أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
«مسأله 39: قد عرفت أن الاعتكاف إما واجب معين أو واجب موسع وإما مندوب، فالأول يجب بمجرد الشروع بل قبله ولا يجوز الرجوع عنه، وأما الأخيران فالأقوى فيهما جواز الرجوع قبل إكمال اليومين، وأما بعده فيجب اليوم الثالث، لكن الأحوط فيهما أيضا وجوب الإتمام بالشروع خصوصا الأول منهما.»
مسأله واضح است و اين است که اعتکاف گاهی مستحب است؛ مثل اينکه میخواهد ثواب ببرد و مثلاً أيام البيض را معتکف میشود. روز اول و دوم مستحب است و روزهی روز سوم واجب میشود و بايد بماند، مگر اينکه عذر موجهی جلو بيايد. گاهی هم واجب موسّع است؛ مثل اينکه نذر میکند اگر امسال در کارش موفق شد، اعتکافی به جا بياورد. حالا اگر در ايامالبيض معتکف شود و بخواهد نذرش را ادا کند، واجب میشود و روز اول و دوم و سوم واجب است و تفاوتی هم ندارند. اما چون واجب موسّع است، میفرمايند: میتواند بدون عذر رها کند و اعتکاف را باطل کند. اما گاهی واجب مضيّق است؛ مثل اينکه کسی نذر کند در در دو سه روز خاصِ معين أيامالبيض معتکف شود. اين مثل روز سوم میشود و همينطور که روز سوم اعتکاف واجب است و الاّ لعذر موجّه نمیتواند رها کند، اين هم الاّ لعذرٍ موجّه نمیتواند رها کند. اين مشهور بين اصحاب است و مرحوم سيد فرمودهاند، محشين بر عروه نيز امضا فرمودهاند.
مگر اينکه کسی بگويد: باطل کردن مطلق واجبات بدون عذر جايز نيست. همينطور که دربارهی نماز اينطور است که اگر نماز بخواند و بدون عذر نماز را رها کند، گفتهاند: حرام است و میگويند: دليلی هم الاّ الاجماع ندارد و لذا قدرمتيّقنگيری میکنند و میگويند: مختص به نماز است. اگر کسی تقريب کند و بگوید: اینکه اگر کسی مشغول انجام کاری است که واجب است، رها کردن آن بدون عذر جايز نيست، مربوط به نماز و روزه و اعتکاف و غير اعتکاف نيست. مثلاً کسی روزهی قضا دارد، اما موسّع است و میتواند الان بگيرد، يا يک ماه ديگر بگيرد. اما اگر الان شروع به روزه گرفتن کند، حالا اگر کسی بگويد: رهاکردن اين واجب موسّع دليل میخواهد، آنوقت بايد بگوييم: در اعتکاف رها کردن واجب معين و واجب موسّع مگر لعذرٍ جايز نيست.
اما در اعتکاف مستحب، رها کردن اعتکاف جايز است، ولی معلوم است که اين هم بد است. مثلاً انسان نافله میخواند و کسی در میزند، يا تلفن زنگ را میزند و خيلی اهميت ندارد و اين بخواهد نافله را رها کند يا در اعتکافش کار معمولی پيدا کرده و بخواهد رها کند، عبادت است و رها کردن حضور خدا کار خوبی نيست.
لذا مرحوم سيّد راجع به واجب موسّع و راجع به اعتکاف مستحب گفتهاند و اما راجع به واجب مضيّقش گفتهاند: حق اين کار را ندارد و اگر این کار را بکند، گناه کرده است.
ولی ممکن است انسان بگويد: واجب را نمیتوان همينطور رها کرد و چنانچه در نماز هم میگويند: حرام است و میگويند: دليلی به جز اجماع ندارد، میگوييم: دليلش معنای عرفی است. اگر کسی در مقابل مولی ايستاده و مولی دارد حرف میزند و او گوش میکند، حال بدون جهت از مولی رو برگرداند و به دنبال کارش برود، حرام است. اگر کسی اين حرف را بگويد، برمیگردد به اينکه رها کردن و باطل کردن مطلق واجبات جايز نيست،؛چه واجب معين باشد و چه واجب موسّع باشد و چه نماز باشد و چه روزه باشد و چه اعتکاف باشد. رها کردن مطلق مستحبات هم بد اخلاقی است و کسی که در مقابل خدا است و همينطور رها کند و برود، کار بدی است.
مرحوم سيّد اين حرف آخر را میزنند، اما اول میفرمايند: واجب موسع طوری نيست و بعد میفرمايند: اولی اين است که در مطلق اعتکاف- چه واجب و چه مستحب- خوب است که رها نکند، مگر اينکه عذر موجهی در کار باشد. عبارت ایشان اين است: «قد عرفت أن الاعتكاف إما واجب معين أو واجب موسع وإما مندوب، فالأول يجب بمجرد الشروع بل قبله ولا يجوز الرجوع عنه، وأما الأخيران فالأقوى فيهما جواز الرجوع قبل إكمال اليومين، وأما بعده فيجب اليوم الثالث، لكن الأحوط فيهما أيضا وجوب الإتمام بالشروع خصوصا الأول منهما.»
به عنوان مثال روز سوم اعتکاف، يا در اعتکاف واجب معین، مثل اينکه اعتکاف را در وقت معینی نذر کرده است و يا اينکه الان اين اعتکاف در بين جوانها رسم شده است و اين خيلی عالي است. لذا واجب موسّع را با مندوب پيش هم گذاشتهاند، اما نتوانستند روی آن فتوا بدهند و فتوای فالاقوی دادهاند و نتوانستهاند به مسأله جزم پيدا کنند و لذا فرمودهاند: «و أما الاخيران» يعنی واجب موسّع و مندوب، «فالأقوى فيهما جواز الرجوع قبل إكمال اليومين.»
«مسأله 40: یجوز له أن یشترط حین النیة الرجوع متى شاء حتى فی الیوم الثالث سواء علق الرجوع على عروض عارض أو لا، بل یشترط الرجوع متى شاء حتى بلا سبب عارض، ولا یجوز له اشتراط جواز المنافیات کالجماع ونحوه مع بقاء الاعتکاف على حاله، ویعتبر أن یکون الشرط المذکور حال النیة فلا اعتبار بالشرط قبلها أو بعد الشروع فیه وإن کان قبل الدخول فی الیوم الثالث، ولو شرط حین النیة ثم بعد ذلک أسقط حکم شرطه فالظاهر عدم سقوطه، وإن کان الأحوط ترتیب آثار السقوط من الإتمام بعد إکمال الیومین.»
میفرمايند: میتواند وقتی نيت میکند، شرط کند و بگويد: خدايا! من معتکف میشوم، اما اگر دلم خواست رها کنم، جايز باشد که رها کنم. آنوقت روز سوم که روزه واجب است، اين میتواند به شرط عمل کند و بگويد: من نمیخواهم معتکف شوم و رها کند. نيت میکند و میگويد: خدايا! من با تو شرط میکنم که اعتکافم را شروع کنم، اما اگر دلم خواست که رها کنم، حتی در روز سوم، جايز باشد. لذا اگر حين النية شرط کرده باشد، روز سوم میتواند رها کند و برود و اين طوری نيست. حالا دوباره برای اينکه مطلب را جا بيندازند، تکرار کردهاند. بنابراين اينکه میگويند: روز سوم واجب است، در آنجاست که شرطی نکرده باشد و ما اگر با خدا شرط کرده باشد و به خدا گفته باشد: ما اعتکاف را شروع میکنيم، اما هر وقت دلمان خواست، رها میکنيم و میرويم؛ مثلا روز سوم حال نداریم، لذا رها میکنم و اعتکاف را باطل میکنیم. در اين صورت میگويند: جايز است.
مثال هم زدهاند و گفتهاند: مثل احرام است؛ اگر کسی محرم شد، نمیتواند احرامش را رها کند، الاّ اينکه عذر موجّهی در کار باشد. اما اگر حين النية شرط کند، در هر وقتی باشد، میتواند مُحلّ شود. مثلاً کسی از اول شرط کرده و گفته است: خدايا! من میخواهم مُحرم شوم، اما اگر خواستم مُحلّ شوم، طوری نباشد. حالا اگر محرم شده و به عرفات آمده و الان میخواهد رها کند و برود، میتواند. گفتهاند: همينطور که در باب احرام جایز است، در باب اعتکاف هم جایز است.
اين مطلب بين اصحاب مشهور است و به دو روايت تمسک کردهاند:
روايت 2 از باب 9 از ابواب اعتکاف: صحيحه عمر بن يزيد: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ اشْتَرِطْ عَلَى رَبِّكَ فِي اعْتِكَافِكَ كَمَا تَشْتَرِطُ فِي إِحْرَامِكَ (أَنْ يَحُلَّكَ مِنِ اعْتِكَافِكَ) عِنْدَ عَارِضٍ إِنْ عَرَضَ لَكَ مِنْ عِلَّةٍ تَنْزِلُ بِكَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى.»
اين روايت دلالت ضد دارد، میگويد: احرام و اعتکاف مثل هم است و اگر عذر موجهی جلو بيايد، اين میتواند احرام را رها کند. چنانچه میتواند اعتکاف را رها کند و برود.
اگر روايت هم نبود، همين را میگفتيم که چنانچه کسی معتکف شده، اما روز سوم عذر موجهی جلو بيايد، مثلاً به او خبر دادند که پدرت مُرده است، بايد رها کند و برود؛ یا مثلاً آنجايی که معتکف شده، آتش بگيرد و يا ناامنی شود. حال اگر روايت هم نبود، اين را میگفتيم که اگر عارضی جلو بیاید، میتوان نماز را شکست و حتی روزهی واجب را خورد. مثلاً کسی در ماه مبارک رمضان روزه گرفته و دل درد شديدی گرفت و دکتر گفت: بايد روزهات را بخوری و او روزه را میخورد. لذا اين روايت، مخصوصاً «إِنْ عَرَضَ لَكَ مِنْ عِلَّةٍ» مفهوم شرط دارد و معنايش اينطور میشود که اگر همينطور بخواهد رها کند، جايز نيست؛ اما اگر اين حرف را بزند و بگويد: خدايا! اگر عارضی پيدا شد، من رها میکنم، چه واجب باشد و چه مستحب باشد. بالاخره امر مستحبی است و سابقاً در باب حج صحبت کرديم و گفتيم: از مستحبات احرام دعاهايی است که میخواند و از جمله دعاها اين است که میگويد: خدايا! اگر عذری پيدا کردم، احرام را رها میکنم و میروم و تو ببخش.
لذا روايت عمر بن عزیز دلالت ندارد، بلکه دلالت عکس دارد؛ يعنی آنچه مرحوم سيد میگويد، اين روايت محمد بن مسلم میگويد درست نيست؛ برای اينکه مرحوم سيد فرمودهاند: اين میتواند اول شرط کند و بگويد: خدايا! من هر وقت خواستم رها میکنم، چه عارضی باشد و چه عارضی نباشد. روايت عمر بن عزیز میگويد: اين میتواند شرط کند و بگويد: اگر عارضی باشد، من رها میکنم و اگر عارضی نباشد، رها نمیکنم. اگر شرط هم نکرده بود، اگر عارضی جلو آمد، ولو روز سوم باشد، باز میتواند اعتکاف را رها کند.
روايت 1 از باب 4 از اعتکاف: صحيحه محمد بن مسلم: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا اعْتَكَفَ يَوْماً وَ لَمْ يَكُنِ اشْتَرَطَ فَلَهُ أَنْ يَخْرُجَ وَ يَفْسَخَ الِاعْتِكَافَ وَ إِنْ أَقَامَ يَوْمَيْنِ وَ لَمْ يَكُنِ اشْتَرَطَ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَفْسَخَ اعْتِكَافَهُ حَتَّى تَمْضِيَ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ.»
اگر شرط هم نکرده باشد، روز دوم میتواند به هم بزند و اما روز سوم نمیشود. اگر اين روايت مفهومی هم داشته باشد، مجبوريم هم عقلاً و هم با جمع بين روايات، حمل بر استحباب کنيم. جمع بين روايات به ما میگويد: اگر در موقع نيت شرط کرده باشد که اگر عارضی برايم جلو آمد، اعتکاف را رها میکنم و روز سوم عارضی برايش جلو آمد، میتواند رها کند. عقل میگويد: اگر شرط هم نکرده بودي، همين بود و اگر روز سوم عارضی جلو آمد، میتوانی رها کني. لذا يک مفهوم در مقابل يک قاعده و در مقابل روايت محمد بن مسلم که صحيحالسند است و ما بخواهيم مفهوم را بگيريم و بگوييم: از اول نيت میکند و میگويد: خدايا! روز سوم که برايم واجب است، اگر بدون عذر بخواهم بروم، بتوانم، ظاهراً نمیتوان به يک مفهوم برای يک قاعدهی کلي تمسک کرد.
هم در باب احرام و هم در باب اعتکاف روايت داریم که مستحب است بگويد: خدايا! اگر من نتوانستم تمام کنم، بتوانم بروم. اين مستحب است، ولی اگر بگويد يا نگويد، همين است. اگر عذری جلو آمد، میگويد: خدايا! نمیتوانم بمانم و برای همين میروم.
لذا اينکه مرحوم سيد میگويند: اگر شرط نکند، الاّ لعذرٍ نمیتواند رها کند و اما اگر شرط کند، میتواند رها کند ولو اينکه عذری هم در کار نباشد، و واجب معين باشد، جایز است، وجهی ندارد. مرحوم سيد الان گفتند: اگر واجب معين باشد، نمیتواند رها کند و بعد میگويند: اگر واجب معين باشد، اما از اول نيت کرده باشد که اگر خواستم اين واجب معين را رها کنم، بتوانم. اگر اين مفهوم بخواهد جلوی اين قاعده را بگيرد، نمیشود. بنابراين قاعده اينطور میشود که چه شرط بکند و چه شرط نکند، اگر واجب معين شد، مثل اعتکاف روز سوم که اگر عذر موجّهی پيدا کرد، رها میکند و اگر عذری پيدا نکرد، واجب است که تمام کند و اينکه مرحوم سيد میگويند: اگر شرط کرده باشد، جايز است اعتکاف را تمام کند، ظاهراً با قواعد فقهی ما جور درنمیآيد. اما گفتهی مرحوم سيد شهرت دارد. لذا با اين شهرت چه کنيم؟ و چرا اين شهرت هست و چرا به مفهوم در مقابل قاعده قد علم کرده و چرا اين دو عمر بن عزیز و روايت محمد بن مسلم، يکی دلالت میکند به «إِنْ عَرَضَ لَكَ مِنْ عِلَّةٍ» و يکی ندارد و ما بخواهیم از مفهوم، «إِنْ عَرَضَ لَكَ مِنْ عِلَّةٍ» را تخصيص دهيم، مشکل است.
فتلخص مما ذکرناه اينکه ما میگوييم: اگر کسی وقت نيت شرط کند که خدايا! اگر عارضی جلو آمد، من رها میکنم، اين شرط را بکند يا نکند، میتواند رها کند؛ برای اينکه عارضی جلو آمده است و اما نمیتواند شرط کند که اگر عارضی جلو بيايد، رها نمیکنم؛ برای اينکه مسلّم است که اگر دلش درد گرفت به طوری که بايد رها کند وبه دکتر برود، معلوم است که بايد رها کند.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ