اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی
صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی.
بحث دیروز که ناقص ماند راجع به منافع مستوفات و منافع غیر مستوفات
بود، راجع به غصب که میگفتم راجع به غصب هم نباید بگوئیم راجع به مال مردم که اگر
مال مردم پیش من باشد و این مال منافعی داشت، معلوم است این منافع مال مالک است نه
مال من، مگر اجازه تصرف یا استفاده از آن منافع را بدهد. مثل اینکه مال را پیش من
امانت گذاشت و این مال مثلاً یک باغ بود، این باغ استفاده داشت گفت استفاده اش مال
خودت یا عاریه در حاق عاریه خوابیده این که از منافعش استفاده کنم، عبا را به
رفیقش داد که به مهمانی برود و برگردد، این استفاده از این عبا در حاق طبیعت عاریه
خوابیده استفاده کردن.
لذا هر ملکی، هر مالی که منفعتی داشته باشد، این منافع مال صاحب
مال است الا ما اخرجه الدلیل یعنی الا با اجازه صاحب مال لا یحل مال امرع الا بطیب
نفسه.
لذا اینکه آقایان هم روی غصب بردند، دیروز گفتم که روی غصب نبرید،
یک قاعده کلی بفرمائید و اینکه استفاده تابع عین و مال است و این استفاده که تابع
مال و عین است این عین هر کجا باشد این استفاده هم با اوست، در باب استفاده فرقی
نمیکند که استفاده منفعت باشد یا ترقی، آن هم تفاوت نمیکند مثل اینکه خانه را
این آقا غصب کرده و در این خانه نشسته این خانه موقعی که غصب شده 10 میلیون قیمتش
بوده الان 100 میلیون قیمتش است، معلوم است که این استفاده های متصله، موصوفه، این
استفادهها مال صاحب مال است و اگر هم امانت باشد باز همین است برای اینکه استفاده
های منفصله را اگر شما فرمودید تابع عین است، استفاده های متصله بطریق اولی(تابع
عین اند)، ظاهراً جایی هم نداریم که مثل عاریه استفاده های متصله مال غیر مالک
باشد، در عاریه میگوئیم در حاق او خوابیده که استفاده های منفصله اش مال آن کسی
است که عاریه کرده، البته به شرطی که استفاده بکند و اما استفاده های متصله، موصوفه،
علی الظاهر هیچ جا نداریم که ما بتوانیم بین صاحب مال و بین این استفادهها انفکاک
پیدا شود، بین استفاده و بین اصل مال.
تا اینجاها معلوم است ید امانی و ید عاریه با هم تفاوتی ندارند
اشکال 2 جاست، یک جا در آنجائی که این استفاده را هیچ کدام نبردند، غیر مستوفات.
مثلاً پژو را دزدیده و در پارکینگ گذاشته، یک سال در پارکینگ بوده در اینجا چه؟
وقتی این غاصب را کتکش میزنند و پول ماشین را از او میگیرند آیا این یک سال را
که نه او استفاده کرده نه آن (یکی) باید (خسارتش را) بدهد یا نه؟ مشهور در میان
فقهاء گفتند که باید بدهد اما مثال که میخواهند بزنند به این مثال من مثالی نمیزنند
میبرندش روی حیوان، حیوانی که هر روز میرفت و کار میکرد حالا که 3-2 روز کار
نکرده این طوری برایش مثال درست میکنند که اگر بخواهیم مثال فقهاء را به ماشین
بزنیم، مثل وانت بار است که این صاحبش، زندگیش بواسطه این وانت بار بوده حالا این
دزدیده، یک هفته نه خودش استفاده کرده نه گذاشته صاحب مال استفاده بکند.
در اینجا میشود گفت که این استفاده های غیر مستوفات را باید غاصب
جبران بکند و اما اگر ید امانی باشد، معلوم است نه. با ماشین وانت بارش میخواست برود
به مشهد، در خیابان نمیخواست بگذارد تا دزد ببرد، آمده در پارکینگ گذاشته و این
(مطلب) یک ماه طول کشیده، این وانت بار استفاه هائی داشته اما نه آن صاحب مال طول
کشیده، این وانت بار استفاده هائی داشته اما نه آن صاحب مال برده نه این، حالا
بیاید بگوید استفادهها را بده خوب معلوم است نه، چرا نه؟ برای اینکه عین امانی
بوده، غصبی که نبوده، به عبارت دیگر خود صاحب مال راضی شده به اینکه این منافع
ضمان آور نباشد.
لذا مثالی که فقهاء زدند با این مثالی که من عرض کردم خوب است که
بگوئیم منافع غیر مستوفات مثل این وانت بار که غصب کرده باشد نه (اینکه) ید امانی
باشد باید آن غاصب یوخذ باشد الاحوال لذا مثل اینکه میشود گفت تا اینجا نزاعی
نیست اگر هم ان قلت، قلتی باشد، ان قلت، قلت طلبگی است و میشود به فقهاء نسبت داد
که استفاده غیر مستوفات، مثل استفاده مستوفات است در وقتی که ید غصبی باشد نه ید
امانی در ید امانی تا نبخشیده باشد مال صاحب مال است و اما در غیر مستوفات باید
راضی باشد که این منافع در جیب کسی نرود، وانت بار را گذاشته و رفته به مشهد،
اصلاً معنی اشت همین است و اما اگر این وانت بار را دزدیده باشد یک ماه در پارکینگ
منزل خودش باشد، حالا دزد را پیدا کردند این منافع غیر مستوفات را باید آن غاصب
جبران بکند اما اگر منافع غیر مستوفات اینطوری است که اصلاً مثل وانت بار نیست،
مثل پژوی خودش است این دزدیده گذاشته در پارکینگ و حالا پژو را پیدا کردند و به
صاحبش دادند، آیا صاحبش میتواند بگوید (عرض) یک ماه استفاده از این، 10000 تومان
بده؟ که عرفاً این را فایده نبیند، در آن وانت بار در آن حیوان عرف این را فایده
مفوته میداند ولی در این مثال فایده مفوته نیست، فائده است اما فایده غیر مستوفات
است، فایده غیر مستوفات که مفوته نیست و نظیرش زیاد است.
مثلاً مغازه را غصب کرده، این غصب کرده باشد یا نه، در این مغازه
بسته بود، حالا بالاخره این غاصب درش را بسته، بعد از یک ماه مغازه را پس گرفت،
آیا میتواند بگوید که یک ماه هم باید مال الاجاره را بدهی؟ نه. چرا نه؟ برای
اینکه این غصب کرده باشد یا غصب نکرده باشد، این فایده نداشته. بنابراین عرفاً این
اصلاً فایده نداشته ولو اینکه اگر مغازه را اجاره میداد این قدر میگرفت و این
الان فایدهای از بین نبرده، اگر این پژو را غصب نکرده بود، این در پارکینگ بود
این استفاده نمیکرد و حالا بعد از یک ماه بگوید فایده را بده بگوید کدام فایده؟
باری اینکه اگر من غصب هم نکرده بودم، (ماشین) در پارکینگ تو بود و استفاده نمیکردی
لذا این فایده مفوته، آن وقتی که استفاده بالفعل نباشد، مثل وانت بار و عمله و
امثال اینها نباشد، میتوانیم بگوئیم که این «علی الید» دیگر نمیگیردش. اصل مال
را باید بدهد و اما بدهکار فایده هم باشد یا نه؟ بگوئیم نه. در لقطه هم همین طور
است که اگر کسی لقطه را پیدا کرد حالا این لقطه استفاده داشته مثل اینکه گوسفند
است، یک دفعه شیر داشت، معلو است مال صاحب ملک است دیگر لقطه را هر کاری کرد، باید
استفاده هم بکند، یک دفعه نه، منافع بالفعل نیست یعنی به این معنی که شیر بدهد،
شیر بده نیست اما مثل الاغی است که هر روز از او بار میکشند، لقطه را که پیدا
کرده ید، ید امانی است دیگر خواه ناخواه که شارع مقدس میگوید این پیش تو به
امانت، میگوید منافعش هم هیچ، چنانچه اگر یک بز، نر باشد، یا شیر نده، باشد، حالا
غصب شد یا لقطه بود یا امانت، اینجا حرف است که اگر شیر میداد، اگر بچه داشت و
(امثال) اینها، آیا این فواید مفوته این طوری ضمان آور است یا نه؟ مشهور در میان
فقهاء گفتند آری، ما میگوئیم نه.
یک مسأله دیگر که باز هم فرع همین است، مشهور در میان فقهاء شده که
اگر غلامی را زندانش کنند، بعد از آنکهاز زندان بیرون آمد، آن غلام، منافعش از بین
رفته باید کسی که او را حبس کدره منافعش را به او برگرداند، اما اگر حرّی را زندان
کرد و بعد از 10 روز او را آزاد کرد آیا این حُر که روزانه منافعی داشته آیا آن
(شخص)غاصب ضامن است این منافع را بدهد یا نه؟ گفتند نه. چرا؟ گفتند برای اینکه بر
روی عمل حُر قیمت گذاشته نمیشود این را اگر یادتان باشد در سابق صحبت کردم و گفتم
نه. عمل حُر محترم است و این عمل حر که محترم است، اگر این کارگر را یک ماه زندان
کرده باشند، الان که آزادش کردند حتماً باید این ماه حقوقش را هم بدهند و اینکه در
مقابل عمل حُر قیمت نیست را نمیدانم یعنی چه؟ خوب مسلماً در مقابل عمل حر قیمت
است، عمل حر محترم است، همین طور که عمل غلام محترم است، اگر احترام به عمل حر
بیشتر نباشد، کمتر نیست، اما در میان فقهاء مشهور شده دیگر شما باید مردانگی کنید
و مردانه بگوئید که حرف فقهاء درست است، لذا اینکه گفتند عمل حر محترم نیست میگوئیم
چه فرقی بین غلام و حُرّ است؟ خوب این را هم اگر رها کرده بودید رفته بود کار کرده
بود، پول درآورده بود و (مثلاً) 100000 تومان پول درآورده بود و شما که زندانی اش
کردی این پول از بین رفته، پس خودکار، حرام بوده و این فایده را هم از بین بردی و
این فایده را هم باید جبران بکنی.
با قاعده علی الید بگوئی طوری نیست با قاعده من اتلف مال الغیر
بخواهی بگوئی طوری نیست و بالاخره به هر دلیلی از ضمانات بچسبی، هیچ فرقی نمیگذارد
بین الاغ و غلام و زید، صاحب این الاغ، هیچ تفاوتی ندارد، بله یک فرض دیگر است و
آن این است که این آقای حر آدم بیکاری بوده آدم وا ماندهای بوده این را یک ماه
زندانش بکنند بعد بخواهد بگوید فوائدم را بده، به او میگویند تو فایده نداشتی تا
فایده ات را بدهند خوب این حرف را راجع به غلام هم میزنیم، راجع به الاغ هم الان
زدیم گفتیم الاغ پیر است اصلاً کار نمیکند منافع مفوته هیچ (ندارد) راجع به حر هم
میگوئیم لذا در حر و غلام و حیوان هیچ تفاوت نمیگذاریم بعضی اوقات میگوئیم جداً
فائده مفوته است و ضمان آور است، بعضی اوقات هم میگوئیم اصلاً فایده نیست یا
غیرمفوته نیست، (پس) ضمان آور نیست، حُر باشد همین است، غلام باشد همین است، حیوان
باشد همین است، اصلاً تفاوت نمیکند که ماشین یا باغ یا خانه و امثال اینها باشد،
مثلاً باغ را غصب کرده و اول فروردین باغ را تحویل میدهد حالا به او بگویند که
فواید این باغ را هم بده، میگوید کدام فایده؟و اینکه در میان فقهاء مشهور شده که
فایده باغ را میگیرند یا باید بگوئیم که مرادشان اینجاها نیست و یا باید بگوئیم
که فرمایششان درست نیست اصلاً فایده نیست، عدم نفع هم نیست، اصلاً فایده نیست باغ
حالا فایده ندارد، یک میرزا عبدالاضافه است، برای صاحبش درد سر هم هست حالا این
حسابی رفته، شخم هم زده و کارهایش را هم کرده، همه چیز، اول فروردین هم تحویل میدهد.
این حیوان، بز نری بوده یا شیر نده بوده، نگاهش داشته، غذا هم
حسابی داده وقتی که میخواسته این بز به ثمر برسد، به صاحبش داده حالا ما بگوئیم
این بز 6 ماه منافع دارد، منافعش را غاصب باید بدهد، کدام منافع اصلاً منافعی نیست
تا بگوئیم بده، منافع مفوته را میگوئیم (که بازگرداند) مثل همین که نگذاشته این
عمله کار بکند، نگذاشته این غلام کار بکند که اگر رهایش کرده بود، کار میکرد، این
عمله میرفت روزی 10000 تومان میگرفت آن غلام برای مولایش کار میکرد، اینها را
میگوئیم منافع مفوته و اما اگر منافع صالبه به انتفاع موضوع شد، اصلاً مفوته نیست
چرا مفوته نیست؟ برای اینکه منافع نیست، عدم النفع هم نیستة اصلاً نیست، چیزی
نیست. مثل یک بز در وقتی که آبستن است. یک میش وقتی که نه آبستن است، نه شیر میدهد
و درد سر برای صاحبش است که علفش بدهد، حالا این غصب کرده، علفش را هم داده حالا
بعد از یک ماه این گوسفند را گرفتند، بگویند روزی یک کیلو شیر مثلاً برای این
گوسفند بالقوه هست، بنابراین گوسفند را بده، 1000 تومان هم منافعش را بده، بعد هم
بگوییم که الغاصب یوخذ باشد الاحوال میگوئیم کدام اشد الاحوال، اصلاً منافعی
نبوده تا یوخذ باشد الاحوال (باشد) بر میگردد به اینکه هر کجا نه، میگوئیم غاصب
دیگر ضامن نیست، چرا نیست؟ برای اینکه اسمش را گذاشتید منافع مفوته، میگوئیم نه،
منافع مفوته که سالبه به انتفاع موضوع است و این شهرت را که در میان بزرگان است
نمیتوانم حل بکنم آن طرفش را هم نمیتوانم حل بکنم، میگوئید منافع مفوته اگر از
انسان باشد، ضامن این است لذا صاحب جواهر مثال میزنند که اگر یک حری را یک ماه
زندان بکند بعد رهایش بکند آن حر نمیتواند بگوید منافع یک ماهم را بده و اما اگر
غلامی را زندان بکند بعد از یک ماه آن غلام میتواند بگوید که منافعم را بده، چرا؟
گفتند برای اینکه برای عمل حر قیمت نیست و ما عرض میکنیم فرقی بین حر و غلام
نیست، و ما عرض میکنیم فرقی بین حر و غلام نیست، همین طور که اگر آن غلام یک ماه
زندان باشد، این عملگی منافع غیر مستوفات است و این ضامن است، حر هم اگر عمله باشد
و یک ماه عملگی این از بین برود وقتی که آن زندانبان از زندان رهایش میکند، حتماً
باید آن یک ماه حقوقش را هم بدهد و ظاهراً اینها همه امر عرفی است آن طرفش را که
فقهاء فرمودند من نمیتوانم درست بکنم، این طرف را (هم) که فقهاء فرمودند باز هم
نمیشود درست کرد و آنچه میشود درست کرد این است که کلی منافع مفوته ضمان آور است
از حر باشد یا غیر حر اما منافع مفوته که اصلاً در عرف منافع نباشد، واقعاً منافع
نباشد این ضمان آور نیست، از حُر باشد یا غیر حر حتی از حیوان باشد، ضمان آور نیست
آن طرف قضیه اش را نمیشود پذیرفت، آنچه میشود عافاً پذیرفت (این است) باید
منفعتی باشد، آن منفعت فوت شده باشد، آن وقت ضمان آور است، حالا اگر چنین شد دیگر
تفاوتی بین حر و غیر حر نمیکند.
هر کجا که گفته جبران خسارت باید بکند برای اینکه ضرر دیده آن
قاعده لاضرر میگوید که جبران خسارت بکند، ولی الان در منافع صحبت میکنیم. این هم
از مسأله.
یک مسأله دیگری هم هست که اسمش را بدل حیلوله گذاشتند که اگر
یادتان باشد مرحوم شیخ در مکاسب دارند و معنی بدل حیلوله این است که پژو را یکی
دیگر آمد و برداشت و برد میدانند هست اما کجا نمیدانند، غاصب را پیدا نکردند.
مشهور در میان فقهاء گفتند که این آقای غاصب باید بدلش را بدهد اما
پول حیلوله یعنی حایل بین آن ماشین و صاحب ماشین و صاحب ماشین از این استفاده بکند
تا آن عین پیدا شود وقتی آن عین پیدا شد، عین را به صاحب مال میدهند و آن پژو را به
غاصب میدهند، گفتند بدل حیلوله برای همین قاعده علی الید ما اخذت حتی تودی، اینجا
که ممکن نیست، حالا که ممکن نیست پس باید بدلش باشد. این مسأله را ظاهراً باید این
طور بگوئیم ببینید خوب است یا نه؟نمی دانم چرا شیخ نفرمودند باید بگوئیم وقتی که
این پژو نیست و میدانند موجود است یک دفعه صاحب ملک یا غاصب ترازی میکند، میگوید
آقا پژو تو نیست من یک پژو دیگر به تو میدهم یا 10 میلیون به تو میدهم برو دنبال
کارت که در حقیقت آن پژو گم شده را میفروشد و میخرد اگر این باشد بدل حیلوله
معنی ندارد معلوم است این آقا مالک این 10 میلیون شده آن هم مالک آن پژو مغصوب
شده، هر وقت هم پژو پیدا شد مال غاصب است که معمولاً هم عرفاً این است نه آنکه شیخ
انصاری میفرماید و اما اگر نه بدل حیلوله است میگوید فعلاً این پژو مال تو از آن
استفاده بکن تا پژو تو پیدا شود، اگر این باشد بدل حیلوله است لذا بدل حیلوله چطور
میشود، در اینجا ملک غاصب است نه ملک صاحب مال و این صاحب مال میتواند از این
استفاده مجانی بکند و اگر این پژو از بین رفت از ملک غاصب از بین رفته نه از ملک
صاحب مال بلکه بدل حیلوله است و این بدل حیلوله یعنی چیزی میدهند میگویند تصرف
در این بکن تا اینکه عین پیدا شود اگر دومی باشد همین حرف مرحوم شیخ انصاری است و
بدل حیلوله است و این آقائی که استفاده از این ماشین میکند و پژو مال این است و
مالک آن پژوئیست که الان گم شده و معلوم نیست کجاست و اما اگر بدلی نباشد معاوضی
باشد اگر معاوضی باشد دیگر بیشتز این 2 قسمی که من میگویم فرض ندارد و هر کدامش
را که شما بفرمائید مطلقا شیخ بزرگوار فرمودند بدل حیلوله ما گردن شیخ میگذاریم
میگوئیم مراد شیخ بزرگوار آنجاست که معاوضهای در کار نباشد آن وقت بدل حیلوله
است و الا اگر معاوضه در کار آمد دیگر بدل حیلوله معنی ندارد.
لذا اگر معاوضه باشد و پژو پیدا شود، مال غاصب است برای اینکه غاصب
پژو را خریده و پولش را هم داده و اما اگر بدل حیلوله باشد و آن ماشین پیدا شود
ماشین مال صاحب مال است و این پژوئی که الان دارد استفاده میکند را باید به غاصب
برگرداند. قدرت به تسلیم نداشتن اینها که هیچ کدامشان مسلما شرط نیست و یک امر
عقلائی است میگوید ماشین گم شده ات را من به 10 میلیون تومان میخرم حالا یک دفعه
بخاطر دلالبازی و امثال اینهاست میآید میگوید میخرم به 5 میلیون تومان. متعرض
مساله شدند هیچ طوری هم نیست اینهائی که در دریا ریخته شده میگوید از تو خریدم به
100 میلیون تومان بعد هم بالاخره اینها بیرون میآید، هر چه بیرون آمد مال آن کسی است که خریده لذا
اینکه قدرت بر تسلیم شرط است مسلما اینجاها نمیآید یعنی یشترط قدرت بر تسلیم در
معاوضه میگوئیم نه، یشترط در معاوضه اینکه عقلائی باشد آنکه میگویند قدرت بر
تسلیم جایی که لغو باشد بیهوده باشد معلوم است وقتی لغو شد هیچ ولی اینجا لغو نیست
اینجا بیهوده نیست اینجا عقلائی است وقتی عقلائی شد دیگر لایشترط فیه قدرت بر
تسلیم. حالا میخواستیم تمامش کنیم نشد، انشاءالله فردا این مساله قاعده علی الید
را تمامش میکنیم.
و صلی الله
علی محمد و آل محمد.