أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث دیروز در باب شکیّات بود. یک مسئله را از باب شکیّات مباحثه کردیم. بحث الان مسئلۀ دوم در شکیات است. مسائل فراوانی در باب شکیّات هست، اما معمولاً بحث ندارد. به عبارت دیگر مسئلهگویی است. اجماع کار خودش را میکند. روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» دلالت بر مطلب دارد. لذا بحث امروزمان هفت هشت مسئله است که باید روخوانی کنیم. مسائل حرف ندارد و اجماع در مسئله هست و روایت در مسئله هست و اختلاف هم در این مسائل نیست.
مسئله 2:
إذا شك في فعل الصلاة وقد بقي من الوقت مقدار ركعة فهل ينزل منزلة تمام الوقت أو لا؟ وجهان أقواهما الأول، أما لو بقي أقل من ذلك فالأقوى كونه بمنزلة الخروج .
به مسئله میگویند قاعدۀ مَن أدرک و این قاعدۀ من أدرک از نظر روایت عالیست و از نظر أقوال نیز اجماع دارد که «من أدرک رکعة فقد أدرک الصلاة».
مثلاً نماز ظهر را خوانده و برای نماز عصر وقت ندارد اما میتواند یک رکعت نماز را در وقت بخواند، در اینجا «من أدرک رکعة فقد أدرک الصلاة»؛ باید نیت ادا کند و همۀ نمازش در وقت واقع شده است. نمیدانم چه شده که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» در اینجا جزماً نمیفرمایند، گرچه مسئله را میفرمایند، اما به طور جزم نمیگویند. ولی همین مرحوم سیّد، دو سه مسئله که میگذرد، قاعدۀ من أدرک را عنوان میکند و جزماً میفرماید: «من أدرک رکعة فقد أدرک الصلاة».
البته فتوا همین است اما نمیدانم چرا ایشان تردید کردند. لذا باید بگویند «فقد أدرک الصلاة»؛ اما میفرماید: «فهل ينزل منزلة تمام الوقت أو لا؟ وجهان أقواهما الأول، أما لو بقي أقل من ذلك فالأقوى كونه بمنزلة الخروج»
مسئله 3:
لو ظن فعل الصلاة فالظاهر أن حكمه حكم الشك في التفصيل بين كونه في الوقت أو في خارجه، وكذا لو ظن عدم فعلها .
این مسئله، مسئلۀ اختلافی است و مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» خیلی مفصل دربارۀ آن صحبت میکند. ما شکیّات و ظنیات و سهویّات داریم. شکیّات یعنی مثلا شک میکند رکعت سوم یا رکعت چهارم است. ظنیّات یعنی مظنه دارد که مثلاً رکعت چهارم است، البته ظن غیرمعتبر. در سهویّات شک میکند رکعت سوم است یا چهارم و وجهی برای یک طرف ندارد.
معمولاً اصحاب میفرمایند مظنّۀ غیرمعتبر، یعنی ظن شخصی، یعنی در نماز حکم یقین را دارد. اگر شک بین دو و سه کند و مظنّه به سه داشته باشد، بگوید رکعت سوم است. در رکوع شک کند که حمد و سوره خواندم یا نه، بگوید خواندم. و بالاخره ظنّ غیرمعتبر حکم یقین را دارد. عقیدۀ ما هم همین است که شکیّات داریم و طبق آن شکیّات باید عمل کرد. سهویّات داریم که در باب خلل دربارۀ آن صحبت کردیم. ظنیّات داریم و قاعده اقتضاء میکند ظنّ غیرمعتبر حجت نیست و ظنّ شخصی حجّت نیست. اگر مظنّهای پیدا کنیم که جای یقین و اطمینان را بگیرد، نظیر خبر ثقه، حجت است، بلکه ما عقیده داریم مظنّه نیست و اطمینان است و خبر ثقه اطمینانآور است. ولی علی کل حالٍ اعلام نفرمودند اما نتیجه یک چیز است. ما میگوییم خبر ثقه از باب اطمینان حجت است، اما آقایان میفرمایند مظنّه حجّت نیست و ما میگوییم مظنّۀ شخصی در بعضی جاها و من جمله در شکیّات حجت است. مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» اینجا این مسئله را عنوان میکنند که:
لو ظن فعل الصلاة فالظاهر أن حكمه حكم الشك في التفصيل بين كونه في الوقت أو في خارجه، وكذا لو ظن عدم فعلها .
فالظاهر یعنی فتوا، که مظنّه در نماز حجّت نیست. اما ما میگوییم مظنّه حجّت است و فتوای ما در ظنیّات است و مرحوم سیّد در اینجا اصلا به عنوان جملۀ معترضه مسئله را فرمودند و الاّ جای این مسئلۀ سوم اینجا نیست و در باب ظنیّات است و انشاءالله در باب ظنیّات صحبت میکنیم که مرحوم سیّد در باب ظنیّات میفرمایند ظنّ شخصی حجّت نیست و من جمله مظنّه در شکیات حکم شک را دارد و آن جمله که خیلی مفصل است، اینجا به طور جملۀ معترضه آمده و معمولاً باید این مسئله را عنوان نفرموده باشند.
مسئله 4:
إذا شك في بقاء الوقت و عدمه يلحقه حكم البقاء .
اگر شک کند که آیا وقت هنوز هست یا نه، باید بگوید وقت هست، به دلیل استصحاب.
این جمله هم یک جملۀ واضح و هویداست و جایش اینجا نیست و به طور جملۀ معترضه، استصحاب در اینجا جاری کردند و اختلافی هم در مسئله نیست. اگر شک کند نماز خواندم یا نه، بگوید نخواندم. شک کند که آیا رکعت اول است یا دوم، باید به وظیفه عمل کند. اما مظنّه پیدا کند، ما میگوییم حجت است. حتی اگر مظنّه پیدا کند رکعت اول است، بگوید رکعت اول و مظنّه پیدا کند رکعت دوم است، پس بگوید رکعت دوم است. اما قاعده اقتضاء میکند که شک در نماز، استصحاب عدم دارد. لذا این هم یک جملۀ معترضه است اما هویداست؛ «إذا شك في بقاء الوقت وعدمه يلحقه حكم البقاء»
برعکس این مسئله هم هست.
مسئله 5:
لو شك في أثناء صلاة العصر في أنه صلى الظهر أم لا فإن كان في الوقت المختص بالعصر بنى على الإتيان بها وإن كان في الوقت المشترك عدل إلى الظهر بعد البناء على عدم الإتيان بها .
این مسئله تکرار است و نمیدانم چرا اینجا آمده اما علی کل حالٍ مسئله مسلّم است و اشکالی در آن نیست. مسئله اینست که در نماز عصر شک کند ظهر را به جا آورده یا نه، معلوم است که به جا نیاورده است. در قاعدۀ «من أدرک» هم «ان کان فی الوقت المختص بالعصر بنی علی الإتیان بها و إن کان فی الوقت المشترک عدل الی الظهر»
این هم مسئلۀ واضحی است و تکرار است و مسئلهای است که اختلاف در آن نیست و مرحوم سیّد دوباره مسئله را فرمودند.
مسئله 6:
إذا علم أنه صلى إحدى الصلاتين من الظهر أو العصر ولم يدر المعين منها يجزئه الإتيان بأربع ركعات بقصد ما في الذمة سواء كان في الوقت أو في خارجه، نعم لو كان في وقت الاختصاص بالعصر يجوز له البناء على أن ما أتى به هو الظهر فينوي فيما يأتي به العصر ولو علم أنه صلى إحدى العشاءين ولم يدر المعين منهما وجب الإتيان بهما سواء كان في الوقت أو في خارجه وهنا أيضاً لو كان في وقت الاختصاص بالعشاء بنى على أن ما أتى به هو المغرب وأن الباقي هو العشاء .
نماز میخواند و نمیداند نماز ظهر است یا نماز عصر است. به قصد مافی الذمه چهار رکعت نماز بخواند. اگر در وسط نماز است و نمیداند نماز ظهر است یا نماز عصر است، نماز را تمام کند و بعد چهار رکعت مافی الذمه نماز بخواند و تقدم و تأخر هم مانعی ندارد.
نعم لو كان في وقت الاختصاص بالعصر يجوز له البناء على أن ما أتى به هو الظهر فينوي فيما يأتي به العصر ولو علم أنه صلى إحدى العشاءين ولم يدر المعين منهما وجب الإتيان بهما سواء كان في الوقت أو في خارجه وهنا أيضاً لو كان في وقت الاختصاص بالعشاء بنى على أن ما أتى به هو المغرب وأن الباقي هو العشاء .
اما اگر در رکعت آخر نماز عصر است و شک کند، بنا را بر این بگذارد که ظهر را خوانده است. این قاعدۀ «من أدرک» است. وقت نماز ظهر گذشته است و این در نماز عصر است و نمیداند نماز ظهر را خوانده یا نه، بنابراین بگوید نماز ظهر را خواندم. همینطور که در نماز ظهر و عصر گفتیم، در نماز عشاءین هم میگوییم.
مابقی هم تکرار حرفهای امروز ماست. برای اینکه اگر در رکعت آخر نباشد و در وسط باشد، استصحاب دارد و علی کل حال اختلاف نیست و میتواند نماز را تمام کند.
مسئله 7:
إذا شك في الصلاة في أثناء الوقت ونسي الإتيان بها وجب عليه القضاء إذا تذكر خارج الوقت، وكذا إذا شك واعتقد أنه خارج الوقت ثم تبين أن شكه كان في أثناء الوقت، وأما إذا شك واعتقد أنه في الوقت فترك الإتيان بها عمدا أو سهوا ثم تبين أن شكه كان خارج الوقت فليس عليه القضاء .
اول شک داشت که آیا در نماز هست یا نه و بعد یقین پیدا کرد که در نماز است یا در نماز نیست. معلوم است به وظیفه عمل کند. و اما اگر اعتقاد داشت در نماز عصر است، یقین بعد از نماز کار خودش را میکند و شک قبلی را از بین میبرد و علی کل حالٍ مثل کسی است که بعد از نماز شک کند نمازش درست بوده یا نه و شک کند نماز قبلی را خوانده یا نه. در اینجا معلوم است استصحاب و اشتغال میگوید گذشتهها را رها کن و وضع فعلی مناط است و به وضع فعلی عمل کن.
چیزی که امروز داشتیم اینست که مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» قاعدۀ «من أدرک» را خوب قبول ندارند. لذا گاهی قاعدۀ من أدرک را زمین میزنند. گاهی به قاعدۀ من أدرک عمل میکنند. مثل همین مسئله که خواندیم. در هر دو هم فتواست و احتیاط و امثال اینها نیست. معلوم است که جزم به مسئله نداشتند و گاهی به نظرشان میآمده قاعدۀ من أدرک میتواند کار کند و گاهی به نظرشان میآمده که قاعدۀ من أدرک نمیتواند کار کند. ولی قاعدۀ «من أدرک رکعة فقد أدرک الوقت» علاوه بر اینکه روایات است، قاعدهای در میان بزرگان شده است و به عبارت دیگر یک قاعده در فقه ما شده است و مرحوم سیّد«رحمتاللهعلیه» گاهی متابعت از اعلام میکنند و قاعدۀ من أدرک را حجت دانستند و طبق روش اصحاب عمل کردند و فتوای به روایت دادند، اما گاهی هم در مسئله نتوانستند جازم شوند و اگر در رکعت آخر عصر شک کند نماز ظهر را خوانده یا نه، میگوید که نمیتواند بگوید نماز ظهر را خواندم به قاعدۀ من أدرک، بلکه باید به عنوان مافی الذمه این نماز را بخواند و نماز دیگری هم بخواند.
از نظر فتوا تفاوتی ندارد یعنی از نظر مقلدین فرقی ندارد و از نظر علمی باید بگوییم مرحوم سیّد در قاعدۀ من أدرک جزم ندارند اما بالاخره فتوای «من أدرک» و قاعدۀ «من أدرک» را قبول دارند.
و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد