أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مسألهی هشتم در باب اوامر اين است که آيا صيغهی افعل و مابمعناها دلالت بر مرّه یا تکرار میکند يا نه؟
مسأله آسان است و مثل مسألهی ديروز نيست؛ آسان بودن مسأله در اين است که صيغهی افعل و ما بمعناها از نظر صورت، يعنی از نظر سيره بودن بر طلب دلالت میکند، از نظر ماده هم بر کلی طبيعي دلالت میکند. مرحوم آخوند مفصل صحبت میکنند و میگویند: «الحق انّ الاوامر و النواهی يتعلق بالطبايع». لذا وقتی میگويد بيا، ماده آمدن را میخواهد که در اين آمدن، نه تکرار خوابيده و نه مرّه؛ هم با آمدن جور درمیآيد و هم با تکرار آمدن. از نظر صورت هم که صيغهی افعل وما بمعناها دلالت بر وجود میکند. لذا اگر مثلاً به پسرش گفته است: ساعت 9 شب در خانه باش، اگر قرينهای در کار باشد، آن قرينه میگويد: اين میخواهد هميشه پسرش ساعت 9 در خانه باشد تا اراذل و اوباش او را نبرند و رفيق بد پيدا نکند و آن قرينه بر تکرار دلالت میکند. و اما اگر قرينه در کار نباشد، آنچه خواسته، آمدن من حيث هو هو است؛ يعنی همان کلی طبيعی و ماهيت لابشرط و ماهيت لابشرط يجتمع مع الف شرط؛ هم باتکرار میسازد و هم با يک بار میسازد.
بله، مسألهی ديگری هست و آن اين است که اگر شک کند که تکرار میخواهد يا نه، آنوقت میتواند اصل جاری کند. مثلا گفته: بيا و اين هم رفته است. فردا شب نمیداند آيا امر ديشب کار میکند يا نه، آنوقت «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: واجب نيست. خود بيا هيچ کاری نمیتواند بکند؛ يعنی نمیتواند بگويد: فردا شب برو يا فردا شب نرو، اما اصل عدم تکرار را اقتضا میکند. لذا اصل هميشه هست؛ اگر قرينه در کار باشد، آن قرينه ماهيت لابشرط را منحصر به تکرار میکند. مثلاً مولا مهمان دارد و میگويد: اين مهمانها ساعت 9 میآيند و حتماً ساعت 9 در خانه باش. اين قرينه است بر اينکه فقط امشب اينطور است و فردا شب اينطور نيست. قرينه گاهی بر مرّه دلالت میکند و گاهی بر تکرار دلالت میکند. حال آنجا که قرينه نيست، نه بر مره و نه بر تکرار دلالت میکند. خود صیغه بر مره و تکرار دلالت نمیکند، بلکه بر وجوب بودن در خانه و بر آن ماهيت لابشرط دلالت میکند. به عبارت ديگر جنس و فصل و ماده و صورت است و آن ماده آمدن است و صورت هم وجوب آمدن است و اما بر چه وقت و چند وقت دلالت ندارد. اما هميشه اصل با اين است، حتی به اندازهای که انسان میتواند بگويد: صيغهی افعل و مابمعناها يدلّ علی المرّه الاّ ما أخرجه الدليل. اما اين دلالت و ظهور نيست، بلکه اصل است. ظهور ماده ماهيت لابشرط است و ظهور صورت و صيغهی افعل دلالت بر وجوب و طلب است، اما همه چيز من جمله مرّه و تکرار در اين امر نخوابيده است. اما زياد شک پيدا میشود و هرکجا شک پيدا شد، اصل عدم تکرار است. اصل ملازم میشود با عدم تکرار و اصل با مرّه ملازم میشود، البته با تلازم عرفي.
لذا اگر بخواهيم تسامح کنيم، میتوانيم بگوييم: صيغهی افعل و ما بمعناها يدلّ علی المرّة و اگر بخواهيم از روی طلبگی و دقت حرف بزنيم، بايد بگوييم: صيغهی افعل و ما بمعناها لايدلّ علی التکرار و لا يدلّ علی المرّة، اما اصل در همه جا مرّة را اقتضا میکند و هرکجا قرينه هست، تکرار و هرکجا قرينه نيست، مرّة است. آنوقت مسأله حل میشود و ان قلت قلتی هم در مسأله نديديم و مسأله را همينطور گفتهاند و از مسأله رد شدهاند.
اما مسألهی ديگری جلو آوردهاند و مسأله را مشکل کردهاند و آن اين است که میگويند: اینکه صيغهی افعل و مابمعناه لايدلّ علی المرة و لا التکرار، آيا مراد فرد است يا دفعة؟ اگر مراد فرد باشد، مثل همين مثالهايی که من زدم که میگويد: هرشب بيا، يا ساعت 9 بيا. در اينجا مراد مرّة است. اما گاهی مراد از مسأله، دفعه و دفعات است؛ مثل اينکه میگويد: وضع زندگی فلانی بد است و احتياج به شام دارد و تو بايد مواظب شام و شب او باشي. در اينجا قرينه در کار است، يعنی هرشب، يا يک دفعه، يا ده دفعه تا آخر. گاهی در همين جا میگويد: اين شام ندارد و امشب به او شام بده. اين بر دفعة دلالت میکند. گاهی هم قرينه در کار نيست و نه بر دفعه و نه بر دفعات دلالت میکند؛ گاهی قرينه در کار نيست و نه بر فرد و نه بر افراد دلالت میکند. ظاهراً مسأله تفاوتی ندارد. اگر مطالعه کرده باشيد، مرحوم آخوند اينجا را مشکل میکنند، اما بالاخره عرض مرا میفرمايند، که اگر ما در فرد و افراد شک کنيم يا در دفعه و دفعات شک کنيم، از نظر حکم تفاوت ندارد و از نظر حکم اين است که هرکجا قرينه هست، قرينه کار میکند. گاهی برای دفعات و گاهی برای فرد و افراد است و گاهی قرينه در کار نيست و اگر شک در فرد و افراد داشته باشيم، يک فرد کفايت میکند و مابقی اصل دارد و اگر مربوط به دفعه و دفعات باشد، يک دفعه کفايت میکند و دفعاتش اصل دارد.
در اينجا هم اگر تسامح کنيم، میتوانيم بگوييم: امر، «لا یدلّ علی المرة و لا التکرار، سواءٌ کان المرة و التکرار من باب الدفعة و الدفعات او من باب الفرد و الافراد». اگر تسامح نکنيم و طلبگی حرف بزنيم، صيغهی افعل و مابمعناها لايدلّ علی الفرد و لا علی الافراد. اگر گفت: اکرام کن، آنوقت يک مرتبه اکرام کردن کفايت میکند و «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: سه مرتبه يا چهار مرتبه يعنی سه نفر يا چهار نفر لازم نيست. چنانچه اگر از باب دفعه و دفعات باشد، همين است که صيغهی افعل لا تدلّ علی الدفعة و الدفعات، بلکه ماهيت لابشرط است و نه دفعه و دفعات در آن خوابيده و نه فرد و افراد؛ اما اگر يک مرتبه يا يک دفعه امتثال کردی، تمام میشود. اگر شک کنيم که آيا برايمان واجب است يا نه، چه از باب دفعه و دفعات باشد و چه ازباب فرد و افراد باشد، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» جاری است.
حتی در اينجا مسألهی ديگری را میتوان گفت که آيا امتثال بعد الامتثال جايز است يا نه؟ بايد بگوييم: موارد تفاوت میکند. امتثال بعد الامتثال مطلقا جايز نيست؛ برای اينکه امر ندارد تا بگوييم: امتثال بعد الامتثال، اما گاهی آوردن مأمورٌ به مطلوب است، مثل کمک کردن به خلق خدا و گاهی مطلوب نيست، مثلاً ساعت 9 شب در بزند و بگويد: من آمدم. اولی خوب است و کمک کردن به خلق خدا است و دومی امتثال بعد الامتثال است و غلط است. مولا میتواند به او بگويد: من نگفتم و اصل هم به تو گفت لازم نيست، پس چرا الان آمدي؟ اين امتثال بعد الامثتال میشود و غلط است. ممکن است کسی علاوه بر اينکه بگويد امتثال بعد امتثال لازم نيست، بگويد: امتثال بعد الامتثال، بعضی اوقات جايز نيست؛ بايد جوازش را احراز کنيم و تا جوازش را احراز نکنيم، امتثال بعد الامتثال امر ندارد و بايد بگوييم: جايز نيست.
سر تا پای مسأله آسان بود، اما مسألهی خوب و مبتلابهای بود و آنچه گفتم، گفته شده است و ان قلت قلت هم در مسأله نيست و اتفاق آرايی در اصول و در فقه هست.
مسألهی فردا انشاءالله راجع به فور و تراخی است.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ