اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم. بسم اللّه الرحمن الرحیم. رب اشرح
لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در باب شرایط 8-7 تا شرط فرمودند یکی مسأله قبض بود که درباره اش
صحبت کردیم و گفتیم علاوه بر اینکه اجماع در آن هست روایت هم هست ، روایتش را هم
خواندیم و بالأخره یشترط در وقف القبض موقوفٌ علیهم باید آن وقف را قبض بکنند
مثلاً اگر مسجد است باید در این مسجد نماز بخوانند، این شرط اول بود(که درباره اش)
صحبت کردیم.
شرط دوم فرمودند دوام، باید این وقف مدام باشد اشکال کردیم گفتیم
وقف موقت داریم روایت هم رویش است که وقف موقت است بالأخره به اینجا رسیدیم گفتیم
که الوقف علی قسمین گاهی وقف است که فک ملکیت می کند این باید دائم باشد برای
اینکه اگر فک ملکیت کردسلب مکیت کرد دیگر معنی ندارد ملک دو دفعه به او برگردد این
دوام است و شاید هم مشهور که فرمودند دوام شرط است برای همین است که دیدند معنی
وقف یعنی سلب الملکیه لذا گفتند یشترط فیه الدوام اما یک قسمت دیگر وقف هم داریم
که حبس است سلب الملکیه نیست یعنی عین را باقی می گذارد و می گوید مثلاً استفاده
او برای مسجد ، استفاده برای اولادم که
بعضی اوقات این طور وقف می کند می گوید منفعت برای اولادم اما اصل این حبس باشد.
گفتیم اشکال ندارد مثلاً 100 سال این خانه برای حسینیه بعد از 100
سال اگر زنده بود برای خودش اگر نه ارث به اولاد می رسد بنابر این جمع بین این دو
تا که بعضی گفتند دوام شرط است و بعضی گفتند دوام شرط نیست، باید در اصل برویم که
بگوییم اگر وقف سلب الملکیه است، دوام شرط است اگر سلب الملکیه نیست دوام شرط نیست
وقف سلب الملکیه است از همین جهت وقتی چیزی را شرعاً و عرفاً وقتی چیزی را وقف
بکند دیگر مردم آن را ملک او نمی دانند نه اینکه ملک این می دانند و استفاده اش را
برای موقوف علیه می دانند اگر این را بخواهد طوری نیست اما باید بگوید که اسمش را
وقف موقت می گذارند. بالاخره این طور باید بگوئیم، بله ما دوام راقبول می کنیم
برای اینکه یکی از بحث هایمان همین بود که وقف سلب الملکیه است و حتی مثلاً در
تعریف هم انسان بگوید سلب الملکیه طوری نیست و ما گفتیم وقف عرفاً و شرعاً سلب
الملکیه است امّا حالا که سلب الملکیه است
ما وقف موقت هم داریم یا نه؟ می گوئیم بله اما سلب الملکیه نیست بنابر این خودش یک
نحو وقف است که اسمش را می گذاریم وقف موقت و مدتی حبس است بعد منتقل به خود یا
ورثه می شود این هم دوم.
سوم ، گفتند که باید تنجیز باشد ، این تنجیز را فقها در همه عقود
فرمودند و مثلاً گفته می فروشم اگر
پدرم اجازه بدهد ، گفتند این بیع باطل است حالا اینجا هم بگوید وقف
می کنم اگر پدرم اجازه بدهد گفتند نمی شود یشترط در مطلق عقود و ایقاعات تنجیز
برای دلیلشان هم رفتند در فلسفه گفتند که باب عقود و ایقاعات از انشائات است مثل
اخبار و انشاء دو امر تکوینی اند اینها که تعلیق بردار نیست برای اینکه این اخبار که می گویند یا هست یا
نیست، این انشاء که می کند یا ایجاد است یا نه اما ایجاد با اگر، این معنی ندارد
لذا عمده دلیل اینها هم یک قیاس تشریع به تکوین است گفتند همین طور که در تکوین
تعلیق معنی ندارد در انشاء و اخبار هم چون تکوین است تعلیق معنی ندارد و ما همه جا
به این حرف ایراد داریم هم از نظر صغری ایراد داریم هم از نظر کبری و آن این است
که اولا قیاس تشریع به تکوین این غلط است به قول استاد بزرگوار ما آقای بروجردی
فلسفه را در اصول آوردند برای اینکه چاقش بکنند بادش کردند نه آن شد نه این، این
قیاس تکوین به تشریع این غلط است در تشریع تعلیق هیچ اشکالی ندارد می گوید می آیم
اگر پدرم بیاید این تعلیق است دیگر چه اشکالی دارد؟ در شبانه روز ما این طور حرف
می زنیم می آیم اما اگر هوا خوب باشد این تعلیق در اخبار است در انشا هم همین طور
می گوید می فروشم اگر پدرم اجازه بدهد چه اشکال دارد؟ در تکوین برای اینکه چیز
موجود است تعلیق بردار نیست تکوین است و اما در تشریع که تکوین نیست این امور
اعتباری است که گاهی منجز است و گاهی معلق است تکوین یعنی خارج، تعلیق بردار نیست
برای اینکه چیزی که ایجاد می کند تکوین در خارج یا موجود است یا موجود نیست دیگر
معنی ندارد که موجود تعلیقی باشد و اما در تشریع یعنی ایجادیات، اخباریات ما
فراوان تعلیق داریم طلاقت می دهم به شرطی که دیگر از خانه بیرون نروی، عقدت می کنم
به شرطی که زن خوبی برایم باشی شرط می کند خوب این چه اشکالی دارد طلاق انشا است، اخبار
نیست می گوید هی طالق انشا می کند اما تعلیق است مثل اینکه در اخبار هم که واقعاً
اخبار است اما تعلیق می کند گاهی می گوید می آیم، خوب این منجز است، گاهی می گوید
می آیم به شرطی که رفیقم هم بیاید می شود تعلیق در انشایش هم گفتیم گاهی انشا می
کند می گوید بعتٌ گاهی انشا می کند می گوید بعتُ به شرطی که پدرم اجازه بدهد بله
عمده همین است که بزرگان قیاس کردند تکوین را به تشریع و در تکوین گفتند که تعلیق
نیست پس در تشریع هم چون این اخبار و انشا است، از ایجادیات است، از ایجادیات
تعلیق معنی ندارد و ما می گوییم معنی دارد این از نظر کبری.
از نظر صغری هم اگر حرف من را نشنوید می گوئیم تعلیق در منشأ است
تعلیق در انشا نیست گاهی انشا می کند یک چیز منجزی را گاهی انشا می کند یک چیز
معلقی را آنجا که چیز منجزی را انشا بکند منشأ ما منجز است آنجا که انشا بکند با
یک تعلیقی می شود انشا ایجادی اما منشأ ما تعلیق است لذا به فرض هم اگر حرف آقایان
را از نظر کبری بشنویم و اشکال نکنیم و بگوييم که در ایجادیات در اخباریات تعلیق
معنی ندارد می گوئیم خیلی خوب نداشته باشد اما منشأ تعلیقی نه انشاء و مخبر
تعلیقی، آن دیگر چه اشکالی دارد؟ لذا اینکه می فروشم اگر پدرم بگوید آن می فرو شمش
انشاء است و تعلیق نشده شرط روی هیأت نیست همان اختلافی که اگر یادتان باشد در
اینکه آيا این شروط همه به هیأت می خورد یا نه؟ که مرحوم شیخ انصاری خیلی مفصل در
رسائل می گفتند که به هيأت نمی خورد چون هیأت معنی حرفی است همان انشاء لذا می بردند روی متعلق اگر یادتان باشد
که مسلم این را یادتان هست مرحوم آخوند می دیدند که این درست است آنوقت می گفتند
اصلاً خیال می کنید که هیأت ها معنی حرفی دارند نه اینها معنی اسمی دارند و چون
معنی اسمی دارند پس تعلیق به همان هیأت بخورد طوری نیست که در مقابل شیخ می گفتند.
اما ما همه اش را در آنجا منکریم که تعلیق به انشاء می خورد و هيچ
هم اشکالی ندارد حالا اگر کسی اشکال بکند تعلیق به منشأ می خورد هیچ اشکالی هم
ندارد همان طور که مرحوم شیخ فرمودند بنابراین اگر هم اشکال بکنید همه تعلیق ها
مربوط به منشأ است نه مربوط به انشاء این هم شرط سوم که تقریباً مشهور در میان
بزرگان است.
شرط دیگری که بزرگان فرمودند گفتند که واقف نمی تواند موقوفٌ علیه
باشد که بگوید من این خانه را برای خودم وقف کردم گفتند نمی شود، نمی شود بگوید من
این خانه را برای خودم و پسرم وقف کردم گفتند نمی شود، خوب حالا چرا نمی شود گفتند
تحصیل حاصل است ، خوب برای خودش بود دیگر حالا دو دفعه برای خودم تحصیل حاصل است و تحصیل حاصل محال
است ، خوب با تحصیل حاصل که نمی شود درستش کرد برای اینکه تحصیل حاصل محال است
اصلاً ربطی به بحث ما ندارد، بحث ما این است این می خواست سلب ملکیت بکند منافع را
بگوید برای خودم و دیگران ، این چه اشکالی دارد؟ اگر نمی گفت برای خودم این منافع
برای دیگران می شد حالا می گوید برای خودم و دیگران، دیگر تحصیل حاصل است، منافع بعد
می آید سلب ملکیت می کند ديگر این خانه مال خودش نیست راجع به منافع می گوید
منافعش که بعد می آید هم برای خودم ، هم برای دیگران لذا اگر نا نگفته بود دیگر
نمی شد استفاده بکند حالا که گفته می
تواند استفاده بکند حتی مثلاً آنجا که دیگران هم نه ، می بیند که این آدم عیاشی
است اگر این خانه را وقف نکند خانه را می فروشد با فور می کند عیاشی می کند خوب
زرنگی می کند خانه را وقف می کند، استفاده اش برای کی ؟ برای خودم یا حبس می کند
یا سلب می کند اما استفاده مال خودش بعد به ارث هم می رسد، بعد می شود استفاده مال
دیگران. لذا این فرمایش آخوند که فرمودند تحصیل حاصل است ، ظاهراً تحصیل حاصل نيست
تمسک به روایاتی کردند که این روایات اگر
به نفع نباشد بر ضرر نیست لذا عمده این روایات است حالا يكي از آن روایات را
بخوانم؛
روایات باب 3 از ابواب وقف جلد 13 وسایل، باب 3 روایت اولش روایت سلیمان
ابن رشید است:
کتبت الی ابی الحسن (ع) لیس لی ولدُ ، من بچه ندارم، ولی ضیاعُ هل
وقفت او ابیعها واتصدق، من این مالم را وقف کنم و مالم را صدقه بدهم، فانی اتخوف
ان لا ینفذ الوقف بعد مماتی، اینکه وقف نمی کنم از شما سوال می کنم برای همین است
که می ترسم وقف بکنم و بعد از وفات من به وقف من عمل نشود مثل همین حالا که در
جمهوری اسلامی در این اصفهان ما در سال اول که آمدیم به این اداره اوقاف به
دادستان به همه گفتیم که موقوفات را بدهید بیایید ببینیم این موقوفات مال کجاست
این مدرسه امام صادق به اندازه ای موقوفات دارد که اگر یک دهم آن را بدهند تمام
این حوزه خودکفا می شود، این مدارس در این بازار همه مغازه ها دارند و این ها را
نمی دانم کی می خورد چه می شود مثل اینکه یک دفعه آیت الله خادمی رفته بودند پیش
مصدق که آقای دکتر مصدق این وقف های ما را بده آقای خادمی می گفتند پا شد نشست و
قاه قاه خندید گفت آقای خادمی یک مثال برایت بزنم، احمد آباد ما یک وقت ریختند و
غارت کردند بعد نظامی ها آمدند و بقیه را غارت کردند مشهور شد گفت که احمدآباد
باید مالش برود حالا غارت گرها ببرند یا نظامی ها ببرند آقای خادمی وقف را باید
بخورند حالا یا ما بخوریم یا شما جسارت به آقای خادمی کرد ، من هم نتوانستم هیچ
کاری بکنم حالا قم می خواهند این کارها را بکنند مسلم نمی توانند همه موقوفات را
می خورند عجیب است، هرچه ما داد می زنیم هیچ فایده ای ندارد یا قوت این بوده طاقوت
هم همین بوده وقف را مثل اینکه به قول آن مصدق باید خورده بشود اما به طلبه ها
نرسد، این وقف ها مال طلبه هاست بیاورید بدهید به طلبه ها دیگر می گویم که بدها می
آیند، چپی ها به قول اینها چپی ها می آیند بیشتر حرف می شنوند راستی ها می آیند بد
تر می کنند ، چپی ها می آیند بله بله می گویند، راستی ها می آیند بله را هم دیگر
نمی گویند ای کاش آن چپی بود و یک بله می گفت و دل ما را خوش می کرد نمی شود که
نمی دانیم چه کار کنیم ( ادامه بحث اینکه ) می گفت که آقای می ترسم به این وقف عمل
نشود، فانی اتخوف ان لا ینفذ الوقت بعد مماتی و ان وقفتها فی حیاتی فلی ان آکل منها
فکتب لیس لک ان تأکل منها ، خوب اگر حالا وقف بکنم می شود من استفاده از آن بکنم؟
حضرت فرمودند این چه ربطی به بحث ما دارد ؟ اینها تمسک به این روایت کردند و گفتند
این روایت می گوید خود این آقا نمی تواند جزء موقوف علیهم باشد، می گوییم این
روایت می گوید اگر من برای طلبه ها وقف کردم بعد از آن می توانم خودم استفاده بکنم
؟ فرمودند نه دیگر تمام شد و از ملك تو بیرون رفت وقتی از ملك تو بیرون رفت از چه
استفاده بکنی ؟ نمی توانی استفاده بکنی ، به 3-2 تا از این روایات تمسک کردند و ما
نمی دانیم که چرا به آنها تمسک کردند. یک روایت دیگر هم بخوانم ، روایت 2 روایت از
ابی الجاورد است ؛ قال ابی الجعفر (ع) لا یشتری الرجل فا تصدق به وان تصدق بمسکن
علی ذی قرابه فان شاء سکن معهم فا تصدق به خادم علی ذی قرابته حذمته ان شاء که این
روایت را می گویند آن جاست که از آن موقوف علیهم اجازه بگیرد ولی علی کل حال این
روایت و آن روایت هیچ کدام مربوط به بحث ما نیست مربوط به آن جاست که یک چیزی را
وقف کرده حالا می خواهد استفاده بکند حضرت فرمودند نمی توانی وقتی می توانی که از
موقوف علیهم اجازه بگیری و اما اینکه اگر وقف برای دیگران کرد و برای خودش دیگر
این روایات دلالت ندارند.
لذا آن تحصیل حاصلی که گفتند اینجاها نمی آید، مسجد را وقف کرده،
خودش همیشه در صف اول است، چه اشکالی دارد؟ تحصیل حاصل کدام است؟ مسلم تحصیل حاصل
نیست، این روایات هم هیچ کدام دلالت بر بحث ما ندارد، بنابراین مانعی ندارد که
انسان خانه اش را هر طوری که دلش می خواهد وقف بکند « الوقف علی حسب ما یوقفها اهلها» می گوید وقف
می کنم تا زنده ام خودم در خانه بنشینم، لذا الان سلب ملکیت می کند اما منافعش را
برای خودش می گذارد. وقف می کنم به شرطی که پسرم که در خانه نشسته وقف اولاد شود،
خودم هم در خانه بنشینم وقف می کنم به شرطی که من دیگر گرفتار نشوم تا استفاده این
مغازه ها را به اندازه احتیاجم خودم بردارم « الوقوف علی حسبه ما یوقفها اهلها»
این هم از این شرط. شرط بعدی گفتند که باید معین باشد و مجهول نباشد، روی این فکر
کنید تا فردا انشاءالله.
اللهم صل علی
محمد و آل محمد