أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي.
فرموده اند: سعی 4 شرط دارد. شاید اگر فرموده بودند: 4 جزء دارد، بهتر بود. شرط اول نیت است. شرط دوم و سوم ابتدا از صفا و ختم به مروه است. اینها شرط نیست، بلکه جزء است. شرط چهارم هم اینکه باید 7 شوط باشد. که این هم جزء است. بنابراین اینکه فرموده اند: «سعی بین صفا و مروه مقدماتی دارد، که همه آنها مستحب است و شرایطی دارد، که همه واجب است»، بهتر بود فرموده بودند: شرایط مستحبی دارد و اجزائی دارد و آن اجزاء 4 چیز است. برای اینکه فرق بین جزء و شرط این است که اگر امر روی مرکب بیاید، به آن مرکب اجزاء میگویند؛ مانند «الصلاة اوله التکبیر و آخره التسبیح». این دوازده چیز که اسم آن را مقارنات نماز گذاشته اند، اجزاء نمازند. امر روی اجزاء آمده که نماز بخوان و نماز این است که «اوله التکبیر و آخره التسبیح». لذا اینها جزء مأمورٌ به است و هرچه جزء مأمورٌ به باشد، به آن جزء میگویند و اگر چیزهایی جزء مأمور به نیست و اما مأمور به اشتراط از آن دارد، به آن شرط مأمور به می گویند. به قول مرحوم حاجی سبزواری، که در فرق جزء و شرط میگویند: شرط این است که «تقیدٌ جزءٌ و قیدٌ خارجی». مثلاً گفته است: باید بدنت پاک باشد. حال این بدن جزء نماز نیست و وضو و غسل شرایط خارجی است و باید به دست بیاید تا نماز ما رنگ آن شرایط را پیدا کند و به این رنگ پیدا کردن، تقید میگویند. لذا در باب شرط، آن شرط خارج از مشروط است و امر روی آن نیامده، بلکه امر روی اجزاء آمده و گفته است: این اجزاء با طهارت و روبه قبله باشد. حتی بعضی اوقات با هم است، اما باز قبله جزء نیست، بلکه شرط است؛ برای اینکه اجزای نماز «اوله التکبیر و آخره التسبیح» باید رو به قبله باشد. همان تعریفی که مرحوم حاجی سبزواری کرده اند، خیلی شیرین است،که فرموده اند: فرق بین جزء و شرط این است که در جزء، قید داخل است و اما در شرط، قید خارج است ، ولی تقیّد داخل است. تقید معمولاً امر اعتباری میشود.
علی کل حال اگر بخواهیم فارسی کنیم، باید بگوییم مامورٌ به ما گاهی مرکب از اجزاء است و همه اینها داخل است و گاهی آن مرکب، یا بسیط است و یا چیزی از اجزای آن نیست، اما رنگ آن را دارد؛ مثل نماز با طهارت و نماز رو به قبله. لذا اگر مرحوم محقق در اینجا فرموده بودند: سعی بین صفا و مروه شرایطی دارد و شرایطش مستحب است؛ مثل اینکه با طهارت باشد، در وقت سعی بین صفا و مروه استلام حجر کند، آب زمزم بخورد و به خود بریزد و در سعی بین صفا و مروه قرآن بخواند، بهتر بود. اینها جزء سعی بین صفا و مروه نیست، اما گاهی سعی بین صفا و مروه این رنگ را دارد و از اول تا آخر ذکر میگوید و گاهی این رنگ را ندارد و از اول تا آخر با رفیقش حرف میزند. لذا اگر در آنجا فرموده بودند: شرایطش 20 مورد است و بعد فرموده بودند: سعی بین صفا و مروه 4 جزء دارد، خیلی بهتر بود، اما فرموده اند: 4 شرط دارد و آن ده بیست مورد را مقدمه قرار داده اند و این 4 مورد را شرایط قرار داده اند، درحالی که اجزاء است.
راجع به نیت و ابتدا از صفا و انتها به مروه صحبت کردیم و بحث امروز راجع به این است که باید 7 شوط باشد. از صفا شروع میکند و به مروه برمیگردد و این 2 شوط حساب میشود. عامه این دو را یکی حساب میکنند. لذا گفتند 7 شوط، اما 7 شوطین است. علی کل حال در میان عامه مشهور 14 شوط است و در میان خاصه 7 شوط است؛ چون سعی بین صفا و مروه را دو تا حساب میکنند و خواه ناخواه از صفا شروع میشود و به مروه ختم میشود. ظاهراً این مسأله حرفی ندارد، هم اجماع داریم و هم روایات زیادی داریم.
صحیحه معاویة بن عمار: عن أبی عبدالله علیهالسلام: «ثُمَّ طُفْ بَيْنَهُمَا سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ تَبْدَأُ بِالصَّفَا وَ تَخْتِمُ بِالْمَرْوَةِ ثُمَّ قَصِّر».[2]
نظیر این روایات زیادی است و هیچ اشکالی هم در مسئله نیست. مسائل دیگری هم که مرحوم صاحب جواهر در اینجا اشاره کرده اند، در باب طواف مفصل صحبت کردیم؛ من جمله اینکه آیا میتواند قهقرا این کار را بکند؟ آیا چهار دست و پایی میتواند این کار را بکند؟ آیا غلطان غلطان میتواند این کار را بکند؟
اگر یادتان باشد، مرحوم محقق طبقا از یک روایت فرموده بودند: اگر خانمی نذر کرده باشد که چهار دست و پایی طواف را انجام دهد، طوافش صحیح است یا نه؟ فرمودند: امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرموده اند: نذرش درست است، اما باید دو طواف به جا بیاورد.
ما گفتیم: این تعبدی است که نمیتوان به آن ملتزم شد، ولو اینکه مرحوم شهید به آن ملتزم شده اند، اما انصافاً ملتزم شدن به آن مشکل است. لذا مشهور در میان اصحاب در آنجا میگفتند: این نذر منعقد نمیشود و این باید طواف را مستقیم القامه به جا بیاورد و ما در آنجا میگفتیم: یک دفعه ضرورتی در کار است، مثل اینکه شل است و همین طور که در کوچه چهار دست و پایی راه میرود، در طواف هم همین طور می کند، معلوم است که چنین کسی باید طواف را به همان صورت چهار دست و پایی انجام دهد. اما یک دفعه ضرورت نیست و میخواهد به عنوان عبودیت و تواضع و امثال اینها بازی دربیاورد؛ در آنجا گفتیم بدعت است و نباید این کار بشود و باید متعارف باشد و هرچه غیرمتعارف شد، جایز نیست.
صاحب جواهر رضوان الله تعالیعلیه سابقاً فرمودند، در اینجا هم میفرمایند: غلطان غلطان، یا چهاردست و پایی و یا پشت به کوه مروه و رو به صفا باشد، جایز نیست. ما در باب طواف گفتیم: این متعارف نیست و وقتی متعارف نشد، صدق طواف نمیکند. اینجا هم میگوییم: قهقرا صدق سعی بین صفا و مروه ندارد.
صاحب جواهر مثال دیگری هم در اینجا دارند و آن این است که اگر از دری وارد شده باشد واز در دیگری خارج شود، این هم جایز نیست.
نمیدانیم مراد صاحب جواهر چیست، چون اگر سعی بین صفا و مروه را تمام کرده باشد، از هر دری بخواهد می تواند خارج شود، اما اگر هنوز سعی را شروع نکرده باشد و بخواهد از دری وارد شود که وسط صفا و مروه باشد، جایز نیست و باید از آن درب برود، تا به صفا برسد و ابتدا از آنجا باشد و اگر هنوز 7 شوط او تمام نشده باشد و از دری خارج شود- چه دری که به مسجدالحرام باز میشود و چه دری که خارج از مسجد الحرام است- باز طوافش درست نیست و باید برگردد و تتمه را انجام دهد. و اینکه صاحب جواهر میفرمایند: قهقرا و غلطان نمیشود و این هم نمیشود که از یک در خارج شود و از یک در وارد شود، میگوییم اینها تفاوت دارد و اگر همه سعی بین صفا و مروه را انجام داده باشد، آنگاه بخواهد از دری برود، جایز است، اما اگر همه سعی بین صفا و مروه را انجام نداده باشد، باید ابتدا از صفا و ختم به مروه باشد. البته گفتیمک دقتهای عقلی لازم نیست. حال این جمله مرحوم صاحب جواهر که فرمودند: «اگر از دری وارد شود و از دری خارج شود، مثل غلطان غلطان و قهقر ا است و جایز نیست»، به هم نمیخورد. چون اگر از دری بیاید و از دری خارج شود، اگر7 شوط تمام شده باشد، از هر دری خواست، می تواند برود و اگر تمام نشده باشد، از یک در بیاید فایده ندارد، از دو در هم بیاید فایده ندارد. چون مسأله سابقاً هم گفته شده است، علی الظاهر حرفی ندارد.
بعد مرحوم محقق میفرمایند: «والمستحب فیها أربعة»؛ مستحب در سعی بین صفا و مروه چهار چیز است. مقدماتش 10 مورد بود، که فرمودند: «کُلُّهَا مُسْتَحَبٌّ». اینجا دوباره میفرمایند: مستحبات صفا و مروه 4 مورد است.
بگوییم اینجا مرادشان جزء است و در آنجا مرادشان شرط بود. در اینجا مرادشان مستحبات جزئی است، مثل اینکه انسان مستحباتی قبل از نماز به جا میآورد، مثلاً اذان و اقامه میگوید و یا بین اذان و اقامه دعا میخواند و با وقار به مسجد میآید. اما آنجا مرادشان مستحبات شرطی است؛ یعنی خارج از نماز است. گاهی هم در نماز مستحباتی انجام میدهد، مثل اینکه در رکوع و سجده، صلوات می فرستد و مخصوصاً عجل فرجهم را هم می گوید، یا به جای سه مرتبه «سبحان الله»، هفتاد مرتبه بگوید، که روایت داریم گاهی امام صادق سلام الله علیه 70 مرتبه میگفتند «سبحان ربی العظیم و بحمده». اینها مستحبات داخلی و به عبارت دیگر اجزاء میشود. البته اجزاء مستحبی است، چون اجزاء دو قسم است: اجزاء واجب و اجزاء مستحبی. مثل اینکه باید در رکوع سه مرتبه سبحان الله و یا یک مرتبه سبحان ربی العظیم و بحمده بگوید. گاهی هم سه مرتبه سبحان ربی العظیم و بحمده میگوید و یک صلوات با عجل فرجهم نیز میفرستد و اینها هم جزء واجب آمده و هم جزء مستحب آمده است. مراد مرحوم محقق هم مسلّم همین است و اما اول اسم آنها را مقدمات گذاشتند و در اینجا میگویند: مستحبات سعی بین صفا و مروه 4 مورد است، یعنی 4 مستحب جزئی است. اول فرمودند: 4 شرط دارد، در حالی که باید بگویند: 4 جزء دارد، در اینجا هم که میفرمایند: « والمستحب فیها اربعة»، مثل همان 4 مورد که جزء است، اینها هم مستحبات است که جزء سعی بین صفا و مروه است.
مستحب اول و جزء اول این است که با وقار و طمأنینه از اول صفا تا آخر صفا و بعد از اول مروه تا آخر برود. اما در وسط صفا و مروه جایی است که مستحب است هروله برود. بعضیها این هروله را واجب میدانند و حتی میگویند سعی یعنی هروله و میدانید که معنای هروله، تند برداشتن قدمها است؛ شاید به طوری که بدن هم لرزهای پیدا کند. لذا در سعی بین صفا و مروه مستحب است که یک قسمتش مشی با وقار و طمأنینه و قدمها آهسته آهسته و با ذکر و ورد باشد و قسمتی هم ظاهراً عشق به خدا و مکالمه و کار برای خدا گل میکند و آن عشق موجب میشود هروله برود و آن هروله نیز عشق به خدا است.
صحیحه مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنِ الْمَرْأَةِ تَسْعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ عَلَى دَابَّةٍ أَوْ عَلَى بَعِيرٍ، فَقَالَ: لَا بَأْسَ بِذَلِكَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَفْعَلُ ذَلِكَ، فَقَالَ: لَا بَأْسَ بِهِ وَ الْمَشْيُ أَفْضَلُ».[7]
این روایت آورده شده است برای اینکه استحباب هروله برای آقایان است و برای خانمها این استحباب نیست. البته اگر خانمی هروله برود، نمیگوییم باطل است، اما او استحبابی را نیاورده است و ممکن است کسی بگوید کراهت دارد. برای اینکه گفتند رجل هروله رود و دون المروه را حمل بر کراهت کنیم.
صحیحه معاویة بن عمار: «عَنْ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: ثُمَّ انْحَدِرْ مَاشِياً وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى تَأْتِيَ الْمَنَارَةَ وَ هِيَ طَرَفُ الْمَسْعَى فَاسْعَ مِلْءَ فُرُوجِكَ وَ قُلْ: بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ قُلِ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ اعْفُ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ حَتَّى تَبْلُغَ الْمَنَارَةَ الْأُخْرَى قَالَ: وَ كَانَ الْمَسْعَى أَوْسَعَ مِمَّا هُوَ الْيَوْمَ وَ لَكِنَّ النَّاسَ ضَيَّقُوهُ ثُمَّ امْشِ وَ عَلَيْكَ السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ».[8]
روایت هم برای مشی از اول و آخر و هم برای هروله در وسط، چه برای صفا و چه برای مروه آمده است. علی کل حال هروله را معنا میکند به اینکه قدمها پُر باشد؛ چون گاهی قدمها فاصله دارد و گاهی قدمها نزدیک است، اما تند میرود، امام سلاماللهعلیه اینطور معنا میکنند که قدمها پیش هم واقع شود.
صحیحه سعيد الاعرج: «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَنْ رَجُلٍ تَرَكَ شَيْئاً مِنَ الرَّمَلِ فِي سَعْيِهِ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ، قَالَ: لَا شَيْءَ عَلَيْه».
یعنی کسی که هروله را به جا نیاورد، گفتند: «لَا شَيْءَ عَلَيْه».این هروله هم طرز راه رفتن است، که گفتم: مختص به مردهاست و مختص زنها نیست و در روایات هم آمده «إِنَّمَا السَّعْيُ عَلَى الرِّجَالِ، دُونَ النِّسَاءِ ».[10]
صحیحه أبی بصیر: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: لَيْسَ عَلَى النِّسَاءِ جَهْرٌ بِالتَّلْبِيَةِ وَ لَا اسْتِلَامُ الْحَجَرِ وَ لَا دُخُولُ الْبَيْتِ وَ لَا سَعْيٌ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ، يَعْنِي الْهَرْوَلَة».[11]
و معناه: کله لیس له و اما لو اتی بها فلیس بمحرم؛ یعنی ظاهراً باید بگوییم: مکروه است، برای اینکه صحیحه ابی بصیر میگوید: «لَيْسَ عَلَى النِّسَاءِ جَهْرٌ بِالتَّلْبِيَةِ وَ لَا اسْتِلَامُ الْحَجَرِ وَ لَا دُخُولُ الْبَيْتِ وَ لَا سَعْيٌ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ، يَعْنِي الْهَرْوَلَة» و دلالت میکند بر عدم جواز، الاّ اینکه جمع بین روایات اقتضاء میکند که همه اینها را حمل بر کراهت کنیم. اما مثل اینکه فقها نگفته اند؛ یعنی آنچه مرحوم محقق رضوان الله تعالیعلیه فرموده اند، این است که: «الهروله تختص بالرجال دون النساء»، و اما نگفته اگر هروله کرد، حرام است، یا حرام نیست، یا باطل است، یا باطل نیست. اما ظاهراً مراد مرحوم محقق و دیگران همین است که مستحبات جزئی که از برای مردهااست، برای خانمها نیست. بعد هم دعاهائی هست که بعضی از دعاها در مناسک آمده و خیلی عالی است.
حرف آخری که مرحوم محقق در باب اجزاء مستحب، به عنوان تتمه فرموده اند، این است که مانعی ندارد انسان در وسط سعی بین صفا و مروه قدری استراحت کند. این استراحتی که آقایان الان میکنند، خیلی عالی است؛ یعنی روی کوه میروند و آنجا مینشینند. حال اگر نخواهد روی کوه برود و یا حال نداشته باشد، پای کوه و یا در وسط سعی بین صفا و مروه قدری بنشیند و خستگی درآورد و بعد برود. گفته اند این اشکال ندارد و معلوم است که باید بگوییم اشکال ندارد و اگر شک کنیم که آیا اشکال دارد یا نه، رفع مالایعلمون میگوید: اشکال ندارد؛ یعنی اگر شک کنیم آیا استراحت حرام است یا جایز است، باید بگوییم برائت میگوید جایز است. موالات هم ظاهراً شرط نیست. موالات به این اندازه که مثلاً یک ساعت روی کوه بنشیند، چه در صفا و چه مروه باشد. مثلاً دو یا سه سعی به جا آورده و یک ساعتی روی کوه مینشیند و قرآن میخواند، به حسب ظاهر صورت موالات از بین میرود، ولی ظاهراً اشکال ندارد و ندیده ام کسی اشکال کند و اگر شک کنیم که اشکال دارد یا نه، برائت میگوید شک ندارد.
وصلی الله علی محمد و آل محمد