أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مرحوم سید فرمودهاند: بايد اعتکاف در يک مسجد باشد، بنابراين اگر مسجد را عوض کند، اعتکاف او باطل است.
دليلی برای اين حرف نيست، لذا اگر شک کنيم که آيا منتقل شدن از مسجدی به مسجد ديگر جايز است يا نه، دليلی بر منع نداريم. اگر کسی بگويد بيرون رفتن از مسجد مطلقا جايز نيست، در اينجا وجهی پيدا میکند، اما سابقاً گفتيم و بعد هم میگويیم که بيرون رفتن از مسجد فیالجمله اشکال ندارد. هم روايت میگويد و هم مرحوم سيد فتوا میدهند که مثلاً برای تشييع جنازه برود، يا به ديدن مريضی برود و يا برای نماز جمعه برود، اشکال ندارد. ما هم میگفتيم: بيرون رفتن، به شرط اينکه اتصال عرفی به هم نخورد، جايز است. حالا در روايات آمده است: نماز جمعه برود و ما هم میگوييم: برای درس برود. مثلاً معتکف شده و میخواهد درسش از بين نرود، بنابراين برای درس میرود و برمیگردد. پس بيرون رفتن فیالجمله طوری نيست. لذا آنچه واجب است، لبث فیالمسجد است؛ اين هم يک شبانه روز در اين مسجد است و رفقايش میگويند: آن مسجد اعتکافش خيلی بهتر است، مثلاً از نظر کيفيت و کميت بهتر است و اين هم روز دوم به آن مسجد منتقل میشود و برای «يعتبر فی الإعتکاف وحدة المسجد»، دليل نداريم. وقتی دليل نداشتيم، مسلّم بايد لبث فیالمسجد باشد، اما لبث فیالمسجد الواحد دليل ندارد.
لذا اینکه مرحوم سيّد میفرمايند: «یعتبر فی الاعتکاف الواحد وحده المسجد، فلا یجوز أن یجعله فی مسجدین»، ما به مرحوم سيد عرض میکنيم: چرا «فلا يجوز أن يجعله فی مسجدين»؟ اين از روز اول نيتش همين است که يک روز در اين مسجد و يک روز در آن مسجد و روز سوم در مسجد ديگری اعتکافش را تمام کند. لبث فیالمسجد میخواهيد و لبث فیالمسجد هم متحقق میشود. مثلاً کسی بگويد: «يشترط فيه المسجد الجامع» و مسجد جامع در هر شهری يک مسجد است. اين را سابقاً قبول نکرديم و گفتيم: خيلی از شهرها دو يا سه مسجد جامع دارد و اصلاً مسجد جامع به معنای مسجد جماعت است و از طرف ديگر ادلّه مشتّت بود و گفتيم: لبث فیالمسجد مسلّم هست، اما خصوصيت مسجد دليل ندارد. لذا میتواند در هر مسجدی معتکف شود و اگر مثلاً کسی احتياط کند و بگويد: در مسجدی که رفت و آمد در آن برای جماعت زياد است و الاّ از جهاتی مسجدی که خلوت باشد، برای اعتکاف خيلی بهتر است. در مسجد محلهشان کسی رفت و آمد ندارد و اين هم عدهای را برمیدارد و در آنجا معتکف میشوند و تنها در يک مسجد باشد، حال راز و نياز بيشتر است تا اينکه مسجد شلوغ و پرجمعيت باشد و سه وقت برای نماز به آن مسجد بيايند. اما علی کل حالٍ مرحوم سيد (رضواناللهتعالیعليه) در مسألهی قبل نتوانستند آنچه ما میگوييم بفرمايند و فرمودند بايد مسجد جامع باشد.[2]
اما اگر يادتان باشد، گفتيم مرحوم سيد میگويد مسجد جامع، اما معلوم نيست مرادشان از مسجد جامع چيست؛ زيرا در بعضی روايات به جای مسجد جامع آمده است: «مَسْجِدٍ مِنْ مَسَاجِدِ الْجَمَاعَةِ».[3] مسألهی امروز همين است که مثلاً میخواهد ثواب ببرد و سه مسجد در روز قيامت برايش شهادت دهند، يا يک مسجد پرجمعيت است و يک مسجد جمعيتش کم است و يک مسجد هم که اصلاً مردم در آن رفت و آمد ندارند و اين در هر سه مسجد معتکف میشود و در هر مسجد يک روز میماند، يا روز را نصف میکند و نصف روز در اين مسجد است و برای نماز ظهر و عصر به نماز جماعت در مسجد ديگری میرود و در همان جا معتکف میشود و بيرون نمیآيد. اصل میگويد: جايز است. در روايات[4] و در کلمات اصحاب گفتند: «هو اللبث فی المسجد»،[5] اما هيچکس تعريف نکرده «اللبث فی المسجد الواحد». حال در اينجا مرحوم سيد میفرمايند: «اللبث فی المسجد الواحد» و اما اگر در دو مسجد شد، اعتکاف باطل است. اما اصل میگويد: جايز است. علی کل حالٍ روايتی نداريم که بگويد: «يشترط فی الاعتکاف المسجد الواحد».
در مسألهی بعد میفرمايند: «سطح المسجد و سردابه و محرابه منه ما لم يعلم خروجها، و كذا مضافاته إذا جعلت جزء منه كما لو وسّع فيه»، نياز نيست در شبستان باشد، بلکه در صحن مسجد يا در يکی از ايوانها و امثال اينها نيز میشود.
مسجدها دو قسمند:
در يک قسم از مسجدها، همه جا مسجد است، الاّما أخرجه الدليل. حتی مثلاً میگويند: دالان و درب مسجد و صحن مسجد و شبستان مسجد و غيره مسجد است، الاّ ما أخرجه الدليل. مثلاً اگر سرويسهای مسجد در مسجد باشد، میدانند که واقف اين را مسجد قرار نداده است.
يک قسم از مسجدها هست که شبستان آن جای نماز است و اما غير شبستان، جزء مسجد است، اما برای مسجد و برای شبستان و برای خواندن نماز وقف نشده است. مثلاً ايوانها در صحن مسجدها مسجد است، اما پای حوض و صحن و دالان و غيره مسجد نيست. وقف است و احکام وقف را دارد، اما احکام مسجديت و احکام شبستان را ندارد. لذا جُنُب هم میتواند در صحن آن مساجد بيايد و يا ايوانچههای مسجد برای مسجديت وقف نشده است، به اين معنا که وقف مسجد است، اما برای نماز خواندن وقف نيست.
مراد مرحوم سيد همين است و الاّ مرحوم سيّد که نمیگويند شبستان مسجد میشود و بيرون مسجد نمیشود. معلوم است اگر مسجد باشد، مثل نود درصد مساجد که هم شبستان مسجد است و هم صحن آن مسجد است، بخثی نیست. مرحوم سيد میفرمايند: اگر مسجد نباشد، به اين معنا که برای مسجد وقف شده است، اما احکام مسجد را ندارد؛ مثلاً جُنُب يا زن حائض میتواند در آنجا بنشيند. مثل مسجدهای بزرگ که شبستان و زير گنبد و ايوانهای بزرگ آن مسجد است و مابقی، یعنی صحن، حجرات و دالان آنها مسجد نيست؛ وقف مسجد است، اما حکم مسجد را ندارد. حال آيا در اينجاها میتوان اعتکاف کرد يا نه؟ مرحوم سيد میفرمايند: میشود؛ برای اينکه ندارد لبث در مسجدی که برای نماز وقف شده باشد، بلکه «اللبث فی المسجد» آمده و اين هم مسجد است. به عنوان مثال کسی به مسجد امام يا مسجد حکيم میرود و به شبستان نمیرود، بلکه در صحن که مسجد هم نيست، معتکف میشود. در اين وقت «اللبث فی المسجد» میخواهيم که «اللبث فی المسجد» هست.
در مورد حُجرات مقداری اشکال پيدا میشود. مثلاً مسجد حکيم ده بيست حجره دارد؛ حال کسی برود در حجرهی مسجد حکيم يا حجرهی مسجد امام معتکف شود، جایز است؟ حجرات درحالی که وقف مسجد است، اما اگر در آنها نماز بخواند، ثواب مسجد را ندارد. در اينجا اگر بخواهد معتکف شود، آيا میتواند يا نه؟ مرحوم سيد میفرمايند: میتواند. عبارت مرحوم سيد این است: «سطح المسجد و سردابه و محرابه منه ما لم يعلم خروجها و كذا مضافاته إذا جعلت جزء منه من المسجد فيجوز الاعتکاف فيه.» يک دفعه مثلاً سرويس و دالان سرويس مسجد است که میداند اينها وقف برای سرويس است، اما يک دفعه مثل حجره و زيرزمين و امثال اينها است که فرمودهاند: اگر بخواهد معتکف شود، طوری نيست.
دليلی برای مسأله نداريم که بگويد جايز است يا جايز نيست، لذا بعضيها گفتهاند: همینطور که زن حائض میتواند در آنجا بنشيند، همینطور هم نمیتوان در آن اعتکاف کرد؛ ولو اينکه وقف است، اما احکام مسجد را ندارد، پس در آنجا نمیتوان اعتکاف کرد. الان هم بعضی از محشين بر عروه همين را فرمودهاند که چون احکام مسجد را ندارد، پس من جمله اعتکاف که بايد در مسجد باشد، در جاهايی از مسجد که حکم مسجديت ندارد، نمیتوان اعتکاف کرد.
اما مثل اينکه مرحوم سيد اين قول را نپسنديدهاند و فرمودهاند: ما صدق عرفی میخواهيم و همه جای اين مساجد، مسجد است، الاّ اينکه بعضی از جاها احکام مسجد را دارد و زن حائض و مرد جُنُب نمیتوانند در آنجا باشند، مثل شبستان و بعضی جاها هم مسجد است، اما احکام مسجد را ندارد و ما «اللبث فی المسجد» میخواهيم و در اينجا «اللبث فی المسجد» صادق است.
يادم است بعضی از بزرگان برای اعتکاف به حجرههای مسجد سيد میرفتند که حسابی از مسجد سيد بيرون و مدرسه طلبهها بود، اما میگفتند: همين مدرسه طلبهها، مسجد است ولو اينکه احکام مسجد را ندارد و ثواب نماز خواندن در مسجد را ندارد، اما جزء مسجد است. شايد اين فرمايش مرحوم سيد همين حرف را بگوید که ما میخواهيم جزء مسجد باشد، حال احکام مسجد داشته باشد، يا نداشته باشد. عبارت ایشان این است: «سطح المسجد و سردابه و محرابه منه ما لم يعلم خروجها و كذا مضافاته إذا جعلت جزء منه من المسجد فيجوز الاعتکاف فيه.» اگر صحن مسجد و سرداب و محراب جزء مسجد باشد، فيجوز الاعتکاف فيه، ولو اينکه اگر در آنها نماز بخوانند، ثواب مسجد را ندارد و زن حائض يا مرد جُنُب میتواند در آنجا توقف کند يا بخوابد. چنانچه الان مساجد اصفهان همینطور است و اگر روضه باشد، زنهای حائض میآيند و در ايوانها و شبستان مینشینند، ولی زيرگنبد نمیروند، بلکه در صحن مسجد مینشينند و میگويند: اينجا جزء مسجد نيست؛ يعنی برای مسجديت و برای نماز خواندن وقف نشده و طوری نيست.
لذا مرحوم سيد میگويند: ما مسجد میخواهيم و اعتکاف در آنجاها اشکال ندارد و ظاهراً هم اشکال ندارد.