أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجیم
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلّیاللهعلیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
روایت امروز از امام حسین«سلاماللهعلیه»، یک روایت پرباری در پیش سیر و سلوکیهاست. امام حسین«سلاماللهعلیه» میفرمایند:
«مَنْ عَبَدَ اللَّهَ حَقَ عِبَادَتِهِ آتَاهُ اللَّهُ فَوْقَ أَمَانِيِّهِ وَ كِفَايَتِهِ»[1]
هرکسی به مقام عبودیت برسد و به راستی عبد خدا باشد، آنچه میخواهد، خدا بیش از آن را به او عنایت میکند.
قرآن شریف این کلام امام حسین«سلاماللهعلیه» را تأیید میکند. قرآن میفرماید اگر کسی به راستی مؤمن باشد، در این دنیا حیات طیب دارد. در آخرت هم حیات طیبتر دارد:
«مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيٰاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ»[2]
هر زن و مردی که واقعاً مؤمن باشد و واقعاً اطاعت خدا کند، در همین دنیا حیات طیبی به او عنایت میکنیم. یک زندگی که آن زندگی طیب باشد و در آخرت هم یک زندگی طیبتر به او میدهیم. در دنیا حیات طیب و در آخرت حیات طیب دارد.
بیشتر انسانها، بلکه همه همین را میخواهند که در دنیا زندگی طیب داشته باشند. زن و شوهر خوب و مال حلال و اولاد صالح و شایسته و شخصیت خوب و بالاخره اینکه در میان مردم محترم باشند.
نود و نه درصد مردم هم میخواهند در آخرت به بهشت بروند و بهتر و طیبتر از حیاتی که در دنیا داشتهاند، در بهشت باشد. یک زندگی داشته باشند منهای مرض و منهای فقر و منهای جهل و یک زندگی صد درصد طیب داشته باشند.
و اما یک درصد چیز دیگری میخواهند. به قول امام حسین«سلاماللهعلیه» مافوق این را میخواهند و خدا به آنها میدهد و آن اینست که هیچ فکری ندارند جز خدا.
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
فطرت خدادادی اینست که هیچ چیز نمیخواهد جز خدا. اگر به او بگویند چه میخواهی؟ میگوید خدا. در دنیا، خدا و در آخرت هم خدا. این فوق آمال و آرزوی مردم است و مردم یک در صد بلکه یک در هزار نمیتوانند به این مقام برسند، اما اگر به راستی کسی یک قدم بالاتر از اینها بگذارد و بگوید من آدم در این دنیا که خلیفۀ خدا باشم. من آمدم در این دنیا که خدا دلی به من داده است که این دل جای خداست.
آیهای در قرآن هست به نام آیۀ امانت و اختلاف در میان مفسرین است که مراد از این امانت خدا چیست. میفرماید:
«إِنّٰا عَرَضْنَا اَلْأَمٰانَةَ عَلَى اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلْجِبٰالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا اَلْإِنْسٰانُ إِنَّهُ كٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[3]
ما امانتمان را به عالم وجود عرضه داشتیم و هیچ چیز و هیچ کس نتوانست بپذیرد جز این انسان. این انسان لیاقت این را دارد که امانت ما را بپذیرد. اما قرآن بلافاصله میفرماید: «إِنَّهُ كٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً»؛ یک در میلیون پیدا میشود که قدردان باشد و جاهل نباشد و عالم به این امانت باشد و ظالم نباشد و نگاهدار این امانت باشد و الاّ «إِنَّهُ كٰانَ ظَلُوماً جَهُولاً»؛ غالب مردم هم ظلم به خودشان میکنند و این امانت را خراب میکنند و هم جاهلند به اینکه این درّ گرانبها ارزش دارد.
اختلاف در میان مفسرین هست که این امانت چیست و هرکسی چیزی گفته است و معمولاً ولایتیها میگویند «ولایت» است. کسانی که در فلسفه و عرفان کار کردهاند، میگویند اختیار و ارادۀ انسان است. استاد ما علامه طباطبائی«رحمتاللهعلیه» روی این پافشاری داشتند. من خیال میکنم این امانت «دل انسان» است:
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[4]
عرش خدا را خدا در ما امانت گذاشته است. اگر به راستی ما امانتداری کنیم، هیچ کسی را در دل راه ندهیم جز خدا. آنگاه بهشت کوچک است و بهشت عدن و بهشت رضوان و بهشت عنداللهی کوچک است و خدا خودش را میدهد. دل ما عرش شده و خدا هم روی عرش است:
«اَلرَّحْمٰنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوىٰ»[5]
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ»[6]
«لَا يَسَعُنِي أَرْضِي وَ لَا سَمَائِي وَ لَكِنْ يَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِن»
خدا میفرماید جا ندارم و اگر بخواهی برایم جا درست کنی، دل تو جای من است. وقتی انسان به اینجا رسید، آمال و آرزوی اینگونه نداشته، اما خدا به او میدهد. این میخواسته در دنیا خوش باشد و در آخرت هم خوشتر باشد. خدا هم دنیا و هم آخرت را به او میدهد. اما بعضیها چیز دیگری میخواهند: «مَنْ عَبَدَ اللَّهَ حَقَ عِبَادَتِهِ آتَاهُ اللَّهُ فَوْقَ أَمَانِيِّهِ وَ كِفَايَتِهِ». خدا چیزی که غیر از آمال و آرزویش هست به او میدهد و غیر از آمال و آرزو اگر خیلی پایین بیاییم اینست:
«يٰا أَيَّتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّةُ، اِرْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ رٰاضِيَةً مَرْضِيَّةً، فَادْخُلِي فِي عِبٰادِي، وَ اُدْخُلِي جَنَّتِي»[8]
مقام عنداللّهی و بهشتی که امام حسین در آن بهشت است. اما باز هم بالاتر از این است و آن اینست که به راستی امام حسین«سلاماللهعلیه» آن را درک کرده و به کربلا رفته و همه چیز خود را برای او داده است. به قول آن آقا امام حسین«سلاماللهعلیه» همه چیز خود را داد و خود خدا را گرفت. لذا اگر به راستی ما مؤمن باشیم و اگر به راستی به مقام عبودیت برسیم، میرسیم به آنجا که همه کاری میتوانیم انجام دهیم.
این روایتی که خواندم، روایت خوبیست. البته مشکل است و به این زودیها این دُرّها را به کسی نمیدهند. اگر به راستی عبد باشد و در مقابل ولایت به راستی تسلیم باشد. خیال نکنید به این زودیها میشود و همین مقدار که بدانید بس است. یکی از علمای بزرگ گفته بود اینکه امام حسین«سلاماللهعلیه» در شب عاشورا میگوید من ندیدم یاوری مثل شما. این عالم گفته بود من هم مثل آنها هستم و مسلّم اگر امام حسین یا امام زمان بیاید من هم میروم و همان کاری که اصحاب امام حسین«سلاماللهعلیه» کردند من هم میکنم. این عالم از نظر فلسفه و عرفان و علوم اسلامی خیلی بالاست. میگوید شب خواب دیدم که در کربلا هستم. خیلی خوشحال شدم. همه رفتند و ما و هفتاد و دو نفر ماندیم و گفتم الحمدلله تا اینجا ماندیم. فردا بنا شد که امام حسین نماز ظهر بخواند و چند نفر در مقابل امام حسین«سلاماللهعلیه» بایستند که تیرها به آنها بخورد و آنها سد شوند و امام حسین«سلاماللهعلیه» نماز بخواند. یکی از آنها من شدم و خیلی خوشحال شدم. رفتم ایستادم و آقا امام حسین«سلاماللهعلیه» شروع به نماز کردند و تیرها مثل باران میبارید. من سرم را پایین بردم که یکدفعه تیرها به امام حسین«سلاماللهعلیه» خورد. ناگهان از خواب بیدار شدم و دیدم با ادعا نمیشود. لذا با این حرفهای من یک دفعه خدای ناکرده در مجلس کسی درست نشود که بگوید من هم به مقام عبودیت رسیدهام. البته از این افراد هستند و به راستی اگر کسی به مقام عبودیت برسد، همه چیز برایش پوچ است به جز خدا. اما گاهی «كَسَرٰابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ اَلظَّمْآنُ مٰاءً»[9] است؛ همه چیز مثل آبنماست.
و صلّی الله علی محمّد وَ آل محمّد
[1]. تفسیر المنسوب الی الامام العسکری،ص 327: «هر كه خدا را، آن گونه كه سزاوار او است، بندگى كند، خداوند بيش از آرزوها و كفايتش به او عطا كند.»
[2]. نحل، 97: «از مرد و زن، هر کس کار شایسته انجام دهد در حالی که مؤمن است، مسلماً او را به زندگی پاک و پاکیزهای زنده میداریم و پاداششان را بر پایه بهترین عملی که همواره انجام میدادهاند، میدهیم.»
[3]. أحزاب، 72: «یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است] بر آسمان ها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [به سبب اینکه استعدادش را نداشتند] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت بیتردید او [به علت ادا نکردن امانت] بسیار ستمکار، و [نسبت به سرانجام خیانت در امانت] بسیار نادان است.»
[4]. بحارالأنوار، ج 55، ص 39: «قلب مؤمن، عرش الهی است.»
[5]. طه، 5: «[خدای] رحمان بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلّط است.»
[8]. فجر، 27 تا 30: «ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!، به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد، پس در میان بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو.»
[9]. نور، 39: «مانند سرابی در بیابانی مسطّح و صاف است که تشنه، آن را [از دور] آب میپندارد.»