أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
مباحثهی قبل دربارهی دو مسألهی شاذ بلکه نادر، بلکه غير واقع بود، و چرا مرحوم سيّد با آن فتانتش اين دو مسأله را متذّکر شدهاند، نمیدانیم. البته این دو مسأله در روايات ما آمده است، اما معلوم است که آوردن هر چه در روايات باشد، در فقه درست نيست.
مسألهی اول اين بود که اگر هوا تاريک شود ، اما بعد از شفق، ماه پيدا شود، اگر طولانی نباشد، اول ماه است و اگر طولانی باشد، دوم ماه است. اگر يادتان باشد، رواياتش را هم خوانديم و روايات صحيحالسند بود، اما با هم معارض بود.
مسألهی ديگری که شاذتر و نادرتر از اين مسأله است، اين است که اگر در روز ماه پيدا شد، اگر قبل از ظهر باشد، مربوط به گذشته است و اگر بعد از ظهر باشد، مربوط به آينده است. اگر يادتان باشد در اين مسأله هم روايات صحيحالسند و ظاهرالدلالهای داشتيم و اما اينکه در خارج، ماه در روز پيدا شود، حال يا قبل از ظهر باشد، يا بعد از ظهر باشد، حتی مثلاً شب اول ماه که عصر يا غروب بايد ماه پيدا شود، اين هيچگاه واقع نشده و واقع نمیشود و بايد بگوييم: يک مسألهی غير واقع در خارج است. البته روایتها متشتّت، متعارض و مُجمل است، اما در روایتها، روايت صحيحالسند و ظاهرالدلاله هم داريم.
اگر مطالعه کرده باشيد، مرحوم سيّد روی هر دو مسأله فتوا میدهند و اين از عجائب است. چرا مرحوم سيّد (رضواناللهتعالیعليه) با آن فتانت فقهی خود اين دو مسأله را متعرض شدهاند و علاوه بر اينکه متعرض شدهاند، روی آن فتوا دادهاند و معارضها را طرد کردهاند و بالاخره گفتهاند: اگر ماه در روز پيدا شد، اگر قبل از ظهر باشد، از گذشته است و اگر بعد از ظهر باشد، از آينده است؟ اين نه تا حال واقع شده است و نه واقع میشود. معلوم است ماه شب اول و شب دوم و شب سوم در همان غروب پيدا میشود و بعد هم نيم ساعتی طول نمیکشد که غروب میکند. اما اگر همين ماهی که غروب کرده، ناگهان در روز پيدا شود،از عجائب است و يا اينکه مثلاً ماه شب اول است و ماه بلند است، اما به جای اينکه غروب پيدا شود، عصر پيدا شده باشد، اين نشده و نمیشود. اما چون روايت داشتيم، مرحوم سيّد، هم در مسألهی شفق و هم در مسألهی پيدا شدن ماه در روز، طبق اين دو روايت فتوا دادهاند.
من عرض میکردم اين روایتها از دشمن است. برای اينکه ائمهی طاهرين (علیهم السلام) و شيعه را در ميان مردم خرافی جلوه دهند، اين روایتها را در روايات ما جعل کردهاند که میگويد: اگر ماه قبل از ظهر پيدا شد، چه کنيم و اگر بعد از ظهر پيدا شد، چه کنيم.
کسانی که در درايه و رجال کار کردهاند، میدانند که نمیشود ما بگوييم: هر روايتی صحيحالسند است و از ائمهی طاهرين (علیهم السلام) صادر شده است. معمولاً بزرگان در اينجاها گفتهاند: اين روایتها تقیّه است. اما معنای تقیّه اين است که عامه بايد اين فتاوا را داشته باشند و ائمهی طاهرين (علیهم السلام) مجبور باشند، طبق روايات آنها فتوا بدهند. به اين تقیّه، تقیّهی اصطلاحی میگوييم. لذا علم درايه و علم رجال خوب را از بد تميز میدهد. اما حرفی بالاتر از اين حرفها هست و آن اين است که در ميان شاگردهای امام صادق و امام باقر(علیهما السلام)، بلکه در میان مابقی ائمهی طاهرين (علیهم السلام) نفوذی بوده است که اينها پول حسابی میگرفتهاند و برای اينکه وهنی در شيعه پيدا کنند، راجع به امام (علیه السلام)، يا راجع به شيعيان، مخصوصاً شيعيان مهم، مثل زراره و محمد بن مسلم و ابن ابی عمير و امثال اينها، روايات خرافی جعل میکردهاند و روايات را به آنها نسبت میدادهاند. نفوذی هم بودند و قولش پذيرفته میشد و خودشان را به عنوان شيعه و اصحاب ائمهی طاهرين (علیهم السلام) جا زده بودند.
اگر يادتان باشد شيخ انصاری در فرائد، از يکی از نفوذيها نقل میکند که گفته بود: من چندين روايت، برای وَهن شيعه، يا برای نشان دادن اينکه شيعه خرافی است، يا برای غلوّ شيعه و اينکه شيعه را غالی بار بياورم و امثال اينها در روايات شيعه جعل کردهام.
عمده مشکل در روايات اهل بيت (علیهم السلام) همين علم درايه و علم رجال است. اما علم درايه و علم رجال بدون فقاهت نمیشود. به قول صاحب جواهر بارها میفرمايند: يک ذوق فقهی و آشنا به فقه اهل بيت (علیهم السلام)، درايت و فتانت میخواهد. ممکن است کسی يک تسلّطی بر فقه شيعه داشته باشد و به روايات اهل بيت (علیهم السلام) هم تمسّک بکند، اما آن فتانت را نداشته باشد که خوب را از بد تميز دهد. يکی از مصايب بزرگی که داشتيم، اخباری منشی بود که الحمدلله وحيد بهبهانی (رضواناللهتعالیعليه) ريشهی اينها را کَند.
همين صاحب حدائق در حالی که اين حرف تقیّهی ايشان،[3] ابتکاری است، اما اخباری مسلک بودهاند. ایشان میفرمايند: تقیّه به سه قسم منقسم میشود: يک قسمت اين بود که ائمهی طاهرين (علیهم السلام) مجبور بودند طبق گفتهی ابوحنيفه فتوا بدهند، يک قسمت هم این بود که خودشان در ميان شيعه اختلاف میانداختند و میگفتند: «اِنَّا نَحْنُ نُلْقِی الْخَلاَفَ بَیْنَکُمْ حِفْظاً لِدِمَاءِکُمْ».
اما تقیّهی نفوذی هم داريم و آن اين است که افراد غير شيعه و دشمن و پول پرست در ميان اصحاب ائمهی طاهرين (علیهم السلام) بودند و خودشان را جا زده بودند و خودشان را به تقدّس، علم و شاگردی امام صادق(علیه السلام) زده بودند و هرچه میتوانستند صدمه بزنند، میزدند. خيلی از اين غلوّهایی که اگر يادتان باشد در رجال ما می گويند: بعضی از بزرگان غالی هستند، درست نيست و از همین جا نشأت میگیرد. اما قضيهی غلو و اينکه روايت غالی پذيرفته نمیشود، در ميان اصحاب و در رجال و درايه مشهور است. روايات غلوّ که مثلاً علی (علیه السلام) را خدا میداند، اين را دشمن درست میکرد و سند هم درست میکرد و به مردم میداد و مردم به عنوان امام باقر (علیه السلام) و به عنوان امام صادق (علیه السلام) روايت را نقل میکردند و آنها هم مارک شرک را به شيعه میزدند و همين شده است که در روايات عامه، شيعه را غالی میدانند و چيزهای خرافی به شيعه میبندند و اين در صحاح ستّه زياد است.
به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردي، عامه در فقه ششصد روايت دارند و همين ششصد روايت هم دو ثلثش از غير پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) است و يک ثلث آن «قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلّم)» است و برای آن سلسله سند درست میشود. اما آقای بروجردی اين را هم نمیفرمودند که همان يک ثلث هم میخواهد شيعه را در ميان مردم موهوم و خرافی کند و اين حربهی بزرگی برای عامه و برای خراب کردن شيعه بوده است. آقای بروجردی میفرمودند: آنها ششصد روايت دارند و لذا مجبورند ادلّهی اربعهی خود را ادلّهی تسعه کنند و با قياس و استحساس و سنن مرسله و امثال اينها جلو بيايند.
عامه روايت زياد دارند و شايد بيش از شيعه روايت دارند و اگر صحاح ستّه را با روايات شيعه قياس کنيم، شايد بيشتر باشد و به همان هم خيلی اهميت میدهند. مثلاً صحيح بخاری را به اندازهای اهميت میدهند که صبح به صبح، به جای قرآن میخوانند. همينطور که ما قران میخوانيم تا ثواب ببريم، آنها هم يک صفحه يا دو صفحه روايت بخاری میخوانند که ثواب ببرند. بخاری میگويد: من در هر روايتی اول دو رکعت نماز میخواندم و بعد اين روايت را مینوشتم و اين بیانصاف، يک روايت از اهل بيت (علیهم السلام) ندارد. او در زمان صادقين (علیهما السلام) بوده و اين همه رواياتی که از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) است و کتب اربعهی ما و بحارالانوار ما و امثال آنها که روايات اهل بيت (علیهم السلام) است، اما اين بیانصاف يک روايت از اهل بيت (علیهم السلام) ندارد. اينها نوع ديگری روايت از امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) دارند و در درس امام صادق (علیه السلام) شرکت میکردند و خيلی حرف میزدند و قال الباقر و قال الصادق (علیهما السلام) میگفتند، اما در وسط قال الباقر و قال الصادق (علیهما السلام) يک خرافت به نام امام صادق (علیه السلام) و به عنوان روايت درمیآورند و به رفيقشان میداند و رفيقش هم به ديگری میداد و ناگهان مشهور میشد.
اين فرمايش صاحب حدائق خيلی خوب است و در خيلی جاها و من جمله در اين دو مسأله به درد میخورد. لذا بعضی از روایات درحالی که صحيح است، اما جعل است. همهی حرفها در همين است. به راستی ابن ابی عمير نقل میکند اگر ماه قبل از ظهر پيدا شد، از گذشته و اگر بعد از ظهر پيدا شد، از آينده است؟ حال محال است چنين چيزی واقع شود، پس معلوم میشود که به ابن ابی عمير نسبت دادهاند و اصلاً ابن ابی عمير نگفته است. پس توانستهاند در روايات ما نفوذ کنند و اين نفوذ در روايات ما دردسر عجيبی برای ما شده است. اينکه شما میبينيد بزرگان- هم قدما و هم متأخرين- به قول مشهور خيلی اهميت میدهند، به همین جهت است.
يادم نمیرود اين هفت هشت سالی که درس استاد بزرگوار آقای بروجردی بوديم، هروقت به قول شيخ طوسی میرسيدند، حالتی پيدا میکردند و اگر میخواستند شيخ طوسی را رد کنند، مقدمه درست میکردند و میگفتند: شيخ طوسی علاوه بر اينکه عالم بوده، اهل روایت بوده و علاوه بر اينکه دقتی در اقوال شيعه و سنی داشته، عابد هم بوده است. وقتی مصباح المتهجد را نوشت، يک دوره به آن عمل کرد، بعد هم زن و بچهاش را وار کرد که يک دوره به آن عمل کنند و بعد منتشر کرد. بالاخره اين مقدمات را درست میکردند و بعد میفرمودند: ایشان روی اين مسأله چهار پنج دقيقه میرسند فکر کنند و درست فکر نکردهاند.
لذا اينکه میبينيد مثل آقای بروجردی به شيخ طوسی و يا ديگران به قول قدما و مشهور اهميت میدهند، به خاطر سوادشان نيست، بلکه اين بيست و پنج کتابی که در جوامع هست، متأخرين از خيلی از مؤلفین آنها اعلم و داناترند. مثلاً مرحوم محقق را با ابن زهره، يا با بعضی ديگر و حتی با بزرگانشان بسجنيد، درحالی که اعلم هستند، اما همين شيخ طوسی يا همین مرحوم صاحب شرائع وقتی به قول قدما میرسند، نمیتوانند از قول قدما صرف نظر کنند و وقتی به شهرت متأخرين، میرسند، برای آنها سخت است و با احتياط چيزهايی را میگويند. عمده برای همين عرض من و امثال عرض من است. نمیشود که ما فقط به روايت اکتفا کنيم، بلکه درايت و فتانت میخواهد و اين درايت و فتانت در فقه ما و ذوق فقهی در فقه ما خيلی بايد کار کند. آنوقت میشود صاحب جواهر يا مرحوم سيد در عروه که مرحوم سيّد جداً فقيه پارسا و عالي است. آقای بروجردی که من هشت تا ده سال به درس ايشان رفتم، ياد ندارم که قدما را رد کرده باشند. درحالی که از نظر ما خيلی از حرفهايشان درست نيست و آن را رد میکنيم و بر طبق آن روايت میآوريم. همهی اينها به خاطر اين جملهی مرحوم شيخ انصاری و امثال شيخ انصاری است که میفرمايند: روايت جعل در رواياتمان داريم که دشمن اين روایتها را آورده است. صاحب حدائق میگويد: اين تقیّه است.
بنابراین تقیّهی مدارايی حرفي است، اما تقیّهای که نفوذيها در روايات ما جعل کردهاند، مسألهی امروز ما است. اين روایتها هم راجع به شفق و هم راجع به ديدن ماه قبل و بعد از ظهر است و همهی اينها جعل است و هيچکدام واقعيت ندارد. ولو اينکه روایتها صحيحالسند و ظاهرالدلاله است، اما نمیتوانيم به سند و ظهور دلالتش اکتفا کنيم؛ برای اينکه ظاهرالبطلان است و بايد اين روايات را کنار بگذاريم.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد