أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
«مسألة 35: إذا خرج عن المسجد لضرورة فالأحوط مراعاة أقرب الطرق، ویجب عدم المکث إلا بمقدار الحاجة والضرورة، ویجب أیضا أن لا یجلس تحت الظلال مع الإمکان، بل الأحوط أن لا یمشی تحته أیضا، بل الأحوط عدم الجلوس مطلقا إلا مع الضرورة.»
مراعات مسأله کار مشکلی است و استدلال کردن برای مسأله مشکلتر است. کسی که معتکف است و خواست بيرون رود، بايد به اندازهی ضرورت باشد. مثلاً در بازار کار دارد و دو راه هست: يکی پنجاه قدم است و راه ديگر صد قدم است. میگويند: از راه پنجاه قدمی برود. در اينجا احتياط میکنند، اما میفرمايند: «إذا خرج عن المسجد لضرورة فالأحوط مراعاة أقرب الطرق، ویجب عدم المکث إلا بمقدار الحاجة والضرورة». به عنوان مثال، معتکفی میخواهد برود و نماز جماعت بخواند، به مقدار حاجت و ضرورت میتواند برود، اما اگر بخواهد بنشيند و تعقيب کند، چون ضرورت نيست، پس نمیتواند. مرحوم سید روی اين هم فتوا میدهند. فتوای سوم اين است: «ویجب أیضا أن لا یجلس تحت الظلال مع الإمکان»؛ بايد راهی که میرود و برمیگردد، زير آفتاب باشد و در سايه نباشد، مگر اينکه امکان نداشته باشد. روی اين هم فتوا میدهند.
لذا مرحوم سید در اینجا تقريباً سه فتوا دارند که يکی احتياط وجوبی است و دو تا هم وجوب است. آنچه احتياط است، این است که میفرمايند: اگر دو راه هست، راه نزديک را انتخاب کند. دو تا فتوا هم دارند بر اينکه به اندازهی ضرورت و حاجت باشد و اما بيش از آن نمیتواند. يکی هم اينکه بايد در آفتاب باشد، مگر اينکه نتواند؛ مثلاً نماز جمعه است و بايد به مسجد يا مصلی برود و زير سايه باشد و الاّ اگر بتواند در آفتاب نماز جماعت يا نماز جمعه بخواند يا شهادت دهد، بايد در آفتاب باشد.
هيچکدام از اينها روايتی ندارد، بلکه اگر ما باشيم و اطلاقات، اطلاقات به ما میگويد: معتکف میتواند برود و نماز جماعت بخواند. اما در روايات نيامده که نماز جماعت بدون تعقيب باشد، بلکه اطلاق میگويد: تعقيب باشد يا نباشد. روايتها به ما گفت: میتواند برود و شهادت بدهد، حال اينکه راه نزديک را بگيرد و راه دور را رها کند، در روايات نيامده، بلکه آنچه در روايات هست، اين است که میتواند برود و شهادت بدهد؛ در روايات آمده است که میتواند نماز جمعه يا نماز جماعت بخواند، اما اينکه زير سايه باشد، در روايات نيست. پس میتواند زير سايه باشد يا زير آفتاب باشد و اينکه حتماً اگر میتواند بايد زير آفتاب باشد، در روايات نيست و اطلاق روايتها اين سه وجوب را میزند.
مرحوم سيد فرمودند: میتواند بيرون رود حتی اگر ضرورتی هم در کار نيست و میخواهد نماز جمعه بخواند، میتواند از مسجد بیرون برود و همچنين میتواند برود و نماز جماعت بخواند و يا شهادت بدهد و يا ادای دين کند. اينها در روايات آمده، اما اينکه برای نماز جمعه راه نزديک را انتخاب کند، دليل میخواهد؛ يا اينکه برود نماز جماعت و هنوز تعقيب نخوانده، به اعتکاف برگرد، دليل میخواهد؛ يا برو شهادت بدهد، اما اگر توانست در آفتاب برود و مواظب باشد زير سايه نرود، اين هم دليل میخواهد. آنچه اطلاق به ما میگويد، اين است که میتواند برود نماز جماعت بخواند، يا نماز جمعه بخواند و يا شهادت بدهد.
بعد هم مرحوم سيد يک قاعدهی کلی فرمودند و ما قبول کرديم وآن اين است که میتواند برای هر کاري، شرعی يا عرفی برود و برگردد. حتی جملهی شيرينی در مسألهی 35 بود، که در مسألهی 37 نيز مسألهای دارند و میفرمايند: دائرمدار اين است که عرفاً بگويند اين معتکف است. من میگفتم: میتواند بيرون برود، به شرط اينکه اتصال عرفی از بين نرود. لذا میگفتم: اين میتواند برود و درس بخواند و به اعتکاف برگردد. مرحوم سيد نيز در مسألهی 37 همين را میفرمايند که دائرمدار اتصال است. يک دفعه به اندازهای بيرون میماند که میگويند اين معتکف نيست و آزاد است؛ اما يک دفعه به اندازهای میماند و برمیگردد که صورت اعتکاف از بين نمیرود. در اين صورت میفرمايند: اعتکافش درست است و دائرمدار اين است که صورت اعتکاف از بين برود يا از بين نرود.
ما هم میگفتيم: دائرمدار اتصال عرفی و انفصال عرفی است و روايات به ما میگفت: اين اتصال عرفی و شرعي، اشکال ندارد و به نماز جمعه و نماز جماعت و شهادت و برآوردن حاجاتش مثال میزدند. مثلاً زن و بچهاش در خانه بیناهار هستند و اين برود و برای آنها ناهار بگيرد و برگردد، يا خودش بیافطار است و میرود افطار میگيرد و برمیگردد. مرحوم سيّد میگفتند: طوری نيست؛ میگفتند: اگر حاجت ضروری و عرفی يا شرعی پيدا شود، بيرون رفتن و برگشتن طوری نيست. در آنجا نمیگفتند صورت اعتکاف از بين نرود، اما در اين مسأله تعيين میکنند و میفرمايند: خروج دائرمدار اتصال و عدم اتصال است. اگر طوری بيرون رفت که عرفاً بگويند معتکف است، بيرون رفتن او برای هر کاری طوری نيست و اما اگر به اندازهای طول بکشد که بگويند اين اعتکاف ندارد و عرفاً صورت اعتکاف به هم بخورد، نمیتواند بيرون برود.
حال حرف مرحوم سيد را قدری عام کنيد و بفرماييد: فرقی هم نمیکند که از ضروريات شرعیباشد، يا از مرجحات شرعی باشد و يا از مرجحات عرفی باشد. مثلاً يک دفعه برای نماز جمعه بايد يک فرسخ برود و به اندازهای طول میکشد که صورت از بين میرود، آنوقت نمیتواند به نماز جمعه برود. اما اگر نماز جمعه خيلی طول نکشد، میتواند برود. اما اينکه بگوييم: اصل نماز را بخواند و برای خطبهها لازم نيست بنشيند، نه روايتها اين را فرموده و نه مرحوم سيد فرمودهاند و نه اتصالی که در مسألهی 37 است میفرمايد و اين مسألهی 37 خيلی مسألهی خوبي است و آن اين است که جواز و عدم جواز خروج از اعتکاف، دائرمدار اين است که صورت اعتکاف عرفاً از برود، يا از بين نرود.
فقها اين حرف را در جای ديگر هم میگويند؛ مثلاً مرحوم سيد در نماز فرمودهاند، ديگران هم در رسالهها فرمودهاند که نمیتوان در نماز سورهی بقره خواند؛ زيرا صورت نماز به هم میخورد. سوره طوری نيست، اما اين سورهای که يک ساعت يا بيشتر طول بکشد، لايصدق انّه صلاة. يا اگر کسی حمد و سوره بخواند و به رکوع يا سجده برود و در سجده حالی پيدا کند و يک ساعت در سجده باشد و يا سکوت کرده و دلش با خدا باشد، يا طوری ذکر بگويد که عرفاً نگويند نماز میخواند، گفتهاند: نمازش باطل است. لذا يک قاعدهی کلی اين است که هرچه صورت چيزی را از بين ببرد، آن چيز مبطل میشود. اينها را فقها در مبطلات نماز هم گفتهاند. مثلاً گفتهاند: يکی از مبطلات نماز اين است که اگر به اندازهای ساکت بماند، يا ذکر بگويد که از صورت نماز بيرون رود، نماز باطل است.
اعتکاف هم همين است؛ يک دفعه صورت اعتکاف به هم نمیخورد، اما يک دفعه صورتش به هم میخورد. مثلاً کسی به خانهاش میرود و برای زن و بچهاش غذا میبرد و مقداری مینشيند، استراحت میکند و بعد نماز ظهر و عصر را میخواند و به اعتکاف میآيد. آنوقت اين اعتکاف نيست. بنابراين اين سه فتوايی که مرحوم سيد دارند، اگر انمحاء باشد و صورت را از بين ببرد، حرفي است و اما اگر قطع نظر از اين حرف باشد و اين باشد که اعتکاف مثل عرفات است و مثل کسی است که در عرفات باشد که بايد در آفتاب باشد و نمیتواند در سايه باشد، دليل و روايت نداريم.
مرحوم صاحب جواهر ادعای اجماع میکنند و چون مرحوم سيّد علاقهی خاصی به کلمات صاحب جواهر دارند، لذا اين سه حرف را در اينجا آوردهاند. صاحب جواهر فرموده، بعضی از بزرگان ديگر هم فرمودهاند، ادعای اجماع هم دارند، اما هرچه میگرديم، کسی به غير از صاحب جواهر مسأله را متعرض نشده است. بله، ممکن است کسی بگويد: روی اين سه فتوا اجماع هست.
حال از همهی اينها که بگذريم، نمیدانيم اين که بيرون رفته و اجازهی رفتن بيرون داشته است، آيا حتماً بايد در آفتاب باشد، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: لازم نيست. يا در دو فتوای اينکه اين میتواند بيرون برود، اما نمیدانیم بايد مراعات نزديکی و دوری را بکند يا نه، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: لازم نيست. پس هر سه مسأله مخالف با اصل است؛ يعنی هر سه مسأله «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» دارد.
لذا بعضی از محشين بر عروه گفتهاند: اين مسائل اخلاقی و احتياطی است و احتياط هم مستحبی است و حتی گفتند صاحب جواهر هم که اين را گفته است، مرادش وجوب نبوده، بلکه مرادش افضليت بوده است.
اما آنچه الان میتوان گفت، اين است که سه مسأله در اينجا هست که مرحوم سيد سه امر واجب را گفته است. مسأله اين است: «إذا خرج عن المسجد لضرورة فالأحوط مراعاة أقرب الطرق، ویجب عدم المکث إلا بمقدار الحاجة والضرورة، ویجب أیضا أن لا یجلس تحت الظلال مع الإمکان، بل الأحوط أن لا یمشی تحته أیضا، بل الأحوط عدم الجلوس مطلقا إلا مع الضرورة.»
مرحوم سید در اينجا نتوانستهاند فتوا بدهند و أحوط، أحوط وجوبی است، اما «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: واجب نيست و اطلاق دليل که گفته میتوانی بروی و شهادت بدهی، يا نماز جمعه بخوانی، میگويد: لازم نيست. همچنين در مثال کسی که نماز ظهر و عصر را با جماعت میخواند و میخواهد تعقيب نماز ظهر و عصر را هم بخواند، ايشان فتوا میدهند که نمیشود و بايد زود به مسجد برگردد و تعقيبش را در مسجد بخواند، اما اطلاق دليل میگويد: میشود، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» هم میگويد مانعی ندارد.
حرف سوم که فرمودند: وقتی بيرون رفت، بايد در آفتاب باشد، اگر بخواهيم به محرِم مثال بزنيم، اصلاً در اعتکاف شرط نيست که در آفتاب باشد و از اول تا آخر سه روز احرام اصلاً آفتاب را نمیبيند و اين طوری نيست. اما الان که بيرون رفت، فتوا میدهند که بايد مراعات کند و زير آفتاب باشد. میگوييم: دليلی که میگويد خروج جایز است، اگر به راستی زير آفتاب نمیشد، بايد بگويد، چون در مقام بيان خصوصيات هم است و قاعدهی حکمت اقتضا میکند که بگويد و الان که نگفته، پس «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» جاری است. لذا گفتهاند: روايت اخلاقی است و حمل بر استحباب کنيد.
علی کل حالٍ اطلاق همه چيز را میزند؛ برای اينکه به ما گفتهاند: میتوانی برای ضرورت عرفی بيرون بروی، اما نگفتهاند: به شرط اينکه زير آفتاب باشي، وقتی نگفتهاند، پس «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» میگويد: لازم نيست زير آفتاب باشي؛ يا اطلاق به ما میگويد: اگر چيزی هم هست، حمل بر فضيلت يا استحباب میشود. خوب است که اعتکاف را به احرام تشبيه نکنيم، خوب است که يک مسأله در اعتکاف را به محرِم تشبيه نکنيم و بگوييم: همينطور که محرِم بايد در آفتاب باشد و نمیتواند در سايه باشد، اين معتکف هم بايد در خروج ضروری در آفتاب باشد و در سايه نباشد؛ چرا که همين دو سه روز معتکف است و اصلاً آفتاب نمیبيند، اعتکافش هم درست است.
اين معلوم است و ذوق فقهی به ما میگويد: اين سه فتوای مرحوم سيد که از اجماع و حرف صاحب جواهر و غيره گرفته شده است، همهی اينها را هم اطلاق کلام و اصل میزند و اصلاً مثل قصد وجه میماند که اگر بود، اين مسأله شياعی پيدا میکرد و اينکه اصلاً خبری نيست و فقها و قدما هم نگفتهاند، معلوم میشود اصلا واجب نیست. حال صاحب جواهر چيزی را فرمودهاند و ما بخواهیم بگوييم: واجب است، هر سه مسأله اگر واجب بود، شيوعی پيدا میکرد و در روايات سوال و جوابی راجع به آنها بود و اينکه سوال و جوابی راجع به آنها نيست و ائمه طاهرين (عليهم السلام) در وقت بیان مسائل اعتکاف راجع به آنها سکوت کردهاند، دليل بر اين است که هيچکدام از اين سه فتوا لازم نيست و اگر بخواهيم احتياط مستحبی کنيم، اشکال ندارد.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ