بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
بحث جلسههای گذشتۀ دربارۀ یک امر مهمی بود، خصوصاً برای جوانهای عزیز و آن این بود که چه عواملی انسان را به سقوط میکشاند و دنیا و آخرت او را هدر میدهد و نابود میکند. در اینباره یک مقداری صحبت کردم.
اولین عامل سقوط انسان «هوی و هوس و نفس امّاره» بود، خدا نکند کسی دچار هوی و هوس و نفس امّاره شود، این هوی و هوس از هر حیوان درّندهای، درندهتر است، از هر میکروب سرطانی و از هر ایدزی ضررش برای انسان بیشتر است؛ در حالی که اگر انسان بتواند نفس خویش را وسیله و مرکب قرار دهد، برای پیشرفت معنوی او مفید است و اگر انسان بتواند سوار بر نفس امّاره شود و آن را برای روح خود مرکب کند و بهواسطۀ آن پرواز کند و به معراج برود و به آنجا برسد که جز خدا نداند، برای او مفید خواهد بود. اما در صورتی که انسان نفس امّاره را رها کند تا او انسان را مهار نماید، خیلی خطرناک است و انسان را به سقوط میکشاند و آخر کار انسان هم طبقۀ آخر جهنّم است.
«گناه» دومین عاملی بود که مقداری دربارهاش صحبت شد، گناه زندگی انسان را تباه میکند و به تعبیر قرآن کریم گناه زندگی انسان را سیاه میکند، گناه زندگی را توأم با چه کنم چه کنم و گرۀ کور روی گرۀ کور میکند و باید در زندگیمان گناه نباشد، مخصوصاً حقّالنّاس و گناهان زبانی.
سومین عامل سقوط انسان که دربارهاش صحبت شد، «غفلت» بود، انسان غافل مثل انسان خوابیده است و معلوم است که انسان خوابیده مغبون است. یکلحظه غفلت، ناگهان انسان را به سقوط میکشاند. لذا به جوانها گفتم که جوانها! علمای علم اخلاق غفلت را مثال میزنند به اینکه کسی سوار فیل باشد و از آن غافل شود، فیل خودش و صاحبش را نابود میکند؛ اما مثال بهتر در زمان ما، رانندهای پشت ماشین نشسته باشد و یکلحظه خوابش ببرد، یکلحظه از رانندگی غفلت کند، ناگهان خود و سرنشینان و دیگران را به تباهی میکشد. لذا انسان باید در زندگی راجع به کارها، راجع به گفتار و کردارش، راجع به نگاهها، راجع به شنیدنها و حتی راجع به افکارش، توجه داشته باشد و اگر متوجه باشد، پندار، گفتار و کردار او خوب میشود؛ اما اگر غافل باشد، نه تنها گفتار و کردار او بد میشود، بلکه میرسد به آنجا که پندار او هم زشت میشود و این پندار بد موجب سقوط انسان میشود و پندار بد انسان، به خاطر قساوت قلب اوست.
از «تخیلها، وسوسهها و توهمها» به عنوان چهارمین عاملی که موجب سقوط انسان میشود و بیچارگی او را فراهم میکند، نام بردیم. یک مثال روز هم زدیم و گفتیم این بلای دوستیابی بین افراد نامحرم، از هرچه شما تصور کنید، بدتر است. فعلاً بلای دوستیابی در میان برخی از زنان و مردان وجود دارد، این دوستیابیها و این عشقبازیها از کجا سرچشمه میگیرد؟ از تخیلها و توهمها و وسوسهها سرچشمه میگیرد که گناهش هم خیلی بزرگ است.
توهمها، تخیلها و وسوسهها، نسل آینده را تباه میکند و زندگی جوانها را نابود میکند و بالاخره به آنجا میرسد که تا دم مرگ انسان یک دنیا غم و غصه برایش جلو میآورد. یک دنیا گره روی گره و چه کنم روی چه کنم، و بالاخره یک زندگی توأم با اضطراب خاطر و نگرانی خواهد داشت. بحث جلسۀ گذشته، یک بحث فوقالعاده به روز و مهمی بود و همه مخصوصاً جوانها باید صد در صد مواظب باشند و الاّ این عامل سقوط، سقوطی است که دنیا و آخرت انسان را تباه میکند.
بحث این جلسه در مورد پنجمین عامل سقوط انسان، یعنی «صفات رذیله» است، که مهمتر از آن چهار عامل سقوط است.
هرکدام از صفات رذیله برای اینکه انسان را نابود کند، کافی است؛ صفات رذیله بهاندازهای خطرناک است که در سورۀ «شمس» یازده قسم خورده شده است و بعد هم با پنج، شش تأکید مطالبی بیان گردیده است. مطلب پیرامون چه چیزی است؟ میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛ یعنی رستگاری فقط و فقط از آنکسی است که توانسته است درخت رذالت را از دل بکند.
قرآن کریم میفرماید: آنکسی که یک صفت رذیلهای بر او حکمفرما باشد، بیبهره است، شقی و بدبخت است؛ مثلاً حسود، خودخواه، لجوج، متکبر، مغرور و بالاخره هرکدام از این صفات رذیله برای سقوط انسان کفایت میکند. از یک طرف هم درخت رذالت را از دل کندن و درخت فضیلت را بهجای آن غرس کردن، بارور کردن و از میوۀ آن استفاده کردن بسیار مشکل است. امام خمینی«قدّسسرّه» که در درس اخلاق به ما میگفتند: ریشهکن کردن صفات رذیله در سرحد محال است و خیلی مشکل است، اما همین امر مشکل، شدنی است؛ اصلاً برای همین امر در دنیا آمدهایم.
قرآن کریم در مورد این امر مهم میفرماید: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة»؛ یعنی پیغمبر آمده است و معجزه هم دارد. معجزه چیست؟ قرآن. برای چه آمده است؟ برای اینکه به انسان دو بال برای پرواز بدهد، یکی بال «تهذیب نفس» و بالی هم برای «علم و دانستن»، یعنی «پرورش» و «آموزش»، دو بال پرواز انسان هستند تا با این دو بال حرکت کند و برسد به آنجا که بهجز خدا نداند.
تزکیه و تهذیب نفس که در آیۀ شریفه بر آن تأکید شده، به این معناست که انسان درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضیلت را بهجای آن غرس کند، بارور نماید و از میوۀ آن، هم صاحبش و هم دیگران استفاده کنند؛ پس غیر ممکن نیست، اما خیلی مشکل است.
امری که این قضیه را مشکلتر کرده، بیتوجهی و غفلت مردم نسبت به مسائل اخلاقی است. صفات رذیله در عمق جان انسان وجود دارد، ولی معمولاً به آن توجه نمیشود، در صورت توجه هم برای مبارزه با آن اقدامی صورت نمیپذیرد.
معمولاً مردم روی اخلاق کار نمیکنند، درحالیکه تصور میکنند امر مقدسی است. همه و همه میدانند که باید صفت رذیله نباشد. همه و همه میدانند و مییابند اینکه صفت رذیله انسان را بدبخت میکند و دنیا و آخرت او را تباه میسازد. همچنین همه میدانند که صفت رذیله دارند، اما نه تنها تلاشی برای رفع آن میکنند، بلکه اصلاً توجهی برای رفع آن ندارند و این، مصیبت بزرگی است. واجبترینِ واجبات، هم عقلاً و هم شرعاً، همین خودسازی است. انسان باید به صفات رذیله توجه و روی آن کار کند تا بهمرور زمان ریشهکن گردد. این امر، نه واجب است، بلکه همۀ بزرگان میگویند از اوجب واجبات است.
همۀ شما دلتان پر میزند که ای کاش الآن در مسجدالحرام طواف میکردم، همۀ شما دلتان پر میزند کهای کاش شب جمعه در حرم امام حسین«سلاماللهعلیه» بودم، معلوم است خیلی ثواب دارد و دل همه پر میزند و همه مشتاقاند، اما بالاتر از این طواف چیست؟ خودسازی و تهذیب نفس. بالاتر از زیارت امام حسین«سلاماللهعلیه» چه چیزی است؟ خودسازی و تهذیب نفس. شما نمیتوانید در اسلام یک ثوابی پیدا کنید که آن ثواب، برتر از خودسازی باشد.
همۀ شما میدانید نماز، بهویژه نماز اوّل وقت افضل اعمال است، پایۀ دین و ستون دین است، آدم بینماز جهنّمی است و مورد شفاعت واقع نمیشود، و از طرفی آدم با نماز به درجات بالایی میرسد و بالاخره نماز أوجب واجبات است. همه میدانید که نماز جماعت هم از ثواب بالایی برخوردار است، حتی جماعت دو نفره که مثلاً زن به شوهرش اقتدا کند، ثواب صد و پنجاه نماز را دارد و هرچه تعداد افراد بیشتر شود، ثواب آن نماز بیشتر میشود تا به ده نفر یا بیش از آن برسد. اگر ده نفر یک نماز جماعت تشکیل دهند، فقها در رسالهها نوشتهاند که اگر تمامی آسمانها کاغذ، دریاها مرکّب، درختان قلم و همۀ جنّ و انس و ملائکه نویسنده شوند، نمیتوانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند. این مطلب اغراق و گزافهگویی نیست، بلکه تأکید است و فقها این ثواب را از روایات گرفتهاند. معنایش این است که ثواب نماز جماعت را هیچ کس نمیداند، به غیر از خدا و آن کسانی که علمشان مرهون علم خدا و وابستۀ به علم خداست.
با این همه، امّا، اگر از علمای علم اخلاق و از بزرگان بپرسند که آیا تهذیب نفس ثوابش بیشتر است یا نماز جماعت؟ همه میگویند: تهذیب نفس و خودسازی.
انسان باید با حسادت، غضب، جهل، تکبّر، پولپرستی، ریا، لجاجت، دنیاگرایی، ریاستطلبی، خودمحوری، خودخواهی و امثال اینها مبارزه کند. این نکته را به جوانهای عزیز بگویم که صفات رذیله یکی و دو تا هم نیست، بلکه دست کم چهل صفت رذیله در عمق ذات انسان است.[7]
همه لازم است بهمرور زمان صفات رذیله را ریشه کن کنند. لاأقل در هر شبانهروز یک ساعت یا دو ساعت مربوط به تهذیب نفس کار کنند، ولی معمولاً کسی در این زمینه تلاش نمیکند. چه خواص و چه عوام، چه بیسوادها و چه باسوادها، حتی روحانیّت، چه آنکسانی که سروکار با مسجد و جلسات مذهبی دارند و چه آنان که سروکار ندارند.
قرآن کریم راجع به این درد که درمانش هم مشکل است، راجع به این رذالت که از هر چیزی بدتر است، میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُون». یعنی پستتر از هر جنبندهای، آنکسی است که عقل دارد و تعقّل ندارد؛ فکر دارد و تفکّر ندارد. باید روی این صفات رذیله فکر کرد. ممکن است در حالت عادی خیلی ضرر نزند، اما مهیّاست تا اینکه امتحان و فرصتی جلو بیاید و کار خودش را بکند و انسان را به تباهی بکشاند. برخی افراد مثل بلعم باعورا، عمر بنسعد و عمروعاص در اثر طغیان رذائل اخلاقی، خود و جامعه را به گمراهی و نابودی میکشانند، ولی این سرگذشتها که در تاریخ آمده، از باب نمونه است. اگر صفات رذیله فرصتی پیدا کند انسان را بدبخت میکند، پس باید کاری کرد تا صفت رذیله فرصت طوفان و زمینه برای طغیان بهدست نیاورد که اگر فرصت پیدا کند، کار خودش را انجام میدهد.
از همۀ شما خصوصاً جوانها تقاضا دارم، اولاً بدانید که صفت رذیله دارید و نمیشود کسی بگوید که من مهذّب شدم، چراکه مهذّب شدن یکعمر خونجگر و تلاش میخواهد، بدانید صفت رذیله دارید و بدانید خیلی خطرناک است و در فرصتها انسان را بیچاره و بدبخت میکند، بدانید اگر العیاذبالله به دنبال رفع آن نباشید، او شما را به شقاوت میکشاند و اوجب واجبات برای همه، خودسازی و تهذیب نفس است. اگر صفات رذیله را رها کنیم و نسبت به تزکیۀ نفس بیتفاوت باشیم باید بدانیم که انسان را رو به سقوط میبرد و سقوطش هم عجیب است.
اگر هیچ دلیل نقلی و هیچ آیۀ دیگری، جز دو آیهای که خواندم، برای ضرورت پاکسازی نفس از رذائل نداشتیم، کافی بود تا به اهمیّت فراوان آن پی ببریم. در حالی که آیات و روایات این بحث متعدّد است.
خداوند تعالی در آیۀ شریفۀ دیگری میفرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَة»؛ یعنی خداوند سبحان بر مؤمنین منّت گذاشته است، پیامبری مثل پیامبر خاتم و کتابی مثل قرآن فرستاده است، برای اینکه مردم خودسازی کنند و برای اینکه پیغمبر اکرم و قرآن، مردم را مهذّب کنند؛ یعنی مردم زیر نظر قرآن و زیر نظر اسلام عزیز جداً کار کنند تا مهذّب شوند؛ معنای مهذّب شدن هم این است که درخت رذالت را از دل بکنند و درخت فضیلت بهجای آن غرس کنند، آن را بارور کنند و از میوۀ آن هم خود و هم دیگران استفاده نمایند.
من عقیده دارم که همه، خصوصاً جوانها لازم است صبح به صبح سورۀ «شمس» را بخوانند و برای خودشان معنا کنند. سپس به خود تلقین کنند که قرآن کریم بالاخره بعد از یازده قسم، میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»، یعنی رستگاری فقط و فقط از آنِ کسی است که مهذّب باشد و آنکه صفت رذیلهای بر او حکمفرما باشد، شقی و بدبخت است.
باید توجه شود که نوع و تعداد صفات رذیله در سقوط انسان تفاوت ندارد؛ یعنی هر صفت رذیلهای که بر نفس مسلّط گردد، میتواند آدمی را به سقوط و تباهی بکشاند. حتی اگر یک صفت رذیله در انسان فرصتی بیابد و شعلهور شود، برای سقوط او کافی است و انسان را بدبخت میکند و به خاک سیاه مینشاند. ناگهان دم مرگ است و میبیند که صفات رذیله او را از همهچیز بازداشته و دیگر هرچه فریاد و خواهش میکند فایدهای ندارد. این افراد خطاب به خداوند متعال میگویند: «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْت»؛ یعنی خدایا مرا بازگردان، عمری دوباره به من بده تا گذشتۀ خود را اصلاح کنم و اعمال صالح انجام بدهم. خطاب میشود: «كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون»، یعنی هرگز چنين بازگشتی در کار نیست.