أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسئله 12:
إذا صلّی فی المیتة جهلا لم تجب الإعادة، نعم، مع الالتفات و الشک لا تجوز و لا تجزئ.
این مسئله تازگی دارد و اگر یادتان باشد، میگفتم مرحوم سید «رضواناللهتعالیعلیه» راجع به جهل مسئله در عروه اختلاف دارند. گاهی به جاهل حکم عامد میدهند، «الجاهل المقصر کالعامد الاّ فی موضعین». یعنی قول مشهور را انتخاب میکنند.
گاهی نیز با فیه اشکالٌ از مسئله میگذرند. دربارۀ اینکه آیا جاهل مقصر مثل جاهل قاصر معذور است یا نه؛ میفرمایند فیه اشکالٌ. من یک بار شمارش کردم و دیدم در شصت و چهار جا از عروه و ملحقات عروه، میفرمایند جاهل مقصّر مثل جاهل قاصر، معذور است. از جاهایی که فتوا میدهند و میگویند جاهل مقصر معذور است، در اینجاست. قول ایشان در مقابل مشهور، شاذ است، لذا محشین بر عروه به ایشان ایراد میکنند که جاهل مقصر در باب میته معذور نیست.
عبارت مرحوم سید چنین است:
إذا صلّی فی المیتة جهلا لم تجب الإعادة، نعم، مع الالتفات و الشک لا تجوز و لا تجزئ.
اگر گفتیم باید لباس نمازگزار از میته نباشد، اگر جاهل باشد، اعاده ندارد. در صورت نسیان، چنین جزمی را ندارند، اما در باب جهل، در اینجا این جزم را پیدا کردند و میفرمایند: إذا صلّی فی المیتة جهلا لم تجب الإعادة،
ما دربارۀ جهل مقصر، عبادات جاهل مقصر را صحیح میدانیم، ولو اینکه کتک و عقاب دارد، برای اینکه باید مسائل دینش را یاد بگیرد اما نگرفته است، و با جهلش چیزی را زیاد کرده یا چیزی را کم کرده است و ما در همه جا میگوییم جاهل مقصر، معذور است و دلیلمان هم قاعدۀ رفع است. رُفع عن امّتی تسعه، و اولین آن «مالایعلمون»، دوم نسیان، سوم اکراه و چهارم اضطرار تا آخر.
همینطور که «رفع ما اضطروا الیه» و «رفع ما استکرهوا علیه» و «رفع نسیان» داریم، «رفع جاهل» نیز داریم. همینطور که «رفع مالایعلمون» جاریست، «رفع نسیان» هم جاریست. علاوه بر این روایت صحیحالسند و ظاهرالدلاله هم داریم که امام صادق «سلاماللهعلیه» یک قاعدۀ کلی به دست ما داده و فرموده است: «کلّ امرء رکب امراً بجهالة فلا شیء علیه». این نظیر «رفع مالایعلمون» است. ما میگوییم جاهل مقصر و جاهل قاصر، هر دو، اعمالشان درست است، اما جاهل قاصر کتک ندارد برای اینکه تقصیر ندارد و اما جاهل مقصر کتک و عقاب دارد، برای اینکه در یاد گرفتن مسائلش تقصیر دارد و یک مسلمان باید سه چیز داشته باشد. علم به احکام، یعنی مسلط بر رساله باشد. علم به اعتقادش، یعنی شبههافکنان نتوانند او را از میدان به در بیاورند. یکی هم اینکه مهذب باشد و بر نفس اماره تسلط داشته باشد و اخلاق بداند. «إِنَّمَا اَلْعِلْمُ ثَلاَثَةٌ آیةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلاَهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ». معلوم است که هر علمی خوب است، اما این سه علم واجب عینی برای هر مسلمانی است. علم احکام و علم اعتقادات و علم اخلاق.
علی کل حالٍ مرحوم سید «رضواناللهتعالیعلیه» در اینجا فرمودند و فرمایش ایشان را در همه جا قبول داریم اما مرحوم سید در عروه اختلاف فتوا دارند. گاهی میگویند جاهل مقصر معذور نیست و اگر غلط خواند، نمازش باطل است و گاهی میفرمایند فیه اشکالٌ و مراجعه به غیر کن و گاهی هم مثل اینجا میفرمایند جاهل مقصر، معذور است.
همچنین میفرمایند:
و أما إذا صلّی فیها نسیانا، فإن کانت میتة ذی النفس أعاد فی الوقت و خارجه و إن کان من میتة ما لا نفس له، فلا تجب الإعادة.
اگر میته مثل ماهی مرده باشد، اگر نسیان کرده باشد و با آن نماز بخواند، باید اعاده کند در وقت و یا قضا کند در خارج وقت. و اما اگر نفس سائله ندارد، اگر در وقت باشد و یادش آمد، اعاده کند و اما اگر خارج وقت شد، اعاده ندارد.
این تفصیل در روایتی آمده است. شهرتی هم برای آن هست در مقابل رفع نسیان و عجب است که مرحوم سید در مسئلۀ قبل به رفع مالایعلمون تمسک کردند اما به این مسئله راجع به نسیان به رُفع نسیان تمسک نمیکنند؛ بلکه تمسک میکنند به روایتی و آن روایت از نظر سند، ضعیفالسند است. اینکه ما فرق بگذاریم بین خارج وقت و داخل وقت، ظاهراً تفاوتی ندارد و رُفع نسیان را مثل رُفع مالایعلمون در همه صور میگوییم، خواه نفس سائله داشته باشد یا نداشته باشد. اگر نسیاناً با آن نماز خواند، نماز او صحیح است به قاعدۀ رفع. بالاخره دائرمدار اینست که آن روایت را با عمل اصحاب تصحیح کنید و آنگاه فتوای مرحوم سید میشود و الاّ اگر تصحیح نکنید، قاعدۀ رفع دوش به دوش رُفع مالایعلمون است و همینطور که سید در رفع مالایعلمون تمسک کردند و جهل را درست کردند، با قاعدۀ رفع نسیان هم باید نماز را درست کنند، چه خارج وقت و چه داخل وقت.
مسئله 13:
المشکوک فی کونه من جلد الحیوان أو غیره لا مانع من الصلاة فیه.
مثلاً صندلی اتومبیل را از خارج آوردند و نمیدانیم چرم است یا چرم نماست. خیلی از چیزهایی که به عنوان چرم از خارج میآید، چرم نیست بلکه چرم نماست. حال زین دوچرخه از خارج آمده و نمیدانیم آیا چرم است یا نه؛ قاعدۀ رفع و «کلّ شیء طاهر» میگوید طاهر است و مربوط به حیوان هم نیست تا قاعدۀ عدم تذکیه بیاید. مثلاً عطریات از خارج میآید و نمیدانیم آیا پاک است یا نه، آنگاه «کلّ شیء طاهر حتی تعلم» میگوید پاک است و در اینجا هم اگر ندانیم چرم است یا نه، میگوییم پاک است.
قاعدۀ عدم تذکیه اینجا نمیآید و قاعدۀ عدم تذکیه آنجاست که بدانیم از حیوان است و ندانیم مذکی شده یا نه. اگر شما اصالة عدم تذکیه را جاری بدانید، حرفیست و اما مانحن فیه، اصلاً نمیدانیم از حیوان است یا نه و ممکن است که چرم نما باشد. مثلاً صندلی دوچرخه را نمیدانیم چرم است یا نه. معمولاً میگویند چرم نیست و از گاو و گوسفند گرفته نشده است، بلکه چرم نماست. پس همین مقدار که شک کنیم که آیا چرم هست یا نه، «کلّ شیء طاهر حتی تعلم» جاریست.
مسئلۀ دیگر، شرط چهارم در نماز است. دیروز راجع به میته صحبت کردیم و در ضمن صحبتمان راجع به مالایؤکل لحمه، نیز صحبتی شد. این مسئله تکرار همان است.
الرابع: أن لا یکون من أجزاء ما لا یؤکل لحمه و إن کان مذکّی أو حیّا، جلدا کان أو غیره، فلا یجوز الصلاة فی جلد غیر المأکول، و لا شعره و صوفه و ریشه و وبره، و لا شیء من فضلاته، سواء کان ملبوسا أو مخلوطا به أو محمولا، حتّی شعرة واقعة علی لباسه، بل حتّی عرقه و ریقه و إن کان طاهرا ما دام رطبا، بل و یابسا إذا کان له عین، و لا فرق فی الحیوان بین کونه ذا نفس أو لا، کالسمک الحرام أکله
میفرمایند باید لباس نمازگزار از اجزای مالایؤکل لحمه نباشد. «و ان کان مذکی» اشاره به اینست که همۀ حیوانها قابل تذکیه هستند الاّ سگ و خوک. مثلاً اگر گربه داعی باشد و با شرایط سرش را ببرند، همینطور که خودش پاک است، مذکی او هم پاک است.یا اگر شیر یا پلنگی را ذبح کردند، نجس نیست. چیزی که قابل تذکیه نیست، سگ و خوک است و مابقی حیوانات را میتوان ذبح کرد.
یا مثل اینکه ماهی مردهای همراهش است. همه چیز اینها یا نجس است و اگر نجس هم نباشد، نماز ندارد.
دیروز عرض کردم روایتی که داریم، میگوید «لاتصلّ فی وَبر ما لا یؤکل لحمه»؛ اگر از موی غیرمأکول له، لباس بپوشد و بخواهد با این لباس نماز بخواند، جایز نیست.
آقایان مثل مرحوم سید و محشین گفتند بنابراین اگر گربه روی لباس شما یا روی چادر بخوابد و چادر مویی شود، با این چادر نمیتوان نماز خواند و باید موهای آن را رفع کرد. مرحوم سید در اینجا فتوا میدهند: «سواء کان ملبوسا أو مخلوطا به أو محمولا، حتّی شعرة واقعة علی لباسه».
محشین برعروه نیز این فتوا را دادند. اشکالی که دیروز راجع به میته داشتم، اینجا هم دارم و آن اینست که «لاتصلّ فی المیته» و یا «لاتصل فی وبر ما لایؤکل له»؛ و اگر چند تا موی گربه روی چادر خانم باشد، این صلاة در «وبر ما لایؤکل له» نیست بلکه صلاة با چادر است و اما چند تا مو به این چادر چسبیده است. اگر بگوید «لاتصل وبر ما لایؤکل لحمه» آنگاه حرف مرحوم سید و محشین درست درمیآید. لذا دیروز میگفتم راجع به میته و راجع به مالایؤکل لحمه یک حکم دارد. بنا بر عرض من این روایت میگوید اگر ملبوس باشد، و اما اگر ملبوس نباشد، «لا تصلّ فیه» صادق نیست. آنگاه اگر موها از سگ باشد، نجس نیست و نماز را هم باطل نمیکند و اگر موها از گربه هم باشد، پاک است و نجس نیست و نماز را هم باطل نمیکند. اما حرف من شاذ است. مرحوم سید برعکس آنچه من گفتم میفرمایند و محشین بر عروه هم میفرمایند و میگویند «لا تصلّ فی وبر» یعنی «لا تصلّ مع وبر».
و اما من میگویم اگر ملبوس است، نمیشود و اگر ملبوس نیست، اشکال ندارد.
اخلاق:
ما قاعدهای داریم که بزرگان روی این قاعده خیلی پافشاری دارند و خیلی حرف زدند. قرآن و روایات ما هم در این باره خیلی پافشاری و حرف دارد و آن تجسم عمل است. یعنی ما هرکاری که بکنیم و هرچه بگوییم، یک صورت واقعی و نفسالامری دارد. کسانی که به راستی چشم بصیرت دارند، آن صورت برزخی را در همین دنیا میبینند.
قرآن میفرماید: (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ) ﴿النحل، 112﴾؛ یا رسول الله مثال بزن و بگو یک ملتی در رفاه و آسایش بودند و از نظر دنیا، دنیای آبادی داشتند، اما گناه کردند و گناه آنها مبدل شد به ناخوشی و نکبت، گناه آنها مبدل شد به سختی. قرآن میفرماید ما نکردیم بلکه خودش کرد.
این تجسم عمل منقسم میشود به پنج قسم و قسم اول مربوط به دنیاست.
(... وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لاَ یحْتَسِبُ ...) ﴿الطلاق، 2 و3﴾؛ اگر کسی متقی باشد از راهی که گمان ندارد، گرهها باز میشود.
قرآن میفرماید یا رسول الله بگو زندگی طیب مرهون اعمال ماست و زندگی غیرطیب نیز مرهون اعمال ماست. (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَ لَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ) ﴿النحل، 97﴾؛
(...فَأَی الْفَرِیقَینِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) ﴿الأنعام، 81﴾؛ چه کسی امنیت دل پیدا میکند؟ امنیت دل و امنیت سیاسی؟
قرآن جواب میدهد و میفرماید: (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ) ﴿الأنعام، 82﴾؛ کسانی که متقی هستند. کسانی که ایمانشان توأم با گناه نیست. در این آیۀ شریفه سه چهار تأکید هست.
این قسمت اول از تجسم عمل مربوط به دنیای ماست. روایات زیاد است اما قرآن بیش از هفت هشت ده آیه راجع به این دارد که زندگی خوب و خوش ما مرهون تقوای ماست و زندگی ناخوش و سخت ما مرهون گناه ماست.
قسمت دوم تجسم عمل مربوط به اولاد ماست.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد