اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ
من لسانی یفقهوا قولی.
مشهور در میان فقها بلکه اجماع در میان فقها
اینست که حرمت الکل ربا مختص به عالم است اما اگر جاهل باشد، این ربا که خورده
است، لازم نیست که پس بدهد و بالاخره ربایی که خورده ولو جاهل به جهل مقصر هم
باشد، اشکال ندارد. که تمسک به قرآن هم کردند" فمن جائه موعظه من ربه فنتهی
فلهو ماسلف" اگر وقتی فهمید که رباخوردن حرام بوده، از این به بعد نباید
بخورد، اما گذشتهها" فلهو ماسلف" گذشته است. دیگر گناه ندارد و اثر
وضعی هم ندارد و لازم نیست که بیاید رباهایی که خورده ولو صاحبش را هم میشناسد،
بیاید بدهد، لازم نیست.
اولاً توجّه به این مطلب داشته باشید که مطلب
دیروز با امروز با هم منافاتی ندارند. بحث دیروز این بود که ما گفتیم تخصیص در
احکام جایز نیست، تخصیص در اینکه ما بگوییم رباخوری حرام است الاّ اینجا، میگفتیم
نمیشود، این تخصیص در مقام اقتضا، مقام انشاء و مقام فعلیت است و نمیشود و علاوه
بر این میگفتیم عمومات عاری از تخصیص اند اما دیروز میگفتیم که اینجا اگر بعنوان
ثانوی باشد طوری نیست و دیگر تخصیصی در کار نیست بلکه عنوان ثانوی موضوعش آمده و
حکمی برای خود آورده لذا مثال میزدیم به ضرورت اکل میته در مخمصه، میگفتیم اکل
میته در مخمصه یا شرب شراب در مخمصه زنا در مخمصه حتی قتل در مخمصه اشکال ندارد.
این اشکال نداشتن (آیا) تخصیص در احکام است؟ نه احکام همه وقت به فعلیت باقی است،
الاّ اینکه دوران امر است بین عنوان اولیه و عنوان ثانوی، عقل ما میگوید عنوان
ثانوی را بگیر و عنوان اولی را رها کن، دوران امر است بین 2 امر مهم، یا به زنش
العیاذبالله تجاوز شود یا شراب بخورد خب شراب خوردن حرام است، همین الان شراب
خوردن برای او حرام است اما اگر از آنطرف هم تجاوز به ناموسش نمیشود باید دفاع
کند، دوران امر بین اینکه شراب را بخورد که حرام است و یا اینکه تجاوز به ناموس
شود. گفتیم شراب بخورد تا تجاوز به ناموسش نشود، یعنی حرام بخورد گفتیم که هیچوقت
حرام از فعلیت نمیافتد، اینجا چی شده؟ از تنجز افتاده، یعنی عقل ما میگوید این
شراب خوردن برای تو منجز نیست، بنا به قانون اهم و مهم. یا اینکه مثلاً اگر شراب
نخورد میمیرد "رفع مضطرو الیه" میگوید حرام را بخور، ما شراب حلال
ندارم. اینکه بعضی میگویند شراب حلال داریم بعد مثال میزنند میگویند که شیشه
شراب را بردار و برو در بیابان تا تشنه شوی و در شرف مرگ بخوری، این شراب حلال
است، این غلط است. از 2 جهت غلط است؛ یکی اینکه خودش را نمیتواند مضطر بکند، یکی
هم جایی که واقعاً مضطر باشد. شراب حرام میخورد، نه شراب حلال اما عقوبت ندارد
چون تنجز ندارد، چون دوران امر بیش اهم و مهم است. بحث دیروز این بود.
بحث امروز عنوان ثانوی است، یعنی" رفع
مالایعلمون" و این جهل مثل نسیان است، مثل اضطرار است و هیچ تفاوتی با هم
ندارد. اگر جهل قاصر باشد که معلوم است، مثل اینکه نمیداند این شراب است یا اینکه
میداند شراب است اما به راستی عقیده دارد شراب خوردن طوری نیست و تقصیر هم ندارد،
میگویند جهل قاصر، گاهی هم جهل مقصر است، میتواند برود بپرسد و سروکار با
روحانیت داشته باشد، سروکار ندارد، سرخود کاری میکند و توجیه هم درست میکند، خب
اینها جاهل مقصر است. الان 95 درصد مردم متأسفانه طلبهها از همینها هستند که
مسأله بلد نیستند یعنی تسلط بر رساله توضیح المسائل (ندارند) برای اینکه مطالعه نکردند.
طلبهها هم برای همین است، برای اینکه مطالعه نمیکنند، احکام بلد نیستند، حالا
اگر این در چاه بیفتد، مقصر است. اما یکبار جایی است که اصلاً نمیتواند رساله را
تهیه کند و این سر خود کاری میکند و میشود جاهل قاصر یعنی گاهی میشود نسبت فعل
را به او داد که میشود جاهل مقصر و گاهی نسبت فعل را نمیشود به او داد میشود
جاهل قاصر. خب ما در هر دو صورت میگوییم ی" رفع مالایعلمون" دارد.
البته اگر کفایه یادتان باشد، بحث خیلی مفصلی مرحوم آخوند میکردند که جاهل مقصر
را بخواهیم معذور کنیم، لازمهاش این است که لغویت در جعل لازم میآید و لازمهاش
اینست که این خدمت 50-40 ساله مرجع تقلید بی خود باشد، شما میگویید رساله داشته
باشد، یا نداشته باشد، مثل هم اند. لذا مرحوم آخوند جواب دادند که نه، حرف است در
اینکه بگوییم راجع به این حکم کتک ندارد، چون موضوع ندارد یا اینکه بگوییم حسابی
کتک میخورد چون نرفته است تا یاد بگیرد. که در سوره نساء آیه 44 اول سوره نساء
همین را میگوید که ملائکه برای جاهل میآیند، با تازیانههای آتش میآیند. میگویند
که چرا عمل نکردی؟ میگوید نمیدانستم، با تازیانه در سرش (میزنند که) چرا نرفتی
یاد بگیری. "هل لاعملت "میگوید نمی دانستم "هل لا تعلمت" بعد
قرآن میفرماید بله اگر مستضعف باشد، اگر جاهل قاصر باشد این کتک ندارد، لذا فرق
بین جاهل قاصر و جاهل مقصر همین است که هیچکدام کتک راجع به فعل ندارند، برای
اینکه رفع ما لایعلمون دارند، الا اینکه یکی کتک حسابی دارد. آتش جهنم دارد برای
اینکه باید رساله مطالعه کند، ولی نکرده است.
و آن دیگری این کتک را هم ندارد، برای اینکه نمیتوانست رساله مطالعه کند.
حالا نتوانستنش 5-4 قسم دارد که قبلاً دربارهاش صحبت کردیم. اما حالا کلیاش
اینست که نمیتوانسته رساله مطالعه کند، سفیه بود، مستضعف بود و مثل خیلی از
دهاتیها و (حتی) خیلی از شهریها اینطوری اند. یا جاهل به جهل مرکب بوده یا به
راستی به او نرسیده یا به راستی غافل بوده، آنها همه میشوند جاهل قاصر بالاخره یا
تقصیر دارد یا نه. اگر تقصیر دارد، کتک میخورد روی تقصیر نه روی آن حکم، آن حکم
را "رفع ما لایعلمون "برداشته است، هم حکم تکلیفیاش را و هم حکم وضعیش
را و اگر تقصیر نداشته، کتک هم ندارد و رفع ما لایعلمون جاری است نه کتک دارد برای
اینکه تقصیر نداشته، نه روی فعل کتک دارد برای اینکه فعل برایش منجز نبوده و نمیشود
کتک بخورد، باید تکلیف منجز باشد تا کتک روی آن بیاید، ممکن است که مقام اقتضا
تمام باشد همینطور هم هست، مقام انشاء تمام باشد، مقام فعلیت تمام باشد،" ما
من شی یقربکم الی الجنه و یباعدکم الی النار الا و قدامرتکم به و ما من شیء الا
یبعدکم من الجنه و یقربکم الی النار الا نهیتکم عنه" در حجه الوداع گفته شد.
لذا فعلیتش هم تمام است، مقام انشاء مقام اقتضاء تمام است، مقام فعلیت تمام است و
مقام تنجز ندارد. و چون مقام تنجز ندارد حکم نیست. لذا بحث امروز را با بحث دیروز
خلط نکیند. بحث دیروز مربوط به این بودکه ما بخواهیم ربای بین پدر و پسر را درست
کنیم و احکام را از اقتضاء و انشاء فعلیت بیندازیم که گفتیم محال است و نمیشود،
بحث امروز اینست که میخواهیم مقام اقتضاء و انشاء و فعلیت را درست کنیم،
"حرام محمد حرام الی یوم القیامه ،حلاله حلال الی یوم القیامه" اما مقام
تنجزش را میخواهیم بگوییم که حکم بر این تنجز ندارد. حالا چرا حکم برایش تنجز
ندارد؟ بنا به قاعده " رفع مالایعلمون" امتناعی هم هست.
لذا در اینجا شارع مقدس میتوانست بگوید مال
مردم را بده برای اینکه توبه کرده، برای اینکه عسر و حرجی جلو نیاید، ولو عسر و
حرج عرفی شارع مقدس دیگر حاکم بر همه چیز است. "عبد و ما فی یده کان
لمولی" میتواند تصرف در اموال مردم کند و شارع مقدس بگوید این مال مردم برای
تو حلال است بنا به قاعده " رفع مالایعلمون" چنانچه الان مثلاً کسی خیال
میکرده که اگر برود و در باغ مردم انگور بخورد، حق المارّه دارد و اشکال ندارد.
رفت و انگورها را هم خورده حالا به او میگویند این که حق المارّه نیست، حق
المارّه خیلی شرط دارد تا درست شود. و رفتن توی باغ مردم و انگور خوردن حق المارّه
نیست. حالا فهمیده ،حالا باید برود واین انگورها را پس بدهد ما میگوییم نه، چرا
نه؟ " رفع مالایعلمون" البته اگر یادتان باشد در این " رفع
مالایعلمون"خیلی حرف است، خب مرحوم شیخ انصاری برای اینکه خیلی بالاست و ما
هر چه داریم از شیخ داریم. میدیده که اگر بخواد بگوید" رفع
مالایعلمون"احکام وضعیه را میگیرد، همین اشکالات جلو میآید لذا ایشان گفتند
که اصلاً " رفع مالایعلمون"رفع مواخذه ما لایعلمون است ، و یک مواخذه در
تقدیر دارد، خب آن هیچ. یعنی احکام تکلیفیه را برمیدارد مواخذه را برمیدارد و
احکام وضعیه به حالت خود باقی میماند. و اما اگر حرف ما شد، تبعاً مرحوم آخوند
حقیقت ادعاعیه یا حرف مرحوم نائینی بهتر از حرف مرحوم آخوند اینکه شارع مقدس در
کرسی تشریع می نشیند و میگوید در این کرسی تشریع من" مالایعلم "نیست
دیگر هم احکام تکلیفیه را میگیرد و هم احکام وضعیه را، لذا میشود " رفع
مالایعلمون"همه جا الا ما اخرجه الدلیل نظیر قاعده در نماز که 5-4 جا گفتند
که در این 5-4 جا جهل فایده ندارد باید حدیث لاتعاد (باشد) "لاتعاد الصلاه
الا من خمس" اگرحمد و سوره را نخواندی ولو جهلاً ولو نیساناً ، هیچ . اما اگر
وضو نگرفتی،نه دیگر باید نماز را اعاده کنی و فرقی بین سهو و نیسان و جهل و امثال
اینها هم نیست و آن یک مسأله دیگر میشود که باز در اینجا میآید و آن " رفع
مالایعلمون"را تخصیص میزند. مثلاً در نماز " رفع مالایعلمون"الا
ارکان این باز هم کاری به احکام ندارد. اشتباه نکنید، بحث دیروز و امروز بحث فوق
العاده مهم و ارزندهای است و اشتباه نکنید. در همین جا حدیث لاتعاد کاری به انشاء
و مقام اقتضاء و مقام فعلیت ندارد." لاتعاد الصلاه الا من خمس" باز
روی تنجز است و نماز اگر غیر از ارکان هر
چه (فراموش شود) هیچ و نماز برای این (شخص ناسی) همین است و اما در ارکان نه، تنجز
هست ولو این (شخص) نداند، تنجز در احکام وضعیه، یعنی باید قضا بکند.
خب اگر این عرض مرا بپسندید که باید بپسندید
که حدیث رفع مربوط به مواخذه نیست لذا مثل مرحوم آخوند در آن مانده اند که چه
بکنند، حرف مرحوم مقدس اردبیلی را قبول کنند که میفرمایند حدیث لاتعاد عام است
اما راجع به جاهل مقصر، این کتک دارد برای اینکه اصلاً شارع مقدس تعلیم و تعلم را
وجوب مقدمی نه، وجوب نفسی تهیئی میداند. یعنی وجوب نفسی است برای نماز، رسالهها
را باید مطالعه کنید وجوب نفسی است وکسی که مطالعه نکند کتک میخورد نه اینکه چرا
نماز نخواندی؟ نه. احکام نماز را چرا بجانیاوردی؟ مقدس اردبیلی میگوید همین واجب
نفسی است و مانعی ندارد که واجب نفسی مقدمه شود برای یک واجب نفسی دیگر و ما همین
را از مرحوم آخوند و مرحوم مقدس اردبیلی پذیرفتیم، حرف متینی است. علی کل حال فرقی
بین جاهل قاصر و جاهل مقصر نیست در همه جا منجمله ربا و من نمیدانم که چطور شده
روی این فکر کنید و بعد به من بگویید، مباحثه کنید، جرو بحث کنید، نمیدانم که
چطور شده که فقها فقط راجع به ربا بحثش را کردند، راجع به صلاه هم بحثش را بکنند،
راجع به روزه هم بحثش را بکنند و راجع به همه چیز بحثش را بکنند. ما راجع به همه
چیز میگوییم که جاهل مقصر و جاهل قاصر معذورند بله فرقش اینست که جاهل مقصر کتک
دارد، جاهل قاصر کتک ندارد، والا هر دو تایشان مثل هم معذورند بنا به قاعده رفع ما
لا یعلمون. آنوقت برمیگردد به اینکه شارع مقدس رفع ید از تکلیف میکند، یا اینکه
تقبل ناقص میکند بجای کامل، همین که در اصول برایمان گفتند، نماز این آقا منهای
حمد و سوره است، همانطور که نماز مسافر 2 رکعتی است. و به راستی تکلیف از اول
اینست، اگر این را نگفتید که مشکل است اما به همین برمیگردد. که مقام تنجز ندارد.
وقتی مقام تنجز نداشت دیگر نه کتک دارد و نه قضا دارد ونه اعاده. الا اینکه دلیل
داشته باشیم لذا." رفع مالایعلمون" میگیردش. ." رفع
مالایعلمون" هم احکام تکلیفیه را میگیرد، هم احکام وضعیه را میگیرد،"الا
ما اخرجه الدلیل" ، هر کجا دلیل دارید، این ." رفع مالایعلمون" را
تخصیص بزنید، هر کجا هم دلیل ندارید هیچ.
فقط مرحوم شیخ انصاری است که میگوید در
." رفع مالایعلمون" مواخذه در تقدیر است یعنی مربوط به احکام تکلیفی است
نه احکام وضعی، یعنی کتک ندارد واحکام وضعیه به حال خود باقی است. اما خوب مثل
مرحوم آخوند در قضیه ماندند. لذا این جمله" جاهل مقصر کالعامد الا فی
موضعین" در آن ماندند. لذا ما این جمله را قبول نداریم و میگوییم مثل همین
فقها در باب ربا که گفتند جاهل مقصر و قاصر معذور است، همه گفتند و آن " جاهل
مقصر کالعامد الا فی موضعین" باید بگویند الا فی ثلاثه موضع من یکدفعه به شما
میگفتم که بررسی کامل در مکاسب کردم 53 جا همین شیخ انصاری که میگوید" رفع
مواخذه ما لایعلمون" میگویند جاهل مقصر معذور است. مرحوم سید در عروه بیش از
100 جا در عروه و ملحقات عروه ایشان میگویند جاهل قاصر معذور است. همین طور که در
حمد و سوره معذور است، مشهور شده که" الجاهل المقصر کالعامد الا فی
موضعین" در قصر و اخفات، بجای یکدیگر در قصر و اتمام آنجا که تمام بخواند
بجای قصر، نه قصربجای تمام گفتند همین 2 جا معذور است. اما وقتی که در فقه میآیند
میگویند جاهل مقصر معذور است در نماز همه جا. مگر در 5 جا، خب جاهل قاصر و مقصر
هر دو را میگویند دیگر. حمد و سوره را جاهل مقصر غلط خواند، نخواند. میآید پیش
شما 80-70 سال هر غلطی کرده، حالا شما میگویید
الان خودت را درست کن، خمس را هم الان بده، حق الناس را هم بده، مابقی دیگر هیچ،
هیچکس نگفته که 80 سال نماز قضا بخوان. نماز شکسته، (و ناقص) خوانده میگویید بس
است. و ما نمیتوانیم بگوییم جاهل مقصر مثل جاهل قاصر است، استاد بزرگوا ما – البته در درس نه در درس ایشان جرأت عجیبی
داشتند- که خدا درجاتشان عالی است، عالیتر کند، مرحوم آقای بروجردی، بعضی اوقات می
فرمودند من چیزهایی دارم اما از مردم میترسم بگوییم. که منجمله خراب کردن خانهها
و خیابان کشی و تصرف در و امثال اینها، آنوقت نمیشد این حرفها را بگوئی، حالا در
جمهوری اسلامی فی الجمله میشود گفت ولو حالا هم هوچی بازی ولو در اصفهان زیاد شده
و زیاد بوده لذاآقای بروجردی با آن همه جرأتشان، در رساله میگویند جاهل قاصر و
مقصر ندارد، و هیچکدام معذور نیستند راجع به احکام وضعیه راجع به احکام تکلیفیه
است که جاهل قاصر معذور است نه مقصر. البته این خیلی کم است حتی مثل آقای بروجردی
در رساله – چون رساله ایشان روی احتیاط
بنا شده است- خیلی کم پیدا میشود که بگویند جاهل قاصر معذور است. و جاهل مقصر
معذور نیست که بگویند جاهل قاصر مثل جاهل مقصر در احکام الله معذور نیست، چه در
احکام وضعیه، چه در احکام تکلیفیه معمولاً نگفتند دیگر. و ما هیچ تقدیری نمیگیریم،
اگر یادتان باشد در کنایه 4-3 وجه فرمودند یکی رفع ما لایعلمون مواخذه ما لا
یعلمون، یکی رفع آثار ما لایعلمون، آثارش را هم گاهی گفتند مطلقاً، گاهی گفتند فی
الجمله، مرحوم آخوند گفتند نه این، نه آن ، حقیقت ادعاعیه یعنی اول ادعا میکند
مالایعلم در تشریع نیست بعد میگوید رفع ما لا یعلمون مثل اینکه فرض میکند زیداسد
است میگوید هذا اسد به قول حضرت امام بارها مثال میزدند و میگفتند که وقتی یوسف
وارد بر این زنها شد گفتند هذا ملک، گفتند نگوئید این آدم است، این ملک است. هذا
ملک یعنی حقیقت ادعائی به قول ایشان نمیشود بگوئیم هذا کالملک ، اینکه استصحان
ندارد، استصحان کجاست؟ اینکه به راستی هذا ملک باشد. ملک که نیست حقیقت ادعائیه ،
اما یک وجه چهارمی ماتبعاً لمرحوم نائینی (رض) درست کردیم و آن وجه خیلی عالی است
که دیگر حقیقت ادعائیه هم نیست، حقیقت واقعی است، یعنی در کرسی تشریع مینشیند و
کاری به تکوین ندارد، کاری به مردم ندارد، در چهارچوب تشریعش میگوید مالایعلم
ندارم. این مالایعلم ندارم یعنی مالا یعلم نه حکم تکلیفی دارد، نه حکم وضعی.
این بنای ما در اصول بود، همان بنا اینجا میآید
واینطور میگوییم که شارع مقدس راجع به ربا میگوید ما لا یعلم ندارم، لذا کسی که
رباخورده دیگر خورده گذشته، دیگر تکلیفش هم موعظه آمده، توبه قبول است، توبه اش
وقتی به راستی توبه کرد، احکام وضعیه، احکام تکلیفیه" کان لم یکن شیء
مذکوراً"
لذا در این
حرف من در باب ربا همه گفتند و حتی مثلاً یک روایت داریم راجع به جهل مرکب که میگوید
اگر جهل مرکب باشد، همه میگویند این روایت معرض عنها عند الاصحاب است، دیگر تفاوت
ندارد، آیه شریف میفرماید" من جائه موعظه فانتهی فلهو ماسلف و امره الی الله
" دیگر خدا هر کاری میخواهد برای این بکند. لذا حسابی میگوید هیچ 3-2 روایت
صحیح السند ظاهر الدلاله هم داریم که میگوید هیچ، یک روایتش را بخوانم؛
روایت چه عالی میگوید؛ روایات باب 5 از
ابواب ربا، جلد 12 وسایل، روایت 7 از همین باب 5 صحیحه محمد ابن مسلم قال :
"دخل رجل علی ابی جعفر (ع) من اهل خراسان" ایرانی بوده ، ایران آنوقت
چون مثل اصفهان و جاهای دیگر شیعه داشتند، اما کم بودند. همه سنی بودند، اما
خراسان همیشه مسلمان بودند، خیلی هم بودند که کسی خدمت امام صادق آمد و گفت یابن
رسول الله قیام کنید برای اینکه من 100 هزار لشکر برایت تهیه کردم که حضرت
فهماندند که دروغ میگویند،حالا این من اهل خراسان ، "قد عمل الربا، حتی کسر
ماله ثم انه سألل الفقها" یعنی عامه" فقالوا لیس یقبل منک شیء الا ان
ترده الی اصحابه" گفتند توبه ات هم قبول نیست مثل حق الناس است که میگویند
توبه قبول نیست مگر اینکه مال مردم را بدهی، او سوال کرد که فقهای عامه به من میگویند
باید مال مردم را رد کنی" فجاءالی ابی جعفر (ع) فقص علیه قصته فقال له
ابوجعفر مخرجک من کتاب الله فمن جائه موعظه من ربه فانتهی کله ماسلف و امره الی
الله والموعظه التوبه" حضرت فرمودند جاهل مقصر باشی یا جاهل قاصر باشی، مال
موجود باشد یا نباشد، مخلوط باشد یا نباشد که این مورد فتوای فقهاست، راجع به خصوص
ربا. خب روایت صحیح السند است، 3-2 روایت اینطوری هم داریم که میگوید ربا حرام
است، به شرطی که مالایعلم نداشته باشد. اگر مالایعلم داشته باشد، ربا دیگر حرام
نیست، یعنی رفع مالایعلمون حرمت تکلیفی و حرمت وضعی ربا را بر میدارد.
حالا این را بیشتر مطالعه کنید چون فوق
العاده امر مهمی است تا روز شنبه اگر چیزی داشتید به من بگوئید تا مباحثه کنیم،
اگر چیزی نداشتید برویم سر مسأله دیگر .
وصلی الله علی محمد و آل محمد