از فصل ششم بحثمان گرچه ناقص است می گذریم و بحث امروز راجع
به فصل هفتم که در آخر منبر دیروز اشاره ای کردم و این بحث هفتم فصل هفتم جواب یک سؤال
است که ممکن است در نظر همه باشد و آن سؤال این است که این آیاتی که در قرآن راجع
به ولایت است آیاتی است رسا آیاتی است شفاف آیاتی است که سنی روی آن اقرار دارد چه
شد ثقیفه بنی صاعده جلو امد و ولایت را عقب زدند و باید بگوییم خاک بر سر مسلمانها
ریختند از یک طرف هم سفارش هایی که پیغمبر اکرم راجع به عترت کرده است چه شد به
بوته فراموشی سپرده شد پیغمبر اکرم در هر فرصتی می فرمود قرآن عترت، عترت قرآن
پیغمبر اکرم در هر فرصتی امیرالمؤمنین را نصب به خلافت می کرد و بیش از چندین هزار
روایت از زبان پیغمبر اکرم راجع به 12 امام بعد از رسول الله داریم چه شد اینها
همه همه به فراموشی سپرده شد و بالاخره این فصلهایی که در این یک ماهه ما درباره
آن صحبت کردیم به ما می گفت ولایت عترت با قرآن دوش به دوش یکدیگر و هر دو پشتوانه
برای اسلام و باید به مرد و اهمیت داد قرآن عترت. عترت قرآن و نمیشود یکی از آنها
باشد و یکی از آنها ذلالت است و بارها در این چند روز گفتم این روایت ثقلین که با
505 سند به ما رسیده است بیش از هزار جا در فرصتها پیغمبر اکرم به آن تذکر داده
است «انی تارک فیکم...» من می روم در میان شما دو پشتوانه دو چیز ارزنده می گذارم
یکی قرآن یکی عترت و این دو از هم جدا شدنی نیست تا روز قیامت و اگر به هر دو تمسک
کردید قرآن علی، علی قرآن رستگارید در راه مستقیم اید و اما اگر ولایت را رها
کردید قرآن فقط گرفتید ذلالت است گمراهی است بدبختی است و بالاخره قضیه ولایت به
قضیه ضروری در زمان پیغمبر اکرم بود هاست مثل قرآن همینطوری که قرآن قطعاً از طرف
خدا به واسطه جبرییل نازل بر پیغمبر شده است و هیچ شک و شبه ای مسلمانها در آن
نداشتند قضیه ولایت هم مثل قرآن یک امر ضروری در میان مسلمانها همه می دانستند که
پیغمبر اکرم میخواهد بعد از مرگش علی روی کار اشد عترت روی کار باشد آن مبین قرآن
است باید دوش به دوش قرآن او باشد چه شد مردم فراموش کردند یک مقدار عجب تو سؤال
قوی تر اینکه قضیه غدیرخم قضیه قابل انکار نیست و اینکه در آن بیابان بی آب و علف
گرما پیغمبر اکرم همه را جمع کردند و تقریباً باید بگوییم که قالب این حجاز حاضر
بودند و پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را نصب به خلافت کردند آیه آمد «الیوم اکلمت...»
دین حالا تمام شد کامل شد مرضی خدا شد و همه اینها هم با امیرالمؤمنین علی(ع) بیعت
کردند همه شان گفتند قرآن علی، علی قرآن و از آن قضیه ای که پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین
را نصب به خلافت کرد تقریباً دو ماه می گذرد ناگهان همه عقب زدند پیغمبر اکرم از
دنیا رفتند امیرالمؤمنین به فراموشی سپرده شد و بالاخره ثقیفه بنی صاعده ابی بکر
از صندوق خلافت درآورد از صندوق خلافت از صندوق ثقیفه بنی صاعده ابی بکر را بعدش
عمر را بعدش عثمان و بالاخره مردم سر خوردند مجبور شدند بعد به زور امیرالمؤمنین
را خلیفه کردند نشد خود امیرالمؤمنین می فرمود نمیشود دیگر راه کج رفتید و این
راه را بخواهیم راستش بکنیم درستش بکنیم نیم شود و مرا رها کنید بروید اما بالاخره
به زور امیرالمؤمنین را خلیفه کردند بعدش هم نشد همینطور که مولا امیرالمؤمنین
فرمودند نشد امیرالمؤمنین می خواستند قرآن پیاده کنند می خواستند اسلام پیاده کنند
می خواستند عدالت اجتماعی پیادهخ کنند مردم تابش را نداشتند بعد از 25 سال نشد و
آن 5 ساله امیرالمؤمنین خیلی صدمه خوردند و سه دو جنگ روی دست امیرالمؤمنین
گذاشتند بالاخره امیرالمؤمنین را فدای عدالت کردند و به عبارت دیگر باید بگوییم که
همان که جرداق می گوید «قتل فی...» خوب اینها چرا چی شد اینطور شد و شبه را یک
مقدار قوی تر کنید اصلاً بروید راجع به قضیه امام حسین(ع) امام حسین(ع) در میان
مردم شناخته شده بود خیلی عالی به اندازه ای شناخته شده بود که هیچ کسی شک نداشت
دیده بود که یک احترام خاصی پیغمبر اکرم روی امام حسن و روی امام حسین دارند امام
حسین را امام حسن را گاهی می بردند روی منبر روی دامن خودشان می نشاندند و برای
مردم موعظه می کردند در همان وسط صحبت صورت اینها لبهای اینها را می بوسیدند و
احترام خاصی که برای حسن و برای حسین بود همه می دیدند لیاقت امام حسن لیاقت امام
حسین را همه می دانستند قبل از قضیه کربلا 120 هزار نامه از عراق رفت مدینه که آقا
بیا امام مایی آقای مایی زمینه هست بیا یزید را به درک واصل کن خودت امام شو خب
یعنی تو امام حسین را می شناسی می دانیم لیاقت داری می دانیم علاوه بر اینکه
پیغمبری امامی اما امام حسین آمده وقتی امام حسین آمدند به جای اینکه مردم اطراف
امام حسین را بگیرند همین ها که نامه نوشته بودند ریختند کربلا امام حسین را کشتند
عیالش را اسیر کردند آن صحنه ای که نقطه سیاهی نه در اسلام در عالم بشریت پیدا شد
اینها ایجاد کرد چطور این راستی خیلی عجیب است چه شد قضیه کربلا جلو امد و اگر هم
بردیم در تاریخ از زمان حضرت آدم تا به الآن این استثناها که تعجب آور است همیشه
بوده است الآن هم هست دیروز هم بوده است بعد هم خواهد بود خوب این استثناها این
نقطه های سیاه در تاریخ این نقطه های سیاه برای انسانها از کجا پیدا میشود دیروز
اگر یادتان باشد یک اشاره ای کردم به اینکه این نقطه سیاهها از رذالت پیدا میشود
اگر یک ملتی صفت رذیله برایشان حکم فرما باشد یک فردی ریاست طلب پول پرست باشد یک
فردی حسود باشد این نقطه های سیاه در تاریخ را ایجاد میکند و دیروز مثال می زدم
به هابیل و قابیل دو تا پسر پیغمبر خدا که قابیل هابیل می کشد برای خاطر حسادت و
بالاخره مثال زدم به شیطان با آن همه عبادتش با آن همه علمش اما چون آمدم متکبری
بود و بالاخره آن تکبر که رسوخ در دلش داشت در بن بستها در وقت امتحان ها رفوزه شد
چه رفوزه شدنی کارش رسید به اینجا که در قرآن دارد چندین مرتبه با خدا چنگید تشر
زد به خدا انتقام جویی کرد با خدا امروز یک مقداری این مجمل را تفسیرش کنم مردم
منقسم میشوند به دو قسم یک قسمت عموم مردم که تقریباً باید بگوییم90% مردم اینها
هستند که عوام هم بهشان می گویند عوام مردم عموم مردم این عموم مردم از خودشان رأی
ندارند از خودشان استقلال ندارند از خودشان تفکر و تعقل ندارند معمولاً تابع
خواصند تابع 10%، 90% مردم عموم مردمند عوام مردم اند 10% خواص مردمند آنها که میتوانند
این مردم را به هر کجا که میخواهند ببرند بکشانند لذا این عموم مردم تابع خواصند
چرا تابع خواصند برای خاطر اینکه به قول قرآن شریف عقیده شان حرفی است نه ریشه ای
لذا قرآن میخواهد یک مسلمان عقائدش ریشه ای باشد نه مرضی قرآن می فرماید «و من
الناس...» خیلی از مردم اینها عبادتشان از روی حرف است یعنی ریشه ندارد روی اعتقاد
نیست خداشناسی شان نبوت شناسی شان قرآن شناسی شان امامت شناسی شان معادشناسی شان
پایه ندارد بعد قرآن می فرماید خوب حالا این 90% مردم که پایه نداشت چی؟ می فرماید
اگر خواص یک آدمهای خوبی باشند این 90% را می کشانند به روی سعادت مثل پیغمبر اکرم
آمدند مدینه و عموم مردم را کشاندند به اسلام و اما اگر آن خواص آدم های نابابی
باشند پول پرست ریاست طلب و بالاخره هوی و هوس بر آنها مسلط باشد این 90% را می کشانند
به بدبختی می کشانند رو به ذلالت این لسان قرآن است «و من الناس...» این عموم مردم
این عوام مردم اگر یک کسی باشد سرمشق بهشان بدهد عالی خوب میشود عالی اگر هم
سرمشق بهشان بدهند عالی میشوند ناعالی به قول قرآن به اندازه ای زمین می خورند
مثل کسی که به رو بیفتد با فشار بیفتد قرآن می فرماید هم دنیایش از بین می رود هم
آخرتش «خسر دنیا و الآخره...» چند جا در قرآن یک مخاسمه یک مجادله ای را بین خواص
و عوام در جهنم نقل میکنند که وقتی جهنمی ها جهنم رفتند عموم مردم پیش خدا شکایت
میکنند خدایا این بزرگان ما این خواص آنهایی که ما را بردند به بدبختی خدایا
اینها ما را گمراه کردند خدایا دو برابر عذاب به اینها بده خطاب میشود «لکل ضعف
و...» همه تان دو برابر اما خواص 2 برابر برای اینکه یک عذاب خدوشان همراه شدند
گمراه کردند دو عذاب آن افرادی که گمراه کردند سبب شدند دیگران گمراه شدند آنها دو
برابر عموم مردم هم دو برابر آنها چرا یک نباید بروند دنبال انحراف رفتند خوب برای
آن انجراف دو اگر اینها نبود خواص نمی توانستند کار کنند مسدد کی میت واند کار
بکند وقتی که پای علمش عموم مردم سینه بزنند والا اگر عوام مردم عموم مردم سینه
نزنند نمیتواند کار بکند پس آن خواص 2 تا عذاب دارد عموم و عوام هم دو تا عذاب
دارد آن خواص دو تا عقاب دارد برای اینکه هم گمراهه هم گمراه کرده عوام دو تا گناه
دارد برای اینکه گمراه شده و تأیید کرده است گمراه کننده را لذا قرآن می فرماید
سرت نمیشود «لکل صعف» هم به خواص دو برابر عذاب می دهم و هم به عوام هم به عموم
مردم این لسان قرآن است لذا قرآن اصرار دارد که آقا مواظب باش خانم مواظب باش که
عقاید تقلیدی نباشد برای اینکه اگر عقاید تو تقلیدی شد تو بن بست ها زمین می خوری
اگر تقلیدی شد خواص از جهل تو استفاده میکنند و وای به روزی که خواص عقایدشان
ریشه ای نبود تقلیدی بود قضیه امام حسین قضیه عموم مردم ریشه ای نبود تقلیدی بود و
چون تقلیدی بود ریشه ای نبود در بن بست ها زمین می خورد این لسان قرآن است «و من
الناس...» خصوصا این که خواص بتوانند احساسات عموم مردم را تحریک بکنند خیلی میتوانند
نتیجه بگیرند بله گفتم اگر خواص خوب شدند عموم خوبند برای اینکه عموم را به راه
راست و اما اگر خواص بد شدند می برند عموم را به راه بد می رسد به آنجا که حسین را
هم می کشند قضیه مسلم بن عقیل خوب چنین شد آقا امام حسین 120 هزار نامه نوشتند اما
ریشه نداشت احساسات بود از معاویه و ظلم هایش از یزید ولی عقلی هایش سرخورده بودند
امام حسین دیدند بسیار عالی است 120 هزار نامه احساساتی نوشتند و آقا مسلم بن عقیل
را فرستادند وقتی مسلم آمد کسی نبود از بدها همه خوب بودند لذا بیش از 18 هزار نفر
یا حسی یا حسین شان رفت بالا و راستی بیعت کردند ابن زیاد آمد رو کار کسی هم نبود
در دارالاماره هفت هشت نفر بیشتر نبودند اما زرنگ بتوانند با ترس مردم را متفرق
کنند بتوانند از احساسات مردم استفاده کنند و ده هیجده هزار نفر اطراف دارالاماره
را گرفتند به قول یکی از بزرگان می گفت اگر هر کدان اینها یک آجر این دارالاماره
را برده بودند دارالاماره نابود شده بود چه رسد ابن زیاد در دارالاماره اما قبل از
آنکه این کار بشود ابن زیاد کار خودش را کرد یک چند تا مبلغ زبردست حسابی هم می
رفتند روی پشت بام برای مردم تبلیغ می کردند مردم بروید دنبال کارتان لشکر مجهزی
دارد از شام می آید وقتی آمد بچه هاتان را می کشد شما حکومت میخواهید برای اینکه
امنیت پیدا بکنید یزید باشد میتواند حسین هم باشد میتوانید و الآن یزید رو کار
است قدرت دارد هی مردم را ترساند هی مردم را تحریک کرد چون عقیده ریشه ای بود
ناگهان شروع شد و وقتی هم که شروع میشود شروع میشود بنا کردند یک یک بروند خانم
می آمدی گفت من نمی توانم داغت را ببینم بیا برویم بچه اش را برمی داشت می رفت آن
می آمد شوهرش را می برد آن می گفت بیا برویم دیگر حالا معلوم نیست بشود کار کرد آن
می گفت بیا برویم و بالاخره در دو سه ساعت 18 نفر متفرق شدند رسید به آنجا که حضرت
مسلم آمدند نماز و دو سه تا صف بیشتر نبود و آقا نماز عشایشان را دیگر فرادا
خواندند احدی نبود حتی آن کسی که از آن خواص آقا هم بود او هم رفت آقا آمدند دم در
آن فکری که دهنه اسب را گرفته بود آن هم دهنه اسب را بسته بود به حلقه آن هم رفته
بود حضرت مسلم شد تنها در کوچه ها می گشت قریب یک خانم او را راهش داد چرا چنین
است چون امام شناس نبودند امام شناس کیست یک مثال برایتان بزنم تا ببینید شما
هستید یا نه یک خراسانی آمد خدمت امام صادق(ع)... (پایان طرف اول)
... من که چیزی نگفتم گفتم قیام کنید میخواهید بکنید میخواهد
نکنید من زن و بچه دارم برای چی میخواهید من را بسوزانید من چه کرده بودم این
حرفها ناگهان یک شیعه رسید که پایه داشت امام شناس بود هارون مکی می دانست امام
هرچه بکند بجاست می دانست که امام هرچه بگوید بجاست می دانست امام میتواند او را
حتی در وسط آتش نگاه بدارد امام شناس بود حرفی نه، تقلیدی نه، پایه ای هارون مکی
وارد شد آقا فرمودند که برو توی این تنر گفت یابن رسول الله با کفشهایم یا بدون
کفش فرموند فرقی نمیکند کفش هایش را گذاشت زمین رفت تو تنور این خراسانی هی عجب می
کرد چرا امام صادق میخواهند آدم بسوزانند مرا که نتوانست بسوزاند این بیچاره را
چرا سوزاندش همینطور آقا امام صادق پشت گرم گرفتند که خودش می گوید آقا امام صادق
طوری با من حرف می زدند مثل اینکه اصلاً مشهدی بودند حسابی کوچه ها و محله ها و
افراد را می دانستند احوال پرسی می کردند نیم ساعت با این گرم گرفتند بعد فرمودند
پاشو برو تنور ببین آقا چه طوریه رفت دید که هارون مکی چهار زانو با یک لذتی حرف
امام را شنیده توی تنور نشسته آتش هم به او سرایت نمیکند همان «یا نار کونی...» همان
نظری که روی حضرت ابراهیم نظر ولایت بود نظر ولایت روی حضرت ابراهیم نگذاشت
ابراهیم بسوزد آتش گلستان شد همان نظر خوب این را نگاهش داشته بود حضرت فرمودند
بیا بیرون هارون مکی آمد بیرون خدمت آقا نشست آقا رو به خراسانی کردند فرمودند از
این شیعه ها چند داریم گفت آقا از اینها هیچی مثل من 60 هزار 70 هزار ما مثمل این
اصلاً اگر امام شناس باشد اینطوری است و اسلام این را میخواهد جدی میخواهد همین
آیه ای که خواندم خیلی مضمت است برای جاهل هاست «و من الناس من...» وقتی امام شناس
شدیم دیگر دنیا یک طرف حرف امام یک طرف مسلم دنیا را می زنیم عقب پشت پا به دنیا
برای اینکه حرف امام حرف ولایت زمین نخورد اسلام این را میخواهد این همه فساد
اخلاقی امروز از همین جا سرچشمه گرفته یعنی وقتی که امام شناس نباشیم اسلام شناس
نباشیم برای خاطر هیچی چادر به آن چنانی را از دست می دهیم چادر میشود ضدارزش
برای خاطر هیچی قرآن را از دست می دهیم ولایت را از دست می دهیم و الآن وضع بدی
داریم انصافاً این فساد اخلاقی کولاک میکند وقتی راستی ما امام شناس شدیم قرآن
شناس شدیم با دلیل با برهان دیگر نمی رسد به اینجا که ما بی تفاوت باشیم و دیگران
جسارت به قرآن بکشد نه جسارت به چادر بکنند نه جسارت به چادری بکنند جسارت به قرآن
جسارت به امام صادق جسارت به پیغمبر همه اینها از اینجا سرچشمه میگیرد که از جهل
ما از بی تفاوتی ما دشمن استفاده میکند الآن این پیاده نظام های آمریکا که راستی
هر سالی یک براندازی درست کردند و این بسیجی ها جواب این براندازی را دادند از چی
استفاده میکنند از بی تفاوتی ما از چی استفاده میکنند از روی خوش نشان دادن ما
به آنها کی رأی داده کی تأیید میکند کی بی تفاوت است که رسیده به آنجا که جسارت
به قرآن بشود جسارت به امام صادق بشود جسارت به مراجع بشود جسارت به روحانیت شود
دیگر چه رسد به جسارت به امام و ولایت فقیه و جمهوری اسلامی همه اینها این است که
وقتی عموم مردم عقایدشان ریشه ای نبود که معمولاً 90% هم اینطور است ریشه ای نیست
دیگر خواه ناخواه اگر مثل پیغمبر اکرم بیاید مدینه احساسات مردم گل میکند همه همه
زنده باد پیغمبر و با آن جلالت پیغمبر اکرم را وارد مدینه میکنند و اگر هم نه ابی
بکر بایید و کار بیاورندش همین خیال نکنید که این ثقیفه بنی صاعده مردم کردندها نه
خود سنی ها می نویسند اصلاً ابی بکر 5 تا رأی آورد اما بالاخره غوغاسالاری را به
جلو کردند ترس را به دل مردم انداختند و غوغاسالاری شروع شد و بالاخره اینکه اصلاً
اسلامتان در مخاطره است اگر علی بیا جلو برای اینکه امیرالمؤمنین مردم دشمن
امیرالمؤمنین هستند اسلام در مخاطره واقع میشود بیایید علی را کنار بگذاریم قرآن
بس است ما را. اسلام را باید ما حفظ کنیم 23 سال زحمت روی آن کشیدیم «خوفنا کتاب
الله» هیچی مردمی که بی ریشه بودند ناگهان سیل آنها را بردشان همه چیز فراموش شد
قضیه امام حسین هم همین است من هیچ فراموش نمی کنم در همین اصفهان یک بچه کوچکی
بودم زمان مصدق صبحی همین اصفهانی ها از این فلکه شهدا یک سگی را رضاشاه کرده
بودند یک کلاه هم سرش گذاشته بودند یک راهپیمایی عجیب مرگ بر شاه و مرگ بر شاه
رفتند تا مجسمه آن وقت مجسمه پهلوی بود می خواستند این مجسمه را خراب کنند
نتوانستند محکم بود پر از نجاستش کردند متلوسش کردند این تا ظهری دو بعد از ظهر
این مصدق سقوط کرد همین مردم همان سگ را کلاهش را برداشتند یک پتو انداختند رویش
همین مردم از شهدا رفتند تا مجسمه آن تلویس ها و اینها را از بین بردند و آن مجسمه
را گلباران کردند و زنده باد شاه شروع شد چرا طوریه همیشه عموم مردم چنین بودند و
اسلام نمیخواهد مسلمان اینطوری میخواهد ریشه داشته باشد اگر می ایستد با دلیل
بایستد اگر می نشیند با دلیل بنشیند اگر مرید کسی است با دلیل مرید باشد اگر مرید
امام حسی ناست با دلیل مرید باشد والا احساساتی می رسد به آنجاییکه مراجع بهش می
گویند نکن میکند و قمه می زند چه طور زنجیر خاردار می زند چه طور و راستی هم
احساساتی است برای امام حسین است دیگر گریه زاری و بعدش هم می رسد به آنجا کف هم
می زند نمی دانم رقص موجی هم میکند همش هم بدام امام حسین هرچه مراجع می گویند
نکن می گوید نه دیگر شما سرتان نمیشود من این من من عموم مردم خیال نکنید زمان
حضرت مسلم با حالا تفاوت دارد نه آن وقت مسلم بود حالا مراجع تقلید آن وقت حسین
بود حالا مقام معظم رهبری تفاوتی با هم ندارد عموم مردم آن طوری کردند حالا هم
عموم مردم هرجا به قول عوام مثل عوامانه خیلی خوب است می گویند هر کجا باد بیاید
همان طرف می رود امیرالمؤمنین در نهج البلاغه مزمت می کشد می فرماید «الناس
اما...» مردم سه قسمند یک قسمت علما خواص یک قسمت جدی تابع علما خواص اینها ده
درصد مردمند امیرالمؤمنین می فرمایند اما مابقی جیهمج (همج) این پشه هایی است که
شب اذیت میکنند این پشه ها اگر یک نسیمی بیاید پیداشان نیست همان نسیم اینها می
بردشان چه رسد باد حسابی اگر نسیم نیاید اذیت میکنند حسابی دیگر راستی اذیت میکنند
این پشه ها اگر خیلی هم باشند که دیگر وامصیبتها امیرالمؤمنین می فرمایند اینطوری
است و این مزمتها در قرآن ایت مزمتها در نهج البلاغه این درد دلها از امیرالمؤمنین
این درد دلها از ائمه طاهرین یادم هست در همین ماه در یک تناسبی گفتم ابی بصیر یک
کسی که از بنی امیه بود در کارگردان بود این توبه می خواست بکند بردش خدمت امام
صادق امام صادق اول گله کرد فرمودند اگر شما نبودید بنی امیه نمی توانست حق ما را
قصب کند شما سیاهی لشکر شدید این سیاه لشگری بنی امیه حق ما را قصب کرد البته
بعداً توبه اش را قبول کرد برای اینکه راستی می خواست توبه کند توبه اش قبول شد
اما این جمله امام صادق(س) که همه اینها می نالیدند از 90% مردم برای اینکه اینها
سیاهی لشگرند اینها تابعند اما این را بدانید کهخ قرآن می فرماید «لکل ضعف...» این
عموم مردم اگر به ذلالت رفتند اگر گناهی آمد جلو اگر انحرافی آمد جلو آن خواص دو
برابر عذاب میشوند یک منحرف شوند دو سیاهی لشگر شدند «لکل ضعف...» این راجع به
عموم مردم و امام راجع به خواص دیروز صحبت کردیم امروز هم پافشاری کنم همان حرف
دیروزاست و اینکه خواص اگر خوب شدند سلامت نفس پیدا کردند جامعه میشود سالم و اگر
خواص بد شدند بد شدند یعنی چه یعنی ریاست طلب شدند خدا را فروختند به ریاست. پول
پرست شدند دین را فروختند به پول من من بالاتر ازا ینها لجاجت و عناد معلوم است
این خواص صفت رذیله وقتی براشان حکم فرما باشد آن صفت رذیله نمی گذارد سالم باشند
لذا قرآن در سوره «والشمس» یازده تا قسم می خورد نداریم در قرآن مثل این بعد از
یازده قسم با سه چهار تا تأکید می فرماید «قد افلح...» رستگاری فقط و فقط مال آن
کسی است که سلامت نفس داشته باشد بدبخت است شقی است بی بهره است آن کسی که یک صفت
رذیله ای بر دل او حکم فرما بدش چرا پیغمبر اکرم آمده است برای اینکه آدم بسازد
چرا قرآن می فرماید پیغمبر آمده قرآن آمده «لیزکیهم» سلامت نفس به انسانها بدهد
صفات رذیله را از بین ببرد برای خاطر اینکه یک صفت رذیله ای بر دل کسی حکم فرما باشد
به جای اینکه از قرآن استفاه کند از قرآن سوء استفاده میکند به جای اینکه از
معنویت سوء استفاده کند همان معنویت رابرای فریب مردم ازش سوء استفاده میکند و
این انسان خدا نکند عنود باشد لجوج باشد اگر انسان عنود شد لجوج شد شیطانی میشود
دیگر دانسته خواص معمولاً دانسته دانسته جهنم می رود «و ازن لهو...» برای خاطر پول
برای خاطر لجاجت عناد انتقام جویی بعضی اوقات یک کسی حس انتقام جویی اش گل میکند می
رسد به آنجا که فراوان هم اتفاق افتاده خانم بچه دو سه ساله عزیزش را خفه میکند
برای اینکه باباش دلش بسوزد خدا نکند من انتقام جویی کسی گل بکند و من این را زیاد
دیدم نشنیدم دیدم و وقتی حس انتقام جویی یک کسی گل بکند دیگر طلاق میگیرد طلاق میدهد
هرچه بهش می گویند این طلاق دو سه تا بچه نابود میکند بچه ای که بابا نداشته باشد
یا بچه ای که مادر نداشته باشد آن هم طلاق عقده ای میشود بچه عقده ای شد یکدفعه
رو میکند به مواد مخدر بیچاره میکند همه را جواب میدهد باید طلاق داده شود هرچه
بهش میخوانند هیچ فایده ای ندارد خیلی ها را من دیدم از اول شب تا به صبح برایش
خواندند آخر شب گفت لیلی زن بود یا مرد دو سه ساعت برایش می خوانند بعد می گوید نه
تمام بشه قضیه باید اول اگر بخواهیم کاری برای اسلام بکنیم برای جامعه بکنیم باید
اول مهذب باشیم والا علم ما هرچه بیشتر ضررش بیشتر به قول سعدی دیگر می رسد به
آنجا شمشیر دادن دست یک زنگی مست وارد جلسه کنیم چه میکند علم را به نااهل بدهیم
خیلی بدتر است علم را بدهد به بوش ناگهان در دو سه سال ریاست جمهوری دو تا مملکت
را به خاک می کشاند حالا اگر می توانست ایران هم الآن تپه خاک کرده بود نمیتواند
والا کرده بود مهیاست دیگر اگر زمینه پیدا بشود همین طور که عراق کرد 2 برابر
چونکه با ایران خیلی دق دل دارد چرا حالا مسئولین تقصیر داشته باشند مردم چه کردند
این مردم افغانستان چه کردند که این بمبها روی سرشان آمد این مردم عراق فقیر
بیچاره آن صدام جنایتکار اینها را بدبخت کرد به خاک سیاه نشاند حالا بوش آمده همین
مردم را به خاک و خون کشاند چندین هزار کودک چه کرده بودند وقتی که علم باشد اما
بی تقوایی هوی و هوس یکی از صفات رذیله بوش حکم فرما باشد بشود حسود بشود پول پرست
ریاست طلب من من حس انتقام جویی اش بخواهد کار کند دیگر میشود بوش میشود همان
خانم با آن وضعش یک خانمی را به دادگاه رسید 18 تا سوزن از یک بچه دو سه ساله از بدن
بچه یک دو سه ساله بیرون کشیدند 18 تا سوزن بعد خود این خانم گفت که من این نه بچه
ام بود وقتی شوهر می آمد خانه علاقه خاصی به این نشان می داد حسادت من گل می کرد
تصمیم گرفتم این را بکشم وقتی که انسان احمق شد دیگر کشتنش هم اینطوری میشود آن
وقت شوهرم از خانه می رفت بیرون یک سوزن را فرو کنم به بدنش یک زن که اگر عاطفه
مجسم کنند یک زن میشود زن. زن یعنی این همین زن که اگر عاطفه را مجسم کنند این
خانم میشود وقتی که حسادت بر او حکم فرما شد به اینجا می رسد وقتی که من من حس
انتقام جویی گل کرد به اینجاها می رسد خلاصه حرف این شد این حرف این بحث این فصل
هفتم خیلی مفصل است ولی خلاصه این است مردم عموم مردم تابع خواصند خواص اگر خوب
شدند جامعه خوب میشود اگر بد شدند جامعه بد میشود اگر خوب شدند آنجاهایی است که
جامعه گل میکند حسابی عالی میشود اگر هم بد شدند جامعه به فساد کشیده میشود مثل
الآنی که فساد اخلاقی جامعه ما را گرفته است ولی آن که دل انسان را می سوزاند
اینجاست که قرآن می گوید «لکل ضعف...» خواص از این عموم مردم استفاده سوء میکنند
استعمار میکنند این استعمارشان موجب میشود دو برابر عذاب در جهنم همین عموم مردم
بیشتر هم دنیاشان از بین می رود هم آخرتشان به قول قرآن «خسر الدنیا و الاخره...»
یک سفارشی هم به پدر و مادرها مخصوصاً به خانم ها اینکه این بچه هاتان را از نظر
عقیده ریشه دار بار بیاورید یک کاری بکنید این بچه هاتان مخصوصاً با عبادت رابطه
با خدا خدا را حاضر و ناظر بدانند یک کاری بکنید که این بچه هاتان عقیده معاد
داشته باشند یک کاری بکنید این بچه هاتان سروکار با مسجد داشته باشند این کسانی
این جوانهایی که سروکار با مسجد دارند هیچ وقت با مواد مخدر سروکار ندارند اینهایی
که جامعه را فلج کردند یعنی کارش رسیده به اینجا که تریاک فروشی میکنند هرویین
فروشی میکنند اینها سروکار با آخوند ندارد سروکار با مسجد ندارند نداشتند از اول
و شیطان انسی شیطان جنی اینها را کشاند به آنجه که الآن می بینیم نه فقط ایران
اروپا بدتر است زیر سر کی است زیر سر مثلاً دو سه هزار نفر افراد پول پرست برای
پول حاضر است جان بدهد حاضر است ناموس بدهد اما بالاتر ازا ینها حاضر است یک مملکت
را فلج بکند یک خانواده را بدبخت بکند برای خاطر اینکه بتواند مثلاً یک کیلو تریاک
بفروشد چندین هزار تومان استفاده کند وقتی بی ریشه شد اینطوری است و من تقاضا دارم
از شما خانمها مخصوصاً از شما آقایان این بچه هاتان را یک کاری بکنید سروکار با
روحانیت داشته باشند سورکار با مسجد داشته باشند سروکار با محراب داشته باشند
سروکار با مجالس دینی داشته باشند این نیروی کنترل کننده هست همیشه بوده الآن هم
هست.