أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
فصل فی أحکام الأوقات:
مسئله 1:
لا یجوز الصلاة قبل دخول الوقت، فلو صلى بطل(بطلت) وإن كان جزء منه قبل الوقت، ویجب العلم بدخوله حین الشروع فیها، ولا یكفی الظن لغیر ذوی الاعذار، نعم یجوز الاعتماد على شهادة العدلین على الأقوى، وكذا على أذان العارف العدل، وأما كفایة شهادة العدل الواحد فمحل إشكال، وإذا صلّى مع عدم الیقین بدخوله ولا شهادة العدلین أو أذان العدل بطلت إلا إذا تبین بعد ذلك كونها بتمامها فی الوقت مع فرض حصول قصد القربة منه.
نماز باید در وقت خوانده شود و اگر یک رکعت آن هم قبل از وقت خوانده شود، نماز باطل است، اما اگر معذور در پیدا کردن قبله و وقت است، مظنه کفایت میکند، و از جاهایی که مشهور شده است و مرحوم سید «رضواناللهتعالیعلیه» طبق آن فتوا دادهاند، اینست که اگر کسی در پیدا کردن وقت معذور باشد، میتوان به مظنه اکتفا کند؛ و این تعبدی است که اثباتش خیلی مؤنه میخواهد. برای اینکه از همه چیز که بگذریم، استصحاب به ما میگوید باید یقین کنی که ظهر شده است و باید یقین کنی که قبله کدام طرف است.
مثلاً نمیدانی وقت داخل شده یا نه «لاینقض الیقین بالشک»، بگو وقت داخل نشده است. وقتی میتوانی نماز بخوانی که «و لکنه ینقضه بیقین الآخر».
از یک طرف شهر در مسئله هست و مرحوم سید در اینجا جزماً به آن شهرت فتوا میدهند. اینکه در اینجا مظنه مقدم بر استصحاب است و اگر مظنه پیدا کردی که ظهر شده، پس بگو ظهر شده است؛ و اما اگر میدانی ظهر نشده، نمیتوانی نماز بخوانی. مرحوم سید بر طبق این قول مشهور فتوا داده، درحالی که استصحاب به ما میگوید صبر کن تا اینکه یقین پیدا کنی که ظهر شده است.
سرتاپای کلام مرحوم سید اینست که میفرمایند که نمیتوانی نماز قبل وقت بخوانی، اما اگر معذوری از پیدا کردن وقت، میتوانی با مظنه جلو روی.
لا یجوز الصلاة قبل دخول الوقت، فلو صلى بطل(بطلت) وإن كان جزء منه قبل الوقت، ویجب العلم بدخوله حین الشروع فیها، ولا یكفی الظن لغیر ذوی الاعذار،...
اگر نمیتوانی علم پیدا کنی، کفایت میکند که به مظنه عمل کنی. قرآن میگوید: (...وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً) ﴿النجم، 28﴾؛ اصول ما میگوید «اصل حرمة عمل الظنّ إلاّ ما أخرجه الدلیل» و عبارت دیگر اینکه «الاصل عدم حجیة الظن إلا ما أخرجه الدلیل». و وقتی میخواهند در اصول دلیل پیدا کنند، عمده خبر واحد است و مابقی در پیش آنها خیلی اهمیت ندارد و آنچه اهمیت دارد، خبر ثقه و خبر واحد است. حال آیا خبر واحد در موضوعات، حجت هست یا نه؟! مشهور است در میان بزرگان، خبر واحد در موضوعات حجت نیست.
مرحوم سید در عروه نتوانستند جازم شوند که خبر واحد در موضوعات حجت است، معمولاً میگویند: «و فی
خبر العدل الواحد اشکالٌ». البته اختلاف فتوا دارند و گاهی میگویند حجت است و گاهی میگویند حجت نیست و گاهی میگویند اشکال دارد. اما اینجا از جاهایی است که جزماً میفرمایند ظنّ در موضوعات حجت است. باید به دخول وقت علم پیدا کنیم، مگر اینکه نتوانیم علم پیدا کنیم، آنگاه مظنه به جای علم مینشیند، «ویجب العلم بدخوله حین الشروع فیها، ولا یكفی الظن لغیر ذوی الاعذار».
از همۀ اینها که بگذریم، استصحاب به ما میگوید که باید صبر کنی تا یقین پیدا کنی که وقت آمده است.
به عنوان مثال، اول طلوع فجر است و نمیدانی طلوع فجر شده یا نه؛ بنابراین استصحاب میگوید طلوع فجر نشده است. هم استصحاب وجوبی دارد و هم استصحاب عدمی دارد که اصل عدم طلوع فجر است. لذا باید صبر کنی تا بفهمی که طلوع فجر شده است. بنابراین مسئله، مسئلۀ مشکلی میشود.
روایت 16 ازباب 4 از ابواب المواقیت، وسائلالشیعه، جلد 4، صفحه 129:
موثقه ابن بكیر عن أبیه عن أبی عبد اللّٰه علیه السّلام قال: قلت له إنی صلیت الظهر فی یوم غیم فانجلت فوجدتنی صلیت حین زال النهار قال: فقال: لا تعد و لا تعد.
هوا ابری بود و گمان میکرد که مغرب شده و نماز مغرب را خواند. حال ابر کنار رفت و دید مغرب نشده است. حضرت میفرمایند نمازش درست است. البته میفرمایند تا یقین پیدا نکردی، چرا نماز میخوانی اما فرمودند اعاده لازم نیست.
گفتند این روایت به ما میگوید یقین لازم نیست و همین مقدار که مظنه پیدا کنی که طلوع فجر شده، میتوانی نماز بخوانی. یا همین مقدار که مظنه پیدا کنی که مغرب شده، میتوانی افطار کنی یا نماز بخوانی.
روایت 3 از باب 51 از احکام الصوم، وسائلالشیعه، جلد 10، صفحه 123:
صحیحه الصباح الكنانی قال: سألت ابا عبدالله علیه السلام، عن رجل صام ثم ظن أن الشمس قد غابت وفی السماء غیمٌ فأفطر، ثم إن السحاب انجلى فإذا الشمس لم تغب، فقال: " قد تم صومه ولا یقضیه "
افطارش روی مظنه بوده و نه روی علم و حضرت میفرمایند درست است. لذا مشهور تمسک کرده به این دو روایت و گفته است از جاهایی که مظنه حجت است، مظنّۀ به وقت است؛ چه راجع به روزه و چه راجع به نماز و نماز هم نماز صبح یا ظهر یا عصر یا مغرب و عشا باشد.
اشکالی هست اینکه روایت کنانی را میتوان گفت مربوط به روزه است و در باب روزه، مسلّم است که اگر کسی سهواً چیزی خورد، روزهاش باطل نیست. این هم در اینجا سهواً روزهاش را خورده و خیال میکرده که افطار شده و بعد دیده که افطار نشده است؛ لذا روایت کنانی را میتوانیم از این جهت بگوییم مربوط به بحث نیست.
آن روایتها میگوید اگر عمداً روزه بخوری، روزه باطل است و اما اگر سهواً بخوری طوری نیست و این آقا روی مظنه خیال میکرده افطار است و در اینجا افطار غیرعمدی است و افطار غیرعمد، روزه را باطل نمیکند.
حال این روایت و روایت ابن بکیر، معارض دارد.
روایت 2 از باب 58 از ابواب المواقیت، و روایت 2 از باب 6 از ابواب القبله:
هر دو روایت معارض روایت ابن بکیر و کنانی است.
روایت 2 از باب 58 از ابواب المواقیت، وسائلالشیعه، جلد 4، صفحه 279:
إن الله تعالى إذا حجب عن عباده عین الشمس التی جعلها دلیلا على أوقات الصلاة فموسع علیهم تأخیر الصلوات لیتبین لهم الوقت بظورها.
بعضی اوقات نمیخواهد نماز اول وقت بخوانی، بلکه یقین پیدا کن که وقت شده یا نه. آن روایت میفرماید علناً میفرماید استصحاب مقدم است.
روایت 2 از باب 6 از ابواب القبله، وسائلالشیعه، جلد 4، صفحه 308:
إذا لم یر الشمس و لا القمر و لا النجوم؟ قال: اجتهد رأیک و تعمّد القبلة جُهدک.
اگر نمیدانی وقت شده یا نه، باید یقین پیدا کنی.
لذا این دو روایت میگوید استصحاب مقدم است. این دو روایت میگوید روایت ابن بکیر، درست نیست. لذا روایتها با هم تعارض میکند، مخصوصاً این روایت آخر به ما میگوید استصحاب مقدم است و اینکه مشهور شده که مظنه برای ذوی الأعذار در وقت، کفایت میکند، ما میگوییم نه، اینطور نیست. اگر هیچ نداشتیم به جز استصحاب، آنگاه استصحاب میگوید مظنه کفایت نمیکند و به قول روایت، باید صبر کنی تا بدانی وقت داخل شده است. لذا دلیلی در مقابل استصحاب نداریم و این قول مشهور که مرحوم سید با جزم میفرمایند «و لا یکفی الظنّ لغیر ذوی الأعذار»، باید بگوییم «و لا یکفی الظنّ حتی لذوی الأعذار»؛ برای اینکه «الأصل حرمة عمل بالظنّ الاّ ما أخرجه الدلیل».
بنابراین اگر ما باشیم و قاعده، به ما میگوید: «یجب العلم بدخوله حین شروع فیها و لا یکفی الظنّ حتی لذوی الأعذار».
بعد راجع به بینه و اذان مؤذن و امثال اینها صحبت میکنیم.
درس اخلاق:
این تشیع، شجرۀ طیبۀ قرآن به ما رسیده است و بالاخره از نظر ما این تشیع بالاخره جهانی میشود. امیدواریم در زمان ما باشد و این جملۀ (یمْلَأُ اللّهُ بِهِ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً) متحقق شود؛ الاّ اینکه این توجه را همه و مخصوصاً ما طلبهها باید داشته باشیم و اینکه این تشیع ساده به دست ما نرسیده است. همۀ چهارده معصوم را در راه تشیع شهید کردند. کشتههای دسته جمعی و زجرها و شکنجهها بوده است. شیعه را به جرم شیعهگری در وسط بیابان در گرما و سرما نگاه میداشتند و نان مخلوط به خاکستر به آنها میدادند و وقتی میمردند، مردۀ آنهارا برنمیداشتند تا بوی گند در میان آنها باشد. بالاخره با این همه شکنجه توانستند تشیع را به نسل بعد بدهند.
علما و بزرگان خیلی زحمت کشیدند. مرحوم شهید اول کتابهایی نوشته است و او را به جرم شیعهگری گرفتند. میدانست که اعدام میشود و شش روزه لُمعه را نوشت و بعد هم به جرم شیعه گری هشتاد تازیانۀ خاردار به او زدند و بعد سرش را بریدند و بدن مبارکش را سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند. از کسانی که در میان ما شیعیان قبر ندارد، شهید اول است.
شهید دوم، شش ماهه شرح لمعه را نوشت. البته در خفقان عجیبی بود که بالاخره او را گرفتند و سر مبارکش را بریدند و بدن مبارکش را در دریا انداختند. شهید دوم نیز از کسانی است که قبر ندارد.
این تشیع و حوزهها اینگونه به ما رسیده است. هفتۀگذشته میگفتم اگر ما کوتاهی کنیم یا العیاذبالله نتوانیم این تشیع را از نسلی به نسل آینده دهیم، باید بدانیم که در امانت خیانت کردیم و کار فوقالعاده مشکلی هم هست. همیشه مشکل بوده و الان هم تشیع در مخاطرۀ عجیبی است. همۀ این ظلمها و خیانتها و حرفهای نامربوط آمریکا و غیر آمریکا و همۀ این دشمنیها به خاطر تشیع است. اگر تشیع نباشد، کاری ندارد و مثل سعودیها میشود. وقتی آنها را دوشیدند، با آنها کار ندارند. تشیع است که ظلم نمیکند و اما زیر بار ظلم نمیرود و توانسته است با این همه زحمتها این تشیع و این حوزه را از نسلی به نسل دیگر بدهد.
کتابخانۀ مرحوم شیخ طوسی را آتش زدند برای اینکه طلبهها و شیخ طوسی را آتش بزنند. البته کسی آتش گرفته نشد اما کتابخانه سوخت و ایشان فرار کرد و به نجف آمد. اول کاری که در نجف کرد، تشکیل حوزه داد. استاد بزرگوار ما آقای بروجردی، علاقه و ارادت عجیبی به شیخ طوسی داشت. بالاخره شیخ طوسی به نجف میآید و اول کاری که میکند تشکیل حوزه میدهد و حوزۀ هزارسالۀ نجف و دادن هزاران مرجع و بالاتر از این دادن حوزه از نسلی به نسل دیگر، مرهون شیخ طوسی است.
پس وظیفه سنگین است و تشیع در مخاطره است و به دوش ماست که این حوزه را از نسلی به نسل آینده بدهیم، به امید خدا و کمک امام زمان و ان شاء الله به دست ما و به رهبری آقا امام زمان پرچم اسلام روی کرۀ زمین افراشته شود و ان شاء الله این سر و صداها و ظلمها و جنایتها مبدل به عدالت شود.
و صلّی الله علی محمد و آل محمد