شأَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بعد از آنکه شکیّات و سهویّات و ظنیّات تمام شد، مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» هفتاد مسئله به عنوان مسائل متفرقه یادآور شدند. این هفتاد مسئله علمی و ذوقی است و در میان آنها عمل هست که مسئله مورد عمل واقع شده باشد، اما کم است و مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» هفتاد مسئلۀ ذوقی فقهی عنوان فرمودند. این مسائل معمولاً تکرار هم دارد. بله در میان این هفتاد مسئله، مسائل مشکلی هم هست که گفتگو راجع به آن مسئله لازم و واجب است. اما اینکه این هفتاد مسئله مورد عمل در فقه باشد، غالباً نیست.
مسئله اول و دوم:
إذا شك في أن ما بيده ظهر أو عصر فإن كان قد صلى الظهر بطل ما بيده، وإن كان لم يصلها أو شك في أنه صلاها أو لا عدل به إليها.
نماز ظهر و عصر میخواند و شک کرد این نمازی که میخواند ظهر است یا عصر! میفرماید: «فإن كان قد صلى الظهر بطل ما بیده»؛ اگر نماز ظهر را خوانده، این نماز باطل است.
و إن كان لم يصلّها أو شك في أنه صلاّها أو لا عدل به إليها.
این فرمایش مرحوم سیّد که میفرماید «بطل ما بیده»، ظاهراً وجهی ندارد. در باب شکیّات هم مسئله را عنوان فرمودند. چرا وجه ندارد؟ به دلیل قاعدۀ تجاوز. قاعدۀ تجاوز به ما میگوید ظهر را خواندی و اینکه الان مشغول آن هستی، عصر است. ظاهراً مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» که میفرمایند «بَطل ما بیده»، توجه به این نداشتند که قاعدۀ تجاوز در اینجا هست؛ لذا گفتند برمیگردد به اینکه ظهر را خوانده یا نه؟! قاعده اقتضاء میکند که بگوید ظهر را نخواندم. اما چون شک در اینست که آیا ظهر را خوانده و عصر را میخواند یا نه؛ قاعدۀ تجاوز میگوید ظهر را خواندی «و ما بیده» عصر است. بنابراین مسئلۀ اول و دوم که اتفاق هم میافتد، اینست که: «إذا شك في أن ما بيده ظهر أو عصر»؛ اگر ظهر را نخوانده باید بگوید ظهر و اگر ظهر را خوانده باید بگوید ظهر را خواندم و این عصر است و قاعدۀ تجاوز به ما میگوید ظهر خوانده شده و این «مابیده» عصر است و نماز عصرش را میخواند و نماز ظهرش با قاعدۀ تجاوز تمام شد و نماز عصرش هم که با خواندن نماز تمام شد. لذا «بَطَل» مرحوم سیّد با قطع نظر از قاعدۀ تجاوز، درست است اما اگر قاعدۀ تجاوز را جلو بیاوریم، فرمایش مرحوم سیّد در مسئلۀ اول و مسئلۀ دوم جا ندارد.
مسئله 3:
إذا علم بعد الصلاة أو في أثنائها أنه ترك سجدتين من ركعتين سواء كانتا من الأولتين أو الاخيرتين صحت وعليه قضاؤهما وسجدتا السهو مرتين، وكذا إن لم يدر أنهما من أي الركعات بعد العلم بأنهما من الركعتين.
برای اینکه میداند دو سجده از او فوت شده است، اما نمیداند کجا. سابقاً گفتیم از جاهایی که سجدۀ سهو واجب است، سجدۀ فراموش شده است و در اینجا چون میداند دو سجده از او فراموش شده، اما نمیداند کجاست، نمازش درست است؛ برای اینکه یک سجده اگر فراموش شده، نماز را باطل نمیکند. از این دو سجده فراموش شده و نماز صحیح است و باید دومرتبه سجدۀ سهو برای آن دو سجدۀ فراموش شده به جا بیاورد.
مسئله 4:
إذا كان في الركعة الرابعة مثلا وشك في أن شكه السابق بين الاثنتين والثلاث كان قبل إكمال السجدتين أو بعدهما بنى على الثاني، كما أنه كذلك إذا شك بعد الصلاة.
کما اینکه بعد از نماز اگر شک کند، قاعدۀ فراغ میگوید نماز درست است، در اینجا نیز قاعدۀ تجاوز میگوید نماز صحیح است. تقریباً یک نحو تکرار با مسئلۀ قبل است.
مسئله 5:
إذا شك في أن الركعة التي بيده آخر الظهر أو أنه أتمها وهذه أول العصر جعلها آخر الظهر.
نمیداند نمازی که میخواند، نماز ظهر است یا نماز عصر! معلوم است که نمیتواند اثبات کند نماز ظهر است. قاعده میگوید نماز ظهر را نخواندی، بنابراین قاعدۀ اشتغال میگوید نماز ظهر را بخوان. معلوم است وقتی نماز ظهر را خواند، نماز عصر خوانده شده است.
مسئله 6:
إذا شك في العشاء بين الثلاث والأربع وتذكرأنه سها عن المغرب بطلت صلاته، وإن كان الأحوط إتمامها عشاء والإتيان بالاحتياط ثم إعادتها بعد الإتيان بالمغرب.
شک کرد در عشا بین سه و چهار و متذکر شد که نماز مغرب را نخوانده است. معلوم است که نماز مغربش باطل است به این معنا که اصلاً نخوانده و نماز ظهرش را هم نمیداند خوانده یا نه؛ خواه ناخواه باید بگوییم نمازش باطل است و این باید هم نماز ظهر بخواند و هم نماز عصر.
این هفتاد مسئله خیلی نظیر این مسائلی است که گفته شده و واضح است. یا قبلاً گفته شده و یا احتیاج به گفتن به خاطر وضوحش، نداشته است.
إذا شك في العشاء بين الثلاث والأربع وتذكرأنه سها عن المغرب بطلت صلاته، وإن كان الأحوط إتمامها عشاء والإتيان بالاحتياط ثم إعادتها بعد الإتيان بالمغرب.
شک سه و چهار کرد و اما متذکر شد مغرب را نخوانده است؛ معلوم است که نمازش باطل است. ظاهراً از نظر نماز مغرب باید بگوییم نماز صحیح است و از نظر نماز عشاء، نمازی است که میخواند و اگر مسئله را بشکافیم، برمیگردد به اینکه این اصلاً شکی ندارد. نماز مغربش را خوانده و نماز عشا را هم میخواند و وقتی نماز عشا تمام شد، نماز مغرب و نماز عشا، هر دو تمام شده است. بله، نماز عشا مؤخّر شده و نماز مغرب مقدم شده و چون شرط ذکری است، باید بگوییم اشکال ندارد. «إذا زالت الوقت دخل الوقتان إلاّ أنّ هذه قبل هذه»؛ نماز ظهر و عصر وقتی ظهر شد، هر دو واجب میشود الاّ اینکه ظهر مقدم بر عصر است، اما شرط، شرط ذکری است و نه شرط رکنی. اگر کسی سهواً نماز عصر را اول بخواند و بعد نماز ظهر را بخواند، هم نماز عصر درست است و هم نماز ظهر درست است. در مسئلۀ ما هم چنین است؛ هم نماز ظهر صحیح است و هم نماز عصر. در مغرب و عشا نیز همین است. در مسئلۀ ما این تقدم پیدا شده؛ یعنی تقدم اصل بر ذوق. مثال دیگر تقدم عشاء بر مغرب. و قطع نظر از این مسئله، اگر کسی نماز ظهر را بعد از نماز عصر بخواند. اول نماز عصر بخواند و بعد نماز ظهر بخواند، بعد بفهمد که نماز ظهر و عصر را خوانده، الاّ اینکه أحدهما قبل الآخر. و چون شرط ذُکری است، قاعدۀ رفع میگوید رکن نیست و تقدم و تأخّر اینگونه چیزها نماز را باطل نمیکند.
مسئله 7:
إذا تذكر في أثناء العصر أنه ترك من الظهر ركعة قطعها وأتم الظهر ثم أعاد الصلاتين، ويحتمل العدول إلى الظهر بجعل ما بيده رابعة لها إذا لم يدخل في ركوع الثانية ثم إعادة الصلاتين، وكذا إذا تذكر في أثناء العشاء أنه ترك من المغرب ركعة.
در وسط نماز عصر توجه کرد نماز ظهر را سه رکعت خوانده است. قاعده همین است، اگر فهمید نماز ظهرش سه رکعت بوده و الان باید چهار رکعتش کند، این قطعها نیست و باید نماز را رها کند و نماز ظهر را بخواند و بعد نماز عصر را بخواند؛ و اینکه احتمال دهیم که نماز عصر را بخواند و نماز درست است، در جایی شک داشته باشد، درست است اما اگر یقین داشته باشد، سه رکعت خوانده، معنا ندارد؛ لذا این فرمایش مرحوم سیّد که میفرماید: «و یحتمل ا لعدول إلی الظهر بجعل ما بیده رابعة»، ظاهراً وجهی ندارد. لذا اگر در وسط نماز عصر فهمید نماز ظهر را نخوانده است، معلوم است که باید نماز را رها کند و یک نماز دیگری بخواند. بله، اگر نماز تمام شده باشد، ترتّب شرط ذُکری است و اما اگر نماز تمام نشده باشد، این فرمایش مرحوم سیّد که میفرمایند «یحتمل القطع»، ظاهراً معنا ندارد و اینکه حتماً باید نماز را قطع کند و نماز ظهر را اول بخواند و نماز عصر را بگذارد برای بعد.
مسئله 8:
إذا صلى صلاتين ثم علم نقصان ركعة أو ركعتين من إحداهما من غير تعيين فإن كان قبل الإتيان بالمنافي ضم إلى الثانية ما يحتمل من النقص ثم أعاد الاولى فقط بعد الإتيان بسجدتي السهو لأجل السلام احتياطا، وإن كان بعد الإتيان بالمنافي فإن اختلفتا في العدد أعادهما وإلا أتى بصلاة واحدة بقصد ما في الذمة.
إتیان بالمنافی، مثل اینکه در وسط نماز حرف بزند، چطور سجدۀ سهو واجب است و نماز صحیح است؛ در اینجا هم باید همین را بگوییم. قاعدۀ فراغ میگوید این نماز کمبود دارد، اما کمبود رکنی نیست؛ بنابراین اشکال ندارد و اگر شک دارد، قاعدۀ فراغ میگوید نماز درست است و اینکه یقین دارد یکی از این دو نماز باطل است؛ درحقیقت برمیگردد به اینکه یک نماز نه به نیت ظهر یا عصر بلکه به نیت مافی الذمّه به جا میآورد و آن نماز که باطل بوده، اگر ظهر است، این به جای آن میشود و اگر عصر است، این به جایش میشود و اگر سهواً تقدم و تأخری پیدا شده، مانعی ندارد.
مسئله 9:
إذا شك بين الاثنتين والثلاث أو غيره من الشكوك الصحيحة ثم شك في أن الركعة التي بيده آخر صلاته أو أولى صلاة الاحتياط جعلها آخر صلاته وأتم ثم أعاد الصلاة احتياطابعد الإتيان بصلاة الاحتياط.
این مسئله را سابقاً هم گفتیم، اگر نماز احتیاط به ذمّه باشد، مشهور در میان اصحاب اینست که این نماز احتیاط را بلافاصله بدون حتی برگرداندن صورت از قبله، نماز احتیاط را بخواند. مرحوم سیّد قبول نداشتند و ما هم تبعاً از مرحوم سیّد قبول نداشتیم و میگفتیم نماز احتیاط مثل سجدۀ سهو است. اگر سجدۀ سهو را مثلاً یک ماه بعد بخواند، نماز اشکال ندارد. اینجا هم اگر نماز احتیاط را مقدم و مؤخر کند و یک ماه بعد بالاخره طبق وظیفه عمل کند، ولو منافی هم به جا آورده، اشکال ندارد.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد