بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
بحث جلسات گذشتۀ اخلاق دربارۀ یک امر مهمی بود، خصوصاً جوانها باید به آن امر مهم اهمیت بدهند. بحث راجع به این بود که عواملی موجب سقوط انسان است. انسان برای عروج خلق شده و باید بُعد جسمانی او بُراق شود، حرکت کند و به جایی برسد که به جز خدا نداند. انسان خلق شده است تا یک حرکت استکمالی و غیرمتناهی به سوی خداوند داشته باشد. اما گاهی با اختیار خود، خودش را سقوط میدهد، و اگر هم برنگردد و اگر به سقوطش توجه نکند، میرسد به آنجا که جای او طبقۀ هفتم جهنّم است. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار».
انسان در آن حرکت استکمالی باید در راه مستقیم باشد. ذرهای این طرف یا آن طرف، او را به سقوط میکشاند و باید یک دوام توجهی برای او باشد که در این راه مستقیم بماند. آیۀ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»[2] معنایش همین است که از خدا میخواهیم تا برجا باشیم و حالت انحراف، چه به چپ و چه به راست برای ما پیدا نشود. اگر ذرهای انحراف برای انسان باشد، باعث سقوط او میشود.
از همه، خصوصاً جوانها تقاضا دارم هنگام تلاوت آیۀ: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»، توجه به این معنا داشته باشند. یعنی خدایا تو باید کمک کنی. خدایا گرچه همت از من است، اما توفیق از جانب توست. خدایا این هدایت که هدایت عنائیه است از جانب توست. خدایا به من کمک کن تا در راه مستقیم بمانم. به من کمک کن که حالت انحراف، چه این طرف و چه آن طرف، برای من پیدا نشود.
در وقتی که انحراف پیدا شود، باعث سقوط است، میخواهد آن انحراف چپ باشد یا راست باشد. میخواهد تند باشد یا کند باشد. توجه به این مطلب مهم است که راه مستقیم که در روز قیامت تجسّم میشود، از روی جهنّم میگذرد و از مو باریکتر، از آتش سوزندهتر و از شمشیر برندهتر است.
راه بهشت، از جهنّم ميگذرد و همۀ مردم باید مسیر جهنّم را طی کنند و از روی جهنّم بگذرند و سپس به بهشت برسند. البته بعضي از مردم در جهنّم ميمانند و امکان خروج ندارند. قرآن کریم در این باره فرموده است: «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا»[4].
باید دانست که ماندن در راه مستقیم مشکل است. صد در صد توجه میخواهد. توسل به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» میخواهد. انسان جداً از خدا باید بخواهد که سقوط نکند. لذا این بحث فوقالعاده ارزنده است و همه باید به عوامل سقوط اهمیّت بدهند.
بحث این جلسه خیلی مهم است؛ بحث راجع به مال حرام، بهعنوان یکی از موجبات سقوط انسان است.
در تعالیم دینی بسیار سفارش شده است که مواظب باشید، غذای حرام نخورید. حتی به پدر و مادر هشدار دادهاند که اگر قبل از انعقاد نطفه، غذای آنها حرام شد، این نطفه خطرناک میشود. در روایات میخوانیم: «كَسْبُ الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ.»[5] . در میان مردم نیز مشهور است که اگر بچهای خیلی بدی میکند، میگویند: لقمهاش حرام بوده است. از این جهت دستور داده شده که مواظب باشید که انعقاد نطفه از غذای حلال باشد. مواظب باشید که بچه در رحم مادر حلال بخورد. مواظب باشید که وقتی بچه به دنیا میآید، شیر مادر حلال باشد. مواظب باشید در خانه و در زندگیتان غذای حرام نباشد. زیرا غذای حرام روی آن نطفه تأثیر میگذارد. غذای حرام در رحم مادر برای بچه تأثیر عجیبی دارد. وقتی که فرزند به دنیا میآید اگر شیر از غذای حرام باشد، معلوم نیست که عاقبت بخیر بشود. پدر و مادرها باید مواظب باشند که بچههایشان در اثر غذای حرام ناباب نشود و به عبارت دیگر به سقوط کشانده نشود. تأثیر غذای حرام در سعادت و شقاوت انسان بهاندازهای است که در روایات میخوانیم: «الشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فِى بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِيدُ مَنْ سَعِدَ فِى بَطْنِ أُمِّهِ».
در روایات میخوانیم که اگر کسی مواظب باشد که غذای حرام نخورد، ثوابش بالاترین ثوابهاست: «الْعِبَادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ»[7]. حتی در روایتی میفرمایند: اگر انسان از غذای حرام اجتناب کند، ثوابش از هزار نماز مستحبی بالاتر است: «تَرْكُ لُقْمَةِ الْحَرَامِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ صَلَاةِ أَلْفَيْ رَكْعَةٍ تَطَوُّعاً»[8].
علت این میزان ثواب هم آنست که غذای حرام انسان را به سقوط میکشاند. اول سقوطش آنست که یک حالت غفلت برای او پیدا میشود و باعث میشود که دیگر حال عبادت نداشته باشد. دیگر از نماز لذت نبرد. و در نهایت سقوطش به آنجا میرسد که از گناه لذت میبرد و رابطۀ با خداوند برایش مشکل است. دیگر توفیق خواندن نماز شب را ندارد، بلکه توفیق خواندن نماز اول وقت هم را از دست میدهد. و به آنجا میرسد که کار زشت برای او کار خوب میشود. به قول قرآن کریم یک جهل مرکب، برای او پیدا میشود. قرآن میفرماید: ورشکسته ترین افراد همین افراد هستند. میفرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً ، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛ میخواهید یک کسی را نشان بدهم که ورشکسته ترین افراد است؟ یعنی سقوط کرده است و حسابی هم سقوط کرده است. قرآن میفرماید: او کسی است که کار بد انجام میدهد و خیال میکند که کار خوبی انجام داده است. آن طرز فکر و این جهل مرکب در اثر خوردن غذای حرام است. یکی از آثار غذای حرام آنست که انسان را به جهل مرکب مبتلا میکند. یعنی کارهای بدی را که انجام میدهد، خیال میکند که این کار خوب است. به آنجا میرسد که فرهنگش خراب است، اما تخیّل میکند که بهترین فرهنگها را دارد. جهل مرکب انسان را به آنجا میرساند که فرهنگ اسلام را یک فرهنگ خرافی میداند. پوشش اسلامی نه تنها برایش ارزش ندارد، بلکه یک خرافت است. پوشش و لباسهای غربی برایش یک امتیاز است. به آنجا میرسد که دین، مسجد و جلسات مذهبی را مسخره میکند. اما چه چیزی برایش ارزش است؟ کارهای زشت و فرهنگ غیر اسلامی. کم کم به آنجا میرسد که ظلم کردن را یک امتیاز میداند. رباخوری، ربادادن، رشوه دادن و رشوه خوردن برایش یک امتیاز میشود و برایش یک کار معمولی میشود و بالاخره سقوطش به آنجا میرسد که رابطهاش با خداوند قطع میشود و رابطۀ با شیطان پیدا میکند و لحظه به لحظه رو به سقوط است تا بمیرد. متأسفانه وقتی هم که مُرد سقوطش ادامه دارد. خدا نکند کسی به آنجا برسد که سقوطش حتی در عالم برزخ و در جهنّم ادامه داشته باشد. چنین کسی دیگر در دنیا قابل هدایت نیست. به قول قرآن کریم، چنین شخصی کر و کور است، بی دل است و مثل حیوانها است و حتی از حیوانها پست تر است و یک حال غفلت بر او حکمفرماست. میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»
یکی از عواملی که انسان را به غفلت میکشاند غذای حرام است و از طرفی هم انسان باید بداند که به دست آوردن غذای حلال، مشکل است اما یک امر لازم است.
در روایت آمده است که امام صادق«سلاماللهعلیه» یکی از اصحاب خاص خود را خواستند و فرمودند: من دلم میخواهد برای خرج و مخارجم کسبی انجام بدهم و خودم هم که نمیتوانم کاسبی کنم اما یک پولی دارم و دلم میخواهد تو کاسبی بکنی، آن هم به عنوان عقد مضاربه. پول مال من و استفاده برای هر دو نفر. این آقا میگوید: خوشحال شدم از اینکه امام من، امام صادق«سلاماللهعلیه» مرا امین میدانند که برایشان کاسبی بکنم. میگوید: پول را که به مبلغ هزار درهم بود از امام صادق تحویل گرفتم. یک جنسی خریدم و با قافله به سمت شام رفتیم. قبل از آنکه به شام برسم قافله ای که از شام برگشت را دیدم و از آنها جویا شدم که این جنس من در شام چه وضعیتی دارد؟ آنها گفتند: کالای تو کمیاب است و به هر قیمتی که بخواهی، میتوانی بفروشی. میگوید: با رفقا تصمیم گرفتیم که کالا را دوبرابر بفروشیم. جنس را فروختم و آن هزار درهم تبدیل به دو هزار درهم شد و خیلی خوشحال شدم که توانستم به امام صادق«سلاماللهعلیه» خدمت بکنم. هنگامی که از شام برگشت و خدمت امام رسید، آن دو هزار درهم را خدمت امام گذاشت. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودند: اینها چیست؟ قضیه فروش کالا و آن گرانفروشی را برای امام نقل کرد. امام خیلی ناراحت شدند و یکی از کیسهها را برداشتند و گفتند: این هزار درهم که به تو دادم مال من و عقد مضاربه فسخ است. با آن هزار درهم دیگر هم هرکاری که میخواهی انجام ده و اینگونه پولها به درد من نمیخورد. اینجا مرادم است که امام صادق«سلاماللهعلیه» یک روایت خواندند و این روایت باید سرمشق زندگی ما باشد. فرمود: «مُجَادَلَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَال».
یعنی اگر انسان در خط مقدم جبهه در حال جنگ باشد، آسانتر از آنست که بتواند کسب حلال به دست بیاورد. به دست آوردن حلال مشکل است، اما لازم است. انسان اگر گرسنه باشد بهتر است تا آنکه العیاذبالله حرام بخورد، زیرا حرام خوردن انسان را بیچاره میکند. حرام دادن به بچهها، آنها را بدبخت میکند. یکی از پیامدهای غذای حرام، رواج بیعفّتی و بیغیرتی در افراد و در اجتماع است، یعنی فرزندانی که مال حرام میخورند، معمولاً دچار این رذائل میشوند.
در اثر مال حرام کار بهجایی میرسد که صفات رذیله و ارتکاب گناه در جامعه بهعنوان یک ارزش جلوه میکند. بیحجابی و دوری از عفّت و غیرت برای برخی ارزشمند میشود و از دروغ و غیبت و تهمت باکی ندارند. چرا؟ زیرا از مال حرام اجتناب ندارند. مثلاً کوتاهی در انجام وظیفه، کمکاری در محلّ کار و رشوهخواری برای آنها عادی است. ربا میدهند و ربا میگیرند، گرانفروشی و کمفروشی میکنند، اقلام مورد احتیاج مردم را احتکار میکنند و غش در معامله فراوان است، از پرداخت واجبات مالی نظیر خمس و زکات نیز خودداری میکنند. معلوم است افرادی که مال حرام میخورند، نمیتوانند دختر و پسر مقدس تحویل جامعه بدهند. آن فرزندان با خوردن غذای حرام، نه تنها راجع به دین کسل و غافل میشوند، بلکه سقوط خواهند کرد.
در زمان متوکّل عباسی شخصی به نام شریک زندگی میکرده که هم مقدس و هم عالم و بزرگ اهل سنّت بوده است. او با دربار و با متوکل سروکار پیدا میکند و متوکل از او تقاضا میکند تا قاضی القضات او بشود. او با کمال شهامت پاسخ میدهد: نه، زیرا دستگاه ظلم است و قرآن میفرماید: زیر بار ظلم نروید. مرتبۀ دیگر به او پیشنهاد میدهد تا معلم فرزندانش باشد، ولی باز هم پاسخ میدهد: نه، زیرا فرزندانت فردا مثل تو میشوند و من اعانت به ظلم نخواهم کرد. خیلی با شهامت و آن هم در مقابل متوکل که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» پیشبینی کرده و میفرمایند: شرّتر از همۀ بنی عباس است. هنگامی که موقع خوردن شام شد، متوکل گفت: پس شام را پیش ما بمان. آقای شریک برای اینکه از دست متوکل فرار کند، پیش خود گفت: خوب یک شام پیش متوکل بخوریم و شام را خورد. نوشتهاند هنگامی که غذای خلیفه را خورد، شخص فهمیدهای که ناظر ماجرا بود، گفت: پس از این غذا، شیخ روى رستگاری را نخواهد دید. همینطور هم شد. وقتی شام سلطنتی را خورد به خانه رفت. کم کم آن غذا اثر کرد. یعنی غذای حرام گل کرد. وقتی حرام گل کند، فکر انحرافی ایجاد میکند. نمیشود که غذای حرام در شکم باشد و فکرها، فکرهای الهی باشد و دیگر برای نماز شب بلند شود و خدا خدا بکند. دیگر شیطان ابزار خوبی برای انحراف در آن شخص پیدا کرده است و لذا فکر شیطانی او را میگیرد. شریک به خود گفت: چرا قاضی القضاتی را رها کردم؟ باید بروم قاضی القضات بشوم تا بتوانم خدمتی به خلق خدا بکنم. همان شخصی که با کمال شهامت میگفت: من قاضی القضات نمیشوم زیرا حاکم شخصی ظالم است، کارش به جایی رسید که آن کار را، کار مقدسی میدانست. شیطان هم آن کار را به عنوان خدمت به خلق خدا برای او توجیه کرد. و در نهایت گفت: فردا پیش متوکل میروم و قاضی القضات میشوم. دوباره فکر شیطانی جلو آمد و گفت: میروم معلم خانوادگی این بچهها میشوم و این بچهها را تربیت اسلامی میکنم و آن هم کار مقدسی است. فردا صبح با پای نامبارکش آمد و هر دو سمتی که با اصرار متوکل قبول نمیکرد، هر دو را قبول کرد. بنا هم شد یک حقوق حسابی به او بدهند. هم قاضی القضات متوکل شد و هم معلم خانوادگی دربار شد، اما خود متوجه است. مرادم اینجاست که گاهی حتی انسان درحالی که منحرف است اما یک حالت توجه هم برای او پیدا میشود. شریک زمانی که رفته بود حقوق بگیرد، یک درهم و یک دینار مشکوکی به او دادند. او هم درهم و دینار را در مقابل رئیس بیتالمال انداخت و گفت این چیست؟ او گفت: این همه پول به تو میدهم و حالا یکی از آنها خراب باشد. مگر چیزی فروختهاى که پول آن را تمام میخواهی؟ شریک گفت: آری، به خدا قسم، مهمتر از هر چیز، دینم را فروختهام.[12]
وقتی که غذای حرام شکم انسان را پر کند، معلوم است که رستگاری او مشکل است. به آنجا میرسد که یک غذای حرام بیشتر نیست، اما همین غذای حرام او را هم قاضی القضات متوکل میکند و هم معلم درباری و معلم خانوادگی میکند. لذا بزرگان به این قضای حرام فوقالعاده اهمیّت میدهند.
در زمان حکومت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه»، به ایشان گفتند: استاندار شما به جلسهای رفته است که نباید برود و آنجا یک غذایی در مقابلش گذاشتهاند که گوشت داشته و متصل به استخوان بوده و این استخوان را گرفته و گوشت را خورده است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» خیلی ناراحت شدند و یک نامۀ تندی به استاندار نوشتند و فرمودند: که رفتن به این منازل تشریفاتی و خوردن این غذاهای تشریفاتی سزاوار استاندار من نیست. امام در نامهای در نهجالبلاغه فرمودند: عثمان بن حنیف، من که امام مردم هستم، در روز به دو دانه نان جو، دو پیراهن وصلهای و آن هم بشور و بپوش، قناعت میکنم، درحالی که میتوانم بهترین غذاها را بخورم و میتوانم بهترین زندگیها را بکنم، اما هیهات از اینکه من اینطور باشم. مگر میشود من بیتالمال مسلمانان را هدر بکنم با اینکه غذای خوب یا اینکه لباس خوب داشته باشم.
همه و همه باید بدانند که غذای حرام انسان را به سقوط میکشاند. بعضی اوقات سقوطی که برگشت هم ندارد. یعنی انسان یک وقت میرسد به آنجا که دیگر نمیتواند برگردد و میخواهد که برگردد اما دیگر نمیشود. برای اینکه قرآن میفرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: در قیامت، همۀ انسانها براى رسیدگى دقیق به حساب آنها جمع میشوند: «وَ ذَلِكَ يوْمٌ يجْمَعُ اللَّهُ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ»[15]
اگر انسان دست در بتۀ خار ببرد و خار در دستش فرو رود، آن تیغ کوچک را کسی نمیتواند با دست بیرون بکشد، بلکه باید آن را با وسیلۀ دقیقی، به نام «منقاش»، خارج سازند. امام«سلاماللهعلیه» میفرمایند: حساب اموال در قیامت، به دقت و حساسیّت درآوردن تیغ از دست، با منقاش است.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»؛ یعنی خداوند در کمینگاه است. خداوند در کمین چه کسانی است؟ از امام صادق«سلاماللهعلیه» دربارۀ این آیۀ شریفه روایت شده که میفرمایند: آن کمینگاه، پلى بر روى صراط است که هر کس حقّى از مردم بر عهدۀ اوست، نمىتواند از آن عبور کند.[17]
خداوند متعال خود قسم خورده و فرموده است: به عزت و جلالم ممکن است از حقّّالله بگذرم، اما از حقّالنّاس نخواهم گذشت: «وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ»[18]
قرآن کریم در آیۀ دیگری میفرماید: «وَ قَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً»[19]؛ یعنی اعمال برخی افراد در قیامت مثل گردوغبار پراکنده میشود و آثار آن اعمال، برای صاحبش پوچ میشود و هیچ فایدهای ندارد.
از امام سجاد«سلاماللهعلیه» سؤال شد: اگر کسی حقّ یک مسلمان را ضایع کند، آن مسلمان چگونه میتواند حقّ خویش را بستاند؟ فرمودند: در قیامت به اندازۀ حقّ مظلوم از اعمال نیک ظالم بر میدارند و به اعمال مظلوم میافزایند: «يؤْخَذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ مِنْ حَسَنَاتِهِ بِقَدْرِ حَقِ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَي حَسَنَاتِ الْمَظْلُومِ ». سپس از ایشان سؤال شد: اگر ظالم، حسنهای نداشته باشد، چه میشود؟ فرمودند: گناهان مظلوم را به پروندۀ ظالم منتقل میکنند.[20]
در روز حساب کسی که حقّالنّاس بر ذمّه داشته باشد، عباداتش را میدهند به کسی که بستانکار است و به کسی که مال او را خورده و از او رشوه خواری کرده و رباخواری کرده است. اعمال خوبش را به او میدهند و سر خودش بی کلاه میماند و اگر عمل نیکی نداشت یا آن اعمال تمام شد، گناهان و اعمال بد بستانکار را روی گردن بدهکار میگذارند. با این حساب، ممکن است بستانکار، بهشتی و بدهکار، جهنّمی شود.
اهمیّت و تأثیر سوء مال حرام به قدری است که بزرگان برای اینکه دچار حرام نشوند، از غذای شبههناک هم اجتناب میکنند. مرحوم آيتالله دُرچهاى، یک شب به اجبار و اصرار میهمان شخصی شدهاند. نقل میکنند ایشان به منزل او رفتند و شام او را خوردند. تاجر بعد از شام، یک قباله آورد تا آقا امضاء کنند. مرحوم درچهای متوجه میشود که شامی که خورده، شبهۀ رشوه داشته است. آن کسانی که اطراف آن آقا بودند نقل میکنند که رنگ این عالم تغییر کرد و بنا کرد مثل بید بلرزد. به تاجر رو کرد و گفت: من به تو چه کرده بودم که این زهرمار را به خورد من دادی؟ بعد هم آن غذا را قی کردند تا آثار آن باقی نماند.
افرادی که غذای حرام به خورد خانوادۀ خود میدهند، در روز قیامت بیش از دیگران حسرت میخورند؛ زیرا فرزندان و خانوادۀ آنها شکایت میکنند که خدایا ما منحرف شدیم و شکایت این پدر را به تو میکنیم، برای اینکه او غذای حرام در خانه آورد و ما خوردیم و منحرف شدیم. میگویند: خدایا! حقّ ما را از او بگیر، زیرا او از راه حرام به ما غذا مىداد.[21]
بنابراین مال حرام در دنیا و آخرت انسان را به سقوط میکشاند و اجتناب جدّی از آن لازم است.
[21]. المحجّة البیضاء، ج3، ص73.