أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 14:
وقت النیّة ابتداء الصلاة و هو حال تکبیرة الإحرام وأمره سهل بناءً علی الداعی، وعلی الإخطار اللازم اتّصال آخر النیّة المخطرة بأوّل التکبیر و هو أیضاً سهل.
در ابتدای نماز که میخواهد نماز را شروع کند، باید نیت داشته باشد. در وقتی که میگوید الله اکبر، باید با نیت باشد.
میفرمایند این امر آسانی است. یعنی حرف ندارد و معلوم است که نیّت از ابتدا تا انتهاست. آیا این نیت داعی است یا خطور به قلب است؟ میفرمایند این هم امر آسانی است و حرف ندارد. این دو فرمایش مرحوم سیّد با یک جملهای که مرحوم سیّد در اول نیت فرمودند، عبارة الأخری و مترادف است. برای اینکه در اول فرمودند نیت توجه به عمل است، و این توجه به عمل، او را وامیدارد که بگوید «الله اکبر». لازم نیست مثل عوام مردم به زبان بگوید که مثلاً نماز صبح به جا میآورم قربة الی الله. لازم نیست که در دل خطور بدهد که میخواهم نماز بخوانم. نه گفتنی است و نه قلبی است، البته اگر بگوید یا خطور به دل کند، طوری نیست، اما لازم نیست؛ بلکه نیّت در هر عملی و من جمله نماز اینست که او را وامیدارد که در نماز بگوید الله اکبر و تا آخر نماز را بخواند. این توجه هم گاهی متوجهٌ الیه است. گاهی متوجهٌ الیه هم نیست بلکه به طور خودکار کار میکند و او را وا میدارد که نماز بخواند، اوله التکبیر و آخره التسلیم.
قبلاً اینطور فرمودند و حرفی در آن نبود و حرف آسانی هم بود؛ و اگر در اینجا مشکلتر نکرده باشند، آسانتر هم نکردند. در آنجا با نصف سطر یک مطلب ارتکازی عقلائی شرعی را برای ما گفتند و نیت را تفسیر کردند. گفتند نیت در هر عملی و من جمله نماز، توجه به عمل است. توجه به توجه هم لازم نیست و به این توجه اجمالی میگویند. همان که او را واداشته که بگوید الله اکبر و حمد را بخواند و رکوع و سجده کند و در آخر بگوید السلام علیکم؛ ولو به توجه هم توجه ندارد، اما به این نیت میگوییم. فرمایش ایشان در آنجا هم بلااشکالتر بود و هم اجماع و هم ضرورت بود و هم یک امر عقلی بود. به هر عامیبگویند نماز بخوان؛ در وقتی که میخواهد نماز بخواند متوجه است که باید بگوید الله اکبر و تا آخر که بگوید السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. لازم نیست اینها را به دل خطور دهد. بعضی از وسواسیها در نیت میمانند. مثلاً چهار پنج دقیقه فکرش را میکند تا اینکه در دل بگوید نماز میخوانم قربة الی الله. بعضی از مردم لازم میدانند چه در مستحبات و چه در واجبات، به زبان بیاورند. مثلاً بگویند نماز صبح به جا میآورم قربة الی الله. مرحوم سیّد میگویند لفظی نیست و اخطاری هم نیست و همین مقدار که توجه به عمل داشته باشد، از اول تا آخر؛ و به عبارت دیگر به همان که او را وامیدارد نماز بخواند، نیت میگوییم و تصور بدون تصدیق معنا ندارد و معنا ندارد که متوجه نباشد و نماز بخواند. البته توجه، گاهی تفصیلی در دل انسان است و گاهی هم اجمالی است، به این معنا که او را واداشته نماز بخواند. لذا همه قبول دارند و مرحوم سیّد میفرمایند: «و أمره سهل» و دوباره در آخر کار میگویند «و هو أیضاً سهلٌ». همین که نماز میخواند، نیت است و همان که در دل خطور میدهد، نیت است و قدری بالاتر، همان که توجه است و توجه علت است، و همان تصور که تصدیق اجمالی است، و همین مقدار که اگر بپرسند چه میکنی، بگوید نماز میخوانم، کافیست.
مرحوم سیّد در اول نیت هم فرمودند «سهل» و عبارت اولشان در باب نیت که مشهور امر عقلائی بود، سهلتر از دو معنای اینجاست.
مسئله 15:
یجب استدامة النیّة إلی آخر الصلاة؛ بمعنی عدم حصول الغفلة بالمرّة،بحیث یزول الداعی علی وجه لو قیل له:ما تفعل؟ یبقی متحیّراً، و أمّا مع بقاء الداعی فی خزانة الخیال فلا تضرّ الغفلة، ولا یلزم الاستحضار الفعلی.
مسئلۀ 15 تقریباً با مسئلۀ 14، تکرار است. اصل مسئله هم خیلی کم پیدا میشود. اینکه کسی نماز بخواند، اما غفلت داشته باشد. اگر نگویید محال است، لااقل خیلی کم اتفاق میافتد. معمولاً هم مردم ولو همان کسی که میگوید چهار رکعت نماز به جا میآورم قربة الی الله و به زبان میآورد، توجه به این نیت از او سلب میشود.
بله، چیزی که در خزینۀ ذهن است، یعنی توجه که این شخص به آن توجه ندارد، کار میکند؛ لذا مشهور در میان فقها شده و مرحوم سیّد نیز در اینجا همان فرمایش مشهور را نقل میکنند که: «یجب استدامة النیّة إلی آخر الصلاة؛ بمعنی عدم حصول الغفلة بالمرّة»؛ ظاهراً نمیتوانیم جایی را پیدا کنیم که بتواند نماز بخواند و غافل بالمرة هم بشود. ممکن است غفلت از توجه داشته باشد، اما غافل به این معنا که نماز میخواند و توجه ندارد که چه میکند و آن توجه تصوری کار خودش را میکند، و اگر وقتی از او میپرسند چه میکنی، نتواند جواب دهد، آنگاه نماز باطل است. جایی را پیدا نمیکنیم که نماز میخواند اما گم است و اگر از او بپرسند چه میکند، بگوید که نمیدانم. مرحوم سیّد فرض کرده که توجه از بین رفته است، آنگاه این نماز باطل است؛ و اما اگر توجه از بین نرفته و اگر از او بپرسند چه میکنی، او هم بگوید نماز میخوانم؛ آنگاه نماز درست است. به مرحوم سید میگوییم یک جایی را پیدا کنید که از نظر نیت گم شده باشد اما نماز هم میخواند. بالاخره معقول نیست که نماز بخواند، اما توجه قلبی به نماز نداشته باشد.
مسئله اینست که:
یجب استدامة النیّة إلی آخر الصلاة؛ بمعنی عدم حصول الغفلة بالمرّة،بحیث یزول الداعی علی وجه لو قیل له:ما تفعل؟ یبقی متحیّراً، ...
به مرحوم سید میگوییم آیا میشود نماز بخواند اما اگر از او بپرسند چه میکنی، بگوید نمیدانم!
و أمّا مع بقاء الداعی فی خزانة الخیال فلا تضرّ الغفلة، ولا یلزم الاستحضار الفعلی.
بنابراین توجه به توجه لازم نیست و همین که در خزینۀ ذهن ماست و ما را وامیدارد که رکوع و سجده کنیم، همان نیت و توجه به عمل است، ولو توجه به توجه نداشته باشد. میفرمایند این طوری نیست.
این فرمایش مرحوم سید در رسالههای عملیه آمده و بزرگان هم متعرض شدند، اما ممکن نیست که مصداق برای آن پیدا کنیم؛ برای اینکه اگر آن که در خزانۀ خیال است و علت است برای اینکه این شخص نماز بخواند؛ اگر فراموش شود، این میماند چه میکند. چیزی که او را واداشته حمد و سوره بخواند، اگر از بین برود، این شخص نمیتواند حمد و سوره بخواند. یعنی علت و معلول از بین رفته است.
مسئله 16:
لو نوی فی أثناء الصلاة قطعها فعلاً أو بعد ذلک، أو نوی القاطع والمنافی فعلاً أو بعد ذلک،فإن أتمّ مع ذلک بطل،وکذا لو أتی ببعض الأجزاء بعنوان الجزئیة ثمّ عاد إلی النیّة الاُولی،و أمّا لو عاد إلی النیّة الاُولی قبل أن یأتی بشیء لم یبطل،و إن کان الأحوط الإتمام و الإعادة،ولو نوی القطع أو القاطع وأتی ببعض الأجزاء لا بعنوان الجزئیة ثمّ عاد إلی النیّة الاُولی،فالبطلان موقوف علی کونه فعلاً کثیراً ،فإن کان قلیلاً لم یبطل،خصوصاً إذا کان ذکراً أو قرآناً،و إن کان الأحوط الإتمام و الإعادة أیضاً.
این مسئله در باب روزه هم آمده است و اینکه آیا نیت قطع روزه را باطل میکند یا نه؟!
مثلاً تشنه شده است و تصمیم گرفته که از کوزه آب بخورد. رفت و اما از خدا ترسید و آب را نخورد، آیا روزهاش باطل است یا نه؟!
مشهور گفتند روزهاش باطل است. گفتند همین مقدار که قطع پیدا میکند، خواه ناخواه نیت ندارد و وقتی نیت نداشت، روزه باطل است. در نماز نیز همینطور است. به عنوان مثال در میزنند و یا موبایل صدا میکند و این شخص منتظر کسی بوده و خیال میکند همان است و یا یقین میکند که همان است و در وسط حمد و سوره تصمیم میگیرد که نماز را قطع کند، و اما صدا خاموش شد، آیا نماز باطل است یا نه؟!
باز مشهور در میان اصحاب میگویند نماز باطل است. عمده دلیلشان بر اینکه نماز باطل است، اینست که در آن موقع، این شخص نیت ندارد و وقتی نیت نداشت، نماز باطل است. لذا مثلاً مثل صاحب جواهر، نسبت به شهرت هم میدهد و میگوید نماز باطل است. اما مثل مرحوم شهید دوم در مسالک و بسیاری از بزرگان دیگر مثل محقق دوم میفرمایند نماز صحیح است. میگویند نیت القطع از مبطلات نماز شمرده نشده است. وقتی فقها مبطلات نماز را شمردند، نیة القطع در آنها نیست. در وسط نماز میگوید ببین کیست که در میزند در این صورت نماز باطل است؛ اما یک دفعه تصمیم میگیرد که بگوید اما بعد پشیمان میشود و نمازش را ادامه میدهد؛ در اینجا اگر بگوییم این نماز باطل است، باید بگوییم یکی از مبطلات نماز، قطع الصلاة است و اما این را در روایات نداریم و میان فقها هم نداریم و اگر شک کنیم از مبطلات هست یا از مبطلات نیست، برائت میگوید از مبطلات نیست.
مرحوم محقق اول در شرایع و مرحوم صاحب جواهر تبعاً از بحث شرایع، میفرمایند نماز باطل است و در باب روزه هم روزه باطل است و بالاخره در باب همۀ اعمال میگویند که اگر قطع کند، باطل است و اگر نیت قطع هم بکند، باز باطل است. اما مثل مرحوم شهید در مسالک و مرحوم محقق دوم در جامع المقاصد، میفرمایند اگر قطع کند، نماز و روزه باطل است برای اینکه قاطع آمده است. لذا میگویند قواطع نماز مثلاً 12 تاست و اما اگر نیت قطع کند و قطع نکند، نماز باطل نیست برای اینکه دلیلی برای بطلان نداریم و همین مقدار که برائت میگوید قاطع نماز را باطل میکند اما نیة القاطع را نمیدانیم نماز را باطل میکند یا نه، بنابراین طبق رفع ما لایعلمون عمل میکنیم. مثل اینکه تشنه است و تصمیم میگیرد آب بخورد و سر کوزه هم میرود اما از خدا میترسد، اگر آب بخورد، از قواطع است و روزه باطل است؛ اما نیة القطع یعنی نیت آب خوردن آیا باطل میکند یا نه؟
آنها میگویند شرط است که استمرار ادامه باشد و مرحوم شهید میگویند به چه دلیل! لاأقل شک میکنیم که برائت میگوید «القاطع» نماز را باطل میکند اما در «نیة القطع» دلیلی بر فساد نداریم. ظاهراً حق با شهید دوم و محقق دوم و محشین بر عروه است.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد