أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسألة 3:
يسقط الاذان والاقامة في موارد :
أحدها: الداخل في الجماعة التى أذنوا لها وأقاموا وإن لم يسمعهما ولم يكن حاضرا حينهما و كان مسبوقا، بل مشروعية الإتيان بهما في هذه الصورة لا تخلو عن إشكال.
کسی که نماز جماعت میخواند و بخواهد اذان و اقامه هم بگوید؛ میفرمایند اذان و اقامۀ او ساقط است، بلکه رخصت هم نیست بلکه عزیمت است. اما نتوانستند عزیمتش را امضا کنند، لذا با «لاتخلو عن إشکال» از مسئله گذشتند.
دیروز میگفتم مرحوم سیّد در این موارد گیر در مسئله هستند؛ از یک طرف میبینند اذان و اقامه نیست و از یک طرف هم جرئت اینکه بگوید اذان و اقامه نگوید و حرام است، مشکل بوده است؛ لذا یا با سکوت و یا با أحوط و یا با «لاتخلو عن إشکال» از مسئله گذشتند. ما هم در همۀ این مسائل گفتیم رخصت است و مرحوم سیّد هم امضا فرمودند و گفتند «الأقوی کونه علی سبیل الرخصة للعزیمة»؛ اما دوباره در اینجا مسئله برایشان مشکل شده است و شاید مشکلتر از دیروز هم باشد، برای اینکه کسی در نماز جماعت اذان و اقامه بگوید، یعنی همینطور که امام اذان و اقامه میگوید، این هم اذان و اقامه بگوید، چیز درآوردهای است که از منکرات عرف است. لذا اگر کسی بگوید مأموم هم میتواند اذان و اقامه را بگوید، کار مشکلی است و از مستنکرات عرف متشرعه است و عرف متشرعه بنا دارد که مؤذن بگوید «قد قامت الصلوة» و این به اذان و اقامۀ امام اکتفا کند و نماز را شروع کند. اما وقتی امام جماعت اذان میگوید این شخص هم اذان بگوید و بعد هم با امام جماعت اقامه بگوید و نماز را شروع کند و بگوید الله اکبر و حمدو سوره را نخواند و حمد و سوره را به امام جماعت بدهد. عرف متشرعه این را قبول ندارد. اما به راستی مشکل است که بگوییم کار حرامی انجام داده است. مخصوصاً اینکه در اینجاها مسئلۀ رجاء هم هست. شخصی به امید ثواب، با امام جماعت اذان و اقامه بگوید و بعد به امام جماعت اقتدا کند، نمیتوان گفت کار حرامی انجام داده است. مرحوم سیّد جداً میفرماید الأقوی علی سبیل رخصت است و نه عزیمت. یعنی کار حرامی انجام نداده، اما خوب است که این کار را نکند؛ و اما در اینجا مرحوم سیّد مانده است؛ لذا میفرماید:
يسقط الاذان والاقامة في موارد :
أحدها: الداخل في الجماعة التى أذنوا لها وأقاموا وإن لم يسمعهما ولم يكن حاضرا حينهما و كان مسبوقا، بل مشروعية الإتيان بهما في هذه الصورة لا تخلو عن إشكال.
شاید اگر فرموده بودند که: «والإتیان لهما رجاءاً لا إشکال فیه» بهتر بود. ولی عل کل حالٍ دیروز میگفتیم اینگونه مسائل از مسائل مشکلی است و فقها هم یا علی سبیل مُجمل و یا علی سبیل احتیاط و مستحب و واجب و یا علی سبیل لایخلو عن إشکال، و حتی أقوی عزیمت و أقوی رخصت، در میانشان کم دیده میشود. در مسئلۀ دیروز راجع به اذان، مرحوم سیّد در آخر کار فتوا دادند و گفتند أقوی: أنّ السقوط علی الرخصت للعزیمة؛ اما در اینجا نتوانستند بگویند و لذا میفرمایند که اگر مأموم اذان و اقامه را بگوید «لاتخلو عن إشکال». لذا نتوانستند مشروعیتش را امضا کنند. دیروز امضا کردند و امروز راجع به اذان و اقامه میفرمایند «لاتخلو عن إشکال».
گفتیم در مسئلۀ ما که مأمون اذان و اقامه را بگوید، استنکار عرفی دارد و مردم تعجب میکنند. بالاخره این استنکار عرفی در مسئله هست، اما از آن طرف عرف نمیتواند بگوید اگر اذان و اقامه بگوید، کار حرامی انجام داده، مرحوم سیّد هم نتوانستند بگوید و محشین بر عروه هم نتوانستند؛ و علی کل حالٍ اگر کسی اذان و اقامه را نگوید، خیلی بهتر است تا اینکه اذان و اقامه بگوید و احتمال عزیمت هست، الاّ اینکه به عنوان رجاء اذان بگوید. دو نمازی که متصل به هم میخواند به عنوان رجاء، هم در نماز اول و هم در نماز دوم اذان بگوید؛ الاّ اینکه کسی بگوید رجاء هم در اینجا نمیآید، برای اینکه احتمال بدعت هست و اگر اینطور باشد أحوط این میشود که اذان و اقامه را در مواردی که میگویند «یسقط»، اذان و اقامه نگوید، زیرا احتمال حرمت هست و بگوید چه داعی داریم که به جای اینکه ثواب کنیم، گناه کنیم. علی کل حال مربوط به همۀ فقهاست که در اینگونه مسائل، مثل مرحوم سید که دیروز میگفتند «الأقوی انّ السقوط علی سبیل الرخصة» و الان میفرمایند که «الإتیان لهما لاتخلو عن إشکالٍ». معلوم است که در مسئله گیرند و نمیتوانند در اینجا بگویند رخصت، لذا گفتند «لاتخلو عن إشکال».
الثاني: الداخل في المسجد للصلاة منفردا أو جماعة وقد أقيمت الجماعة حال اشتغالهم ولم يدخل معهم أو بعد فراغهم مع عدم تفرق الصفوف، فإنهما يسقطان لكن على وجه الرخصة لا العزيمة على الأقوى، سواء صلى جماعة إماما أو مأموما أو منفردا.
شخصی وارد مسجد شد که نماز جماعت بخواند و نماز جماعت تمام شده، اما صفها هنوز برقرار است، این شخص میتواند بدون اذان و اقامه نماز بخواند و اذان و اقامۀ جماعتی که تمام شده، پای نماز خودش بگذارد.
روایت 1 از باب 25 از ابواب الأذان و الاقامه، جلد 5، صفحه 429:
صحیحه عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ يَنْتَهِي إِلَى اَلْإِمَامِ حِينَ يُسَلِّمُ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يُعِيدَ اَلْأَذَانَ فَلْيَدْخُلْ مَعَهُمْ فِي أَذَانِهِمْ فَإِنْ وَجَدَهُمْ قَدْ تَفَرَّقُوا أَعَادَ اَلْأَذَانَ .
در این باب چند روایت هست که اگر کسی وارد مسجد شد و نماز جماعت تمام شده اما مردم متفرق نشدند، این شخص میتواند اذان و اقامه نگوید و به اذان و اقامۀ نماز جماعت خوانده شده، اکتفا کند.
ظاهراً مرادشان علی سبیل رخصت است، دیروز میگفتیم اینها مربوط به نماز نیست بلکه همۀ اینها تکلیف است و وضع نیست. کسانی که میگویند عزیمت، یعنی گناه کرده و کسانی که میگویند رخصت، یعنی گناه نکرده است. حال این آقا خودش اذان و اقامه میگوید و نماز میخواند، در اینجا نمازش صحیح است، حال آیا گناه کرده یا نه؟ ممکن است کسی بگوید این جملهای که امام میفرماید: «قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يُعِيدَ اَلْأَذَانَ»، یعنی مشروعیت ندارد. اما فقها نفرمودند و من جمله مرحوم سیّد، و میفرمایند علی سبیل رخصت است و نه علی سبیل عزیمت، لذا اگر کسی اذان و اقامه را بگوید، کار حرامی نکرده، بلکه ثواب هم برده و خودش اذان و اقامه را گفته است. اما باز در همین جا فقها گیرند که آیا بگویند «علی سبیل الرخصة» یا «علی سبیل العزیمة».
الثالث من موارد سقوطهما: إذا سمع الشخص أذان غيره أو إقامته، فإنه يسقط عنه سقوطا على وجه الرخصة بمعنى أنه يجوز له أن يكتفي بما سمع إماما كان الاتي بهما أو مأموما أو منفردا، وكذا في السامع، لكن بشرط أن لا يكون ناقصا وأن يسمع تمام الفصول، ومع فرض النقصان يجوز له أن يتم ما نقصه القائل ويكتفي به، وكذا إذا لم يسمع التمام يجوز له أن يأتي بالبقية ويكتفي به لكن بشرط مراعاة الترتيب، ولو سمع أحدهما لم يجز للآخر، والظاهر أنه لو سمع الاقامة فقط فأتى بالاذان لا يكتفي بسماع الاقامة لفوات الترتيب حينئذ بين الاذان والاقامة.
مثلاً نشسته و تعقیبات را میخواند و رفیقش میخواهد نماز بخواند و اذان و اقامه میگوید، این شخص میتواند اذان و اقامه نگوید و به اذان و اقامۀ او اکتفا کند. میفرمایند این علی سبیل الرخصة است. یعنی میتواند خودش هم اذان و اقامه بگوید. حال تمسک شده به روایتی که امام صادق «سلاماللهعلیه» چنین کردند.
روایت 3 از باب 30 از ابواب الأذان و الاقامه، جلد 5، صفحه 437:
صحیحه عمر بن خالد عن أبی جعفر علیهالسلام: كُنَّا مَعَهُ فَسَمِعَ إِقَامَةَ جَارٍ لَهُ بِالصَّلَاةِ فَقَالَ قُومُوا فَقُمْنَا فَصَلَّيْنَا مَعَهُ بِغَيْرِ أَذَانٍ وَ لَا إِقَامَةٍ.
عمر بن خالد میگوید با امام باقر «سلاماللهعلیه» بودیم و امام باقرخودشان اذان و اقامه نگفتند و همسایه بلند بلند اذان و اقامه میگفت و امام باقر به اذان و اقامۀ او اکتفا کردند. حال اگر بگوییم عزیمت است، کسی نگفته است و اگر بگوییم رخصت، امام باقر به اذان و اقامۀ همسایه اکتفا کردند و درحالی که مستحب بوده اذان و اقامه بگویند، اما نگفتند. مثلاً اگر کسی بگوید امام باقر «سلاماللهعلیه» میخواستند مسئله یاد دهند، لذا اذان و اقامه را نگفتند و این مستحب را ترک کردند برای یاد دادن مسئله. معلوم است که اگر اذان و اقامه را بگوید، خیلی خوب است و برای انسان مشکل است که علی سبیل الرخصة را بگوید، اما هم روایت داریم و هم اجماع داریم که اگر رفیق یا همسایۀ شما اذان و اقامه را بلند بگوید و شما بشنوید، لازم نیست که شما اذان و اقامه بگویید و بدون اذان و اقامه نماز بخوانید. البته این مسائل مشکل است و دلمان میخواست مثل صاحب جواهر و یا علامه در تذکره و یا در کاشف اللثام یا حتی متأخرین، مقداری این مسائل را باز کرده بودند و این رخصت و عزیمت را معنا کرده بودند، و اگر بدعت باشد، حرام است و اگر به عنوان رجاء باشد، اشکال ندارد و علی کل حالٍ بگوییم علی سبیل العزیمة مطلقا، مشکل است و اگر بگوییم علی سبیل الرخصة مطلقا، باز مشکل است و بگوییم گفتنش به عنوان رجاء باشد و اگر احتمال حرمت دارد، مشکل است؛ لذا دیروز میگفتم که تقاضا دارم روی این چند مسئله که فقها به آن اهمیت ندادند، و بعضی از محشین بر عروه از نظر فهم روایی و ذوق فقهی خیلی بالا هستند، اما آنها هم مثل مرحوم سیّد «رضواناللهتعالیعلیه» از مسئله گذشتند.
مسئلۀ اخلاق:
بعضی اوقات از همین فضلا سوال میکنند و اینها از من سوال میکنند که این بلای بزرگ سیل و سیلی که در صد سال اخیر کم نظیر بوده و بلا خیلی بزرگ بوده و همه را ناراحت کرد، البته الحمدلله همۀ مردم به هر اندازه که میتوانستند کمک کردند و دولت هم کمک کرد و حتی بنا شد با اجازۀ مقام معظم رهبری از اصل مال دولت کمک شایانی به این کار شود. حال آیا خدا این را میدانست یا نه؟ اگر خدا میدانست چرا این بلا را داد و اگر نمیدانست چه خدایی است!
عوام مردم و مخصوصاً بلازدهها خیلی این اشکال را دارند و بعضی اوقات میگویند خدایا چرا اینطور کردی؟ خدایا چرا من فقیرم؟ چرا من باید فقیر باشم و همسایهام غنی باشد؟
به این مسئله، مسئلۀ قضا و قدر میگویند. در مسئلۀ قضا و قدر امیرالمؤمنین و ائمۀ طاهرین گفتند صحبت نکنید. امیرالمؤمنین «سلاماللهعلیه» فرمودند دریای سیاهی است، پس وارد نشو. باز در نهجالبلاغه میفرماید دریای متلاطمی است، وارد نشو وگرنه غرق میشوی. لذا راجع به مسئلۀ قضا و قدر، همه مأمورند که صحبت نکنند، مگر خواص. مرحوم صدرالمتألهین در اسفار چندین جا راجع به مسئلۀ قضا و قدر صحبت کردند، البته برای خواص و اما برای عموم مردم و حتی ما طلبهها که وارد اینگونه بحثها نیستیم، باید بگوییم که مسئلۀ قضا و قدر را نمیدانیم.
و اما من دلیلی دارم و اگر این دلیل را بپسندید، از نظر مبنا خیلی محکم است و از نظر دلالت، خیلی آسان است.
راجع به اصل خداشناسی، بیش از چهل دلیل داریم. بهترین ادلّه در خداشناسی، دلیل فطرت است. این هم آسان است و هم عوام فهم است و هم معمولاً برای همه جلو آمده است و اینکه انسان ممکن است که به حسب ظاهر منکر خدا باشد، اما اگر در دردسر افتاد، خدا را مییابد؛ (فَإِذا رَكِبوا فِي الفُلكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَى البَرِّ إِذا هُم يُشرِكونَ) (العنکبوت، 65). همه میگویند برای عوام و خواص، دلیل توحید، این دلیل فطرت است. آن هم یابیدنی است و نه دانستنی؛ خیلی از دانستنی بالاتر است. اگر این دلیل توحید بهترین ادلّه باشد، راجع به اینگونه مسائل، یعنی راجع به مسائل قضا و قدر نیز همین است. به عنوان مثال شخصی در بلا افتاده است و خدا خدایش بلند است. میگوید خدایا کمک کن، یعنی خدایا تو قدرت داری. التماس میکند که خدایا تو میدانی من در دردسر افتادم، یعنی مییابد علاوه بر اینکه خدا هست، قادر و علیم است. مییابد که خدا میشنود و مرتب خدا خدا میگوید. مییابد که خدا سمیع و رحیم است، یعنی بسم الله الرحمن الرحیم را مییابد. و درحالی که کافر و فاسق است اما با خدا آشتی میکند و میگوید ای خدایی که رحیم و سمیع و قادری، به فریادم برس. یعنی همینطور که خدا را مییابد، این را مییابد که این خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است. وقتی چنین باشد، مسئله حل است؛ یعنی هرچه از طرف خدا هست، خدا عالم به آن است و قادر برای رفع آن است و خدا رحیم و کریم و شنواست و خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است. به این دلیل لمّ میگویند. در اینجا از علت به معلول پی میبریم، آنگاه مسئلۀ قضا و قدر حل میشود؛ یعنی همینطور که خدا را مییابد، این را مییابد که این خدا مستجمع جمیع صفات کمالات است و هرچه از طرف خداست، صد درصد به جاست. مسئلۀ قضا و قدر با این جمله به خوبی حل میشود و برای عموم مردم هم هست و معمولاً همۀ مردم ولو فاسق و فاجر، تمسک به این دلیل میکنند.
یکی از رفقا میگفت با کسی که خیلی لجباز بود، حرف زدیم و اما نشد. این شخص یک پسر داشت و پسرش زیر عمل رفت. میگوید من تا در اطاق عمل همراه او بودم. وقتی در اطاق عمل را بستند، پدر و من پشت در ایستاده بودیم. ناگهان دیدم که دستمال را از جیبش درآورد و بنا کرد بلند بلند گریه کند و در گریهها میگفت خدایا بچهام را از تو میخواهم و تو باید رحم کنی و عنایت کنی. آهسته در گوش او گفتم خدا کیست؟ گفت دست از دلم بردار و بگذار بچهام را از خدا بگیرم. به این فطرت میگویند و بالاترین دلیل برای ذات مقدس خدا، دلیل فطرت است؛ (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ) (الروم، 30)و همین دلیل راجع به صفات خدا هم هست. یعنی همینطور که در بنبستها خدا را مییابد، این را مییابد که خدا علیم و قادر و سمیع و رئوف و مهربان است؛ لذا در حالی که مییابد خدا را، مییابد که مستجمع جمیع صفات کمالات است. بزرگان راجع به ذات خدا فرمودند و آنچه من عرض کردم راجع به ذات خدا و راجع به صفات مطلقۀ خداست و دلیل فطرت مختص به ذات خدا نیست بلکه مختص به اسماء و صفات خدا نیز هست و بالاترین دلیل هم برای اثبات وجود خدا، همین است که (فَإِذا رَكِبوا فِي الفُلكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إِلَى البَرِّ إِذا هُم يُشرِكونَ).
این آیه اشاره به حرفهای من هم دارد، یعنی خدا را میخواند و تمام همّ و غمش یکجاست و در بنبستها فقط خدا را صدا میزند، آنکه مستجمع جمیع صفات کمالات است.
خدا را قسم میدهیم به حق خدا که مستجمع جمیع صفات کمالات است، انشاء الله این بلای بزرگ را جبران کند و انشاء الله این سیل و بلای بزرگی که برای ما آمده است، جبران شود و دل همه خوش شود.
صلّی الله علي محمّد وَ آل محمّد