أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي
مرحوم سید فرمودهاند: «فصل فی اعتبار العمد و الاختیار فی الإفطار: المفطرات المذکورة ما عدا البقاء علی الجنابة إنّما توجب بطلان الصوم إذا وقعت علی وجه العمد و الاختیار و اما مع السهو و عدم القصد فلا توجبه»؛مبطلات روزه آنجا است که عمداً و اختیاراً باشد. بنابراین اگر سهوی واقع شد، روزه باطل نیست؛ مثل اینکه یادش نبود روزه است و درست غذاخورد. در روایات هم داریم که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نوش جانت، خوردی و روزهات باطل نیست. و همچنین اگر مضطر شد؛ مثل اینکه آب را در دهانش ریختند، یا به زور دارو را در حلقش ریختند، روزه باطل نیست.
دیروز اضطرار دیگری درست میکردند که مقدمه برای اختیار بود؛ مثل اینکه دلش درد گرفته و مضطرّ است و دکتر متخصص و متدین میگوید باید استفراغ کنی و باید این روزه را بخوری. او این روزه را میخورد، اما در خوردن روزه اختیار دارد، نه اضطرار، در این صورت «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» [3] میگوید گناه ندارد. اما این روزهای که خورده است، قضا دارد یا نه؟ «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» نمیتواند این را بردارد. فرق بین اکراه و اضطرار همین است که در اکراه به اختیار خودش میخورد، اما در اضطرار به اکراه دیگری میخورد و از خود اختیاری ندارد. آنجا که از خود هیچ اختیاری نداشته باشد، در همه جا و من جمله در روزه، «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» میآید و در آنجا که اختیار داشته باشد، ولو در مقدمات مکره باشد و ولو مجبور است این کار را بکند، «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» نمیآید. در مقدماتش «رُفِعَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْه» داریم؛ به این معنا که اینکه کار تو گناه ندارد، اما چون عمداً روزه را خورده است، باید قضایش را به جا بیاورد. البته چون مضطر است، کفاره ندارد.
در این عبارت همه بلااشکالٍ فرمودهاند که مسأله متسالم بین اصحاب است و مسأله اشکال ندارد. لذا مرحوم سید در اینجا، صورت سهو و اضطرارش را متعرض شده، و میفرماید: «المفطرات المذکورة ما عدا البقاء علی الجنابة إنّما توجب بطلان الصوم إذا وقعت علی وجه العمد و الاختیار». لذا اگر علی وجه غیر عمد، یا علی وجه غیر اختیار شد، نه تنها قضا و کفاره ندارد، بلکه گناه هم ندارد. حتی صورت اضطرارش هم مثل صورت سهوش است؛ مثلاً یادش نبود روزه است و آب خورد، مسلّم اشکال ندارد. یا میدانست روزه است، ولی او را به زور خواباندند و دهانش را باز کردند و آب را در دهانش ریختند. باز روزهاش باطل نیست، چه رسد به اینکه بگوییم قضا و کفاره ندارد و مثل این است که چیزی در حلق او وارد نشده است؛ زیرا از راه عمد و اختیار نبوده است.
در این باره سابقاً هم، هم روایات زیادی خواندیم و هم مسأله بین اصحاب متّفق علیها بود که حتی کلمهی متسالمٌ فیه در عبارات زیاد آمده بود. بنابراین مسأله از نظر روایت و از نظر تسالم بین اصحاب هیچ اشکالی ندارد. چنانچه مرحوم سید این را نفرموده و به ظهور باقی گذاشته که نسیان حکم یا نسیان موضوع هم با هم تفاوت ندارد. گاهی نمیداند روزه است و گاهی میداند که روزه است، اما مثلاً یادش رفته که نباید غبار غلیظ در حلق برود. در این مورد هم ظاهراً حرفی ندارند و مطلقا گفتهاند روزه صحیح است؛ در اینجا حرفی نیست.
اما چیزی که فقها درحالی که اختلاف دارند، اما خیلی روی آن بحث نمیکنند و گاهی با نیش قلمی از مسأله میگذرند و میگویند «فیه اشکالٌ» و گاهی مثل مرحوم سید که در اینجا فتوا دادند، فتوا میدهند و گاهی هم فتوا به عدم میدهند، مثل خیلی جاها که در مرحوم سید در عروه، یا مرحوم شیخ انصاری و دیگران راجع به جاهل قاصر و جاهل مقصر فتوا دادهاند.
جاهل قاصر کسی است که از نظر عقلی کمبود عقل دارد، یا کمبود عقل ندارد، اما صد در صد غفلت دارد؛ مثلاً یک آقایی با تجوید سر و کار دارد، اما بعضی از جملات حمد یا نمازش غلط است و غفلت دارد از اینکه باید آن را درست کند.
صورت سوم در جاهل قاصر آن است که نمیتواند بررسی کند و یا کسی را ندارد که از او بپرسد. این در خیلی جاها هست، حتی الان در اطراف اصفهان سراغ دارم که خوب نماز نمیخوانند و نماز باطل میخوانند، یا وضو و غسل و احکام را خوب بلد نیستند، چه رسد به پشت کوهیها یا قدری بالاتر پشت آسمانیها مثل لندنیها، یا نروژیها و فرانسویها که جاهل قاصر هستند و اصلاً دسترسی ندارند که بپرسند چه باید بکنیم؛ کسی نیست که به آنها بگوید چه بکنید. به اینها جاهل قاصر میگویند که قرآن راجع به جاهل قاصر میفرماید: بر همهی اینها باکی نیست؛ یعنی عذاب و عقاب ندارند و به جهنم نمیروند و بالاخره در رفاهند؛ «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً»؛ اینها دم مرگ عذاب و عقاب و امثال اینها ندارند.
تقریباً میتوان گفت: جاهل قاصر عند الکل معذور است. این یک امر عقلی است و اگر از این راه وارد شویم، شاید حرف خوبی باشد که اصلاً امر را عقلی کنیم، نه شرعی و بگوییم: آیهی «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ» ارشاد است و اگر این آیه را هم نداشتیم، عقل ما میگفت: کسی نمیدانست و تقصیر هم نداشت، معذور است؛ بنابراین اگر بخواهی او را برای ترک واجبات و فعل محرمات عقاب کنی، نمیشود. اصلاً امر را امر عقلی کنیم و بگوییم: جاهل قاصر، هم در احکام وضعیه و هم در احکام تکلیفیه معذور است. قضا تابع ادا است و اگر نتوانستی ادا را درست کنی، قضایش هم تابع آن است. ظاهراً میتوان این را درست کرد و اگر چنین کسی را پیدا کردیم، اگر بخواهیم به او بگوییم یک عمر نماز بخوان، درحالی که هیچ تقصیری نداشته است و مثلاً لندنی بوده و تا پیرمرد شده در آنجا یک وحشی بوده و الان به ایران آمده و متوجه شده وشیعهی حسابی شده است، عقل این را رد میکند و میگوید: اگر حالا بخواهیم به این آقا بگوییم: تو باید شصت و پنج سال نماز بخوانی، این همان است که میتوان قسم حضرت عباس خورد که این حکم خدا نیست. لذا اول باید تکلیف درست کرد، سپس تکلیف را بار بر آن کرد و ظاهراً میتوانیم امر عقلی درست کنیم و بگوییم: جاهل قاصر، هم در احکام وضعیه و هم در احکام تکالیفیه معذور است.
قرآن هم دلالت دارد؛ قرآن راجع به جاهل مقصر میفرماید کتک دارد، اما بلافاصله میفرماید: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ». خواه ناخواه آنچه جاهل مقصر دارد، این جاهل قاصر ندارد.
دربارهی غافل مثال زدم که اگر آیت اللهای که خودش حمد و سوره درست کن بوده، یک عمر حمد و سورهاش را غلط میخوانده است و غفلت داشته و مثلاً میگفته: «غَيْرِ الْمَغْضُوبَ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» و توجه نداشته است، این غفلت مثل این است که اصلاً احکام به او نرسیده و مثل کسی است که کشش فکری نداشته باشد و مثل کسی است که جهل مرکب داشته باشد. این جهل مرکب برای ما طلبهها زیاد پیدا میشود؛ برای اینکه قول همهی مراجع تقلید که مطابق واقع نیست، الاّ اینکه قائل به سببیت شوید و بگویید: خدا به اندازهی مجتهدین، حکم دارد؛ همهی احکام هم تابع مصالح و مفاسد نفس الامری هستند و طوری نیست.
اگر توجه داشته باشید، مرحوم آخوند در کفایه در خیلی جاها فرمودهاند: «هذا علی الطریقیة و اما علی السببیة» و بعضی اوقات نصف صفحه صحبت میکنند. این دلیل بر این است که مرحوم آخوند به قضیهی سببیت اهمیت میدادهاند و الاّ نمیتوان گفت پنج یا شش صفحه کفایه بیخود است.
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میگفتند: ما میگوییم یک حکم واقعی بیشتر نیست و آن تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است و مابقی هیچ است، اما معذور است، بلکه ثواب انقیادی هم دارد. اما همین آقای بروجردی میفرمودند: اگر کسی قائل به سببیت شود و بگوید هر مجتهد جامع الشرایطی یک حکم واقعی نفس الامری دارد و همهی اینها مسائل نفس الامریه دارند، محال نگفته است. لذا اگر بگوییم، ظاهراً محالی لازم نمیآید، اما مشهور در میان بزرگان این است که یک حکم واقع و نفس الامری بیشتر نداریم و مابقی مخالف واقع و هیچ است و اگر ثواب به آن میدهیم، ثواب انقیادی میدهیم. ثواب انقیادی معنایش این است که هیچ به جا نیاوره، اما چون زحمت کشیده، باید به زحمتش مزد بدهند، پس مزد میدهند. چنانچه هر گناهی که به جا آورده، گناه ندارد؛ برای اینکه گناه دائرمدار این است که عنود و لجوج باشد و این عنود و لجوج نبوده است و بهشت برای مؤمنِ دارای عاطفه است، به خلاف جهنم که برای عنود و لجوج است.
علی کل حالٍ جاهل قاصر به پنج قسم منقسم میشود و آن پنج قسم را گفتم و در همهی این پنج قسم، جاهل قاصر، هم از نظر تکلیف و هم از نظر ثواب و عقاب و به عبارت دیگر هم از نظر حکم وضعیه و هم از نظر حکم تکلیفیه، معذور است.
و اما جاهل مقصّر در مقابل آن پنج مورد است و کسی است که کوتاهی کرده و میداند که کوتاهی کرده است. مثل نود درصد مردم که مسأله بلد نیستند و معمولاً مردم بر رساله مرجع تقلیدشان مسلط نیستند و خیلی جاها اشتباه میکنند و تقصیر دارند؛ برای اینکه اگر یک ساعت عمرشان را در هر شبانه روز صرف مسائل میکردند، حسابی مسأله دان میشدند. در اعتقادات هم همین است. این دانشجویان ما اعتقاد بلد نیستند و از این جهت گمراه کردن آنها خیلی آسان است و یک بچه بهائی، مخصوصاً وقتی قضیه پول و شهوت جلو بیاید، میتواند عدهای از آنها را ببرد. سببش هم این است که نمیداند. پس اگر به این اندازه که برای قبول شدن، وقت صرف میکند، اگر یک درصد عمرش را صرف کند، عالم در اعتقادات میشود. دربارهی اخلاق که وامصیبتا است؛ اصلاً منبر اخلاق و روایات اهل بیت (علیهم السلام) و غیره زیر پوششهایی رفته است. این جاهل مقصر میشود.
حال در اینکه این جاهل مقصر کتک دارد، اشکالی نیست؛ اجمع الاصحاب بر اینکه کتک میخورد. اگر مسلمان نباشد، باید جهنم برود و در جهنم هم «هُمْ فِيها خالِدُونَ» و اگر شیعه باشد، حتماً باید کتکش را بخورد؛ برای اینکه معاند و لجوج است و عمداً واجبات را زیر پا گذاشته و محرمات را به جا آورده و ولو روی فرد فرد نمیتواند حساب کند، اما میداند جاهل است و میداند عدهای از واجبات از دستش میرود و عدهای محرمات را به جا میآورد. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ». دم مرگ میخواهند خودشان را جاهل قاصر کنند که خطاب میشود: «قَالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا»؛ شما جاهل قاصر نیستید، بلکه جاهل مقصر هستید؛ شما حتی میتوانستید کوچ کنید و مثلاً از امریکا به ایران بیایید و یا به جایی بروید که بتوانید دین خود را حفظ کنید. بعد قرآن میفرماید: عذاب دارند «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ»؛ مگر اینکه به راستی جاهل قاصر باشند. پس در اینکه کتک دارند، هیچ اشکالی نیست و در اینکه به جهنم میروند، هیچ اشکالی نیست.
اما آیا این احکامی که انجام میدهند باطل است، یا صحیح است و معذور هستند؟
این همین است که در رسالهها آمده که «جاهل مقصر معذور است یا نه؟» که مرحوم آخوند در کفایه یک جملهی مشهور نقل کرده است که «الجاهل المقصر کالعامد الاّ فی موضعین الجهر و الاخفات»، به جای یکدیگر والتمام فی موضع القصر، در باب نماز، که مسافر به جای نماز شکسته، نماز تمام بخواند. و اما مابقی جاها همینطور که حکم تکلیفی دارد، حکم وضعی هم دارد. ادعای اجماع هم زیاد شده است که جاهل مقصر اجماعاً معذور نیست.
اما از نظر دلیل جاهل مقصر معذور است و از همه چیز که بگذریم، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»[10] داریم و به غیر از حدیث رفع، هیچ نداریم. اگر شما بخواهید بگویید: جاهل مقصر معذور نیست، باید «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» را زمین بزنید؛ مثل مرحوم شیخ که اول «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» را زمین زدند و بعد دیدند که نشد، لذا مؤاخذه در تقدیر گرفتند و گفتند: «رفع مؤاخذة مالایعلمون».
یک بار گفتم: من بررسی کردهام و در مکاسب شیخ انصاری با آن احتیاطها بیش از پنجاه مورد و در عروه با آن فروعاتش، موارد زیادی دیدم که جاهل مقصر، معذور است. لذا این اجماع درست در نمیآید.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ