جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)
  • پیام در پی شهادت جناب آقای اسماعيل هنيّه«رحمة‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: ادامه بحث در باب شرایط واقف
    موضوع درس:
    شماره درس: 212
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۱۱/۲۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدۀ من لسانی یفقهوا قولی.

    در باب شرایط واقف گفتم که شرط خاصی نیست الاّ همان شرایط عامه تکلیف که باید بالغ باشد، عاقل باشد، مختار باشد و باید عام باشد که اگر یادتان باشد در شرح لمعه خیلی آمده مرحوم شهید دوم خیلی این شرایط عامه تکلیف را آورده درباره ی اینکه باید بالغ باشد صحبت کردیم گفتیم که یک تعبد است و عقلا ندارند، عقلا در باب معاملات بمعنا الاعم رشد دارند و همین مقدار که رشد دیدند و فریب نمی خورد مثل مردم عادی می بیند اینها می گویند کفایت می کند گفتم که شارع مقدس می گوید نه باید هم رشد باشد و هم بلوغ باشد دختر 9 سال تمام، پسر 15 سال تمام الاّ اینکه با اجازه ولی باشد که دیگر ممضاء است در حقیقت این رشید از طرف پدر وکالت دارد پس در حقیقت از طرف پدر کار می کند در این باره صحبت کردیم، علی الظاهر اشکالی هم ندارد و اینکه بعضی از بزرگان اشکال کردند، اشکالشان هم اینست که این (مسأله) وکالت بردار نیست این هم یک عقد است، شرط در آن بلوغ است پس وکالت بردار نیست و علی کل حال پیش عقلا می گویند رشد و بلوغ، و در بلوغش اگر اجازه ولی باشد کفایت می کند، مشهور در میان فقا است و درباره اش ظاهراً حرفی نداریم.راجع به عقلش هم صحبت کردم گفتم مرادشان از عقل در مقابل سفاهت است یا در مقابل ساده لوحی است یا در مقابل جنون ادواری است یعنی نباید جنون ادواری داشته باشد برای اینکه بالاخره دیگر به گفتار و کردارش اطمینانی نیست، نباید سفاهت باشد در حقیقت بر می گردد به اینکه رشد نیست.

    درباره مهتار هم صحبت کردم اما حرفم خلاف مشهور بود که حتی مثلاً شیخ انصاری می گویند که یک نفر بیشتر نگفته و من می گفتم که این مختار بودن به این بر می گردد و که انشاء نکرده است و الاّ اگر انشاء کرده باشد ولو مقدمات اکراهی باشد، این معامله واقع شده است لذا مثال زدم به اینکه خانه اش را مکرهاً می فروشد اما جداً می فروشد، به قیمت کم، التماس هم می کند، تشکر هم می کند برای اینکه یک آدم نابابی در محله است و از ناموسش می ترسد یا اینکه تهدیدش کردند، گفتند خانه ات را بفروش و الا می آئیم و نصف شب می کشیمت یا اینکه معامله خوبی برایش جلو آمده و برای آن معامله اکراه دارد خانه اش را به قیمت کم بفروشد یا بچه اش مریض است می بیند پول هم ندارد و اگر خانه را نفرشد بچه می میرد یا کور می شود که مکره است اما به راستی انشاء می کند یا مثلاً دشمن به او می گوید زن تو مطلقه، که در روایات هم داریم، این یک دفعه می گوید هی طالق اما لقلقه لسان است و حالا پیش این قسم می خوریم، قسم به عتق، به مال، به لاق بعد هم دنبال کارمان می رویم. یکبار این است که اکراه است و انشاء نیست مکره در گفتار است که چون مکره در گفتار است و مکره در انشاء نیست چیزی واقع نشده، نه طلاقی شده، نه نفقه مالی واقع شده و نه عتقی اما یکبار نه، به جد می گوید هی طالق چرا؟ گاهی از زنش ناراحت است و طلاقش می دهد، گاهی هم از دشمن می بیند اگز زنش را طلاق ندهد او را می کشند خوب جداً می گوید هی طالق می بیند اگر خانه اش را نفروشد، او را می کشند خوب به راستی بُعت را می گوید خوب انشاء است، مقدمات اکراه است، ذی المقدمه انشاء است و حقیقتاً هم انشاء است و این رفع مستکر هوا علیه باید بر همانجاهائی که دروغ می گوید حملش بکنیم یعنی انشاء نمی کند و در مقابل دشمن می گوید زنم را طلاق دادم یا در مقابل دشمن می گوید همه مالم را به تو دادم اما لفظ است، نه انشاء.

    مشهور در میان اصحاب می گویند که همین لفظ صحت پیدا کرد اما چون اکراه است، رفع مستکر هوا علیه را این انشاء بر می دارد این لفظ را بر می دارد و می گوید معامله باطل است، شیخ انصاری در مکاسب همین را رد می کنند و می گویند مشهور می گویند که این واقع شده اما باطل است اما مثل ابن فهد می گوید که اصلاً چیزی واقع نشده تا باطل باشد اصلاً انشاء نبوده و رفع مستکر هوا علیه می خواهد این را بگوید بالاخره اختلافی که بین قوم و بعضی هست اینست که قوممی گویند اگر کسی به جد بگوید هی طالق و به راستی انشاء بکند که انشاء را هم هیچ کس جز خودش نمی فهمد، دشمن که نمی فهمد این انشاء کرد یا نه اما این از ترسش به راستی انشاء بکند و بگوید هی طالق لذا اطلاق واقع شده اما رفع مستکر هوا علیه آن را بر می دارد، شیخ در فرائد روی این پا فشاری دارد و نسبت به شهرت هم می دهد که نشاء شده و به راستی و جد گفته هی طالق یا گفته بعت اما مکره بوده، می دید اگر نگوید او را می کشند، شیخ می گوید رفع مستکر هوا علیه این را بر می دارد و می گوید انشاء تو کلا انشاء است ما این را نمی گوئیم، ما چه می گوئیم؟ می گوئیم که اینها هیچ کدام انشاء نیست، اینها لفظ است، انشاء از اینجادیات لفظ است و اصلاً نمی شود که ترس و امثال اینها را در آن کار بکند می شود (اینها) مقدمه شود ولی نمی تواند در انشاء کار بکند اگر انشاء باشد ما می گوئیم بیع صحیح است و رفع مستکر هوا علیه هم نمی تواند آن را بر دارد اگر انشاء نباشد رفع مستکر هوا علیه می گوید که گفتار این هیچ بوده مثلاً حاکم اگر شک بکند که آیا واقع شده یا نشده و اگر خودش بگوید مکره بوده گفتند لایعلم الا من قبله پذیرفته می شود اگر حرف من را بشنوید، قبول بکنید البته خلاف شهرت است اینکه این رفع مستکر هوا علیه نمی خواهد یک انشاء واقعی را کلا انشاء بکند اما می تواند یک قول مکرهی را بگوید که هیچ بر آن بار نیست نه گناه دارد که دروغ گفته باشد نه آثار دارد و رفع مستکر هوا علیه، رفع مضطروا الیه رفع ما لا یطیعون همه اینها را می زند اما به راستی اگر انشاء شد و مقدمات اکراه است دیگر خانه اش را به راستی فروخته است اما برای چه فروخته؟ گاهی برای اینکه می خواهد خانه اش را عوض بکند و خانه بهتر بخرد، گاهی هم از ترس دشمن آسایش ندارد و خانه اش را فروخته و در بعت به راستی جد است ما می گوئیم این صحیح است مقدمات اکراه بوده اما این جد است وقتی جد است معامله صحیح است در زمان طاغوت این طور بود که می گفت یا بگو یا بچه ات را الان می کشم بچه اش را شکنجه می کرد بچه اش را در زمان طاغوت به سقف آویزان کرده بودند 10 ساعت تا از او اقرار بگیرند حالا به این می گویند شراب بخور خوب می تواند شراب بخورد چرا؟ خوردن شراب است، رفع مستکر هوا الیه می گوید گناه ندارد یا شراب را در دهانش می ریزند رفع مضطرو الیه می گوید اشکال ندارد اما یک دفعه می گویند خانه ات را بفروش این انشاء می خواهد، انشائش زور نیست اصلاً نمی شود انشاء زور باشد گفتارش زور است می گوید بعت، این بعت زور است اگر این بعت زور است اما به راستی واقعاً انشاء کرده باشد معامله اش صحیح است و رفع مضطروا الیه هم نمی گیردش و اما 90 درصد اینجاها انشاء نیست مثل همان خوردن شراب است لذا اصلاً انشاء نیست وقتی انشاء نباشد اکراه روی گفتن آمده بعت قبلت، این گفتن هم بوده رفع مستکر هوا علیه هم می گوید این گفتن طوری نیست دروغ است طوری نیست اما معامله واقع شد یا نه؟ نه برای اینکه نمی شود که انشاء اکراهی باشد.

    لذا معقول نیست که در انشاء اکراه باشد یک امر نفسی است اصلاً اکراه بردار نیست این لا اکراه فی الدین یک معنایش همین است که نمی شود کسی که مسلمان نیست، با اکراه از نظر عیده مسلمانش کرد معقول نیست که اکراه بردار باشد لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی، اتمام حجت شد ان هلک عن بینه، ان یحیی عن بینه، لا اکراه فی الدین، اما حالا حتی پیغمبر اکرم، حتی خدا بخواهد اکراه روی عقیده بکند نمی شود خدا توفیق عنایت می کند راهنمائی می کند هادی هست اما بخواهد اکراه بکند من مسلمان باشم، نمی شود. برای اینکه ذات عقیده اصلاً اکراه بردار نیست، انشاء عقیده است ایجادیات است آن هم ایجادیاتی که هیچ کس سرش نمی شود جز خودت بعت را مردم می شنوند اما آیا این واقعاً گفت یا نه؟ یعنی انشاء، منشأ معلوم است اما انشاء واقعاً چه؟ دست خودش است لذا مقعول نیست که جائی پیدا کنید که انشاء اکراهی باشد لذا اگر مقدمات است که این مقدمات خیلی جاها واقع می شود معامله هم صحیح است مثل مثالهائی که زدم که به راستی خانه اش را می فروشد با التماس و تشکر اما مفت می فروشد اگر از او بپرسند که چطور شد می گوید خدا بیامرزد پدر این آقا را ما را راحت کرد خانه مان را فروختیم این خانه خوب را چرا فروختی؟ برای اینکه اگر نمی فروختم دشمن تهدیدم کرده بود می آمد در خانه و مرا می کشت خوب اکراه است دیگر اما در حالی که اکراه است معامله صحیح است در مقدمات اکراه است و این خیلی اوقات واقع می شود که مقدمات اکراهی است و همه گفته اند معامله صحیح است کسی نگفته که معامله باطل است بیائیم سر ذی المقدمه یعنی بعت و قبلت این بعت و قبلت گاهی اکراهی است یعنی در سرش می زنند و می گوید بگو بعت می بیند الان او را می کشند اما انشاء روی این لفظ نیست آنکه توی سر این می زند نمی فهمد که این انشاء کرد یا نه انشاء دست خودش است اختیار هم هست، انشاء نمی کند می گوید زنم را طلاق دادم زیر تازیانه می گوید هی طالق، هی طالق حالا این انشاء بوده؟ نه. چه بوده؟ لفظ. لقلقه لسان. لفظ بلا انشاء خوب لفظ بلا انشاء که طلاق درست نمی کند ما هم می گوئیم رفع مستکر هوا الیه اینجا را می خواهد بگوید در حقیقت به این بر می گردد که معامله نیست لذا در رفع مستکر هوا الیه این استکراهش هیچ کاری نکرده لذا اضطرار نیست، اینها همه اکراه است. به قول آقای طباطبائی معنای اکراه اینست که به او می گویند که برو بیرون و الاّ تو رامی کشم این بلند می شود و با اراده خودش بیرون می رود این را می گویند اکراه اما گاهی نه دست و پایش را می گیرند و بیرونش می کنند این را اضطرار می گویند این رفع مستکر هوا علیه و رفع مضطروا الیه این معنایشان است که 2 مرتبه دارد، یکی اختیار در کارش نیست، یکی اختیار در کارش است حالا در ما نحن فیه گاهی لفظ است، اضطرار یا اکراه ما می گوئیم این لفظ هیچ کاری نکرده چون انشاء نبوده این لفظ هم هیچ لفظ بعت و قبلت، لفظ هی طالق که زیر تازیانه بوده اضطراراً یا با ترس بوده و می خواستند او را بکشند می گفتند بگو هی طالق این لفظاست خوب لفظ بلا انشاء هیچ لقلقه لسان است دروغ هم نیست اینجایش خوب است که مرحوم شیخ انصاری می گویند مواخذه رفع مواخذه مستکر هوا علیه دروغ گفته طوری نیست اما یک وقت به راستی این لفظ همراه با انشاء است آن اختیار، انشاء یک امر اختیاری است لا اکراه فی الدین در اعتقاد در انشاء در اخبار نمی شود اضطرار باشد نمی شود اکراه باشد این واقعاً باید از روی اختیار بگوید بعت قبلت اینجا مثل کجاست؟ مثل همان جاست که برای بچه اش که مریض است و اگر خانه اش را نفروشد بچه اش می میرد می رود خانه اش را می فروشد در لفظ و انشاء هر دو بطور جدی خانه را فروخته لذا اصلاً رفع مستکر هوا علیه اینجا نمی آید در مقدمات اکراه است و رفع مستکر هوا علیه در مقدمات جاری نمی شود، خلاف امتنان است بچه اش مریض است می خواهد بچه اش را معالجه بکند اگر بگوئیم چون مکرهی نمی توانی خانه ات را بفروشی رفع مستکر هوا علیه می گوید بیعت باطل است اینها را نمی شود لذا در مقدمات که رفع مستکر هوا علیه نداریم در ذی المقدمه که زیر چاقو است زیر تازیانه است زیر ترس است، رفع مستکر هوای علیه راجع به انشاء نداریم برای اینکه انشاء چیزی نیست که رویش بیاید راجع به الفاظ و افعال و کردار داریم لذا راجع به افعال و کردار رفع مستکر هوا علیه و اما راجع به انشاء نه بنابراین اگر انشاء واقعاً واقع شده معامله صحیح است، و اگر واقعاً واقع شده معامله باطل است مرحوم شیخ انصاری قبول ندارند و نسبت به مشهور می دهند که می گویند نه اینکه زیر تازیانه می گوید بعت به راستی انشاء می کند این معامله باطل است چرا؟ رفع مستکر هوا علیه نسبت به مشهور هم می دهد، حرف ما با مشهور این تفاوت را دارد اگر حرف ما را بپذیرید خیلی منافات پیدا می کند با حرف شیخ انصاری اگر هم نپذیرفتید مشهور گفتند اگر روی معامله استکراه باشد، باطل است می خواهد انشاء رویش باشد، می خواهد انشاء رویش نباشد.

    و اما راجع به علم مشهور در میان فقها اینست که می گویند جاهل المقصر کالعامد اینکه می گویند از شرایط عامه علم است قبول ندارند وقتی در فقه می آیند می گویند نه الجاهل المقصر کالعامد الا فی موضعین آنجا که مسأله بلد نباشد باید آهسته بخواند،بلند می خواند،باید بلند بخواند،آهسته می خواند این یک جا،هم آنجا که باید شکسته بخواند تمام می خواند بلد نباشد که در مسافرت باید نماز شکسته خوانده شود.گفتند این دو جا جاهل المقصر لا کالعامد اما همه جا جاهل المقصر کالعامد این راشیخ انصاری در فرائد فرمودند دیگران هم من جمله مرحوم آخوند در کفایه فرمودند اما وقتی در فقه برویم می بینیم به این کلی عمل نشده بسیاری از جاها می گویند که جهل مقصر و جهل قصوری هر دو کالعامد نیست یعنی در حقیقت این طور می گویند که از شرایط عامه تکلیف یکی علم است در فقه که برویم معمولاً این طوری است اما در اصول و کلی می گویند که شرایط عامه تکلیف سه چیز است یکی بلوغ،یکی عقل و یکی قدرت،علم را نمی گویند اما در قاعده کلی می گویند شرایط عامه تکلیف چهار چیز است:یکی بلوغ،یکی عقل،یکی هم قدرت(اختیار)یکی هم علم و ما این را قبول داریم یعنی ما این طور می گوئیم که شرایط عامه تکلیف همین چهار تا است به معنا اینکه اگر یکی از اینها نباشد،دیگر باید بگوئیم که این آقا معذور است یعنی جهل و قدرت مثل هم اند،ولو روی جهل و تقصیرش کتک می خورد روایت هم داریم قرآن هم دارد اما اینکه عملش درست نباشد،عملش درست است آن وقت در قم که وقت بیشتری داشتم و مکاسب می گفتم از همین شیخ انصاری بیش از 60 مورد پیدا کردم که می گوید که جاهل مقصر معذور است یا همان وقت که بررسی می کردم مرحوم صاحب عروه در عروه 54 جا از عروه پیدا کردم که مرحوم سید می گویند جاهل مقصر معذور است دیگر جاهل قاصر به طریق اولی معذور است،اما حالا چیزی که گفتند این است جاهل مقصر معذور است،جاهل مقصر نه حالا یک مثال بزنم ببینید چطور می گویند کسی بعد از 50 سال پیش شما آمده این،همه کارهایش خراب بود من جمله نمازش یک نماز غلطی می خوانده،حالا شما با این چکار می کنید؟هیچ وقت نمی گوئید که آقا 50 سال نماز قضا دارید می گوئید نماز گذشته،خیلی خوب گذشته است ولی از این به بعد باید نماز صحیح بخوانی و بالاخره مافات مضی هیچ کس غیر از این نگفته معنایش این نیست که جاهل مقصر معذور است اگر حالا این نماز را بخواند به او می گوئید باطل است.در حج می آید پیش شما می بینید همه چیزهایش باطل است،می گوئید حج گذشته که خیلی خوب انشاءالله خدا قبول می کند. روایت صحیح السند ظاهر الدلاله هم داریم که همین طور با لباسهایش آمده بود در مسجدالحرام عربها اطرافش را گرفته بودند که وای به تو باید این پیراهن تو را پاره کنند،از سر که نمی توانی در بیاوری و باید بر گردی و محرم بشوی و اعمالت را به جا بیاوری بعد هم این حج هیچ حج من قابل، آقا امام صادق(ع)رسیدند فرمودند چه خبر است خودش گفت آقا من یک عمری است رعیت هستم مسأله بلد نبودم حالا اینجا آمدم بدون محرم شدن حضرت فرمودند پیراهنت را از سر در بیاور همین جا هم محرم شو چون نمی توانی بروی میقات همین جا محرم شو حج تو هم درست است،من قابل هم لازم نیست یک قاعده کلی هم برای ما طلبه ها دادند کلّمرء رکب امراً بجهاله فلو شیء علیه در احکام وضعیه  هم هست دیگر احکام تلکیفیه فقط که نیست هم تکلیف است و هم وضع است کلّمرء رکب امراً بجهاله فلو شیء علیه دیگر راجع به حج همین است راجع به نماز و روزه همین است و ما باید آسان بکنیم لذا اینکه ما بگوئیم الجاهل المقصر کالعامد الا فی موضعین که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می گفتند مقصر هم نگوئید الجاهل چه مقصر چه قاصرکالعامد الا فی موضعین آن دیگر پدر مقلد را در می آورد می خواهی قاصر باشی می خواهی مقصر همه را باید قضا بکنی،همه را باید تدارک کنی،اینها را نمی شود بگوئی حالا باز هم باید در این باره فردا صحبت کنیم.

       اللهم صل علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365