أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
بحث دربارۀ شکهایی بود که اعتبار نداشت. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» مواردی را ذکر فرموده است و فروعی را هم در این باره ذکر فرمودند. بحث رسید به مسئله 16.
میفرماید:
قد عرفت سابقا أن الظن المتعلق بالركعات في حكم اليقين من غير فرق بين الركعتين الأولتين والأخيرتين، ومن غير فرق بين أن يكون موجبا للصحة أو البطلان كما إذا ظن الخمس في الشك بين الأربع والخمس أو الثلاث والخمس، وأما الظن المتعلق بالإفعال ففي كونه كالشك أو كاليقين إشكال، فاللازم مراعاة الاحتياط، وله أن لا يعمل بالظن بل يجري عليه حكم الشك ويتم الصلاة ثم يعيدها،
سابقاً مسئلۀ شیرینی بود و اینکه مظنّه در نماز حکم یقین را دارد. بنابراین شکیّات مطلقا مختص آنجاست که شک باشد. اگر یقین باشد که شکیّات معنا ندارد و اگر مظنّه باشد، آن مظنّه حکم یقین را دارد. در این باره روایاتی هم خوانده شد و بالاخره ما هم پذیرفتیم که مظنّه در نماز حکم یقین را دارد. این مربوط به رکعات است؛ و اما مربوط به افعال چیست؟! آیا اگر شک کند سجده به جا آورد یا نه، اگر محلش هست به جا بیاورد و اگر محلش گذشته است، رها کند. اگر یقین هم باشد، عمل به یقین کند. اما اگر مظنّه دارد، مثلاً سر از سجده برداشته و شک میکند که سجدۀ اول یا دوم است؛ قاعده میگوید سجدۀ اول است. اما اگر مظنّه دارد سجدۀ دوم است، آیا مظنّه حکم یقین را دارد یا نه؟!
مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» اختلاف فتوا دارند و نتوانستند جزم به مسئله پیدا کنند. اما مشهور در میان أصحاب میگویند فرقی بین رکعت و افعال نیست. در نماز مطلقا مظنّه حکم یقین را دارد؛ در رکعت باشد، در اجزاء باشد، در شرایط باشد. از اول نماز تا آخر نماز مظنّه حکم یقین را دارد.
مرحوم صاحب جواهر«رحمتاللهعلیه» از بیست نفر از بزرگان، نظیر شیخ طوسی، نظیر محقّق اول و محقّق دوم، صاحب شرایع و شهید اول و شهید دوم، از بیست نفر نقل میکند که مظنّه در افعال حکم یقین را دارد و ما هم مدّعی هستیم مظنّه حکم یقین را دارد، در افعال باشد یا در رکعات باشد. در اجزاء و شرایط باشد یا در رکعات باشد و همان دلیلی که به ما میگوید مظنّه حکم یقین را دارد، همان میگوید فرقی بین رکعت و بین اجزاء و شرایط نیست. حتی میشود گفت مظنّه در رکعت و مظنّه در افعال و اقوال. مظنۀ در رکعت یعنی مظنّه در افعال و اقوال. اگر اولویت نگوییم، لاأقل تساوی است و روایاتی که به ما میگوید مظنّه حکم یقین را دارد، فرق نمیگذارد بین اینکه مظنّه در رکعت باشد یا در افعال باشد و یا در اقوال باشد.
روایت 1 از باب 15 از ابواب الخلل، وسائل الشیعه، جلد 8، صفحه 225:
صحیحۀ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: إِنْ كُنْتَ لَا تَدْرِي كَمْ صَلَّيْتَ- وَ لَمْ يَقَعْ وَهْمُكَ عَلَى شَيْءٍ فَأَعِدِ الصَّلَاةَ.
سابقاً روایت را خواندیم. اگر نمیدانی چند رکعت خواندی، اگر مظنّه داری، عمل به مظنّه کن و الاّ نماز باطل است.
نظیر این را داشتیم که «وَ لَمْ يَقَعْ وَهْمُكَ عَلَى شَيْءٍ» یعنی اگر مظنّه پیدا نکردی. بنابراین ظاهراً فرقی بین أفعال و أقوال و أجزاء و بالاخره از اول نماز تا آخر نماز، فرقی بین رکن و غیر رکن و فرقی بین رکعت یا جزء رکعت نباشد، و این جمله که میفرماید «وَ لَمْ يَقَعْ وَهْمُكَ عَلَى شَيْءٍ فَأَعِدِ الصَّلَاةَ»، در روایات دیگر هم داشتیم و مثل اینکه برای انسان اطمینان پیدا میشود. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در جای دیگر همین فرمایش را دارند، اما اینجا نتوانستند جازم شوند، لذا مظنّه در رکعات را میگویند حکم یقین دارد، اما مظنّه در أفعال را احتیاط میکنند. نتوانستند جازم شوند و احتیاط میکنند که نماز را بخواند و دومرتبه نماز را بخواند. ولی ظاهراً همینطور که جای دیگر جازم بودند، در اینجا هم چه خوب بود که جازم باشند و بگویند مظنّه در نماز، چه در رکعات و چه در أقوال و چه در أفعال و چه در شرایط و بالاخره اول نماز تا آخر نماز، همینطور که باید جازم باشد و یقینی باشد، اگر مظنّه باشد، حکم یقین را دارد.
مسئله، مسئلۀ خوبیست و مبتلابه هم هست و چه خوب بود که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در عروه این حرف صاحب جواهر که از بیست نفر نقل میکند، بپذیرند. مخصوصاً اینکه اگر اولویت نگوییم، میفرماید مظنّه در نماز و ندارد مظنّه در رکعات و یا مظنّه در أفعال. این جملۀ «و لَم یَقَع وَهمُک» را بگیریم و مثل صاحب جواهر و آن بیست نفر از بزرگان را متابعت کنیم.
مسئله 17:
إذا حدث الشك بين الثلاث والأربع قبل السجدتين أو بينهما أو في السجدة الثانية يجوز له تأخير التروي إلى وقت العمل بالشك وهو ما بعد الرفع من السجدة الثانية.
عبارت را مشکل کردند و الاّ در باب شکیّات، شکهای صحیح یا بعد اکمال سجدتین و یا در حال قیام و یا در حال قعود، اما شک سه و چهار را فرمودند و روایت هم داشتیم که جا ندارد. از شکهایی که صحیح است و جا هم ندارد، شک سه و چهار است. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» قبلاً در باب شکیّات و در باب شک سه و چهار این را فرمودند. شک سه و چهار بنا بر چهار و بعد از نماز یک رکعت ایستاده یا دو رکعت نشسته دارد. و اینکه بعد اکمال سجدتین باشد، این لازم نیست. لذا اصل مسئله، مسئلۀ مشهور و اجماع در میان اصحاب است و حتی خود مرحوم سیّد هم در باب شکیّات فرمودند شک سه و چهار هرکجا که باشد. اما در اینجا این فرمایششان منافات دارد با فرمایش قبلی. و علی کل حالٍ شک سه و چهار هرکجا باشد. حتی میشود به مرحوم سیّد گفت اگر این شک سه و چهار هرکجا باشد، نباشد، باید مثل شکیّات دیگر یا در حال قعود و یا در حال قیام باشد. یا اینکه شک سه و چهار کنیم و اما همینطور جلو برویم تا اینکه برسیم به شک سه و چهار بعد اکمال سجدتین، این دلیل میخواهد و این فرمایش مرحوم سیّد که میفرماید برو جلو تا برسی به شک بعد اکمال سجدتین، وجهی ندارد؛ لذا این فرمایش ایشان: «إذا حدث الشك بين الثلاث والأربع قبل السجدتين أو بينهما أو في السجدة الثانية يجوز له تأخير التروي إلى وقت العمل بالشك وهو ما بعد الرفع من السجدة الثانية»، این دلیل میخواهد که جلو برود تا برسد به شک سه و چهار بعد اکمال سجدتین. لذا اصل فرمایش ایشان دلیل نداشت و از شکیّاتی که هرکجا باشد صحیح است، شک سه و چهار بود و درهرکجا که هست بنا را بر چهار بگذارد. اینکه صبر کند تا به بعد اکمال سجدتین برسد، نه تنها لازم نیست، بلکه اگر فرمایش مرحوم سیّد باشد، دلیل میخواهد و دلیلی برای مطلب مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» نمیبینیم.
مسئله 18:
مسئله را سابقاً خواندیم.
يجب تعلم ما يعم به البلوى من أحكام الشك والسهو،...
نمیدانم چرا فقها این مسئله را در باب شکیّات گفتند، برای اینکه یاد گرفتن مسائل نماز سابقاً گفتیم از واجبات است. در رسالههای عملیه بزرگان دارند که اگر کسی شکیّات را دنبال نکند و یاد نگیرد، فاسق است. فسقش هم نه تنها خصوصیت برای شکیّات داشته باشد، بلکه یاد گرفتن احکام دین واجب است و ترک واجب فسق میآورد؛ لذا در رسالهها دارد کسی که شکیّات و سهویّات و ظنیّات را یاد نگیرد، فاسق است. گفتن این حرف مشکل است به معنای اینکه اگر آن ملکۀ عدالت را داشته باشد، نمیشود پشت سر او نماز بخوانیم و نمیشود کارهایی که مربوط به عادل است، انجام دهد. ظاهراً گفته نشده و نمیشود گفت. تعلیم و تعلّم و یاد گرفتن مسائل و احکام، چه در نماز و چه در غیر نماز واجب است. سابقاً هم گفتیم که انسان باید احکام دین را یاد بگیرد، چه در نماز باشد چه روزه و چه در عبادات باشد و چه در معاملات. اما اینکه اگر به جا نیاورد، فاسق است، این دلیل ندارد. و الاّ لازم میآید نود درصد مردم فاسق باشند. برای اینکه همیشه چه زمان ائمۀ طاهرین و چه زمان غیر ائمۀ طاهرین، نود درصد مردم تسلّط بر احکام دین ندارند. تقید دارند، مثلاً مردم نماز میخوانند و تقیّد به نماز دارند. نماز جماعت میخوانند و تقیّد به مسجد و محراب دارند، اما از نظر مسائل همین افراد که تقیّد به نماز و تقیّد به روزه و تقیّد به احکام دارند، جاهل مقصّرند در باب نماز و در باب سایر احکام. لذا اصل مطلب خوب است و اینکه تعلیم و تعلّم در اسلام عزیز و در احکام، چه در معاملات و چه در عبادات، واجب است و اگر کسی کوتاهی کرد، معلوم است که این کوتاهی در تعلیم و تعلّم یک تقصیر است. اما اینکه بخواهیم بگوییم واجب است به معنای اینکه از عدالت میافتد، اگر دنبال نکرد، یا اینکه بگوییم اصلاً نمازش باطل است که مرحوم سیّد در اینجا اشاره دارند، معلوم است این حرفها با اصل اسلام عزیز نمیخواند.
مسئله سابقاً این بود که جاهل مقصّر آیا معذور است یا نه! ما دربارهاش صحبت کردیم و گفتیم مشهور در میان اصحاب اینست که جاهل مقصّر، معذور نیست. «الجاهلُ المقصّر کالعامد الاّ فی موضعین». این حرف را گفتند اما از نظر عمل، جاهل مقصر را معذور میدانند؛ لذا گفتم معمولاً مردم راجع به احکام دین کوتاهی داشته و دارند و این کوتاهی فقط قصوری نیست، معمولاً تقصیری است و اینکه فقها نمیگویند تو که جاهل مقصری، عادل نیستی. مسئلۀ عدالت که جلو بیاید، این جاهل مقصّر راجع به احکام اگر آن ملکۀ عدالت را داشته باشد، همه و همه او را عادل میدانند. لذا ما گفتیم جاهل مقصر، معذور است اما به خاطر کوتاهی در احکام و برای اینکه دنبال اسلام عزیز نرفته، راجع به احکامش و راجع به معاملاتش کوتاه آمده، جاهل است. معلوم است که گناه کرده و باید لاأقل شبانهروز یک ساعت یا بیشتر دنبال احکام اسلام عزیز باشند مخصوصاً نماز. چه در باب معاملات و چه در باب عبادات. و اگر این باید نشد، کوتاهی کرده است و اما عباداتش باطل است و یا اینکه کسی که نماز خوانده اما بعضی از اجزاء و شرایطش را درست نیاورده، مثلاً در سورۀ حمد اشتباه غلطی دارد، نمیتوان گفت این عادل نیست و نمیتوان گفت نمازش باطل است؛ لذا ما گفتیم «الجاهلُ المقصّر کالسّاهی».
تمسک به روایت صحیحالسند و ظاهرالدلاله هم کردیم. «کلّ امرء رکبَ أمراً بجهالة فلاشَیء علیه». تمسک به سیرۀ مسلمانها از زمان معصومین تا الان، اینکه مردم تقیّد به احکام و به نماز و روزه و به فروع دین دارند، و اما معمولاً خصوصیات را نمیدانند. نماز میخواند و تقیّد دارد و نماز جماعت میرود و تقیّد دارد. روزه میگیرد و تقیّد دارد، خانوادۀ نمازخوان و روزهگیر هستند و خانوادۀ اهل دادن خمس و وجوه بریّه است و میدهد. و این باید آشنا به احکام اسلام هم باشد. حال اگر آشنا به احکام اسلام نشد، بگوییم احکامش باطل است، نه، «کلّ امرء رکبَ أمراً بجهالة فلاشَیء علیه».
بحث تمام شد، بلکه باید بگوییم بحث نماز تمام شد، الاّ اینکه مرحوم سیّد به عنوان مسائل متفرقه تقریباً هفتاد مسئله در اینجا آوردند. این مسائل معمولاً مبتلابه نیست و مسائل علمی و مسائلی که مربوط به بزرگان است، مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در اینجا یادآوری کردند. خیلی از آنها تکرار است و خیلی از آنها مبتلابه نیست، ولی تبعاً از مرحوم سیّد ما هم باید تقریباً این هفتاد مسئله را مباحثه کنیم و برای اینکه آشنای به اسلام عزیز شویم، مفید است. لذا از فردا مربوط به این هفتاد شک که مرحوم سیّد به عنوان شکوک متفرقه عنوان فرمودند، صحبت میکنیم.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد