشد
بگويد كه آجرتك، آن هم بگويد قبلت به شرطى كه اگر 100 هزار تومان برداشت نكردم آن
وقتى كه مىخواهم پول بدهم مرا برىء الذمه بكنى، به من هبه بكنى، اين شرط فعل است
طورى نيست، شرط نتيجه هم طورى نيست اين كه اگر من 100 هزار تومان برداشت نكردم
كسرى مال تو، اين هم شرط نتيجه طورى نيست و اما بگويد حالا مرا برىالذمه كن و
بخواهد عقد را با اين شرط درست بكند، اين مىشود يا نه؟ بگويد آجرتك، قبلت كه اگر
نقصى پيدا شد تو الان مرا برى الذمه كنى، اين را اصلاً نمىدانم چه جورى فرضش
بكنيم فرض مسئله اين است كه هم ذمه مستأجر را مشغول كنند، هم موجر را، مستأجر
ذمهاش مشغول مىشود به آن مالالاجاره و موجر ذمهاش مشغول مىشود به برائت، لذا
اين مىشود يا نه؟ مرحوم سيد مىگويند مىشود الا اين كه بر مىگردد به غرر براى
اين كه نمىدانيم آيا ضرر مىكند يا نه؟ چقدر ضرر مىكند؟ پس غررى است و اما اگر
بگذارد آخر كار ديگر غررى نيست براى اين كه آخر كار معلوم است كه چقدر بايد به او
هبه بكند. چقدر بايد غرامت بكشد و اما از حالا اين شرط غررى است و شرط غررى باطل
است و از اين جهت مىفرمايند باطل است ولى من اشكال دارم كه اصلاً اين حرف مىشود
يا نه؟ اين كار مىشود يا نه؟ اين را فرضش كنيد »نعم لو شرط برائته على التقدير
المذكور حين العقد«
مسئله 3 صورت پيدا مىكند: يك صورت شرط فعل اين كه
بعد از آنكه فهميد چه چيزى به كجاست اگر نقصى هست مرا برى الذمه بكن به اين
مىگويند شرط فعل طورى نيست، يكى هم شرط نتيجه مىگويد من اجاره مىكنم زمين را كه
اگر نقص پيدا كردم نقصش مال تو، اين هم طورى نيست. يكى هم از همين حالا ذمهاش را
مشغول مىكند مىگويد كه من اجاره مىكنم به 100 هزار تومان، ذمه تو را مشغول
مىكنم به برائت كه اگر بعد از اين نقصى پيدا شد تو مرا برىالذمه كنى، از حالا
حين العقد ذمه مشغول باشد، اين مىشود يا نه؟ مرحوم سيد مىگويند مىشود الا اين
كه چون غرر است از اين جهت اشكال پيدا مىكند »نعم لو شرط برائته على التقدير
المذكور« يعنى على نقص لو شرط برائت حين عقد را »بان يكون ظهور النقص كاشفاً عن
البرائة من الاول« اين جورى، مىفرمايد »فالظاهر عدم الصحة« چرا؟ »لعوده الى الجهل
بقمدار مال الاجاره حين العقد« چون كه مجهول است اشكال پيدا مىكند، براى اين كه
مال الاجاره الان نمىدانيم چقدر است اشكال پيدا مىكند. اگر يادتان باشد سابقاً
اين جور غررها را ايشان مىفرمودند طورى نيست براى اين كه در يك حد محدودى است و
چون حد محدود است مىفرمودند طورى نيست سابقاً اگر يادتان باشد مىگفتند كه فعله
را اجاره مىكند 8 ساعت اما چه كارى مىخواهد دستش بدهد يا خادم را يك ساله اما
چقدر كار بكند؟ چه جور باشد؟ معلوم نيست مىگفتند اينها طورى نيست براى اين كه
اينها عرفا غرر نيست چون در يك چارچوب محدودى است، روى آن فرمايششان اينجا هم بايد
بگويند غرر نيست براى اين كه محدود است. محدود به حد است و مىگويد 100 هزار
تومان. مثل آنجا كه مىگويد 100 هزار تومان ضررش مال تو، خب ضررش معلوم نيست هست
يا نيست، آنجا را مرحوم سيد بگويند غرر نمىگويند غرر، بگويد 100 هزار تومان اگر
كم شد تو برىء الذمه كن، خب اين هم غرر است، مرحوم سيد مىگويند اين غرر طورى
نيست. اما 100 هزار تومان كه ذمه تو الان مشغول باشد به برائت كردن من، اين را
مىگويند اشكال دارد چون غرر است. على الظاهر صورت اوّل و دوّم و سوّم هيچ كدام
غرر نيست. امّا حرف در اين است كه مىشود اين كار يا نه؟ مرحوم سيد مىگويند
مىشود. اين على الظاهر غرر نيست توى مسئله، چه صورت اول چه صورت دوم، چه صورت سوم
هيچ كدام غرر نيست اگر بتوانيد فرض بكنيد، فرض مرحوم سيد را كه سه صورت، اگر نه،
همان كه مشهور است شرط فعل يا شرط نتيجه، مسئله بعدى براى فردا انشاءاللَّه.
و صلى اللَّه على محمّد و آل محمّد.
--------------------------------------------------
4) عروة الوثقى، ج 2، ص 455.