بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
مرحوم کلینی«رحمتاللهعلیه» در جلد اول اصول کافي روایتی نقل کرده که بسیار ارزنده و آموزنده است. طبق آن روایت، امام صادق«سلاماللهعلیه» میفرمایند:
«مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً فَقِيلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ»[1]؛ هر كه علم را بياموزد و به آن عمل نمايد و به جهت رضاى خدا به مردم تعليم دهد، او را در ملكوت آسمانها بزرگ مینامند و میگويند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل نمود و براى خدا تعليم داد.
در آیات و روایات، بر اهتمام به علماندوزی و اهمیّت به تعلیم و تعلّم تأکید و پافشاری عجیبی شده است. اوّلين آياتى كه پس از بعثت و در غار حرا بر قلب مبارک پيامبر گرامى«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نازل شد، در خصوص تعليم و تعلّم بود: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم»[2].
اهميّت به تحصيل علم، در روايات اهل بيت«سلاماللهعليهم» نيز جايگاه برجستهاي دارد. از جمله مرحوم شيخ کليني«ره» در جلد اوّل «اصول کافي» و مرحوم علامۀ مجلسی«ره» در جلد اوّل «بحارالانوار»، روايات متعددي راجع به فضائل علم و عالم و ارزش تعلیم و تعلّم گردآوري کردهاند.
پيامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در روايتي، فضيلت علم را نزد خداوند تعالي، از فضيلت عبادت، بيشتر ميدانند: «فَضْلُ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَةِ»[4]. آن نبيِ گرامي، در روايت ديگري ميفرمايند: «مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ يَطْلُبُ عِلْماً شَيَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَسْتَغْفِرُونَ لَه»[5]؛ هرکس براي تحصيل علم از خانهاش خارج گردد، هفتاد هزار فرشته، او را مشايعت ميکنند و برايش استغفار ميفرستند.
اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» نيز ميفرمايند: «أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ»[6]؛ کمال دين در طلب علم و عمل به آن است. ايشان در خطبهاي فرمودهاند: «لَا كَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ»[7]؛ هيچ گنجي نافعتر از علم نيست.
از مجموع آیات و روایاتي که با موضوع ارزش علم نازل و بيان شده، وجوب تعلیم و تعلّم بهخوبی برداشت میشود، ضمن اينکه در برخي روايات، بر وجوب آن تصريح گردیده است. از پيامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و نيز از امام صادق«سلاماللهعليه» روايت شده است که: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ». باید دانست که تعلیم و تعلّم، از واجبات نفسی است و جزو واجبات مقدّمی نیست؛ یعنی ذاتاً و به خودی خود واجب است و مثل عباداتي نظير وضو نيست که برای رسیدن به واجب دیگری، واجب شده باشد.
همچنين طبق روايات، تعليم و تعلّم، از نظر وجوب، براي پير و جوان، زن و مرد و دور و نزديک هم تفاوت ندارد و بر همه واجب است. نبيّ گرامي«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در روايتي ميفرمايند: تحصيل علم بر زن و مرد واجب است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ». در روايت ديگري فرمودهاند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»؛ يعني براي يافتن عالم و طلب علم از او، جا دارد انسان تا دورترين نقطۀ جهان مسافرت کند. نيز ميفرمايند: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْدِ»؛ همان که شاعر ميگويد: «ز گهواره تا گور دانش بجوي». همچنين از اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» روايت شده است که حکمت، گم شدۀ مؤمن است، پس آن را بيابيد، حتي اگر نزد مشرک باشد: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَاطْلُبُوهَا وَ لَوْ عِنْدَ الْمُشْرِكِ»[12].
نتيجه اينکه، هیچ توجیهی برای کوتاهی در کسب علم پذیرفته نیست و هر کس در هر موقعیّت سنّی و مکاني که قرار دارد، زن باشد يا مرد، واجب است به اندازۀ توان، به فراگیری علم اهمیّت بدهد. امام صادق ميفرمايند: من دوست ندارم جواني از شما را جز در دو حال ببينم؛ عالم و دانشمند يا متعلّم و بهدنبال فراگيري دانش.
وجوب تعلیم و تعلّم، برای علوم دینی، واجب عینی و برای سایر علوم، واجب کفایی است. علوم دینی، در روایتی از قول رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» تعریف شده است. ایشان میفرمایند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»[14].
«علم» نافع و کاربردی، از نظر ايشان، «اعتقادات»، «اخلاق» و «احکام» است که علوم دینی نام دارند و هرچه غیر آن باشد، «فضل» است.
بحث اصلی این جلسه، با توجه به روایت: «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً فَقِيلَ تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ»[15]، به موضوع تعلیم و تعلّم دینی اختصاص دارد.
در موضوع تعلیم و تعلّم ديني، با دو مسأله سر و کار داریم؛ یک مسأله، تعلیم یا همان یادگیری علم دين است که بر همه واجب عيني میباشد. یعنی عوام و خواصّ مردم، طبق روایاتی که بیان شد، لازم است در یاد گرفتن علوم و مسائل دين خود کوشا باشند. از امام کاظم«سلاماللهعليه» سؤال شد: آيا مردم ميتوانند در پرسش و يادگيري مسائلي که به آنها احتياج دارند، کوتاهي کنند؟ فرمودند: خير، نميتوانند. يعني آنچه نميدانند و به دانستن آن محتاجند را بايد از اهلش بپرسند.
مسألۀ دوّم، تعلّم یا آموزش علوم ديني است. خواصّ جامعه، بهویژه طلاب و روحانیّون، باید علاوه بر یادگیری و تسلّط کافی بر علم دین در سه بخش «اعتقادات»، «اخلاق» و «احکام»، نسبت به تعلّم و یاد دادن آن به مردم نیز کوشا باشند. یعنی آشنا کردن مردم با علوم دینی، بر حوزویان و مبلّغین، واجب است. آیۀ نفر، بهخوبی بر وجوب آن دلالت دارد. میفرماید: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون»[17].
طلبهها باید بعد از تسلّط بر علم دين، در بین مردم حضور یافته، به تبلیغ دین و آموزش اعتقادات، اخلاق و احکام بپردازند و سبب بیداری و توجه مردم شوند. امام صادق ميفرمايند: «زَكَاةُ الْعِلْمِ أَنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّهِ»[18]؛ زکات علم، ياد دادن آن به بندگان خداوند است.
اگر آموزش دین بهصورت صحیح عملی نشود و در اثر آن مردم منحرف شوند و به گناه بیفتند، کسانی که در تبلیغ و تعلیم علم دین سستی کردهاند، در گناهان مردم شریک خواهند بود.
همانطور که بیان شد، بر مردم نیز واجب است که از تعلیم و یاد دهی عالمان و دانشمندان استقبال کنند. خودداری مردم از دریافت تبلیغ مبلّغین دین، علاوه بر آنکه گناه است، آنان را به سقوط و انحراف خواهد کشاند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْب»؛ زمانی بر امّت من میگذرد که مثل وقتی گوسفند از گرگ فرار میکند، از علما گریزانند. خالی بودن مسجدها در وقت نماز، خلوتی مجالس وعظ و جلسات مذهبی و بهطور کلّی دوری مردم از منبر و محراب، نشانۀ فرارسیدن همان زمان است.
سپس میفرمایند: در چنین زمانی، مردم به سه بلا گرفتار خواهند شد؛ بلای اوّل: «يَرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»؛ برکت از اموال و زندگی آنان رخت برمیبندد. بلای دوم: «سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً»؛ افراد ظالم بر آنها مسلّط میشوند و بلای سوّم: «يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَانٍ»؛ بدون ایمان از دنیا میروند. یعنی عاقبت بهخیر نخواهند شد.
متأسفانه بسیاری از مردم به یاد گرفتن علم دین اهمیّت نمیدهند و از این جهت، از نظر دینی سست هستند؛ به گونهای که مسائل شرعی و احکام را بلد نیستند، نسبت به اخلاق شناخت کافی ندارند و از حیث اعتقادی ضعیفند.
دستهای از کسانی که به نحوی علوم دینی را میآموزند نیز در عمل به آموزههای دینی، کوتاهی میکنند. هر دو دسته، یعنی هم کسانی که بهدنبال یادگیری علوم دینی نمیروند و هم کسانی که به آن عمل نمیکنند، در قیمت مورد سؤال واقع خواهند شد.
راوی میگوید: شنیدم که از امام جعفر صادق«سلاماللهعلیه» سؤال شد: منظور قرآن کريم از اينکه ميفرمايد: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»[20] چيست؟ ايشان فرمودند: خداوند متعال در قیامت از بندهاش سؤال می کند که آیا ميدانستي؟ آیا علم آموختی؟ اگر بگوید: آری، از او میپرسد: چرا به آنچه یاد گرفتی، عمل نکردی؟ و اگر بگوید: جاهل بودم و چیزی نیاموختم که به آن عمل کنم، خداوند میفرماید: چرا به دنبال تعلیم علم نرفتی تا به آن عمل کني؟ سپس آن حضرت فرمودند: اين بنده محاکمه ميشود و اين است حجت آشکار و روشن خداوند: «فَيَخْصِمُهُ وَ ذَلِكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة».[21]
همه باید عالم به دین يا دست کم آشنا به علوم ديني باشند، وگرنه به قول پيامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» نميتوانند دين و ايمان را با خود از دنيا ببرند: «يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَان». سبب آن هم معلوم است؛ کسي که مباني ديني، اخلاقي و اعتقادي را نميداند، در برابر وسوسهها، شبههها و فريبهاي افراد حقّهباز بهراحتي تسليم ميشود. انحراف عقيدتي يا اخلاقي که بعضي جوانها دچار آن ميشوند، بهويژه انحرافات فکري که گاه بهوسيلۀ فرقههاي نوظهور و انحرافي، در دانشگاهها يا محيطهاي ديگر بهعنوان عرفان یا بهعنوان مهدویّت و نظایر آن پديد ميآيد، از ناحيۀ دوري افراد از علم و عالم سرچشمه ميگيرد. دنیای امروز، دنياي شبهات است، زمان، زمان شبهه و انحراف است و اين شبهات و انحرافها خواهناخواه، بر فکر و ذهن نسل جوان تأثير ميگذارد و با يک جرقۀ انحرافي، ايمان آنها را تضعيف ميکند. امّا اگر جوانان با مسائل و علوم اسلامي آشنايي داشته باشند، بهراحتي پاسخ شبهات را خواهند داد و تزلزلي در دين آنان رخ نميدهد. دچار عرفانهای کاذب و دروغین هم نخواهند شد.
انسان براي امان يافتن از خطر گمراهي، بايد خود عالم باشد يا از علماي رباني و راه يافته، پيروي نمايد و اگر در شمار اين دو دسته نباشد، به تعبير امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، گمراهي و انحراف او حتمي خواهد بود. ايشان در روايتي ميفرمايند: مردم سه دسته هستند: «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»؛ يک دسته عالم رباني هستند، دستۀ ديگر به دنبال آموختن علم از علما و در پي يافتن راه نجاتند، امّا دستۀ سوّم، نظير پشهاي سرگردانند و با هر بادي، به سوئي متمايل ميشوند. آنان همواره در مسير انحرافي در حرکتند و از این انحراف به انحراف دیگر و از آن راه کج به راه کج دیگر وارد ميشوند و سرانجامي جز سقوط و تباهي نخواهند داشت.
مثال اين افراد سرگردان، جواناني هستند که به عرفانهاي کاذب و نوظهور گرايش پيدا ميکنند يا از مدعيان دروغين مهدویّت فريب ميخورند. کساني که با علماي رباني، با مسجد، نماز جماعت و جلسات مذهبي ارتباط ندارند، ناگزير در دام شيّادان و مروّجين فرقههاي نوظهور ميافتند و از آنجا که بنيۀ اعتقادي آنها ضعيف است، زود منحرف ميشوند.
دين اسلام و بهويژه مذهب تشيّع، از حيث پايه و استدلال، قوي و مستحکم است. بحمدالله شيعه، در فقه، در اخلاق و در اعتقادات مستغنی است. طلبههای زمان امام صادق«سلاماللهعلیه» با اينکه در مضیقۀ عجیبی بودند، توانستند فرهنگ غنيّ تشيّع را به نسلهاي بعدي برسانند.
امام صادق«سلاماللهعلیه» محدوديّتهاي غريب و عجيبي داشتند. از منصور دوانیقی، که در آن زمان خليفه بوده، رفتارهاي ناپسندي در ارتباط با امام صادق«سلاماللهعلیه» و شيعيان ثبت شده است، از جمله مانع برگزاري جلسۀ درس امام «سلاماللهعلیه» بوده است. همچنين منصور و ساير مخالفان، در مقابل علم آن حضرت، که عالم مطلق بودند، افرادي عالمنما را عَلم ميکردند و به اصطلاح، دکّان باز ميکردند. براي از رونق انداختن کرسي فقه امام«سلاماللهعلیه» افرادي نظير ابوحنيفه و مالک را ترويج دادند و با پول و امکانات، همه را به شرکت در درس آنها تشويق يا مجبور ميکردند. در مقابل اخلاق و عرفان حقيقي امام صادق«سلاماللهعلیه» امثال سفيان ثوري را به عنوان عارف و صوفي تراشيدند و به نشر تصوّف و عرفان کاذب پرداختند.
شاگردان امام«سلاماللهعلیه» نظير «زراره»، «ابن ابيعمير» و «محمد بنمسلم» با چه زحمات و سختيهايي، جان خود را به خطر ميانداختند تا بتوانند پنهاني سؤالات خود را از ايشان بپرسند. در اين باره يکي از راويان احاديث ميگويد: «وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ عَلَيْكَ وَ السِّتْرُ مُرْخًى عَلَيْك»؛ يعني درب را بسته و پرده را انداختهاند و هيچ کس، حتی اطرافیان نميتوانند امام صادق«سلاماللهعلیه» را ملاقات کنند.
در برخي مقاطع زماني که روزنهاي باز ميشد، راويان احاديث، از علم ائمۀ هدي«سلاماللهعلیهم» بهخصوص از محضر درس امام باقر و امام صادق«سلاماللهعلیهما» بهره ميبردند. آنان توانستند علاوه بر ترويج و نشر علم در زمان خويش، چهارصد کتاب به نام «اصول اربعمأه» براي نسلهاي بعدي به يادگار بگذارند. پس از ايشان نيز علما و محدّثين بزرگي مانند مرحوم صدوق، مرحوم کلینی و شيخ طوسي«رحمتاللهعلیهم» با استفاده از اصول اربعمأه کتب اربعۀ شيعه را براي ما گردآوري کردند. به دنبال آن هم جوامع حديثي بسياري نظير «بحارالأنوار» يا «وسائلالشّيعه» نگاشته شده است. همۀ اين کتابها و منابع روايي، در سختترينِ شرايط تدوين شده است. آن طلبهها و محدّثين زحمات طاقتفرسايي را از زندان و شکنجه گرفته تا حتي شهادت تحمّل کردهاند، ولي از تلاش و کوشش علمي کوتاه نيامدهاند. نمونههاي تاريخي جانفشاني آنها در اين زمينه فراوان است که بيان تفصيلي آن فرصت ديگري ميطلبد.
به هر حال، مذهب تشيّع از نظر منابع استدلالي، در زمينۀ احکام، اعتقادات و اخلاق، پشتوانه دارد و بسيار قوي و مستحکم است. از اينرو هيچ عذر و بهانهاي براي انحراف و گمراهي يک شيعه پذيرفته نميشود؛ مگر اينکه خودش با علم و عالم سروکار نداشته باشد و در دانستن و کسب آگاهي سستي ورزد.
اگر در قیامت، طلبهها و علمايي که براي رسيدن فرهنگ غنيّ اسلام به نسلهاي بعدي، شکنجه ديدهاند و جان و مال خويش را فدا کردهاند، از جوانان بپرسند شما چرا علوم ديني را مطالعه نکرديد و چرا نسبت به اخلاق، اعتقادات و احکام دين خود جاهل بوديد، آنها چه پاسخي ميتوانند بدهند؟ همچنين اگر امثال «ابنابیعمیر» در قيامت از طلبهها و روحانيّون زمان حاضر سؤال کنند که شما براي رسانيدن مفاهيم والاي اسلام و تشيّع به نسل بعد از خودتان چه کرديد، آنها چه جوابي ميدهند؟ طلبههاي فعلي، بهرغم معضلاتي که دارند، با هيچ کدام از موانع دورانهاي گذشته، براي تبليغ دين و ترويج اسلام مواجه نیستند. امروزه تعليم و تعلّم، از نظر امنیّت اجتماعی، با کوچکترين مشکلي همراه نيست.
زماني تشيّع و ترويج آن جرم بوده است. مثلاً شهید اوّل را دستگير و زندان کردند. او در زندان، بدون امکانات و بدون منبع، کتاب «لمعه» را که یک دورۀ فقه است، ظرف چند روز نوشت. تسلّط او بر فقه، از اين کتاب معلوم ميشود. بالأخره پس از شکنجه با تازيانههاي خاردار، او را به شهادت رسانيدند، پيکرش را هم سوزاندند و خاکستر او را به باد دادند. بعد از او نيز شهید دوّم راهش را ادامه داد و تا پاي شهادت، دست از ترويج علم برنداشت و «شرح لمعه» را نوشت.
اگر همّ و غم انسان، دین و علوم ديني باشد، تعليم و تعلّم احکام، اخلاق و اعتقادات را بر خود واجب عینی ميداند. در اين صورت، همه چیز فدای دین میشود و مشکلات اجتماعي و معيشتي به حساب نميآيد. همیشه طلبهها در مضیقه بودهاند و در همين مضيقهها و نارساييها، دين و علوم ديني را زنده نگاه داشته، به نسلهاي بعدي منتقل کردهاند.
اساساً علم با راحتي، تنپروري و برخوردار بودن بهدست نميآيد. در روايات آمده است که خداوند متعال به داوود نبي«سلاماللهعلیه» وحيکرد: من پنج چيز را در پنج چيز قرار دادم، ولى مردم آنها را در پنج چيز ديگر جستجو ميکنند که نخواهند يافت. اوّل ميفرمايد: «وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِي الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي الشِّبَعِ وَ الرَّاحَةِ فَلَا يَجِدُونَهُ»[24] ؛علم را در گرسنگى، تلاش و زحمت قرار دادم، ولى مردم آن را در سيرى و راحتى مىجويند و نمىيابند.
سپس ميفرمايد: عزّت را در اطاعت از خود نهادهام، امّا مردم آن را در خدمت به سلاطين طلب مىكنند و نمىيابند. بىنيازى را در قناعت قرار دادم، ولى مردم آن را در مال زياد مىجويند و نمىيابند. رضايت خودم را در نارضايتى نفس نهادهام، ولى مردم آن را در رضايت نفس طلب مىكنند و نمىيابند. و راحتى و آسايش را در بهشت قرار دادهام، اما مردم آن را در دنيا مىجويند و نمىيابند.
بدبختی این است که برخي افراد علم را براي برخورداري از دنيا از دست ميدهند، امّا به همان دنيا و رفاه آن هم نميرسند و در آخر کار نه علم دارند و نه رفاه دنيوي.
مسئوليّت طلاب علوم ديني، در تحصيل علم و ترويج و تبليغ آن، بسيار سنگين است، امّا طبق روايت اين جلسه، اگر وظيفۀ خويش را بشناسند و به آن وظيفه، بهخوبي عمل کنند، علاوه بر منزلت دنيوي در بين مردم، در آسمانها و در بين اهل ملکوت نيز مقام و منزلت خاصّي دارند و عظيم خوانده ميشوند. خوشا به حال آن افرادي که نزد ملائکه، آقا و بزرگند، ملائکه به آنها احترام ميگذارند، بعد از وفات، ملائکه به استقبال آنان میآیند و به همديگر ميگويند: «آقا آمد». اين احترام به خاطر آن است که در دنيا به وظيفه عمل کردهاند و در محضر مقدّس خداوند، سمت مروّج و مبلّغ دين دارند: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ».
در ورودي بهشت به آنها سلام ميکنند و خوشامد ميگويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُم، فَادْخُلُوها خالِدينَ».
اساساً ميزان براي اندازهگيري قيمت و ارزش انسانها در عالم معنويّت، علم آنهاست. پيامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» ميفرمايند: «أَكْثَرُ النَّاسِ قِيمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً»[27]؛ ارزشمندترينِ مردم كسى است كه علم او بيشتر باشد و كم بهاترين آنان، كسى است كه از علم و دانش كمتري برخوردار باشد.
علم و عالم در فرهنگ نعاليم اسلامي، ارزش والايي دارد. حتي نبيِ گرامي«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودهاند: «عُلَمَاءُ أُمَّتِي كَأَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»[28].
يک دسته از انبياي الهي، پيامبران تشريعي هستند که براي آنها کتاب آسماني نازل شده است. امّا بيشتر انبياء، پيامبران تبليغي هستند و وظيفۀ ايشان، تبليغ دين پيامبران داراي کتاب است. بنابر تعبير پيامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» عالمان و دانشمندان امّت اسلامي، دست کم ارزش و منزلت پيامبران تبليغي را دارند، امّا متأسفانه کمتر کسي از طلاب و روحانيّون، قدر جايگاه معنوي خويش را ميداند.
[12] . الأمالي(للطوسي)، ص625.