أَعُوذُ بِاللَّهِ
مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ رَبِّ اشْرَحْ
لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا
قَوْلِي.
در مسئله احرام فروعی را عنوان فرمودند. فرع اول راجع به مغمی علیه
است. اگر کسی در موقع احرام توجه به مطالب ندارد و به قول امروزیها در حال کماست،
با این چه باید کرد؟!
اقوال مختلفهای در این باره ذکر شده و روایاتی هم در مسئله هست و
مشهور در میان أصحاب فرمودند که به این لباس میپوشانند و اگر مثلاً نجس است و میتوان
او را تطهیر کرد، تطهیر میکنند و از طرف او تلبیه میگویند. کسی که این کار را میکند
یک احرام برای خودش و یک احرام برای مغمی علیه است.
بعضی هم فرمودند که این کارها لازم نیست بلکه احرام نیابتی است.
همینطور که حج نیابتی داریم و نائب از طرف او محرم میشود، در اینجا نیز کسی
نیابتاً از او برایش محرم میشود.
بعضیها هم فرمودند یک نفر میتواند این کار را هم برای خودش و هم
برای او انجام دهد و بعضی گفتند باید مستقلاً کسی برای او نائب شود. همینطور که در
حج نیابی کسی نمیتواند مستقلاً هم برای خودش حج به جا آورد و هم برای نایبش، در
اینجا نیز همینطور است.
صاحب جواهر و دیگران که الان هم مورد فتاوای مناسک است، همان قول
اول را انتخاب کردند و اینکه هرچه میشود خودش به جا آورد و آنجا که نمیشود نائب
بگیرد. بنابراین میتوان خود این مغمی علیه را اگر قابل تطهیر هست، تطهیر کرد و
الاّ لباس پوشاند و وقتی لباس پوشید برای او لبیک میگویند. نیابت در جزء است و نه
نیابت در کل.
روایاتی هم در مسئله هست.
روایت 1 از باب 20 از ابواب مواقیت:
صحیحه عن جميل بن دراج عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهما السلام في
رجل نسي أن يحرم أو جهل و قد شهد المناسك كلها و طاف وسعى .
قال : تجزيه نيته، إذا كان قد نوى ذلك فقد تم حجه و ان لم يهل. و قال فی مریض اغمی علیه فلم یعقل حتى أتى الوقت فقال: یحرم عنه رجل .
ذیل روایت به خوبی دلالت دارد بر اینکه در این جزء به او کمک میکند.
در همین کلمه «یحرم عنه» بعضی گفتند مراد از یحرم عنه این نیست که لباس به او میپوشاند
بلکه معنایش اینست که کسی در این جزء نائب از طرف او میشود. لباس میپوشد و بعد
از لباس نیت نیابتی میکند و از طرف او تلبیه میگوید. اما مشهور در میان أصحاب
این کلمه «یحرم عنه» را زدند به آنجا که نمیتواند. گفتم الان مشهور است و در
مناسک هم هست اما اگر کسی اینطور که عرض کردم معنا کند « و قال فی مریض اغمی علیه فلم یعقل حتى أتى الموقف فقال: یحرم عنه رجل»، یعنی کسی در همه چیز از طرف او محرم میشود. حال بخواهیم احتیاط
کنیم که با یک احرام دو نیت کند، خلاف احتیاط است. دو احرام و دو نیت، موافق با
احتیاط است و اگر دو نفر باشند بهتر است. ولی بالاخره در اصل احرام از طرف این
نیابت میکند. ولی مشهور در میان اصحاب من جمله صاحب جواهر فرمودند «یحرم عنه»
یعنی در خصوص تلبیه. علی کل حالٍ از این جمله میفهمیم که حج این درست است. لذا
قبلاً کمی صحبت کردیم و بعد هم صحبت میکنیم که این را به عرفات میآورند و از
آنجا به مشعر میبرند و از مشعر به منی میبرند و وقتی به منی بردند، اعمالی دارد
که باید به جا بیاورد و نمیتواند اعمال را به جا بیاورد، پس یناب عنه. همینطور که
در اینجا میگوید یحرم عنه، در آنجا نیز به نیابتش رمی جمره میکنند و در منی هم
میتواند بماند و از طرف او و به نیابتش ذبح هم میکنند و بعد برمیگردد به مکه و
آنچه خودش میتواند، خودش انجام میدهد و آنچه خودش نمیتواند برای او به عنوان
نیابت انجام میدهند. مثل اینکه فقها دلچسبشان به این مسئله نبوده، گفتند این
کارها بشود اما این کافی از حجة الاسلام نیست و بعد باید حجة الاسلامش را به جا
بیاورد. اما این یک احتیاط است که به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی که یک مرد
محتاط در فتاوا بودند، اقرار میکردند که این احتیاط در فتوا خلاف احتیاط است برای
اینکه موجب دردسر برای مردم میشود و موجب دردسر شدن برای مردم خلاف احتیاط است.
این حرف خوبیست اما متأسفانه آقای بروجردی به آن عمل نمیکردند و از همین جهت از
جمل کسانی که این جمله «لم یسقط امر حجة الاسلام» را گفتند، آقای بروجردی هستند.
ولی اگر شما گفتید این مثل حج نیابی است، چطور حج نیابی کافی از حجةالاسلام منوبعنه
است، در اینجا هم این احرام کافی از مغمی علیه است. چطور در رمی جمره که مسلم پیش
همه است، کسی که نمیتواند در میان آن جمعیت برود و زیر پا له میشود، گفتند نمیخواهد
به آنجا بروی و به نیابت از تو رمی جمره شود. چطور در باب ذبح که این نمیتواند
گوسفند سر ببُرد، گفتند نائب بگیرد.
صاحب جواهر یک جمله دارند و یادم نیست که در اینجاست یا در مسئله
قبلی است و شاید هم صاحب جواهر مکرر فرموده باشند که باب حج اینست که اگر اصلاً
نمیتواند نائب و اگر در اجزاء میتواند، هر جزئی را که میتواند خود انجام دهد و
هر جزئی که نمیتواند اگر قابل نیابت باشد، نائب بگیرد. این جمله صاحب جواهر است
که در اینجا چندین مرتبه تکرار فرمودند و اتفاقاً یکی از دردسرهای این مناسکها
همین است که درحالی که میدانند اما دست از احتیاطها برنداشتند و الان مناسکها پر
از احتیاط است. حال ای کاش لفظ آورده بودند و گفته بودند احتیاط واجب اینست که
اینطور شود اما اینگونه نگفتند بلکه فتوا دادند اما مبنا احتیاط است و این انصافاً
خیلی دردسر است. لذا باب حج اینگونه شده است و همه قدما و متأخرین چون باب حج یک
امر مهمی بوده و تبعاتی داشته و بعد اگر حجش باطل میشد دردسر عجیبی برایش درست میشد،
در طواف نساء و حرام بودن زن بر مرد و مرد بر زن و بنابراین صلاح در این دیدند که
احتیاط کنند برای اینکه مردم در این دردسرهای بعدی نیفتند و برای همین این دردسرها
درست شده است. لذا مثلاً میبینیم صاحب جواهر «رضواناللهتعالیعلیه» در
کتابهای دیگر در غیر کتاب حج، مسئله را به چهار یا پنج سطر و بعضی اوقات نصف صفحه
یا یک صفحه عنوان کردند اما وقتی به اینجا رسیدند هر مسئلهای را در چهار پنج صفحه
با ان قلت قلت طلبگی و نقل اقوال فرمودند و در آخر کار هم یک احتیاط کردند. بعضی
اوقات هم خود صاحب جواهر اقرار میفرمایند که اگر ما باشیم و اصل، اصل اقتضاء میکند
برائت را برای اینکه أقل و أکثر ارتباطی است و درحالی که ایشان در خیلی جاها اقل و
أکثر اشتغالی هستند در اینجا أقل و أکثر ارتباطی اقتضاء میکند برائت را، اما در
آخر کار یک حرفی میزنند «فلولا خوف الاجماع الاصل یقتضی» اینکه برائت باشد. این
مسئله مغمی علیه اینگونه شده است.
با مسئله نماز هر دو مهم است و معلوم است که نماز مهمتر است. هر دو
مهم است اما روایاتی که در باب حج هست، در باب نماز نیست و زراره میگوید از امام
صادق «سلاماللهعلیه» پرسیدم یابن رسول الله! من چهل سال است راجع به مسئله حج سوال میکنم
و اما هنوز باقیست و امام صادق «سلاماللهعلیه»
فرمودند تا روز قیامت هم سوال کنی، هنوز باقیست و میبینیم که کتاب
حج سه ـ چهار جلد قطور شده و اما وقتی در جواهر رویم، انسان میفهمد که بنا روی
احتیاط است. لذا ان قلت قلت میکنند تا ببینند که میشود به گونهای آن را درست
کنیم و اما در آخر کار مثل مسئله مغمی علیه، مرحوم صاحب جواهر سه چهار صفحه عنوان
میکنند و در آخر کار میفرمایند قاعده کلی در مسئله حج نیابت بردار است. مسئله
نماز نیابت بردار نیست الاّ اینکه بمیرد و در زمانی هم که مُرد یک اختلاف عجیبی
است که آیا ما نماز استیجاری داریم یا نه و نتوانستیم یک روایت حسابی پیدا کنیم که
ما نماز و روزه استیجاری داریم. و اما راجع به حج نیابی میشود انسان مدعی شود که
بیش از صد روایت در نیابت از حج داریم. لذا صاحب جواهر تکرار میکنند در چند جا که
مسئله حج مسئله نیابی است. در هرکجا همه را نمیتواند، برای همه را نائب میگیرد.
در جایی که بعضی را میتواند و بعضی را نمیتواند، در آن بعضی جاها که نمیتواند
نائب میگیرد و آنچه میتواند، خود به جا میآورد. حال این قضیه مغمی علیه اینگونه
است که مثلاً به مکه رفته و در آنجا مریض شده و فعلا در کُماست و یک قاعده کلی
درست کنیم و بگوییم هرچه را خودش میتواند، خودش انجام میدهد مثل بودن در عرفات و
بودن در مشعر و منی و هرچه را نمیتواند از طرف او نیابتاً انجام میدهند من جمله
احرام.
مسئله بعد که سابقاً دربارهاش صحبت کردیم و اما دوباره در اینجا
مرحوم محقق تکرار کردند. اینکه اگر کسی احرام را عمداً ترک کند، معلوم است که حجش
باطل است مگر اینکه بتواند جبران کند. مثلاً عمداً محرم نشد تا اینکه به مکه آمد و
وقت هم دارد برای اینکه عمره را به جا بیاورد و بعد محرم شود به احرام حج، معلوم
است که باید برگردد و محرم شود. اگر میتواند در همان میقات خودش، مثلاً اگر از
مدینه آمده در مسجد شجره؛ و اگر نمیتواند به آنجا برود و تنهاست و کسی را ندارد،
در ادنی الحل محرم شود و اما اگر نمیشود از خود منزلش یا از خود مکه یا مسجد
الحرام محرم میشود. یعنی عمره را به جا میآورد و بعد هم محرم میشود به احرام حج
و بعد هم به عرفات میرود. و اما اگر جاهل یا ناسی شد و یا معذور شد، این به طور
کلی احرام از او ساقط میشود. اگر یادتان باشد سابقاً ما میگفتیم احرام رکن حج
نیست و از واجبات حج است. اگر رکن بود و نیاورده بود، میگفتیم که حجش باطل است و
اما چون رکن نیست، اگر اصلا محرم نشد و تمام حج را به جا آورد و وقتی به خانه رفت
به او گفتند باید محرم میشدی و لباس احرام میپوشیدی و این گفت من اصلاً محرم
نشدم و تمام اعمال را بدون احرام انجام داده است، اگر جاهل باشد یا ناسی یا معذور
باشد، گفتند حج او درست است. سابقاً اگر یادتان باشد هم راجع به جاهل و هم راجع به
ناسی روایت خواندیم. راجع به معذور هم روایت خواندیم. اما مثل مرحوم محقق در شرایع
نتوانستند راجع به جاهل تصمیم بگیرند و سابقاً گفتیم روایت صحیح السند و
ظاهرالدلاله داریم که یک شخصی بلد نبوده و محرم نشده و برای طواف آمده و مردم با
او برخورد کردند و به او گفتند حج تو باطل است و باید یک قربانی کنی و سال آینده
به حج بیایی. آقا امام صادق رسیدند و دیدند این خیلی پریشان است به او گفتند چه
شده و آن شخص قضایا را گفت. حضرت فرمودند همه این چیزهایی که اینها گفتند بیخود
است. تو میتوانی لباست را از تنت دراوری و لازم نیست پاره کنی و میتوانی درآوری
و در همین جا میتوانی محرم شوی و حجت را به جا بیاوری و فدیه هم برایت نیست و حج
تو درست است و حجة الاسلام هم برایت واجب نیست. بعد هم امام «سلاماللهعلیه» یک قاعده کلی
گفتند و این قاعده خیلی به درد ما میخورد، «ای رجل رکب امراً بجهاله فلا شییء علیه». حال ما چرا
این کبرای کلی را از دست بدهیم! محقق نتوانستند روی این فتوا دهند، لذا دو روایت
پشت سر هم هست که سابقاً خواندیم، یکی مربوط به جاهل و یکی مربوط به ناسی و مثل هم
است. در باب نسیانش مرحوم محقق فرمودند و در باب جاهل نفرمودند و درحالی که روایت
هم برای جاهل و هم برای ناسی صحیح السند و ظاهرالدلاله است. این به خاطر همان جمله
است که چند روز قبل هم گفتم که یک قاعده در فقه ما درست شده و این قاعده را نمیدانم
از کجا آمده است و حتی در کفایه هم آن بحث فقهی را در بحث اصولی آوردند.
الجاهل المقصر کالعامد الا فی موضعین جهر و اخفات جای یک دیگر و قصر و تمام، تمام به جای قصر، اما مابقی جاها جاهل مقصر معذور نیست. این یک قاعده شده و حتی
رسیده به اینجا که مرحوم محقق در همین جا مسئله را راجع به ناسی فرمودند و راجع به
جاهل نفرمودند بلکه فرمودند باید حجة الاسلام به جا بیاورد و این حجش هم باطل بوده
برای اینکه نتوانسته اعمال را به جا بیاورد.
انصافاً مسئله، مسئله مشکلی است. اگر کسی جرئت داشته باشد، میتواند
بگوید جاهل مقصّر در اعمالی که به جا آورده و یا نیاورده، به خاطر جهل تقصیری کتک
دارد. و اما از نظر وضعی دلیل بر فساد اعمالش نداریم ولو اینکه نماز باطل خوانده
رفع ید از تکلیف، تقبل ناقص به جای کامل است و این نمازش درست است. شما فقها هم یک
قاعده کلی دارید که اگر یک پیرمردی بعد از هفتاد هشتاد سال پیش شما و مراجع و
علمای گذشته و بالفعل رود و سر تا پا خراب باشد، شما حق الناسهای او را حساب میکنید
و میگوید باید بدهی. بعد وامیدارد کسی حمد و سوره او را درست کند و از این به
بعد نماز درست بخواند. و مابقی اعمالش که از ارکان بوده به گردنش میگذارید، اما
راجع به نماز هیچ چیز به او نمیگویید درحالی که یک عمر نماز باطل خوانده است. اگر
نماز نخوانده باشد، به او میگویید باید به مرور زمان نمازهایت را بخوانی و اگر
نخوانده باشد میگویند وصیت کن تا بعد نمازها را برایت بخوانند و اما اگر نماز
باطل مثل هفتاد درصد مردم که یا وضو یا غسل یا خود نمازهایشان باطل است و عوامانه
است. یعنی حمد و سوره غلط است و یا وضوهای عجیب و غریبی میگیرند و غسلهای آنها
عجیب و غریب است واگر به راستی بخوانیم مطابق رساله عمل کنیم، هفتاد درصد مردم اعمالشان
درست نیست اما شما فقها به او نمیگویید نمازهایت قضا دارد. در ذهن مبارکتان هم
هست که «ای رجل رکب امراً بجهالة فلا شیء علیه». اگر عمدی باشد یا طغیانی باشد به
او میگویید نمازهایت را قضا کن و اگر نمیتوانی بنویس تا برایت قضا کنند و اما
اگر حمد و سوره باطل باشد، نمیگویید. در مابقی اعمال هم همینطور است. اعمال مردم
خوب نیست و برای اینست که رساله را مطالعه نمیکنند و ما طلبهها هم روی منبر
برایشان مسئله نمیگوییم و اگر مسئله بگوییم میگویند این آقا مسئله گوست و چیزی
سرش نمیشود. وقتی چنین باشد، مسئله گفتن مشکل است و مسئله فهمیدن از آن مشکلتر
است. نمیشود کسی مسئله نداند و نمازش درست باشد یا روزهاش درست باشد. من میگویم
شاید هم به خاطر حرج نوعی، شارع مقدس رفعیت تکلیف کرده از قضا و اعاده و فرموده
«ای رجل رکب امراً بجهالة فلا شیء علیه» و زیاد داریم که به خاطر حرج نوعی شارع
مقدس رفعیت از تکلیف میکند. اگر اینطور باشد «ای رجل رکب امراً بجهالة فلا شیء
علیه» در باب حج وارد شده و مصداقش حج بوده و یک کسی صریحا میگوید آقا میتوانستم
مسئله بپرسم اما نپرسیدم. کارگری بودم و مشغول کارم بودم و مسائلم را از کسی
نپرسیدم. یعنی جاهل و قاصر نبودم و میتوانستم بپرسم اما نپرسیدم و به مکه آمدم و
بدون احرام به طواف آمدم و الان برایم دردسر درست شده و امام صادق دردسر را رفع میکنند
و میفرمایند از همین جا محرم شو و آنگاه میقات و احرام و امثال اینها نمیخواهد و
از همین جا محرم شو و مابقی درست میشود «ای رجل رکب امراً بجهالة فلاشیء علیه».
حال مرحوم محقق در جهل مقصر در این روایتی که خواندم، نتوانستند فتوا دهند اما اگر
یادتان باشد، سابقاً روایت صحیح السند و ظاهرالدلاله داشتیم و مرحوم محقق و دیگران
روی آن فتوا داده بودند که اگر کسی اصلاً در همۀ اعمالش محرم نشد و اعمالش را به
جا آورد و به خانه آمد و بعد فهمید که اصلاً احرام به جا نیاورده، همه آقایان میگویند
این حج درست است. ولی قاعده اینست که جاهل مقصر کتک میخورد به خاطر اینکه چرا
نرفته یاد بگیرد و اما آثار وضعی بار بر او نیست و اعمال ناقص او پذیرفته میشود و
به این میگوییم تقبل ناقص به جای کامل. قدری بالاتر مرحوم آخوند گفتند رفعیت از
تکلیف است. تکالیف منجز میشود وقتی بدانیم و تا وقتی ندانیم، تکالیف برایمان منجز
نیست. آنگاه آسان میشود. پس چه داعی داریم که اینقدر برای مقلدین مشکل کنیم. چنانچه
در این «الجاهل المقصر کالعامد الاّ فی موضعین» که فقها فرمودند و البته در فقه به
آن عمل نشده و یک وقتی به شما میگفتم من 54 مورد از مرحوم سید در عروه نظیر همین
از مرحوم شیخ در مکاسب دیدم که گفتند جاهل مقصر معذور است. حال بگویید جاهل مقصر
معذور نیست اما جاهل قاصر را همه گفتند معذور است. پس هرچه در جاهل قاصر گفتید ما
هم در جاهل مقصر میگوییم.
این مسائل از یک جهت مشکل است و از یک جهت آسان است اما بزرگان
مسئله را مشکل کردند، چنانچه در این مسئله مغمی علیه و بعد هم در مسئله فعلی که
الان گفتم، به راستی صاحب جواهر مسئله را در جواهر خیلی مشکل کردند.
صلّي الله علي محمّد وَ آل محمّد